دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

اسیرشهوت🔞پرتگاه

لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه ا
لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه
آدرس کانال: @ssaarrabb
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.01K
توضیحات از کانال

رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 40

2021-08-19 22:10:56 به سمت در خروجی می رفتم اما خوب می دونستم یه چیزی از وجود من توی این خراب شده باقی میمونه
دستم که به دستگیره ی در نشست صدای گریان آونگ منو به زمین زنجیرم کرد
برگشتم نگاهش کردم چهار دست و پا به سمت می اومد با #التماس نالید _خواهش می کنم اینجا جای من نیست من دلم پیش توعه بهم #رحم کن
منو بین این #گرگا نذار
به اون آدما نگاهی انداختم من اونو #فروخته بودم و دیگه نمی تونستم هیچ حقی روش داشته باشم
باید کاری می کردم دل بکنه باید کاری میکردم از من #متنفر بشه این سخت ترین کار ممکن بود
به سمتش رفتم #لگد محکمی بهش زدم که نقش زمین شده رو بهش گفتم
تو هیچ ارزشی برای من نداری کارم باهات تموم شده و الان وقتشه که ازت #سود ببرم
#فروختنت بهترین سودیه که میتونی به من بدی پس #حیوون خوبی باش و توی خونه جدید زندگی کن

چشماش فریاد میزنه عاشق منه که دوستم داره
قلب منم بی‌تابی می‌کرد اما چاره ای نبود باید همین جا می‌گذاشتم و می‌رفتم تا خواستم دوباره ازش دور بشم دستش روی پام نشست و با #التماس نالید
_ #میمیرم من بدون تو هرجای این دنیا باشم #میمیرم
میخوای من #بمیرم؟

م جوابی براش نداشتم الفردو راحتم کرد #زنجیری که دوره گردنه آونگ بسته بود کشید و اون از من دور کرد

_ بیا اینجا #توله سگ
برو طوفان
برو
جای این دختر اینجاس
خوب بهش میرسم بهت قول میدم نباید نگران باشی
#خشم بود که همه جونم گرفته بود احساس میکردم دارم نفس کم میارم نگاه آخر به صورت گریون اون دختر انداختم و از اونجا بیرون زدم
اما وقتی به محوطه رسیدم به جایی که بتونم راه برم نقش زمین شدم
انگار هوایی برای #بلعیدن نبود هرچی #تقلا میکردم اکسیژنی به ریه هام نمی رسید
دستم و گذاشتم روی قلبم داشت از جا کنده می‌شد داشت از کار می‌افتاد من بدون اون چیکار می تونستم بکنم؟
فروخته بودمش به آدمایی که میدونستم #جونشو میگیرن...

از جام بلند شدم باید برمیگشتم باید همه چیز و به هم می ریختم و اون دختر رو با خودم برمیگردوندم اما اسلحه ای که روی شقیقم گذاشته شد با دیدن مردهای مسلح درست جلوی در ورودی ایستادم من #باخته بودم خودمو اون دخترو زندگیمو باخته بودم
باید کاری می کردم اما چه کاری صدای فریاد آونگ بلند شد جون از تنم رفت و کارشونو شروع کرده بودن یعنی باید این شاهد #مرگش می بودم؟

اربابی که دختر مورد علاقه شو فروخته و نمیتونه دل بکنه
این رمان دارای صحنه های دلخراش میباشد پس اگه طاقت نداری نیا...

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw
114 views19:10
باز کردن / نظر دهید
2021-08-19 22:07:02 شورت گلگلی شو در آوردم و دستی رو #تپلی سفیدش کشیدم که گفت:
" عمو دکتر #آمپول دلد داله؟ "
بوسی روی لپ #تپلی پشتش زدم و گفتم:
" نه عمو جون خودتو #شل کن پشت هم برنگرد زود تموم میشه"
با روغن #کلوچه بین پاهاشو مالیدم که خنده ی ریزی کرد و گفت:
" عمو #قلقلکم میاد نکن "
آه مردونه ای کشیدم و سالارمو کلفتمو گذاشتم بین #تپلی هاشو و گفتم:
" #شل کن عمو جون "
چشمی گفت که تا دسته داخلش فرو کردم.
جیغ بلندی کشید و از عمق وجودش گریه میکرد اما......
#پارت_اولش_سسکی_نبود_فوش_بده
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
#رمان_سسکی_خشن
234 views19:07
باز کردن / نظر دهید
2021-08-19 22:05:53 #پارت_اول

