Get Mystery Box with random crypto!

داستان ایرانی🇮🇷

لوگوی کانال تلگرام dastansexiranl — داستان ایرانی🇮🇷 د
آدرس کانال: @dastansexiranl
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 51.82K

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 118

2021-11-13 20:30:31 ته لعنتی” من اما گوشم بدهکار نبود، حالا دیگه داشتم هقب جلو میکردم و خودمو روش تکون میدادم، دستام دو طرفش روی کاناپه بود و نسرین زیر کیرم قفل شده بود، یه خورده که کیرم تو کونش راحت عقب جلو شد از روش بلند شدم گفتم “حالا باید بشینی رو کیر من…” رو کاناپه نشستم، نسرین اومد پاهاشو انداخت دو طرف بشینه رو کیرم که گفتم “برگرد بشین، میخوام پشتت به من باشه” برگشت، سر کیرمو میزون کردم با کونش و ازش خواستم بشینه روش، سرش رفته بود اما بقیه اش به زحمت صاف شده که بره، همونجوری کاملا نشست تو بغلم و کیرم نصفه نیمه رفته بود تو کسش، یه اشاره به امیر کردم که خودش متوجه شد یعنی چی، اومد جلوی خواهرش وایستاد و کیرشو میمالید، نسرین هم متوجه ماجرا شد گفت “حداقل یه خورده بهم فرصت بدید کونم عادت کنه بعد…” امیر اومد کنار مبل گفت “پس یه خورده بخورش که راست بمونه” منم سینه های نسرین رو میمالیدم و تو کونش کمی بالا پایین میکردم، به زحمت میتونستم کیرمو تو کونش تکون بدم ولی حداقل بی تحرک نبودیم… امیر اومد جلوی کس نسرین و گفت “دیگه وقتشه” سر کیرشو هل داد تو کسش، ورود کیرش رو به کس نسرین داشتم حس میکردم، من دیگه نتونستم خیلی تکون بخورم اما امیر راحت تو کس خواهرش داشت تلبه میزد، نسرین دیگه نفس نمیکشید، بیشتر از اینکه دردش بیاد شوکه بود، دستمو دورش محکم کردم و نگهش داشتم، به امیر گفتم محکمتر تلمبه بزن، واسه چند لحظه یادم رفته بود اینی که بین ما داره گاییده میشه خواهر امیره نه یه جنده پولی… امیر از کس نسرین در آورد و نسرین رو بلند کردم از رو خودم، با کس نشست رو کیر امیر، امیر هم محکم بغلش کرد و کونش رو رو به من گرفت، حالا وقتش بود دیگه کیر من تا ته کونش بره، کیرمو گذاشتم رو کونش و هل دادم تو، اینبار دیگه بدون دلرحمی تا ته کردم تو، تنهای چیزی که از کیرم میدیدم 2 سانت مونده بود بیرون. نسرین جیغ میزد و حالا من تو موقعیتی بودم که بتونم تو این کون تلمبه بزنم، بدون رحم تلمبه میزدم تو کونش و با هر بار ضربه هام نسرین پرت میشد تو صورت امیر، صداش دیگه داشت میرفت بالا که امیر لباشو گذاشت رو لبای نسرین… نمیدونم چرا اما چندتا سیلی محکم هم زدم روی کون نسرین که جاش قرمز شد، داشتم تلمبه میزدم که حس کردم نسرین شل شد، نفسش بند اومده بود… با زحمت گفت “تورو خدا بسه دارم میمیرم…” از کونش در آوردم، اما هنوز نشسته بود رو کیر امیر، میخواستم بکنم دهنش برام ساک بزنه اما دلم نیومد اینجوری از کونش در اومده بکنم دهنش، رفتم حموم شستم و برگشتم دیدم نسرین تو بغل امیر خوابش برده، منم دیگه کاریش نداشتم، به امیر کمک کردم بلندش کردیم گذاشتیم رو کاناپه، روشو یه ملافه کشیدم. من و امیر هم نشستیم به صحبت کردن تا نیم ساعت بعد که نسرین بیدار شد… رو به من گفت “خیلی نامردی مهدی، داشتم میمردم از درد” خودشو با ملافه پوشوند و نشست رو کاناپه، گفتم “هنوز اما من ارضا نشدم” امیر هم گفت “منم دفعه دوم ارضا نشدم” نسرین گفت پاشید بریم اتاق خواب، اینجا رو مبل خیلی اذیت میشم… (ادامه دارد)
نوشته: توکیا



@DastanSexIranl
7.3K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-13 20:30:15 داخت گردن نسرین و من رو نگاه کرد.
