دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

اسیرشهوت🔞پرتگاه

لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه ا
لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه
آدرس کانال: @ssaarrabb
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.01K
توضیحات از کانال

رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 35

2021-08-27 21:53:59 زیر نگاه های #داغش معذب بودم و خودم و بیشتر به امیر نزدیک میکردم
اما اون دست بردار نبود و بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت و با صدای بلندی منوصدازد.

نگاه مرددی به پدر و مادرم و امیر انداختم و از جام بلند شدم

دست و پام میلرزید و با ترس به سمت اشپزخونه رفتم
همین که پام توی اشپزخونه گذاشته دستش روی گلوم نشست و منو به دیوار کوبید...

از چشماش خون میبارید و نفس نفس میزد

_به اون مرتیکه نزدیک نشو...
تو که نمیخوای کاری کنم ابروت بره؟

باصدای ارومی به خاطر فشاری که روی گلوم بود نالیدم

نامزدمه...
عصبی محکمتر منو بین خودش و دیوار اسیر کرد و لباش و درست روی #لبهام گذاشت

_#شوهر ؟
میخوای همین الان #ببوسمت تا همه بفهمن #شوهر تو کیه؟

با #دردنالیدم
تو #دایی من هستی اینقدر #عذابم نده...

_عادت کن به این #عذابا...
عادت کن چون قراره #امشب و با من بگذرونی که بفهمی #شوهر یعنی چی...

https://t.me/joinchat/AAAAAFV7tfHx8E0g7VdfWw
194 views18:53
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:38:15 #part163
-پاهاتو باز کن بهار! امروز روز زوجه و نوبته منه که باهام باشی!
در حالی که از هوس به خودم می پیچیدم لب زدم:
-اما دیشبم باز با تو بودم امیر.
سیلی به پام زد و گفت:
-داداشم می خواست از حقش دیشب استفاده کنه! روز فرد رفت مسافرت من نذاشتم هدر بره!
یهو صدای امیر اومد که گفت:
-داداش من خودمو الان رسوندم که حداقل امشب باهات شریک شم
چشمام گرد شد. یعنی همزمان با دوتاشون بودم؟! برسام لباساشو کامل درآورد و کنار اومد که امیر گفت:
-اول تو بعد جا به جا میشیم.
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
#رمانی_ممنوعه_پرصحنه
#پنجبار_فیلترشده
221 views18:38
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:37:59 #پارت_اول

