دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

اسیرشهوت🔞پرتگاه

لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه ا
لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه
آدرس کانال: @ssaarrabb
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.01K
توضیحات از کانال

رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 34

2021-09-01 21:38:21 #part

بهش*تمو گزاشتم رو دهنش

+ بگو آآآآآآآآآ

دهنشو که باز کرد جیشم با شدت رفت تو دهنش

+ بخور بخور افرین

تمامشو که خورد گفتم

+ دهنتو باز کن

باز کرد که دیدم همرو خورده

+ زور بزن کپسول از بدنت بیاد بیرون اگه با دست درش بیاری من میدونمو تو و ناز و قمبلت

به حالت دستشویی کردن نشست و شروع کرد به دراوردن اون از بهشت

ولی بیرون نمیومد

دلم براش سوخت

لای بهش*تشو باز کردم یکوچولو سر خورد بیرون

ولی خیلی دردش میومد

_ اوووووخ

+ ساکت باش الان درمیاد دیگه

با مشقت زیاد در اومد

سریع سوراخشو دیدم

باز مونده بود

بی هوا دستمو تا مچ کردم تو به*شتش

_ اخخخخخ درارش

شروع کردم به تکون دادن دستم با سرعت تو به*شتش

با فشار ارض***ا شدو شروع کرد رو دستم بالا پایین شدن


_ اخ انیکا جون ارض**ا شدم وااااای ج**رم دادی اخ به**شتم اوووف
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
176 views18:38
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:00:15 موهاشو ول کرد و دوباره به تن سارا چنگ‌انداخت،بالاتنشو تو مشت گرفت و با حرص فشار داد
بالاتنه گرد و سفیدش کبود و دردناک شده بودن،ضربه آخر رو...

https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
36 views17:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:00:15





#پارت1


عقب عقب رفت و کمرش از برخورد با میله سرد تخت تیر کشید
سایه هاشون بهش نزدیک شد وهردوشون توی ورودی در اتاق ایستادن

قدمهاشون اروم شده بود،ساراکل اتاق رو‌از نظر گذروند
چیزی جز تخت های دونفره خالی و پنجره های باز به چشم نمیخورد
باد از بین دریچه های باز پنجره ها داخل میوزید و زوزه میکشید

دیگه هیچ‌راه فرار نداشت،بغض راه گلوشو بسته بود
سام روبه روش ایستاد و بلند خندید:
_دیگه کارت تمومه خانوم خانوما

بغضش شکست و به گریه افتاد
همه برای جشن مهری طبقه پایین بودن و هیچکس نمیتونست کمکش کنه
با برخورد دست آراس به بازوهاش جیغی زد که صداش زیر دستای سام خفه شد

سام اروم اونو روی تخت خوابوند و آراس دراتاق رو‌قفل کرد
چشمای سارا روی ساعت قفل شدن
9شب بود،تازه اول مراسم اون جشن لعنتی

سام روش خیمه زد و آراس لباس هاشو پاره کرد
سارا با جیغ هایی که صداش زیر دست پهن سام خفه میشد دست و‌پا میزد و‌تقلا میکرد

با فرو‌رفتن وحشیانه مردونگیه سام،، سارا از ته گلو ضجه زد وصورتش کبود شد
با اضاف شدن آراس از پشتش، مرگ پشت پلکهاش بازی میکرد
تا اون لحظه هیچوقت معنیه درد واقعی رو نمیفهمید

نمیدونست کی زیر ضربه های وحشیانشون از حال رفت و درد بی حدی که میکشید تموم شده بودفقط یه چیز توی‌مغزش دور میزد،
همه چیز تموم شده بود....

https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
40 views17:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-31 20:00:15 داغ_ترین_رمان_تلگرام اوففف با پارتاش #خ×س کردم عالی بود بدون سانسور مخصوص متاهلین
#بادستمال‌ بروتوش
https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
رفتی بپاکم؟ داستان شب جمعه ای
توجه #فووووووول‌وح.شی

https://t.me/joinchat/Q5XMtQpsS20oxFx6
میخوای کمرتو خالی کنی بزن روش
39 views17:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 19:19:28


اسیرشهوت

#part20


دردی که توی پشتم احساس میکردم بیش از حد تحملم بود و کم کم دیگه صدای بلندم کل اتاق یا شاید کل عمارت و پر کرد


اورهان توروخدا ولم کن جر خوردم دارم میمیرم..

_هییییش دختر خوبی باش باید به شوهرت برسی مگه نه؟
وقتی با اون لباس جلوم نمایش بازی میکنی باید به فکر
جر خوردنت هم باشی...

ازم بیرون کشید و روی مبل نشست از درد روی زمین افتادم و گریه ام بلندتر شد...

_حالا وفت نشستن نیس پاشو هورا باید کمی سواری کنی...