مسیح_عشق

از پشت منو توی بغلش گرفت و دستای داغشو روی سینه های اناریم گذاشت
نفسم بالا نمیومد
باورم نمیشد اولین رابطه و اشنایی من با مردی شروع بشه که ماه ها شیفتش بودم
لباشو روی گردنم کشید و همزمان نوک سینمو بین انگشتش فشار داد
بی اختیار آه کشیدم و خودمو بهش چسبوندم
برامدگی مردونشو که سفت و بزرگ شده بود روی باسنم حس میکردم
همه آرزوی حرف زدن با این مردو داشتن و...
من...الان...دور از تمام اون غرورهای سرکشش زیر دستاش ناله میکردم
دست دیگشو لغزوند
توی شورت توری قرمزم فرو کرد و به نازم رسوند
ناله هام دیگه دست خودم نبودن
با هر لمس انگشتای داغش آههه میکشیدم
آروم برام میمالید و سینه هامو فشار میداد
خواست انگشتشو فرو کنه که نفس نفس زنون پاهامو جمع کردم و نالیدم
_فـ..فرزام..من..من راستش،،من دخترم
چند لحظه به چشمام خیره نگاه کرد و تکون نخورد
یه لحظه از حرف خودم پشیمون شدم،
کاش لال میشدم و میذاشتم ادامه بده
لعنتی اگه همین الان که برای اولین بار زنونگیهام بیدار شده بودن...
الان که به دستش اورده بودم میذاشت و‌میرفت تا عمر داشتم خودمو نمیبخشیدم ...
یه باره با حرص منو بلند کرد و روی توالت فرنگی گذاشت
نفس راحتی کشیدم و سینه هامو مالیدم
حالا نوبت من بود،،قبل از اینکه کاری کنه بیقرار شلوارشو باز کردم و عضو بزرگ و کلفتشو توی دستم گرفتم
اول شوکه بهم نگاه کرد و بعد لبخند زد
اولین بارم بود ومیترسیدم گند بزنم،،مردونشو توی دهنمو بردم و مک زدم که سرشو بالا گرفت و توی گلو آه کشید
این صدای مردونه بهم حس قدرت میداد،بعد از کمی خوردنم عقب کشید و پایین پام نشست
نگاهی به نازم انداخت که با خجالت لبمو‌گاز گرفتم
سرشو با لذت بین پام برد و شروع کرد،،
زبونشو روی نازم میکشید و تند تند مک میزد،
به سختی میتونستم صدای ناله و‌حیغمو کنترل کنم
بس که لبمو گاز گرفته بودم تا صدام بیرون نره درد میکرد
جیغ خفه ای کشیدم و پشت پلکام ستاره بارون شد
خالی شدم و بدنم شل شد که همزمان کسی به در کوبید
_فرزام عزیزم اونجایی؟
وحشت زده از حا پریدم و بهش نگاه کردم
کنارم ایستاد و غرید:_آره تو دستشوییم تو برو الان میام
با این حرف سمتم چرخید،، مردونشو توی دهنم کرد و‌عقب و‌جلو کرد
هنوزم پشت در کسیو حس میکردم،،مثل یه موش ترسیده و تسلیم بی حرکت موندم
چنگی بین موهای فرم زد و حرکاتشو تندتر کرد
تا اخر خودشو داخل دهنم میکرد و بیرون میاورد
داشتم نفس کم میاوردم و اب از دهنو چشمم روی گردنم سرازیر شده بود
وحشی بود اما من این وحشی گریشو هم دوست داشتم
با حس خفگیم دستمو روی روناش فشار دادم که با یه اه غلیظ خودشو داخل دهنم خالی کرد و عقب کشید
کنارم زانو زد وچشمای خاکستریشو بهم دوخت
چونمو توی دستش گرفت و با انگشت شصت صورتمو نوازش داد
_تو واقعا معرکه ای دختر،،کاش زودتر دیده بودمت
بوسه داغی به لبام زد و با مرتب کردن خودش از دستشویی بیرون رفت و درو بست و ....

https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
264 views19:05
باز کردن / نظر دهید
2021-08-18 19:28:44


اسیرشهوت

#part14


چشمام تار شد و قلبم انگار از جا کنده شد

این مرد چقدر میتونست سنگدل و بی رحم باشه؟
مگه نکه خوب میدونست من و ایهام چقدر همو دوست داریم و به خاطر تهدیدها و نامردی های همین خودش از هم جدا شده بودیم و من الان زنش بودم و هر ساعت عذابم میداد..