مسیح_عشق

از پشت منو توی بغلش گرفت و دستای داغشو روی سینه های اناریم گذاشت
نفسم بالا نمیومد
باورم نمیشد اولین رابطه و اشنایی من با مردی شروع بشه که ماه ها شیفتش بودم
لباشو روی گردنم کشید و همزمان نوک سینمو بین انگشتش فشار داد
بی اختیار آه کشیدم و خودمو بهش چسبوندم
برامدگی مردونشو که سفت و بزرگ شده بود روی باسنم حس میکردم
همه آرزوی حرف زدن با این مردو داشتن و...
من...الان...دور از تمام اون غرورهای سرکشش زیر دستاش ناله میکردم
دست دیگشو لغزوند
توی شورت توری قرمزم فرو کرد و به نازم رسوند
ناله هام دیگه دست خودم نبودن
با هر لمس انگشتای داغش آههه میکشیدم
آروم برام میمالید و سینه هامو فشار میداد
خواست انگشتشو فرو کنه که نفس نفس زنون پاهامو جمع کردم و نالیدم
_فـ..فرزام..من..من راستش،،من دخترم
چند لحظه به چشمام خیره نگاه کرد و تکون نخورد
یه لحظه از حرف خودم پشیمون شدم،
کاش لال میشدم و میذاشتم ادامه بده
لعنتی اگه همین الان که برای اولین بار زنونگیهام بیدار شده بودن...
الان که به دستش اورده بودم میذاشت و‌میرفت تا عمر داشتم خودمو نمیبخشیدم ...
یه باره با حرص منو بلند کرد و روی توالت فرنگی گذاشت
نفس راحتی کشیدم و سینه هامو مالیدم
حالا نوبت من بود،،قبل از اینکه کاری کنه بیقرار شلوارشو باز کردم و عضو بزرگ و کلفتشو توی دستم گرفتم
اول شوکه بهم نگاه کرد و بعد لبخند زد
اولین بارم بود ومیترسیدم گند بزنم،،مردونشو توی دهنمو بردم و مک زدم که سرشو بالا گرفت و توی گلو آه کشید
این صدای مردونه بهم حس قدرت میداد،بعد از کمی خوردنم عقب کشید و پایین پام نشست
نگاهی به نازم انداخت که با خجالت لبمو‌گاز گرفتم
سرشو با لذت بین پام برد و شروع کرد،،
زبونشو روی نازم میکشید و تند تند مک میزد،
به سختی میتونستم صدای ناله و‌حیغمو کنترل کنم
بس که لبمو گاز گرفته بودم تا صدام بیرون نره درد میکرد
جیغ خفه ای کشیدم و پشت پلکام ستاره بارون شد
خالی شدم و بدنم شل شد که همزمان کسی به در کوبید
_فرزام عزیزم اونجایی؟
وحشت زده از حا پریدم و بهش نگاه کردم
کنارم ایستاد و غرید:_آره تو دستشوییم تو برو الان میام
با این حرف سمتم چرخید،، مردونشو توی دهنم کرد و‌عقب و‌جلو کرد
هنوزم پشت در کسیو حس میکردم،،مثل یه موش ترسیده و تسلیم بی حرکت موندم
چنگی بین موهای فرم زد و حرکاتشو تندتر کرد
تا اخر خودشو داخل دهنم میکرد و بیرون میاورد
داشتم نفس کم میاوردم و اب از دهنو چشمم روی گردنم سرازیر شده بود
وحشی بود اما من این وحشی گریشو هم دوست داشتم
با حس خفگیم دستمو روی روناش فشار دادم که با یه اه غلیظ خودشو داخل دهنم خالی کرد و عقب کشید
کنارم زانو زد وچشمای خاکستریشو بهم دوخت
چونمو توی دستش گرفت و با انگشت شصت صورتمو نوازش داد
_تو واقعا معرکه ای دختر،،کاش زودتر دیده بودمت
بوسه داغی به لبام زد و با مرتب کردن خودش از دستشویی بیرون رفت و درو بست و ....

https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
248 views18:37
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 19:27:41 لبه ی پرتگاه
#part65

مامان که از اومدن منو خوب بودن حالم سرخوش بود زیاد پاپیچ نشد و همگی توی پذیرایی نشستیم.
نمیدونم میعاد چرا قصد رفتن نداشت و همینجا مونده بود.
دستم و به پشتش رسوندم و گفتم
مگه تو کار وزندگی نداری نشستی اینجا؟

نگاهی بهم انداخت و بازوهاشو باز کرد و روی پشتیه مبل گذاشت و گفت
_فعلا قصد ندارم عموی فراریمو تنها بذارم.
انگار واقعا میخواست همینجا بمونه و من و زیر نظر داشته باشه‌
حرفی نزدم و فریده بعد یک ساعت رفت و مادرم میزشام و چید.
کنار هم شام خوردیم من تازه فهمیدم پدرم برای چند روزی به تبریز رفته.
بعد ازشام با میعاد برای چرخ زدن بیرون رفتیم و توی همون حین برام پیامی اومد
با دیدن اسم بانو انگار که تنم گر گرفت...
یاداوریی بودن باهاش ازارم میداد.
من حق نداشتم با هیچ کسی باشم و برای شکنجه ی خودم این کارهارو میکردم.

نمیدونستم جواب بدم یا نه!
کمی از میعاد دور شدم و پیامشو باز کردم

_سلام ستاره ی سهیل..