نگاهش کردم و اون به مردونگیه راستش اشاره کرد..

چاره ای نبود باید هرچه میگفت اجرا میشد.

دستم و به دسته ی مبل گرفتم و از جا بلند شدم.


لباسم و کنار زدم و با همون حال زار پاهام و دو طرفش گذاشتم و اون دوباره خودش و با پشتم تنظیم کرد ..

_خوبه حالا بشین روش زود باش جنده ی من...


وقتی روش نشستم از درد چشمام و بستم و لبم و به دندون گرفتم

از روی لباس سینه هام و توی دستش گر فت و مشغول فشار دادنشون شد

_خوب سواری کن اره همینه بالا و پایین شو ...
میبینی داری روی کی سواری میکنی؟
بهم بگو داری روی ک.یر کی سواری میکنی...

نگاهم به چشمای پر از شهوتش افتاد و نالیدم

روی اورهان...

_اره لعنتیه حرومزاده اورهان کیه توعه؟


داشت هم با حرفاش هم با دردی که بهم میداد عذابم میداد

ضربه محکمی به پشتم زد و گفت

_پرسیدم من کیه توام جنده؟


باز نالیدم

توشوهرمی شوهرمی

_اره من شوهرتم و تو زیر خواب برادرم بودی...
از زیرش کشیدمت بیرون و تصاحبت کردم..

منو سفت گرفت و خودش و محکم بهم کوبید و با نعره ی بلندی داخلم ارضا شد...

دستاش دور کمرم حلقه شدم و منو به خودش فشرد...

نفس نفس میزد و عرق از سر و صورتش میبارید...

اروم کنار گوشم پچ زد

_تو سهم منی دختر نه ایهام نه هیچ حروم زاده ای نمیتونه تورو از من بگیره..
نظرت چیه خیلی زود یه توله برام بیاری تا خانواده مون تکمیل بشه؟

با وحشت ازش فاصله گرفتم و بهش خیره شدم

نه توروخدا بچه نه...

با دیدن ترس توی چشمام لباش خندید

_من گفتم تو حق انتخاب یا نظر دادن داری؟
فکر کن ایهام وقتی بفهمه بچه ی من توی شکمته چه لکس العملی نشون میده!
به نظرم صحنه ی خیلی دیدنی میشه..

سعی کردم از روی التش که کم کم داشت بی جون میشد بلند بشم که سفت منو گرفت و روی خودش نگهم داشت...

_پدرم داره میاد و من میخوام من و تورو دوتا عاشق ببینه مفهمومه که چی میگم!

توکه دوست نداری برای ایهان دردسری پیش بیاد؟
مثلا فکر کن شب که به عمارت برمیگرده چتد نفر اوباش بریزن سرش و کاری کنن دست و پاش بشکنه یا اون صورت خوشگلش خط خطی بشه!


با شتیدن حرفاش رنگ از رخم پرید و با ترس گفتم

من باید چیکار کنم؟

_اوه این عالیه دختر عاقلی هستی.
تو وقتی پدرم و معشوقه ی جدیدش به اینجا میان مثل یه زن عاشق کنار شوهرت میمونی وهمه رو شگفت زده میکنی...

من برای اینکه ایهام سالم باشه جونمم میدادم.

باشه ای گفتم و از روش بلند شدم..

ابش برگشته بود و ازم بیرون ریخته بود و منظره ناجوری روی شلوار اورهان درست کرده بود قدمی ازش دور شدم که بازومو کشید و به شلوارش اشاره کرد

_کجا لیدی؟
بشین خوب با زبون شلوار شوهرت و تمیز کن...

کمی بهش خیره شدم
یه ادم چقدر میتونست بد باشه؟

خرفی نزدم چون هیج حرفی کارساز نبود.
جلوش زانو زدم و چشمام بستم تا نبینم این همه تحقیرو.
شروع کردم به لیس زدن و تمیز کردنش...

معده ام می پیچید ومن همه ی سعی مو میکردم تا بالا نیارم.
بالاخره تمیزش کردم اجازه رفتن داد بهم.

با خجالت از جلوی خدمه رد شد و به سرعت خودم و به اتاق رسوندم و در و قفل کردم.

با قدم اول داخل اتاق دست کسی روی گلوم نشست و منو به دیوار کوبید


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
720 views16:19
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:56:03 داداشم می خواست از حقش دیشب استفاده کنه! روز فرد رفت مسافرت من نذاشتم هدر بره!
یهو صدای امیر اومد که گفت:
-داداش من خودمو الان رسوندم که حداقل امشب باهات شریک شم
چشمام گرد شد. یعنی همزمان با دوتاشون بودم؟! برسام لباساشو کامل درآورد و کنار اومد که امیر گفت:
-اول تو بعد جا به جا میشیم.
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
#رمانی_ممنوعه_پرصحنه
#پنجبار_فیلترشده
222 views18:56
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:55:34 #پارت1

کتش رو با به حرکت از تنش کند و روی دسته ی مبل انداخت..