چشمام و بستم و دستم و روی قلبم گذاشتم که صدای خنده اش اتاق و پر کرد..

_چخبرته عزیزم؟
خجالت هم خوبه ها الان شوهر کنارته و تو داری اینطوری برای س.کس دونفره دیگه گریه میکنی؟

اوووم به نظرت تنبیه یکی مثل ت چی میتونه باشه؟


با تنفر نگاهش کردم که نوک سینه ام و بین دو انگشتش گرفت و محکم کشید..


_خب به نظرم بهتره این بدن سفیدت یه کم رنگ کاری بشه تا شاید درس عبرتی بشه برات مگه نه؟

حرفش تموم شد و سیگاری روشن کرد و من هیچ از حرفاش حالیم نمیشد و غرق فیلم بودم.

وقتی ایهام من با نعره ای روی شکم مونیکا ارضا شد و من با سوزش پوست پهلوم اخ بلندی گفتم به سیگاری که داشت پوستم اتیش میزد نگاه کردم..

_بیا اینجا توله سگ هار من...
اورهان باهات کلی کار داره امشب..

منو توی بغلش کشید و سرم و روی رون پاش گذاشت و من هنوز از سوزش جای سیگار ناله میکردم.

سیگارش و بین لباش گذاشت و با دودست سینه هام توی مشتش گرفت و محکم فشارشون داد...

_درد داره هورا؟

نگاهش و به من دوخت و من چشم بستم تا چشمای حریصش و نبینم..

_من هزار برابر دردی که تو میکشی درد میکشم وقتی زنم نگاهش دنبال اون حروم زاده اس..


حرفش تموم نشده با دستش ضربه ی محکمی روی سینه ام زد و از سر اون یکی نیشگون بدی گرفت

_تا اون و از سرت...
از دلت بیرون نکنی همینه دختر..
باید ادم بشی تا مثل ادم باهات رفتار کنم.

اشکام از بین پلکای بسته ام راه باز کردن و اون با انگشتش اشکم و شکار کرد و توی دهنش گذاشت..

_پاشو جنده ی من...
اماده شو بریم خونه...
دیشب بکارتت و گرفتم و از جلو افتتاحت کردم امشبم میخوام از پشت افتتحاحت کنم..






#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
357 views16:28
باز کردن / نظر دهید
2021-08-18 19:28:29 لبه ی پرتگاه

#Part59

قلبم درد گرفت از حرفهاش اما مهم نبود دیگه این حرفها مهم نبود...
جلوش می ایستادم....
حتی اگه خدا هم میخواست مانع رسیدنم بهش بشه جلوش می ایستادم...

حتی خودش هم حق نداشت که منو نخواد...
بعد از اونهمه رنج و دردی که من کشیده بودم اصلا انصاف نبود بهش نرسم.

دستم وسمت دستش بردم و خواستم دستش بگیرم که دستش و عقب کشبد و عصبی پرسید

_کجا داری منو میبری؟

نگاهم و به خیابون دادم و گفتم

میریم یه جای خوب.
جایی که کلی خاطره داریم اونجا.

_من نمیخوام هیچ کدوم خاطره هام با تورو مرور کنم.

دلم نمیخواست علی که از دوریش و درد و رنج نداشتنش و اون همه عذاب وجدان و خود خوری به وجود اومده بود و بهش نشون بدم.

نمیخواستم دیونه گیمو ببینه اما انگار این دختر سر جنگ با من داشت و هیچ قصد مصالحه هم نداشت.

دستش و به زور توی دستم گرفتم و از همین لمس دستش ارامش به وجودم تزریق شد

تقلاهاش و با نگاهم عصبیم جواب دادم که خشکش زد و دیگه تکونی نخورد...