کیرم داشت راست میشد اما نمیخواستم معلوم بشه، خودمو جابجا کردم که از رو شلوارم معلوم نشه ولی نسرین خندید و گفت “فکر کنم شلوارت دیگه داره تنگ میشه”
پاشد اومد کنارم بدون اینکه خجالت بکشه یا مکث کنه دست انداخت تیشرتم رو داد بالا و کمربندم رو باز کرد، گفت “دربیار تا راحت باشی”
یه خورده روم بهش باز شد، پاشدم که در بیارم کیرم از زیر شورت خودنمایی کردم.
نسرین به امیر گفت “امیر دوستت ظاهرا بدجوری خواهرت رو پسندیده” شلوارم رو کامل از پام در آوردم، بعدش نشستم رو مبل یه خورده اونورتر از نسرین.
دیدم نسرین اومد روبروم خم شد دستشو گذاشتن رو زانوم گفت “ببین مهدی امشب اومدی اینجا به خواهر دوستت حال بدی، حالا بازم میخوای ادای خجالتی ها رو در بیاری یا اینکه میخوای هم به خودت هم ما دو تا لذت بدی؟”
بیشتر خجالت کشیدم و حرفی نزدم، کیرم هم کمی خوابید بعد نسرین با یه اخم عشوه ای پاشد رفت هیمنجوری روی زانوی های داداشش خم شد و کونش رو داده بود طرف من.
به امیر گفت " امیر به نظرت کیر مهدی میتونه تو این زاویه که من هستم کونمو هدف بگیره؟"
امیر خندید گفت “فکر کنم هدف گرفته، اگر یه خورده دیگه اینجوری نگه داری میزنه تو خال”
نسرین از کنار پهلوش منو نگاه کرد، با یه عشوه مثل پورن استارها چهار دست و پا اومد طرف من، درست جلو پاهام وایستاد و زانوهامو از هم باز کرد گفت “بذار ببینم این وسط واسه یه بره چی پیدا میشه؟”
دیدن صورتش بین پاهام خیلی شهوتم رو زیاد کرد، کیرم راست شد از زیر شورت معلوم بود.
نسرین از پایین شورتم گرفتم و یواش یواش کشید پایین. همینجوری هم با شیطنت لبش رو گاز میگرفت و منو نگاه میکرد.
من دیگه داشتم جوش میاوردم از جو شهوت انگیزی که حاکم شده بود، تا زانوهامو شورتم رو کشید پایین و بعد از اینکه کیرمو راست دید رو به امیر گفت “حالا نوبت توئه داداشی”
همونجوری چهار دست و پا رفت طرف امیر، بعدش نشست کنار و شلوار امیر و کشید پایین. کیر امیر رو گرفت دستش و کمی مالید… بهم گفت بیا بشین این طرف تو هم
من پا شدم شورتم رو کامل در آوردم، تیشرت هم همینجور. تنها البسه ای که داشتم فقط جوراب بود. نشستم کنار نسرین. اونم کیر منو گرفت تو دستش. نفسم بند اومد و قلبم داشت تند تند میزد. فکر کنم متوجه شد که حالم خوب نیست اومد در گوشم یواش گفت “خواب نمیبینی، من امروز در اختیار شما دو تا کیر طلا هستم”
مثل تو فیلم ها منتظر بودم نسرین شروع کنه ساک زدن. اول کیر منو لیس زد. بعد رفت سراغ کیر امیر بعدش به امیر گفت کیر تو خوشمزه تره.