سلام بانوجان حالت چطوره؟
_حالم که خوبه فقط دلتنگ توعه بی معرفت بودم
تو لطف داری اینقدر که من سرگرم کارم وقت غذا خوردنم پیدا نمیکنم اصلا.
_کجایی علی؟
بدون فکر جواب دادم
لندنم چطور مگه؟
_هیچ گفتم شاید برگشته باشی..
نه فعلا که قصد اومدن ندارم.
بیام بهت خبر میدم.
زیاد جوابش و ندادم که بلاخره شب بخیری گفتم و بیخیال من شد.
توی این اوضاع فقط اونو کم داشتم.
_با کی چت میکردی؟
باصدای میعاد چشم از گوشیم گرفتم و گفتم
کسی نبود...
_بگو حالا
چی بگم؟
_هر چی که توی سرته!
نمیخوام اتفاقی بیفته که ادم بده این وسط تو بشی.
بگو چی توی سرته شاید بتونم کمکی کنم.
گوشیمو توی جیب کتم فرستادم و گفتم
فقط به دستش میارم به هر قیمتی که بشه.
_علی واقعا خودت میفهمی چی میگی؟
قبل از اینکه بخوام جوابی بهش بدم گوشیم زنگ خورد کلافه از جیبم بیرون اوردمش و به شماره فریده نگاه کردم
تماس و وصل کردم که صدای گریون فریده توی گوشم پیچید
_الان جلوی خونمونه علی چیکار کنم؟
الی توی اتاقش خوابه نمیخوام چیزی بفهمه!

نگران گفتم الان میام اونجا
گریه نکن خیلی زود اونجام.
قطع کردم و سوییچ میعاد و گرفتم و به سوالهای پشت همش توجهی نکردم و با عجله خودم و به ماشین رسوندم و از اونجا دور شدم.

@havasdagh
627 views16:27
باز کردن / نظر دهید
2021-08-26 19:27:00


اسیرشهوت

#part19


با تمام لرزشی که توی تنم بود سعی کردم هماهنگ با اهنگ خودم و تکون بدم.

لباسم طوری بود که حتی با یک قدم اهسته ای که برمیداشتم بدجور بدنم و به نمایش میذاشت و این رقص هم که دیگه بدترش کرده بود.

از شدت استرس و شرم حرکات و یادم میرفت و خیلی سریع یه چیزی الکی به جاش میذاشتم.

اصلا نه اورهان نه ایهام نگاه نمیکردم...
میدونستم ایهام الان رگ گردنش بیرون زده و اورهان با پوزخند بهم خیره اس...

میرقصیدم اما توی دنیای دیگه ای بودم انگار...

وقتی دست کسی دور کمر نشست از اون دنیا به حال برگشت و اورهان درست پشت سرم و چسبیده به پشتم دیدم..

دستش و از چاک بلند کنار ماکسیم رد کرد و به شورتم رسوند و رو به ایهام گفت

_این خانم من به قدری لوند و سکسیه که من حتی جلوی تو نمیتونم از لمس کردنش بگذرم..
میدونی تا یکی مثل هورا زنت نباشه نمیفهمی چی میگم!
همین الان اگر بگم براش داغ کردم دروغ نگفتم..

دستش بین پام نشست و ایهام سراسیمه از روی مبل کنده شد و از اتاق بیرون رفت...

در واقع از اتاق فرار کرد و من داشتم هر کاری میکردم تا اشکام پایین نریزه تا یه بهانه ی جدید به دست این گرگ برای عذاب دادنم ندم...

وقتی ایهام بیرون رفت صدای خنده ی بلند اورهان اتاق و پر کرد

_نمیدونی چه لذتی داره چزوندن این برادر حرومزاده ام...

اما ت فکر نکن نفهمیدم برای من مثل اون روز نرقصیدی...
اما خب میذارمش پای خجالتت که جلوی یه مرد غریبه نمیتونی راحت برقصی...

