دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

اسیرشهوت🔞پرتگاه

لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه ا
لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه
آدرس کانال: @ssaarrabb
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.01K
توضیحات از کانال

رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 39

2021-08-20 22:25:15 با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه شدم...
اومدم دهن باز کنم که سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت و کنار گوشم به حالت پچ پچ گفت:
_هیسس! بذار امشبو باهات باشم سارا..
به زور دستشو از روی دهنم جدا کردم وگفتم: _چیکار میکنی دیوونه؟ واسه چی اومدی تواتاق من؟ دیونه شدی؟
_ آره دیوونه ام... تو دیوونه ام کردی! مست بود دستشو ازبدنم جدا کردم وگفتم:
_آرش تو مستی.. پاشو برو بیرون الان یکی میاد می بینه..
کنار گوشم گفت:آره مستم.. میدونی چقدر خوردم تا جسارتشو پیداکردم واومدم توی تختت؟ وزبونشو روی لاله گوشم کشید ودستشو بین پاهام برد وادامه داد: دارم میمیرم واسش..
باترس دستشو از خودم جدا کردم و گفتم: آرش نکن.. یکی میاد.. خواهش میکنم برو...
آر‌ش_ هیسس... امشب میخوام تاصبح زیرم... باشی و دوباره بین پام و مالید.. بی اراده آهی کشیدم و لبمو گاز گرفتم...
_مامانت اینا چی؟ اگه بیان تواتاق...
زبونشو تو دهنم کرد و مالش دستشو بیشتر کرد و زبونشو بیرون کشید و آروم زمزمه کرد:
_ نترس در قفله اونا هم خوابن... خودتوبسپر به من که امشب تاخود صبح میخوام دیونه ات کنم... نذاشت چیزی بگم و لباسمو کشید بالا و باولع...
https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw
ادامه اش رو توکانال بخون
55 views19:25
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 22:25:15 به سمت در خروجی می رفتم اما خوب می دونستم یه چیزی از وجود من توی این خراب شده باقی میمونه
دستم که به دستگیره ی در نشست صدای گریان آونگ منو به زمین زنجیرم کرد
برگشتم نگاهش کردم چهار دست و پا به سمت می اومد با #التماس نالید _خواهش می کنم اینجا جای من نیست من دلم پیش توعه بهم #رحم کن
منو بین این #گرگا نذار
به اون آدما نگاهی انداختم من اونو #فروخته بودم و دیگه نمی تونستم هیچ حقی روش داشته باشم
باید کاری می کردم دل بکنه باید کاری میکردم از من #متنفر بشه این سخت ترین کار ممکن بود
به سمتش رفتم #لگد محکمی بهش زدم که نقش زمین شده رو بهش گفتم
تو هیچ ارزشی برای من نداری کارم باهات تموم شده و الان وقتشه که ازت #سود ببرم
#فروختنت بهترین سودیه که میتونی به من بدی پس #حیوون خوبی باش و توی خونه جدید زندگی کن

چشماش فریاد میزنه عاشق منه که دوستم داره
قلب منم بی‌تابی می‌کرد اما چاره ای نبود باید همین جا می‌گذاشتم و می‌رفتم تا خواستم دوباره ازش دور بشم دستش روی پام نشست و با #التماس نالید
_ #میمیرم من بدون تو هرجای این دنیا باشم #میمیرم
میخوای من #بمیرم؟

م جوابی براش نداشتم الفردو راحتم کرد #زنجیری که دوره گردنه آونگ بسته بود کشید و اون از من دور کرد

_ بیا اینجا #توله سگ
برو طوفان
برو
جای این دختر اینجاس
خوب بهش میرسم بهت قول میدم نباید نگران باشی
#خشم بود که همه جونم گرفته بود احساس میکردم دارم نفس کم میارم نگاه آخر به صورت گریون اون دختر انداختم و از اونجا بیرون زدم
اما وقتی به محوطه رسیدم به جایی که بتونم راه برم نقش زمین شدم
انگار هوایی برای #بلعیدن نبود هرچی #تقلا میکردم اکسیژنی به ریه هام نمی رسید
دستم و گذاشتم روی قلبم داشت از جا کنده می‌شد داشت از کار می‌افتاد من بدون اون چیکار می تونستم بکنم؟
فروخته بودمش به آدمایی که میدونستم #جونشو میگیرن...

