2021-11-27 16:43:13
حمید با بغض از اوضاع مهدی میگفت ،بهش گفت : مثل اب خوردن میتونه مثل سگ اون رو بکشه ولی اینکار رو نمیکنه ! چون میخواهد زنده باشه تا خوشبختی رفیقش،و بدبخت شدن اون رو بیینه ،
مریم گریه میکرد و خودش اعتراف داشت چه گوهی خورده! ولی کاریش دیگه نمیشه کرد
حمید به امید و ناصر گفت توی همین حالت گریه باید از کوس کون مریم رو بکنن! هرچی میگفتیم حمید بیخیال بسش هست ولی حمید ول کن نبود، مریم تو همون حالت گریه مدل داگی شد گفت: هرچی اقا حمید بگه،، یه جور بزارید انگار یک جنده کثافت رو دارید میکنید ،هر بلایی سرم بیارید حق منه !
حمید: فکر کردی با این حرفها دلم میسوزه ،اتفاقا میخوام بگم جوری سیر کیر تو رو بکنن که صدای سگ بدی! لعنت بهت ! انگار نارنجک انداختن تو خانواده مهدی ، همه افسرده شدن و داغون
به اجبار و اصرار حمید ،امید و ناصر فقط از کون شروع کردن گایبدن مریم!
هفت جد مریم اومد جلو چشاش!! درد میکشید ،ولی جلو دهنش داشتن !! تا نزدیکهای صبح به خودش میپیچید ،چند ساعت کردنش! حمید ولی بهش دست هم نمیزد و نگاه میکرد
وقتی که تموم شد امید،ناصر ،نازی رفتن
من موندم حمید و مریمی که از درد داشت به خودش میپیچید آروم گریه میکرد
حمید اما بالاسرش بود چپ راست سیگار میکشید
مریم واقعا زن زیبایی بود، بدن عالی و خوش فرمی داشت، خیلی با ناز و عشوه حرف میزد
نزدیکهای صبح حمید لباس مریم رو پرت کرد تو صورتش گفت: بپوش و بزن به چاک
مریم با حالت داغون لباس پوشید رفت
نزدیک سحر بود ! از حرفهایی که بین حمید و مریم رد بدل شده بود فهمیدم مریم در زمان متاهلی فقط به گربه محل نداده ! آمار تک تک اونها رو حمید داشت ، واقعا حرووم زاده بود!
مهدی همون سال ازدواج کرد ،اینبار با تحقیق و با یک خانوم خیلی خانواده دار و فهمیده ،شده بود همون مهدی سابق
پراز انرژی و سرحال ،صاحب دوتا بچه دیگه هم شد ،برادرم میگفت اونقدر حالش خوب شده که انگار نه انگار زنی به اسم مریم تو زندگی اش بوده
از این ماجرا ده سالی گذشت منم ازدواج کردم صاحب زندگی شدم ،همه اون دوستها رفتن یک طرفی ،
اتفاقی مریم رو توی خیابون دیدم ، باورم نمیشد این همون زن باشه
یک پراید داغون داشت، دندونهایی که یک خط در میون افتاده بودن ،صورت لاغر و مشخص بود معتاد شده (یا معتاد بوده) یک بدن لش و به هم ریخته!
مطمئنن آدمی مثل مریم ، اگر هم ازدواج میکرد با یک نفر مثل خودش ازدواج میکرد ، چشم تو چشم شدیم ولی اصلا منو نشناخت! توی چشماش هیچ روحی در جریان نبود! میشد از اون سر وضع کل گذشته ،حال و اینده اش رو حدس زد
میشد حدس زد توی چه کثافتی زندگی میکنه،تا حالا چقدر بهش تجاوز شده، چقدر زیر مشت لگد رفته، چقدر پولش خوردن یا خودش ملت رو تیغ زده! واسه تهیه موادش دست به چه کارهایی که نزده ،و در آخر میشد حدس زد این زن چقدر تنها شده!!
خدا برگ برنده ،بخت آزمایی رو داد کف دستش ،ولی همه چی و همه کس رو باهم به آتیش کشید !
امیدوارم خوشتون اومده باشه ، اگر تجربه مشابه دارید در کامنت ها به اشتراک بزارید
نوشته: علی
@DastanSexIranl
1.7K views13:43