2021-11-21 16:50:43
سالگی مثل اون قلمی بودم البته الان پاهاش پر تر و اندامی بر جسته تر از من تو اون سن داره.
گفتم اما من به شما علاقه مند شدم. شما خیال نداریم ازدواج کنین؟ گفت اوا، من شوهر دارم. قوم و خویش و آشنا چی میگن؟
گفتم من الان به اون صورت کار ثابت ندارم اما زندگی سخت شده سعی می کنم این طرف و آن طرف بعنوان منشی مطب دکتر و شرکت کار کنم و درآمد داشته باشم. اونم سخته. میدونین که چی میگم
گفتم من زندگیتون را عوض می کنم. کاری می کنم زندگی راحتی داشه باشین و به خودتون و زندگیتون برسین. خیالتون راحت باشه
خلاصه سرتون را درد نیارم. دخترش دختر چشم و گوش بسته ایی بود و چیزی نگذشت خیلی ساده و تقریبن بدون قباله زنم شد و تنها و با ماشین خودم آوردمش خونه. دفعه اول که تو تخت رفتیم هنوز بهش دست نزده بودم که خودش را خیس خیس کرده بود اما کسش تنگ بود و پرده اش با درد و خون زیاد پاره شد اما اینقدر براش تازگی داشت و اینقدر خوشش آمده بود که تا تمام شدن کار از درد فراموش کرده بود. شب دوم هم پاش را باز کردم میخواستم توش نکنم اما آنقدر شهوتی شد که اسرار می کرد بکنم چیر من هم نکره و بقول کلفتمون کیر خره. شب دوم حسابی پاره شد و بعد بسختی راه نی رفت. فرداش دیدم بسختی تکون می خوره و خیلی بسختی و آرام و با درد راه میره بهش گفتم زنگ بزن به مامانت اگر اون میاد اینجا خوبه وگرنه میبرمت خونتون. شاید دکتر لازم داشته باشی. گفت نه دکتر نمیخوام. دوستم هم موقع ازدواج همینجوری شد باید یکی دو هفته با هم نخوابیدم بعد دوباره باز هم خونی میشه اما دردش و خونش کمتره. خلاصه به مامان زنگ زد و مامانش با ساک و لباس اومد خونه ما. بدخترش دلداری داد و گفت که زن شده. و شروع به بوسیدن صورتش و بعد هم در آغوش کشیدنش و نوازش سینه اش و بوسیدن لبش چند بار پشت سر هم اما هر بار کوتاه و با عجله شد گویا میخواست چیزی را مخفی کند. دخترش هم چشاش را بسته بود. فکر کردم اینها زیاد تو بغل هم بودن و گرچه هم را دوست دارن اما با هم لز هم داشتن. اتفاقن حدسم درست درآمد و بعد آنها را دیدم که عاشقانه هم را به شکل های مختلف ارضاء می کنن.
در هر صورت مامان اومد بلافاصله یک چک حواله کت و گنده بهش دادم که چشمهایش وا ماند گفتم بعد اگر مهناز (اسم زنم مهناز بود و اسم مامانش فریده) لباس و لوازم احتیاج داشت براش بخرین بقیه هم باشه برای این ماه برای خودتون. گفت اینکه خیلی زیاده. گفتم میخوام بعد از این راحت باشین برای خودت زندگی کنی. و پفیوز دکتر و شرکتی و… نباشه. اما این به معنی آزاد نبودن شما نیست. شما اصلن اگر دست نذاشتین اینجا نیان گفت نه دختره من جوانه مطمئن باشین من همه جوره مراقب شما هستم و شما هم آزادین. فکر من و مهناز را نکنین شما نباید کمبودی داشته باشین مرد احتیاج های خاصی داره اگر من و دخترم دلپسند نبودیم بخودم بگین من خیلی را میشناسم دوست و آشنا زیاد دارم براتون آماده و محیا می کنم و بر گشت و خودش را خم کرد و ساکش را ورداشت تازه دیدم که پیرهنش چقدر نازکه و کون بزرگش چقدر در برابر شورت توری سیاهش بزرگه.
آن روز تازه شروع کار بود و بزودی فریده لباس خواب تن نما را تنش کرد و شروع کرد به پذیرایی از من و خودش را خم کردن و آن کون سفید غول آسا و اما تراشیده و بدون نقص را جلوی چشم و صورت من بار کردن. کونش بود میداد حسابی هم بود میداد اما بوی کون، بوی باسن یک زن هلو. دخترش کنار من بود و خیلی عادی نگاه می کرد و در مورد چیز هلی مختلف با مامانش صحبت میکرد. حتا یکبار با پر رویی و کمی بچگی از مامانش پرسید مامان کون من هم مثل کون تو اینقدر گنده میشه. ب
1.4K views13:50