از جام بلند شدم باید برمیگشتم باید همه چیز و به هم می ریختم و اون دختر رو با خودم برمیگردوندم اما اسلحه ای که روی شقیقم گذاشته شد با دیدن مردهای مسلح درست جلوی در ورودی ایستادم من #باخته بودم خودمو اون دخترو زندگیمو باخته بودم
باید کاری می کردم اما چه کاری صدای فریاد آونگ بلند شد جون از تنم رفت و کارشونو شروع کرده بودن یعنی باید این شاهد #مرگش می بودم؟

اربابی که دختر مورد علاقه شو فروخته و نمیتونه دل بکنه
این رمان دارای صحنه های دلخراش میباشد پس اگه طاقت نداری نیا...

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw
77 views19:25
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 22:25:15 از سرویس که بیرون اومدم که با دیدن دوتا پسر رو به روم جا خوردم
بهم نگاه کردن و دوباره داخل دستشویی هلم دادن و در رو پشت سرشون قفل کردن
جیغ زدم
_چیکار میکنی عوضی
_جوووون صداتم که سک*سیه غیر از اندامت لامصب
انگشت وسطشو ارو روی خط بهشتم کشید وسرشو زیر گوشم آورد لب زد

_یه امشبو با ما باش جذابه سک*سی،،نمیدونی چقدر امشب دلم یه تنوع جدید میخواد یه رابطه سه نفره ...من تو رو میکنم رفیقم منو چطوره ؟
دهن باز کردم تا جیغ بکشم ولی با حرکت دستش روی بین پام....

https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
#رابطه_گروهی_در_پارتی
171 views19:25
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 22:25:15 #پارت_اول