اروم‌پوست دستش و لمس میکردم و انگار به خلسه ای شیرین وارد میشدم.
چقدر خوب بود داشتنش....

وقتی به همون پارک معروف خودمون رسیدیم ماشین و پارک کردم و پیاده شدم.

اما اون دست به سینه هنوز نشسته بود.
در و باز کردم و با ارامش ازش خواستم پیاده بشه...
اما اون اصلا انگار صدام و نمیشنید فقط به روبروش زل زده بود

نفسمو بیرون دادم و بازوشو کشیدم و مجبورش کردم پیاده بشه.

بیا دخترکم لج نکن با علی باید باهات حرف بزنم.

بازوشو از دستم کشید و به سمت پارک رفت..

لبخندی به این غدی و لجبازیش زدم و دلم برای صدهزارمین بار براش رفت...
دنبالش رفتم و از پشت بهش خیره بودم
حتی عاشق هر قدمی که برمیداشت بودم
#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
356 views16:28
باز کردن / نظر دهید
2021-08-17 19:39:39


اسیرشهوت

#part13


شلوارش و در اورد و روم خیمه زد

_چیزی نیس که عزیزم کمی میخوای به شوهرت حال بدی ..
فک نکنم کار بدی باشه
خب ایهام توی اتاق کناری داره با دوستت حال میکنه من چرا با زنم نباشم؟

اینو گفت و خیلی محکم واردم کرد که جیغم اتاق و لرزوند..

_اره همینه باید جیغ بزنی که خوب بشنوه داری زیرم بگا میری..

انگشتام دور بازوش که کنارم ستون شده بودن پیچید و اون حرکتشو شروع کرد و محکم و عمیق بهم ضربه میزد و اون لبخند پر تمسخرش و قلبم و اتش میزد.

صدای مونیکا داشت بدجوری روی سرم رژه میرفت.

اورهان هم از هیچ کاری برای عذاب دادن من دریغ نمیکرد


تا ته مردونگیش و داخلم نگه داشته بود و با انگشتاش مشغول مالیدن نقطه ی حساسم بود.

دردی که داشتم از حجم بزرگیش توی وجودم تحمل میکردم داشت با این کارش کم میشد و من این و نمیخواستم‌.
نمیخواستم هیچ لذتی از طرف این مرد تجربه کنم

دستم و روی دستش گذاشتم و سعی کردم تا از روی دخترونگیم دورش کنم اما اون دستم و پس زد و حرکتشو توی وجودم ارومتر و حرکت دستش و بیشتر و محکمتر کرد.

میخواست من و عذاب بده و از طریق شهوت صدای ناله مو بلند کنه
کم کم هم داشت موفق میشد..

با چشمای اشکیم و صدای بغض دارم نالیدم

توروخدا نکن ...
توروخدا..

نچ نچی کرد و گفت:

_سخت نگیر جنده ی من من فقط میخوام که تو بهت خوش بگذره.
خودت و رها کن و از این لحظه ات لذت ببر.
اختیارت و به شهوتت بده و بذار به اوج برسه..
زود باش اون اب لعنتیتو بهم بده هورا..

این حرفاش بدجوری تحریکم میکرد
با اینکه ازش متنفر بودم ولی از این حرفاش و کاراش داشتم تحریک میشدم و گریه ام هم به خاطر همین بود..

با گریه به ارضا نزدیک میشدم که خنده ی بدی کرد و ازم بیرون کشید و رهام کرد...

نفس نفس زنان بهش خیره شدم و اون با ابروهای بالا رفته گفت:

_داغ شده بودی توله ی من؟
خب چطوره اول یه کم فیلم پورن ببینیم بعد ارضا شی؟

با بی حالی و صورت خیس بهش خیره بودم که لب تاپی که روی میز بود برداشت و روشنش کرد..

لپ تاپ و به سمتم چرخوند و من با دیدن اون فیلم هر چیزی از سرم پرید

دستم و روی دهنم گذاشتم و هق زدم با دیدن ایهام که داره محکم و عمیق توی وجود مونیکا ت.لمبه میزنه و مونیکا محکم بهش چسبیده و ناله میکنه


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
589 views16:39
باز کردن / نظر دهید
2021-08-17 19:38:19 لبه ی پرتگاه

#Part58

کمی از الی فاصله گرفتم اما هنوز دستم روی کمرش بود.