همینطور که دکمه های پیراهن سفید رنگشو باز می کرد اخم هاشو تو هم کشید و نگاهشو دور خونه چرخوند...
خبری نبود..

گره ی ابروهاش محکمتر شد و خواست صدا کنه که همون لحظه در اتاقی باز شد و دختری با لباس زیر که فقط یه حریر بلنده جلو باز روش پوشیده بود،لبخند به لب و با طنازی اومد بیرون..

اروم و با لوندی قدم زنان اومد طرفش که باعث شد اخمای درهمش کمی باز بشه و نگاهی به سر تاپاش بندازه..

ست لباس زیرش قرمز بود و حریر روش مشکی و تضاد جالبی با پوست سفیده تنش ایجاد کرده بود..

موهای مشکیشو لخت کرده بود و ریخته بود دورش که تا کمرش میرسید..
ارایشی ملایم و در اخر رژ جیغ قرمز رنگ..

ابروهاشو انداخت بالا و نگاهشو خیره روی تن دخترک چرخوند و خودشو انداخت روی کاناپه پشت سرش و لم داد..

سرشو بالا گرفت و با یه ابروی بالا داده به دختری که به طرفش می اومد خیره شد..

هیچی بیشتر از یه رابطه ی پرشور، وقتی اینقد خسته بود سرحالش نمیاورد...

دخترک نزدیکش که رسید دو طرف حریرشو گرفت و با ناز از روی شونه هاش پایین کشید که سرخورد و افتاد پایین پاش روی زمین..

#پارت‌واقعی

https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg


فول هات
اینجا رابطه ها بدون پرده گذاشته میشه
یه رمان جنجالی و پر از هیجان
97 views18:55
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:54:40 ‌‌‌زندگی‌ که‌ با‌ بی‌ فکری‌ تبدیل‌ به‌ جهنم‌ شد
#طالع_شوم
#خشن #ازدواج‌اجباری

#رمان‌بدون‌هزینه‌میخوای‌جوین‌شو
#یه‌چنل‌پرازرمانهای‌آفلاین‌همراه‌با‌پی‌دی‌اف


بلند #فریاد کشید و در ماشینو بهم کوبید.
مینا حتی #میترسید نگاهش کنه.
سرعت رو به افزایش ماشین، صدای نفسهای پر حرص انگشتانی که فرمون بدبخت رو تا مرز خورد کردن میفشرد..‌ نشون از وخامت #اوضاع میداد.
باید سعی میکرد ارومش کنه که فوران این اتشفشان به جز اون #قربانی نخواهد داشت.. ولی لعنت به این زبون که یاری نمیکرد
_ سحاب من چیزی ..نگفتم .. من ...من فقط
#پشت دستی که تو دهنش کوبیده شد حرفشو نیمه تمام گذاشت.
نعره های بلندش و چشای سرخ از اتش چهار ستون #بدنشو لرزوند..
_ #خفههههه شوووو..
نمیخوام صداتو بشنوم.
رفتی اونجا چه #زری زدی؟ ها؟
گفتی سحاب مرد نیست؟
نمیتونه با من #بخوابه؟
اره؟
نفس گرفت و به روبه رو زل زد و سرعت رو بیشتر کرد..
_به قدرت #جنسیم شک داری دیگه ؟باشه.. امشب وقتی تا صبح این نشون قدرتمو تو تنت #کوبیدم میفهمی که تمام این مدت صبر کردنم از روی دلسوزی بود .
ولی دیگه هیچوقت همچنین #غلطی نمیکنم.
ارزش نداشتی با تو محترمانه رفتار کنم.
شما زنا اگر زوری کارمون رو نکنیم فکر میکنید چیزی کم داریم و یه جاییمون ناقصه..
بی صدا اشک میریخت و گلوله های درشت اشک از چشمهای قشنگش ریزش میکرد.. میترسید از این پسرعمویی که سراسر #خشم بود.
_ امشب..
دستهاشو مشت کرد و روی زانو کشید تا جلوی لرزش شدیدشون رو بگیره . وقتی که طعم شور و تلخی تو دهنش پخش شد فهمید به لطف #سیلی شوهرش دیواره ی داخلی لبش پاره شده.. اب دهان مخلوط در خون رو قورت داد و به بیرون زل زد.
سینه ای که به شدت بالا و پایین میرفت التماس یک هق هق درس و حسابی میکرد.. اما نه..
باید #قوی باشه و انرژیشو ذخیره کنه که فقط خدا میدونه چه #شب بد و #وحشتناکی در انتظارشه...