مسیح_عشق

از پشت منو توی بغلش گرفت و دستای داغشو روی سینه های اناریم گذاشت
نفسم بالا نمیومد
باورم نمیشد اولین رابطه و اشنایی من با مردی شروع بشه که ماه ها شیفتش بودم
لباشو روی گردنم کشید و همزمان نوک سینمو بین انگشتش فشار داد
بی اختیار آه کشیدم و خودمو بهش چسبوندم
برامدگی مردونشو که سفت و بزرگ شده بود روی باسنم حس میکردم
همه آرزوی حرف زدن با این مردو داشتن و...
من...الان...دور از تمام اون غرورهای سرکشش زیر دستاش ناله میکردم
دست دیگشو لغزوند
توی شورت توری قرمزم فرو کرد و به نازم رسوند
ناله هام دیگه دست خودم نبودن
با هر لمس انگشتای داغش آههه میکشیدم
آروم برام میمالید و سینه هامو فشار میداد
خواست انگشتشو فرو کنه که نفس نفس زنون پاهامو جمع کردم و نالیدم
_فـ..فرزام..من..من راستش،،من دخترم
چند لحظه به چشمام خیره نگاه کرد و تکون نخورد
یه لحظه از حرف خودم پشیمون شدم،
کاش لال میشدم و میذاشتم ادامه بده
لعنتی اگه همین الان که برای اولین بار زنونگیهام بیدار شده بودن...
الان که به دستش اورده بودم میذاشت و‌میرفت تا عمر داشتم خودمو نمیبخشیدم ...
یه باره با حرص منو بلند کرد و روی توالت فرنگی گذاشت
نفس راحتی کشیدم و سینه هامو مالیدم
حالا نوبت من بود،،قبل از اینکه کاری کنه بیقرار شلوارشو باز کردم و عضو بزرگ و کلفتشو توی دستم گرفتم
اول شوکه بهم نگاه کرد و بعد لبخند زد
اولین بارم بود ومیترسیدم گند بزنم،،مردونشو توی دهنمو بردم و مک زدم که سرشو بالا گرفت و توی گلو آه کشید
این صدای مردونه بهم حس قدرت میداد،بعد از کمی خوردنم عقب کشید و پایین پام نشست
نگاهی به نازم انداخت که با خجالت لبمو‌گاز گرفتم
سرشو با لذت بین پام برد و شروع کرد،،
زبونشو روی نازم میکشید و تند تند مک میزد،
به سختی میتونستم صدای ناله و‌حیغمو کنترل کنم
بس که لبمو گاز گرفته بودم تا صدام بیرون نره درد میکرد
جیغ خفه ای کشیدم و پشت پلکام ستاره بارون شد
خالی شدم و بدنم شل شد که همزمان کسی به در کوبید
_فرزام عزیزم اونجایی؟
وحشت زده از حا پریدم و بهش نگاه کردم
کنارم ایستاد و غرید:_آره تو دستشوییم تو برو الان میام
با این حرف سمتم چرخید،، مردونشو توی دهنم کرد و‌عقب و‌جلو کرد
هنوزم پشت در کسیو حس میکردم،،مثل یه موش ترسیده و تسلیم بی حرکت موندم
چنگی بین موهای فرم زد و حرکاتشو تندتر کرد
تا اخر خودشو داخل دهنم میکرد و بیرون میاورد
داشتم نفس کم میاوردم و اب از دهنو چشمم روی گردنم سرازیر شده بود
وحشی بود اما من این وحشی گریشو هم دوست داشتم
با حس خفگیم دستمو روی روناش فشار دادم که با یه اه غلیظ خودشو داخل دهنم خالی کرد و عقب کشید
کنارم زانو زد وچشمای خاکستریشو بهم دوخت
چونمو توی دستش گرفت و با انگشت شصت صورتمو نوازش داد
_تو واقعا معرکه ای دختر،،کاش زودتر دیده بودمت
بوسه داغی به لبام زد و با مرتب کردن خودش از دستشویی بیرون رفت و درو بست و ....

https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
191 views19:25
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 22:18:08 لبه ی پرتگاه



#part60

لجبازی هاش همیشه عاشقترم میکرد.

بی حرف به سمت الاچیق همیشگی رفت و نشست
لبخند روی لبم کش اومد و کنارش نشستم

خیره نگاهش میکردم و اونم نگاه از من میدزدید و هیچ نگاهم نمیکرد

بالاخره عصبی سکوت بینمونو شکست و گفت

_اوردیم اینجا بشینی نگام کنی دایی؟؟

از قصد دایی میگفت تا منو کفری کنه
میگفت تا عذابم بده
میگفت تا بهم بفهمونه فهمیدم چرا نمیخواستی بهت دایی بگم...

کسی اون اطراف نبود این ساعت ظهر پس فاصله ای بینمون نذاشتم و دستم دور شونه اش انداختن و به خودم نزدیکش کردم

_نکن دایی داری اذیتم میکنی..

سرش و به سینه ام فشردم و موهاش و عطر تنش و بی درد بی ناراحتی به ریه هام فرستادم

لعنتی هیچ عطری عطر موهاش نمیشد.
تقلا نکن گربه ی چموش من
بذاز رفع کنم دلتنگی های این همه سالو...

_ولم کن اینکارا چیه؟
داری عصبیم میکنی.

صورتش و با دستم قاب گرفتم و توی تیله های بزرگ رنگیش خیره شدم.


دلتنگتم بد نشو با هواخواهت عروسک..