به سمت صدا برگشتم و امیرو دیدم که دست توی جیب بهم نگاه میکنه..

ابروهام و بالا دادم و سرتاپاشو نگاهی انداختم.

به سمتم اومد و یکی از دستاش و از جیبش خارج کرد و به سمتم گرفت.

میعاد داشت با چشم و ابرو اشاره میکرد دستش و رد نکنم و من همین کارو کردم

باهاش دست دادم و الی خودش و از کنارم دور کرد و به سمت امیر رفت.

حتی نگاهم نمیکرد و اما برای خالی نموندن عریضه با سرپایین پرسید

_کی برگشتی؟
مگه همین دوماه پیش نرفته بودی؟

از اومدنم دلخور بود؟
اینبار من دستام و توی جیب شلوارم فرستادم و لبخند زدم

یه سری کارهای نیمه تموم داشتم برگشتم اونارو تموم کنم.

امیر به نشستن تعارف کرد و من بی اعتنا به دوری کردن الی به سمتش رفتم و دستش و گرفتم

میخوام دخترکم و ازت قرض بگیرم خیلی دلتنگشم.
امیر بی حرفی به سمت من هدایتش کرد
_این نق نقو ماله شما ببرید تا منم یه نفس راحت بکشم...

به شوخی میگفت و الی جدی جدی عصبی وشد و اخم کرد .
به سمت الی اومد و خم شد و روی گونه شو بوسید که من گر گرفتم و تمام وجودم از خشم لرزید
اگر همینجا میزدم دندوناش ووتوی دهنش خورد میکردم به جایی برمیخورد؟

میعاد نزدیک شد و دست مشت شدم و گرفت و دنبال خودش کشید

_د زود باشید اقا امیرم از کارشون موندن.

الی نه موافقت میکرد برای اومدن نه مخالفت .

کلا سکوت کرده بود و حرفی نمیزد.

از اونجا دور شدیم و وقتی به ماشین رسیدیم من پشت فرمون نشستم.

میعاد که فهمیده بود میخوام باهاش تنها باشم در جلو رو برای الی باز کرد و گفت
_خب علی من برم به کارم برسم شب میبینمتون...

سرم و تکون دادم و قبل از اینکه الی حرفی بزنه ماشین و حرکت دادم.

سکوتش اذیتم میکرد اما دیگه با خیال راحت کنارش بودم
سکوتش فرصتی بود تا هر چقدر که بخوام نگاهش کنم.

سکوت و من شکستم و گفتم

اولین نفری که اومدم سراغش تویی...
نمیخوای این ادم دلتنگ و کمی با نگاهت با صدات و حرفات اروم کنی؟

باز سرش و بلند نکرد تا نگاهم کنه اما سکوت شکست

_فکر نمیکردم دیگه برگردی.
من حتی یاد توام نبودم.
اصلا انگار از اول هم دایی علی وجود نداشت...

#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
541 views16:38
باز کردن / نظر دهید
2021-08-17 09:10:26 لبه ی پرتگاه


#Part57


میعاد با چند تماس بالاخره پیداش کرد و من نفس راحتی کشیدم.

نامزدش سر فیلم برداریه یه برند جدید بود و اونم باهاش رفته بود.

کلمه ی نامزد چقدر برام سنگین بود
چقدر درد داشت.
لعنتی وجودم و به اتش میکشید.

نفهمیدم چقدر زمان گذشت که ماشین متوقف شد و میعاد منو از فکر بیرون کشید.

_پیاده شو بریم اینجان.

پیاده شدم و هم قدم میعاد راه افتادم.

جمعیتی که اونجا جمع شده بود خبر میداد که دخترک منم اونجاست.

بازمو گرفت و کنارم ایستاد

_خوب نیستی علی میخوای باشه برا یه وقته دیگه!

دلیل خوب و بد حالم و فقط خودش بود و من اگر نمیدیدمش بی شک جون میدادم.

بازومو از بین انگشتاش بیرون کشیدم و قدمام و بلندتر کردم و از بین ادمای اونجا گذشتم

دور خودم چرخیدم تا با نگاهم دنبالش بگردم.