شروع کرده واسه امیر ساک زدن. حرصم گرفت از این حرفش و کارش برای اینکه از ماجرا عقب نمونم دستمو بردم رو سینه هاش و شروع کردم مالیدن. امیر که دید دارم چیکار میکنم بهم گفت “مراقب باش بیشتر از سهمت برنداری”
منم که روم باز شده بود گفتم “فعلا که سهم بهتر گیر تو اومده”
خواهرش با شنیدن این حرف من پا شدم، لباسشو در آورد. بدون سوتین و شورت بود!
اومد نسشت تو بغل من، کیر منو گذاشت جلوی کسش و بهم گفت “من میزبان خوبی هستم، از فرق سرم تا نوک پا هر سوراخ و شیار و برجستگی که بخوای مال توست”
منم یه نگاه طعنه آمیز به امیر کردم و بعدش لب های نسرین رو بوسیدم. کونشو روی پام میمالید که شهوتم رو بیشتر میکرد.
امیر اومده بود پشت خواهرش و زیر گوشش گفت “امروز تو قرار نیست انحصاری باشیا”
نسرین خودشو کشید بالاتر و اجازه داد امیر تو همون وضعیت از پشت سینه هاشو بگیره. منم داشتم کیرم رو نگاه میکردم که با آب کس نسرین داره خیس میشه.
امیر به خورده سینه هاش رو مالید و بعد نسرین رو هول
6.8K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-13 20:30:01 عیت داره. امیر در مورد خواهرش و اینکه میخواد با خواهرش و اشکان سکس داشته باشه صحبت میکرد.
سکوت کردم و گوشی رو دادم بهش، چون بهش قول داده بودم قضاوت نکنم چیزی نگفتم و فقط منتظر بودم اون یه چیزی بگه… گوشی رو بست و سعی کرد برام توضیح بده که ماجرا چیه. متوجه شدم امیر و خواهرش با هم خیلی راحت هستند، یعنی خیلی بیشتر از خیلی…
بهم میگفت چند بار با خواهرش رابطه جنسی داشته اما نه در حدی که عین زن و شوهرها باشن. میگفت واسه تنوعش امتحان کردیم اما تبدیل به یه برنامه روتین و همیشگی نشده… میگفت علاقه ای هم نداره که مدام با خواهرش سکس داشته باشه و فقط گاهی این اتفاق افتاده.
من اصلا هنگ کرده بودم و ته ذهنم داشت افکار پلیدی با اخلاقیاتم مبارزه میکرد. پیش خودم فکر میکردم یعنی این ها رو داره میگه که من رو هم بیاره تو بازی؟ تو ذهنم داشتم این سناریو رو میچیدم که چطور جملات رو بچینم تا نه خودم رو هول و مشتاق نشون بدم نه اینکه اگر فرصتش پیش بیاد از دست بدم.
الکی بهش گفتم امیر نمیتونم بگم درکت میکنم اما خب سعی میکنم قضاوتی هم نکنم. به هر حال تو خودت آدم بالغی و خواهرت هم قطعا از تو بالغتر و من جایگاهی ندارم که بخوام چیزی بگم اما ماجرای اشکان دیگه چیه؟ بهم گفت چند ماه پیش همینجوری تو خونه با خواهرم بحث رابطه جنسی چند نفره شد و دیدم علاقه داره به این کار. گفتش قبلا تجربه هم داشته و اگر من دوست داشته باشم حاضره با من هم تجربه کنه واسه همین من هم دنبال یه آدمی بودم که وارد یه رابطه جنسی 3 نفره بشه. اشکان رو تو همین گروه ها پیدا کرده و مثل اینکه با خواهرش هم صحبت کرده بود در مورد اشکان و قرار شده بود منتظر خبر خواهرش باشه که ببینه کی میتونه اوکی باشه.