_من عروسکتو نیستم دایی من خواهر زاده اتم
که ازدواجم کرده و الان هیچ نیازی به حضور تو توی زندگیش نداره

داشت اتیشم میزد؟
داشت کبریت میزد به انبار باروت؟
میخواست چه کنه با من؟

دویدن خون توی چشمام و حس کردم
لب گزیدم تا نگم تو خواهر زاده ام نیستی...
هنوز نمیدونستم تصمیمم چیه
نمیدونستم باید به فریده کمک کنم یا به خودم و دل بیچاره ام .
اما خوب میدونستم دیگه پنهان نمیکنم این اتش فشان احساسمو که دیگه داشت فوران میکرد.

باید از همین الان شروع میکردم...

انگشتم روی موهای پریشون روی پیشونیش گذاشتم و گفتم

اینا....
بعد روی چشمش
اینا‌‌‌‌...
بعد لبهاش
اینا...
بعد دستاش...
اینا...
و همه ی وجود تو ماله منه...
اینو برای خودت چندین بار تکرار کن تا بشه اویزه ی گوشت عروسک...
تو ماله منی و نه اون امیر نه حتی خود خدا دیگه نمیتونه تورو از من بگیره...

از این همه صریح حرف زدنم شوکه شده بود
چشماش زوم بود روی من و حتی پلک نمیزد

باورش نمیشد علی اینطور بی پرده از مالکیتش نسبت به خودش حرف بزنه...

به خودش که اومد با همون دستایی که هزار بار روشون بوسه زده بودم توی صورتم کوبید و مثل برق از جا پرید و ازم فاصله گرفت..

_نزدیکم نشو...
ازم دور شو.‌‌


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
259 views19:18
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 22:17:43


اسیرشهوت

#part15



حالم به حدی بد بود که مثل یه عروسک فقط و فقط نگاه میکردم.

از اتاق که بیرون رفتیم هم زمان ایهام با صورت سرخ هم بیرون اومد..

با دیدنش نمیدونم چیشد که بازوی اورهان محکمتر چسبیدم و سرم و پایین انداختم.
به قدری دیدن رابطه اش با یه دختر دیگه برام دردناک و عذاب اور بوده که دلم میخواست اونم عذاب بدم.

نگاهش روی دست قفل شده ی من روی بازوی اورهان موند ...

مگه نه که گفت مجبوریم ببازیم تا خیلی زود پیروز این بازی باشیم؟

مگه نگفت که باید زنش بشی تا اتفاقی نیفته تا بتونم سلامتیت و تضمین کنم؟
مگه نگفت این جدایی فقط و فقط از روی اجباره؟
اگه من با بردارش هم خواب شده بودم و فقط به خاطر اصرار خودش بود اما هم خواب شدن خودش با دوستم به اجبار کی بوده؟

صدای اورهان قلبم و چنان مچاله کرد که دستم خیلی محسوس روی قلبم نشست..

_داداش فک کنم بعد چند وقت شب محشری گذروندی!
باید بگم برات معجون درست کنن فکر نکنم کمری برات مونده باشه!


ایهام با چشمای یخ زده اش به برادرش خیره شد و من دستم از دور بازوش باز شدم و به سمت پله ها قدم برداشتم

هر لحظه امکان داشت تا جون از پاهام بره و نقش زمین بشم اما خودم و به نرده ها رسوندم و با کمکشون پله هارو پایین رفتم.

شب بدی گذرونده بودم کی میگفت جهنم فقط توی اون دنیاس؟
من امشب جهنم و عذابش و توی همین دنیا دیده بودم و تجربه اش کرده بودم.

وقتی پایین پله ها دست کسی دستم گرفت برنگشتم ببینم کیه!
چون غیر از اورهان کی جرات داشت دست منو بگیره؟

کنارم قدم برداشت و سوار ماشین شدیم.

سرم و روی شونه اش گذاشت و گفت:

_کمی بخواب افکار بد و از خودت دور کن...
فقط به این فکر کن که من شوهرت کنارتم و همه ی کارام برای به دست اوردن کامل توعه..