زیر سایه ی درختی روی صندلی نشسته بود و به اطرافش نگاه میکرد

پاهام خشک شد و انگار به زمین چسبید توان حرکت از من گرفته شد و دنیا خلاصه شد توی اون پریه زیبا رو...


قلبم ایستاد و کمی برای تپیدن مکث کرد
انگار اونم داشت سیر نگاهش میکرد بدون عذاب وجدان و حس بد...

بالاخره توانم و جمع کردم و سمتش رفتم...
خفه شده بودم
اصلا لال شده بودم که نمیتونستم صداش کنم تا اونم منو ببینه...
.به قدری دلتنگش بودم که اخرین خاطره ای که باهاش داشتم به کل یادم رفته بود .

وقتی درست روبروش ایستادم نگاهش و بالا داد و خشک شد مثل خود من
انگار اونم باور نمیکرد من برگشته باشه...

ایستاد و چشماش توی صورتم دو دو میزد...

یه قدم به جلو رفتم که اون یک قدم از من دور شد...

اه لعنتی هنوز یادش نرفته بود..
اما برام مهم نبود دیگه نه خجالتی بود نه گناهی نه چیزی...
فاصله ی بینمون و خودم پر کردم و دستم دور کمرش نشست و به خودم نزدیکش کردم و تنگ در اغوش کشیدم

زمان ایستاد
قلبم ایستاد
نفسام بند اومد
چقدر لذت داشت بغل کردن بدون هیچ احساس گناهی...
دلم نمیخواست از خودم جداش کنم
دلم نمیخواست ازم فاصله بگیره..

دستاش کنارش افتاده بود و حتی نمیخواست لمسم کنه

اما مگه مهم بود؟
نه دیگه هیچ چیزی مهم نبود
این دختر و دیگه خود خدا هم نمیتونست این دختر و از من بگیره...

_چه سعادتی...
خوش اومدی علی جان...

#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
634 views06:10
باز کردن / نظر دهید
2021-08-17 09:07:05


اسیرشهوت

#part12


از فکری که توی سرش بود رعشه به تنم افتاد...
چطور میتونست مارو اینقدر عذاب بده..
جون از پاهام رفته بود و به عینه میلرزید...
چشمام خیس شده بود و هر آن ممکن بود اشک ازشون پایین بریزه...
بهم نزدیک شد و انگشتش و روی پوست صورتم کشید..

_نکن عزیزم ما میخوایم شب به یاد موندنی باهم داشته باشیم ...

صدای ناله ی مونیکا که بلند شد دیگه طاقت از کف دادم و کنار گرگ زندگیم هق هقم به اسمون رفت...

نچ نچ کرد و عصبی بهم نزدیک شد
منو به سمت تخت پرت کرد و روم خیمه زد...

_دلت میخواد جر بخوری مگه نه؟
جلوی من که شوهرتم داری برای برادر حرومزاده ام که الان یکی دیگه زیرشه گریه میکنی؟

صدای مونیکا بالا و بالاتر میرفت و من گریه ام دست خودم نبود..

دامن لباسم و کنار زد و دستش و به بین پام رسوند و با حرص دستی بهش کشید و گفت:

_زود باش جنده خیس کن برای ناله های معشوقه عشقت زود باش هرزه...
با این حرفها حرکت دستش و بیشتر کرد و دوتا از انگشتاش و داخلم فرستاد...

از درد ناله ی بلندی کردم و اون وحشی خندید و گفت:

_اره ناله کن ناله کن تا اون حرومزاده بشنوه صداتو..

دوتا انگشت بلندش داخلم با سرعت عقب و جلو میشد و من فقط ناله میکردم.
درد داشتم هنوز دو روز هم از از دست دادن بکارتم نمیگذشت..

دستم و روی دستش گذاشتم و نالیدم

توروخدا درد داره نکن...

چشمای قرمز از شهوتش و بهم دوخت و گفت:

_خفه شو توله سگ اینکه چیزی نیس قراره منو توی وجودت جا کنی و فریادت مثل دیشب اینجارو بلرزونه...
نمیدونی چقدر دوست دارم عکس العمل برادر حرومی مو ببینم وقتی دارم جرت میدم..

