دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

بذری که کم کم درونم ریشه کرد (۱) 1400/04/15 سال 96 دانشگاه | داستان ایرانی🇮🇷

بذری که کم کم درونم ریشه کرد (۱)
1400/04/15



سال 96 دانشگاه آزاد رشته شیمی قبول شدم. تو کل هم دوره ای های من که 37 نفر بودند 5 تا پسر بودیم و بقیه دختر.
همون ترم اول با یکی از پسرها به اسم امیر دوست شدم. بچه خیلی سر به زیر و خوبی بود اما یه خورده بیش از اندازه فکرش خراب بود و تقریبا میتونم بگم در مورد همه دخترهای کلاسیه فانتزی داشت.
تو تمام مدت 5 سالی که دانشگاه میرفتم بهترین دوستم بود و همیشه درس ها رو با هم میخوندیم. بعد از 3 4 ترم دوستی پامون به خونه هم باز شده بود. امیر یه خواهر از یه مادر دیگه داشت که 3 سال از ما بزرگتر بود.
ترم 6 که تموم شد قرار شد من و امیر یه تور تفریحی رزور کنیم و بریم کویر. توی این تور یه زن و شوهر بودند که خیلی با بقیه پسرها گرم بودند. اسم زنه رعنا بود. مثل همه تورهای تفریحی اتوبوس رو گذاشته بودیم رو سرمون و تا خود کویر بزن و برقص داشتیم. شوهر رعنا هم جلو نشسته بود و رعنا خودش اومده بود ته اتوبوس لای بچه ها. اون یه شبی که تو کویر بود رعنا بین پسرها بود و مدام بگو و بخند از اون طرف هم شوهرش واسه خودش خوش بود با این و اون. فردا عصر که برگشتیم رعنا باهامون خداحافظی گرمی کرد و از بقیه همسفرها جدا شد. بعد رفتنش امیر بهم گفت فهمیدی ماجرای اینا چی بود؟ گفتم نه. گفتم فکر کنم شوهرش دنبال یه نفر واسه زنش میگشت. گفتم بیخیال بابا مگه میشه؟ گفت آره تابلو بود دیگه، وگرنه چرا خودش نمیومد لای ما و فقط رعنا پیشمون بود. این رو گذاشتم رو حساب ذهن خراب امیر و بیخیال شدم.
ترم پاییز که شروع شد دوباره کار درس خوندن من و امیر هم شروع شد. درس ها سنگین شده بود و واسه خود من هم درک اون همه روابط و فرمول ها سخت شده بود. چندباری رفتم خونه امیر که با هم بتونیم درس بخونیم. تو یکی از همین روزها که تو اتاق امیر مشغول درس خوندن و البته چرت و پرت گفتن بودیم یهو بحث روابط سکس گروهی و اینا شد ذهنم به ماجرای رعنا و شوهرش رفت. دوباره از امیر پرسیدم واقعا یه همچین چیزی تو دنیای واقعی هست گفت آره! همینجوری داشت برام توضیح میداد که در باز شد. خواهرش بود که امیر رو کار داشت. من سرخ شده بودم که نکنه صدامون رو شنیده باشه. امیر رفت بیرون و اومد تو. ازش پرسیدم صدامون رو شنید؟ گفت نه اگر شنیده بود که یه چیزی بهمون میگفت و بعد خندید.
دوباره ادامه بحث رو داشتیم و امیر توصیح داد بعضی ها اینجوری هستند، دوست دارن روابط چند نفره داشته باشن یا اینکه اصلا فقط رابطه جنسی همسرشون رو ببینید. یه عالمه هم چرت و پرت علمی و غیر علمی بار هم کرد تحویلم داد که مثلا این موضوع رو برام شرح بده. بعد رسید به اینجا که این مورد فقط بین زن و شوهرها نیست و حتی خواهر و برادر هم میتونن دنبال شریک جنسی برای هم باشند. اینو دیگه نتونستم قبول کنم و گفتم مگه میشه؟ حالا اونو میذارم یه جای دلم اما آخه کدوم پسری اصلا به رابطه جنسی خواهرش فکر میکنه که بخواد تازه یکی دیگه هم بیاره؟!
گفت خیلی از پسرها! گفت اگر تو تا الان ندیدی دلیل نمیشه که وجود نداره. بعد گوشیش رو باز کرد و تلگرامش رو بهم نشون داد. چندتا گروه با عنوان کاکولد و گروپ سکس داشت. پیام ها رو نشونم داد دیدم چه خبره…
همه چیزهایی که فقط به عنوان جک و داستان سکسی خونده بودم انگار داشت بیشتر برام ملموس میشد.
امیر بهم گفت یه چیزی میخواد بهم نشون بده اما ازم قول گرفت که هیچ قضاوتی نکنم. منم که کنجکاو شده بودم ببینم چیه سعی کردم اعتمادش رو جلب کنم و بهش گفتم قول میدم هیچ برداشتی نداشته باشم.
چتش با یه نفر به اسم اشکان رو بهم نشون داد… اولش هنگ بودم که چی دارم میخونم اما وقتی بیشتر خوندم دیدم واق