حرفاش خنده دار بود اما اورهان با همه فرق داشت..
همه چیزش فرق داشت...
عشقش نفرتش...
حال بهم زن بود اما مخصوص خودش بود..

سرم روی شونه اش موند و من قلب مچاله شدم در حال جون دادن بود از این تماس اجباری

باورودمون به عمرات عمران منو به خودش تکیه داد و تا اتاق رسوند...
روی تخت نشستم و اون موهاش و که پشت سرش بسته بود باز کرد و عصبی چرخی توی اتاق زد..

_امشب داغون و خرابم
پرم از عشق و نفرت بمونم پیشت نمیتونم خودم کنترل کنم...
میرم و تنهات میذارم اما...
فردا باید تقاص تمام اشکایی که براش ریختی امشب و بدی‌....



#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
280 views19:17
باز کردن / نظر دهید
2021-08-19 22:12:36 روی زانوی ددی حرکت میدادم تا ار*ضا شم .
اینقدر اینکارو کردم تا با لرزش خفیفی آب چسبناک روی شلوار ددی سرازیر شد .

- این لباسا دیگه برای من لباس نمیشن .
اون از شاشت که خالی کردی روشون اینم از آبت .
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
292 views19:12
باز کردن / نظر دهید
2021-08-19 22:11:01 #پارت1

کتش رو با به حرکت از تنش کند و روی دسته ی مبل انداخت..

همینطور که دکمه های پیراهن سفید رنگشو باز می کرد اخم هاشو تو هم کشید و نگاهشو دور خونه چرخوند...
خبری نبود..

گره ی ابروهاش محکمتر شد و خواست صدا کنه که همون لحظه در اتاقی باز شد و دختری با لباس زیر که فقط یه حریر بلنده جلو باز روش پوشیده بود،لبخند به لب و با طنازی اومد بیرون..

اروم و با لوندی قدم زنان اومد طرفش که باعث شد اخمای درهمش کمی باز بشه و نگاهی به سر تاپاش بندازه..

ست لباس زیرش قرمز بود و حریر روش مشکی و تضاد جالبی با پوست سفیده تنش ایجاد کرده بود..

موهای مشکیشو لخت کرده بود و ریخته بود دورش که تا کمرش میرسید..
ارایشی ملایم و در اخر رژ جیغ قرمز رنگ..

ابروهاشو انداخت بالا و نگاهشو خیره روی تن دخترک چرخوند و خودشو انداخت روی کاناپه پشت سرش و لم داد..

سرشو بالا گرفت و با یه ابروی بالا داده به دختری که به طرفش می اومد خیره شد..

هیچی بیشتر از یه رابطه ی پرشور، وقتی اینقد خسته بود سرحالش نمیاورد...

دخترک نزدیکش که رسید دو طرف حریرشو گرفت و با ناز از روی شونه هاش پایین کشید که سرخورد و افتاد پایین پاش روی زمین..

#پارت‌واقعی

https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg


فول هات
اینجا رابطه ها بدون پرده گذاشته میشه
یه رمان جنجالی و پر از هیجان
122 views19:11
باز کردن / نظر دهید
2021-08-19 22:10:59 ‌‌‌زندگی‌ که‌ با‌ بی‌ فکری‌ تبدیل‌ به‌ جهنم‌ شد
#طالع_شوم
#خشن #ازدواج‌اجباری