امیر بهم گفت: مهدی راستش اینه که از روزی که خواهرم این پیشنهاد رو داد من داشتم به تو فکر میکردم اما نمیدونستم تبعات این کار چی میتونه باشه و خب نمیدونستم که اصلا درست هست یه آدم آشنا بیاد تو این ماجرا یا نه… باهات کم و بیش صحبت کرده بودم و دیدم تو در مقابل این چیزها جبهه نداری واسه همین با خواهرم مشورت کردم ببینم چی میگه، امروز هم که اینجا بودیم خواهرم با نیت قبلی یهو اومد پشت در اتاق اونم وسط صحبت های ما.
ته دلم داشتند فشفشه هوا میکردند اما صورتم هم داغ شده بود از شنیدن این حرف ها. تو صورت امیر نگاه کردم گفتم یعنی تو… حرفم رو ناتموم گذاشت گفت میدونم الان میخوای نصیحت کنی و بری بالای منبر، واقعا اگر ناراحتت کردم بهم بگو و لطفا دیگه در موردش حرفی نزن، حتی به روی هم نمیاریم.
بهش گفتم بذار ذهنم یه خورده این ماجرا رو هضم کنه و درکش کنم الان نمیدونم چی بگم. بهم گفتم مهدی قول بده به هیچ کس چیزی نگی، دلم نمیخواد که کسی حتی تو خلوت خودش هم از این ماجرا چیزی بدونه.
باز دوباره چون میخواستم اعتمادش رو جلب کنم گفتم باشه، خیالت راحت من قول دادم قضاوتت نکنم و مطمئن باشی کاری هم نمیکنم که کس دیگه بخواد قضاوت کنه.
بعد از صحبت های امیر بهش گفتم بهتره من برم دیگه، از اتاقش اومدم بیرون توقع داشتم خواهرش رو ببینم اما تو پذیرایی نبود و منم بدون حرف بیشتر رفتم خونه.
هفته بعدش تو دانشگاه که امیر رو دیدم بهش گفتم امیر بریم یه جا باهات صحبت کنم. رفتیم یه گوشه از محوطه دانشگاه که من واسه امیر توضیح بدم.
ازش پرسیدم امیر اگر این اتفاق بیوفته تو فکر میکنی میتونی دیگه با من دوست بمونی؟ جواب داد از همین میترسیدم که نمیخواستم اون فرد آشنا باشه! گفتم اگر هم این اتفاق نیوفته فکر میکنی دیگه من میتونم بیام خونه اتون و چشم تو چشم خواهرت بشم؟ گفت بعد از اینکه من از
6.5K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-13 20:29:47 بذری که کم کم درونم ریشه کرد (۱)
1400/04/15



سال 96 دانشگاه آزاد رشته شیمی قبول شدم. تو کل هم دوره ای های من که 37 نفر بودند 5 تا پسر بودیم و بقیه دختر.
همون ترم اول با یکی از پسرها به اسم امیر دوست شدم. بچه خیلی سر به زیر و خوبی بود اما یه خورده بیش از اندازه فکرش خراب بود و تقریبا میتونم بگم در مورد همه دخترهای کلاسیه فانتزی داشت.
تو تمام مدت 5 سالی که دانشگاه میرفتم بهترین دوستم بود و همیشه درس ها رو با هم میخوندیم. بعد از 3 4 ترم دوستی پامون به خونه هم باز شده بود. امیر یه خواهر از یه مادر دیگه داشت که 3 سال از ما بزرگتر بود.