https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
97 views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:54:35 با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه شدم...
اومدم دهن باز کنم که سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت و کنار گوشم به حالت پچ پچ گفت:
_هیسس! بذار امشبو باهات باشم سارا..
به زور دستشو از روی دهنم جدا کردم وگفتم: _چیکار میکنی دیوونه؟ واسه چی اومدی تواتاق من؟ دیونه شدی؟
_ آره دیوونه ام... تو دیوونه ام کردی! مست بود دستشو ازبدنم جدا کردم وگفتم:
_آرش تو مستی.. پاشو برو بیرون الان یکی میاد می بینه..
کنار گوشم گفت:آره مستم.. میدونی چقدر خوردم تا جسارتشو پیداکردم واومدم توی تختت؟ وزبونشو روی لاله گوشم کشید ودستشو بین پاهام برد وادامه داد: دارم میمیرم واسش..
باترس دستشو از خودم جدا کردم و گفتم: آرش نکن.. یکی میاد.. خواهش میکنم برو...
آر‌ش_ هیسس... امشب میخوام تاصبح زیرم... باشی و دوباره بین پام و مالید.. بی اراده آهی کشیدم و لبمو گاز گرفتم...
_مامانت اینا چی؟ اگه بیان تواتاق...
زبونشو تو دهنم کرد و مالش دستشو بیشتر کرد و زبونشو بیرون کشید و آروم زمزمه کرد:
_ نترس در قفله اونا هم خوابن... خودتوبسپر به من که امشب تاخود صبح میخوام دیونه ات کنم... نذاشت چیزی بگم و لباسمو کشید بالا و باولع...
https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw
ادامه اش رو توکانال بخون
74 views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:54:29 به سمت در خروجی می رفتم اما خوب می دونستم یه چیزی از وجود من توی این خراب شده باقی میمونه
دستم که به دستگیره ی در نشست صدای گریان آونگ منو به زمین زنجیرم کرد
برگشتم نگاهش کردم چهار دست و پا به سمت می اومد با #التماس نالید _خواهش می کنم اینجا جای من نیست من دلم پیش توعه بهم #رحم کن
منو بین این #گرگا نذار
به اون آدما نگاهی انداختم من اونو #فروخته بودم و دیگه نمی تونستم هیچ حقی روش داشته باشم
باید کاری می کردم دل بکنه باید کاری میکردم از من #متنفر بشه این سخت ترین کار ممکن بود
به سمتش رفتم #لگد محکمی بهش زدم که نقش زمین شده رو بهش گفتم
تو هیچ ارزشی برای من نداری کارم باهات تموم شده و الان وقتشه که ازت #سود ببرم
#فروختنت بهترین سودیه که میتونی به من بدی پس #حیوون خوبی باش و توی خونه جدید زندگی کن

چشماش فریاد میزنه عاشق منه که دوستم داره
قلب منم بی‌تابی می‌کرد اما چاره ای نبود باید همین جا می‌گذاشتم و می‌رفتم تا خواستم دوباره ازش دور بشم دستش روی پام نشست و با #التماس نالید
_ #میمیرم من بدون تو هرجای این دنیا باشم #میمیرم
میخوای من #بمیرم؟

م جوابی براش نداشتم الفردو راحتم کرد #زنجیری که دوره گردنه آونگ بسته بود کشید و اون از من دور کرد

_ بیا اینجا #توله سگ
برو طوفان
برو
جای این دختر اینجاس
خوب بهش میرسم بهت قول میدم نباید نگران باشی
#خشم بود که همه جونم گرفته بود احساس میکردم دارم نفس کم میارم نگاه آخر به صورت گریون اون دختر انداختم و از اونجا بیرون زدم
اما وقتی به محوطه رسیدم به جایی که بتونم راه برم نقش زمین شدم
انگار هوایی برای #بلعیدن نبود هرچی #تقلا میکردم اکسیژنی به ریه هام نمی رسید
دستم و گذاشتم روی قلبم داشت از جا کنده می‌شد داشت از کار می‌افتاد من بدون اون چیکار می تونستم بکنم؟
فروخته بودمش به آدمایی که میدونستم #جونشو میگیرن...

از جام بلند شدم باید برمیگشتم باید همه چیز و به هم می ریختم و اون دختر رو با خودم برمیگردوندم اما اسلحه ای که روی شقیقم گذاشته شد با دیدن مردهای مسلح درست جلوی در ورودی ایستادم من #باخته بودم خودمو اون دخترو زندگیمو باخته بودم
باید کاری می کردم اما چه کاری صدای فریاد آونگ بلند شد جون از تنم رفت و کارشونو شروع کرده بودن یعنی باید این شاهد #مرگش می بودم؟

اربابی که دختر مورد علاقه شو فروخته و نمیتونه دل بکنه
این رمان دارای صحنه های دلخراش میباشد پس اگه طاقت نداری نیا...

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw
74 views18:54
باز کردن / نظر دهید