#رمان‌بدون‌هزینه‌میخوای‌جوین‌شو
#یه‌چنل‌پرازرمانهای‌آفلاین‌همراه‌با‌پی‌دی‌اف


بلند #فریاد کشید و در ماشینو بهم کوبید.
مینا حتی #میترسید نگاهش کنه.
سرعت رو به افزایش ماشین، صدای نفسهای پر حرص انگشتانی که فرمون بدبخت رو تا مرز خورد کردن میفشرد..‌ نشون از وخامت #اوضاع میداد.
باید سعی میکرد ارومش کنه که فوران این اتشفشان به جز اون #قربانی نخواهد داشت.. ولی لعنت به این زبون که یاری نمیکرد
_ سحاب من چیزی ..نگفتم .. من ...من فقط
#پشت دستی که تو دهنش کوبیده شد حرفشو نیمه تمام گذاشت.
نعره های بلندش و چشای سرخ از اتش چهار ستون #بدنشو لرزوند..
_ #خفههههه شوووو..
نمیخوام صداتو بشنوم.
رفتی اونجا چه #زری زدی؟ ها؟
گفتی سحاب مرد نیست؟
نمیتونه با من #بخوابه؟
اره؟
نفس گرفت و به روبه رو زل زد و سرعت رو بیشتر کرد..
_به قدرت #جنسیم شک داری دیگه ؟باشه.. امشب وقتی تا صبح این نشون قدرتمو تو تنت #کوبیدم میفهمی که تمام این مدت صبر کردنم از روی دلسوزی بود .
ولی دیگه هیچوقت همچنین #غلطی نمیکنم.
ارزش نداشتی با تو محترمانه رفتار کنم.
شما زنا اگر زوری کارمون رو نکنیم فکر میکنید چیزی کم داریم و یه جاییمون ناقصه..
بی صدا اشک میریخت و گلوله های درشت اشک از چشمهای قشنگش ریزش میکرد.. میترسید از این پسرعمویی که سراسر #خشم بود.
_ امشب..
دستهاشو مشت کرد و روی زانو کشید تا جلوی لرزش شدیدشون رو بگیره . وقتی که طعم شور و تلخی تو دهنش پخش شد فهمید به لطف #سیلی شوهرش دیواره ی داخلی لبش پاره شده.. اب دهان مخلوط در خون رو قورت داد و به بیرون زل زد.
سینه ای که به شدت بالا و پایین میرفت التماس یک هق هق درس و حسابی میکرد.. اما نه..
باید #قوی باشه و انرژیشو ذخیره کنه که فقط خدا میدونه چه #شب بد و #وحشتناکی در انتظارشه...

https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
94 views19:10
باز کردن / نظر دهید
2021-08-19 22:10:57 با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه شدم...
اومدم دهن باز کنم که سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت و کنار گوشم به حالت پچ پچ گفت:
_هیسس! بذار امشبو باهات باشم سارا..
به زور دستشو از روی دهنم جدا کردم وگفتم: _چیکار میکنی دیوونه؟ واسه چی اومدی تواتاق من؟ دیونه شدی؟
_ آره دیوونه ام... تو دیوونه ام کردی! مست بود دستشو ازبدنم جدا کردم وگفتم:
_آرش تو مستی.. پاشو برو بیرون الان یکی میاد می بینه..
کنار گوشم گفت:آره مستم.. میدونی چقدر خوردم تا جسارتشو پیداکردم واومدم توی تختت؟ وزبونشو روی لاله گوشم کشید ودستشو بین پاهام برد وادامه داد: دارم میمیرم واسش..
باترس دستشو از خودم جدا کردم و گفتم: آرش نکن.. یکی میاد.. خواهش میکنم برو...
آر‌ش_ هیسس... امشب میخوام تاصبح زیرم... باشی و دوباره بین پام و مالید.. بی اراده آهی کشیدم و لبمو گاز گرفتم...
_مامانت اینا چی؟ اگه بیان تواتاق...
زبونشو تو دهنم کرد و مالش دستشو بیشتر کرد و زبونشو بیرون کشید و آروم زمزمه کرد:
_ نترس در قفله اونا هم خوابن... خودتوبسپر به من که امشب تاخود صبح میخوام دیونه ات کنم... نذاشت چیزی بگم و لباسمو کشید بالا و باولع...
https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw
ادامه اش رو توکانال بخون
85 views19:10
باز کردن / نظر دهید