ترم 6 که تموم شد قرار شد من و امیر یه تور تفریحی رزور کنیم و بریم کویر. توی این تور یه زن و شوهر بودند که خیلی با بقیه پسرها گرم بودند. اسم زنه رعنا بود. مثل همه تورهای تفریحی اتوبوس رو گذاشته بودیم رو سرمون و تا خود کویر بزن و برقص داشتیم. شوهر رعنا هم جلو نشسته بود و رعنا خودش اومده بود ته اتوبوس لای بچه ها. اون یه شبی که تو کویر بود رعنا بین پسرها بود و مدام بگو و بخند از اون طرف هم شوهرش واسه خودش خوش بود با این و اون. فردا عصر که برگشتیم رعنا باهامون خداحافظی گرمی کرد و از بقیه همسفرها جدا شد. بعد رفتنش امیر بهم گفت فهمیدی ماجرای اینا چی بود؟ گفتم نه. گفتم فکر کنم شوهرش دنبال یه نفر واسه زنش میگشت. گفتم بیخیال بابا مگه میشه؟ گفت آره تابلو بود دیگه، وگرنه چرا خودش نمیومد لای ما و فقط رعنا پیشمون بود. این رو گذاشتم رو حساب ذهن خراب امیر و بیخیال شدم.
ترم پاییز که شروع شد دوباره کار درس خوندن من و امیر هم شروع شد. درس ها سنگین شده بود و واسه خود من هم درک اون همه روابط و فرمول ها سخت شده بود. چندباری رفتم خونه امیر که با هم بتونیم درس بخونیم. تو یکی از همین روزها که تو اتاق امیر مشغول درس خوندن و البته چرت و پرت گفتن بودیم یهو بحث روابط سکس گروهی و اینا شد ذهنم به ماجرای رعنا و شوهرش رفت. دوباره از امیر پرسیدم واقعا یه همچین چیزی تو دنیای واقعی هست گفت آره! همینجوری داشت برام توضیح میداد که در باز شد. خواهرش بود که امیر رو کار داشت. من سرخ شده بودم که نکنه صدامون رو شنیده باشه. امیر رفت بیرون و اومد تو. ازش پرسیدم صدامون رو شنید؟ گفت نه اگر شنیده بود که یه چیزی بهمون میگفت و بعد خندید.
دوباره ادامه بحث رو داشتیم و امیر توصیح داد بعضی ها اینجوری هستند، دوست دارن روابط چند نفره داشته باشن یا اینکه اصلا فقط رابطه جنسی همسرشون رو ببینید. یه عالمه هم چرت و پرت علمی و غیر علمی بار هم کرد تحویلم داد که مثلا این موضوع رو برام شرح بده. بعد رسید به اینجا که این مورد فقط بین زن و شوهرها نیست و حتی خواهر و برادر هم میتونن دنبال شریک جنسی برای هم باشند. اینو دیگه نتونستم قبول کنم و گفتم مگه میشه؟ حالا اونو میذارم یه جای دلم اما آخه کدوم پسری اصلا به رابطه جنسی خواهرش فکر میکنه که بخواد تازه یکی دیگه هم بیاره؟!
گفت خیلی از پسرها! گفت اگر تو تا الان ندیدی دلیل نمیشه که وجود نداره. بعد گوشیش رو باز کرد و تلگرامش رو بهم نشون داد. چندتا گروه با عنوان کاکولد و گروپ سکس داشت. پیام ها رو نشونم داد دیدم چه خبره…
همه چیزهایی که فقط به عنوان جک و داستان سکسی خونده بودم انگار داشت بیشتر برام ملموس میشد.
امیر بهم گفت یه چیزی میخواد بهم نشون بده اما ازم قول گرفت که هیچ قضاوتی نکنم. منم که کنجکاو شده بودم ببینم چیه سعی کردم اعتمادش رو جلب کنم و بهش گفتم قول میدم هیچ برداشتی نداشته باشم.
چتش با یه نفر به اسم اشکان رو بهم نشون داد… اولش هنگ بودم که چی دارم میخونم اما وقتی بیشتر خوندم دیدم واق
6.6K views17:29
باز کردن / نظر دهید