برای اون نقشه دارم ...
نگران نباش قراره هرشب قبل خواب فیلم عشقت و معشوقه شو بهت نشون بدم...

اینو گفت و دستش و به کمر شلوارش رفت..

صداهای مونیکا از یک طرف داشت دیونه ام میکرد ترس س.کس دوباره با این گرگ کنارم جونمو میگرفت..

گریون بلند شدم و دستم و بند بازوش کردم و نالیدم

توروخدا نه...
امشب نه توروخدا نمیتونم..
درد دارم ...


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
611 views06:07
باز کردن / نظر دهید
2021-08-15 19:21:04 لبه ی پرتگاه

#Part56

من نمیدونستم الان دقیقا باید چه عکس العملی نشون بدم؟
الان عصبی بشم و داد و بیداد کنم یا فریاد بزنم از خوشحالی؟

دیگه راحت میتونستم الی رو به دست بیارم...

_علی توروخدا باید کمک کنی ...
الی تازه عقد کرده من نمیخوام مشکلی براش پیش بیاد.
من نمیخوام بفهمه که از خون من نیست.
اون همه ی زندگیه منه...
نمیخوام هیچ وقت بویی ببره که دختر واقعیم نیست...

دوباره رگ دیوانگیم بالا زد...

نمیدونم چیشد که هر چی که توی خونه بود و به در و دیوار کوبیدم
فریاد زدم

بس کن...
بس کن‌....
هنوزم میگه نفهمه...
ندونه
اگه ندونه من چه غلطی بکنم؟
عقد کرده؟
عقد کرده؟
حالا که دیگه دخترت نیست؟
از حرفام سر در نمی اورد...
نمیفهمید چی میگم اصلا...

ترسیده یه گوش ایستاده بود و به من رد داده خیره بود..

نفس نفس میزدم و دیگه کارم به خود زنی رسیده بود
فریاد زدم

چرا نگم؟
چرا نگم؟
میگم بهش...
اون باید بدونه..
فریده وحشت زده به سمتم اومد و بازومو گرفت و گفت

_نمیگی
یعنی نباید که بگی..
علی من فقط به تو اعتماد کردم تو با من اینکارو نمیکنی.
دخترم و از من نمیگیری..
تو فقط اون زن و از من و دخترم دور کن.
تورو جون بابا دورش کن...

قلبم داشت خودش میکشت جونم داشت در می اومد.
الان که دیگه هیج مانعی جز اون امیر احمق برای رسیدن به الی باقی نمونده بود باز فریده دم از پنهون کردن میزد.

دِ لعنتی من چه کنم با دلم؟
روی زمین زانو زدم و اینبار گریه کردم به حال خودم که هیچ راهی انگار نبود برای ارامش قلبم

نمیتونم فریده
نمیتونم...
به چی قسم بخورم نمیتونم؟؟

دیگه تحمل نداشتم بیرون زدم و چمدون به دست توی خیابون راه افتادم

چیکار باید میکردم؟
با خودم؟
با قلبم؟
با زندگیم...شماره ی میعاد و گرفتم وکنار خیابون نشستم تا دنبالم بیادبا دیدنم خشکش زد و ایستاد

وقتی به خودش اومد نزدیکم شد و دستش و دراز کرد و بازومو گرفت

_تو چت شده؟؟
این چه حال و روزیه؟

جوابش سکوت بود..
سوار ماشین شدم و اروم‌زمزمه کردم

باید ببینمش ببرم پیشش...

نفسش و بیرون داد و گفت

_نمیدونم کجاست از وقتی عقد کرده یه جا بند نمیشه که

دستم مشت شد و پلک روی هم گذاشتم و دندون روی هم ساییدم..

_هییی اروم الان پیداش میکنم سکته میکنی...
باید میدیدمش و سیر نگاهش میکردم
بخاطر تمام روز و شبایی که سعی میکردم‌نگاهش نکنم...
برای تمام دردایی که به خودم و قلبم داده بودم..

مثل نوجوان های ۱۷ ساله قلبم ضرب گرفته بود
اولین باری بود که با خیال راحت میخواستم ببینمش...


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
432 views16:21
باز کردن / نظر دهید