حرفش وتموم کرد و من به سمت مبل هل داد و خمم کرد

_افرین دستت و بذار روی مبل و پشتت و کامل بده بالا..

اروم زمزمه کردم

اورهان ...

_هیییش چیزی نگو فقط به حرفم گوش کن تا سگ نشم با شه هرزه ی من؟

سکوت کردم و اون چاک لباسم و بالا داد و پ.شتم کاملا توی دیدش قرار گرفت..

شورتم و پایین کشبد و بعد صدای زیپ شلوارش برام مثل ناقوس مرگ شد..

م.ردونگیش و بین پاهام مالید و روی س.وراخ پ.شتم فشارش داد

_به نظر جر خوردنت از پشت تنبیه خوبی برای تمام دیشب باشه مگه نه؟

تا خواستم بگم نه!
تا خواستم التماس کنم تمام اون حجم بزرگ و داخلم فشار داد و دستش و جلوی دهنم گذاشت تا صدایی ازم در نیاد...

خودش و عقب و جلو میکرد و من دنیا جلوی چشمام سیاه تار شده بود...

_ ت.نگی دختر خیلی ت.نگی از این به بعد تا گشاد بشی از پشت می.کمنت نظرت چیه؟


با صدای در خواستم از جا بپرم اما اون منو همونطور نگه داشت و با صدای بلند با خدمتکاری که وارد شده بود توپید...

_گم شو بیرون احمق تو از همین الان اخراجی!

خدمتکار که با دیدن این صحنه خشکش زده بود با وحشت از اتاق بیرون رفت و من از درد دسته مبل و به دندون گرفتم فشار دادم..


_اووووم داره میشه همونی که من دوست دارم
داری جر میخوری...
میدونی من عاشق رد خون روی خودممم هستم

#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
603 views16:27
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 21:37:24 روی زانوی ددی حرکت میدادم تا ار*ضا شم .
اینقدر اینکارو کردم تا با لرزش خفیفی آب چسبناک روی شلوار ددی سرازیر شد .

- این لباسا دیگه برای من لباس نمیشن .
اون از شاشت که خالی کردی روشون اینم از آبت .
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
370 views18:37
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 21:36:58 #پارت1

کتش رو با به حرکت از تنش کند و روی دسته ی مبل انداخت..

همینطور که دکمه های پیراهن سفید رنگشو باز می کرد اخم هاشو تو هم کشید و نگاهشو دور خونه چرخوند...
خبری نبود..

گره ی ابروهاش محکمتر شد و خواست صدا کنه که همون لحظه در اتاقی باز شد و دختری با لباس زیر که فقط یه حریر بلنده جلو باز روش پوشیده بود،لبخند به لب و با طنازی اومد بیرون..

اروم و با لوندی قدم زنان اومد طرفش که باعث شد اخمای درهمش کمی باز بشه و نگاهی به سر تاپاش بندازه..

ست لباس زیرش قرمز بود و حریر روش مشکی و تضاد جالبی با پوست سفیده تنش ایجاد کرده بود..

موهای مشکیشو لخت کرده بود و ریخته بود دورش که تا کمرش میرسید..
ارایشی ملایم و در اخر رژ جیغ قرمز رنگ..

ابروهاشو انداخت بالا و نگاهشو خیره روی تن دخترک چرخوند و خودشو انداخت روی کاناپه پشت سرش و لم داد..

سرشو بالا گرفت و با یه ابروی بالا داده به دختری که به طرفش می اومد خیره شد..

هیچی بیشتر از یه رابطه ی پرشور، وقتی اینقد خسته بود سرحالش نمیاورد...

دخترک نزدیکش که رسید دو طرف حریرشو گرفت و با ناز از روی شونه هاش پایین کشید که سرخورد و افتاد پایین پاش روی زمین..

#پارت‌واقعی

https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg


فول هات
اینجا رابطه ها بدون پرده گذاشته میشه
یه رمان جنجالی و پر از هیجان
127 views18:36
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 21:36:44 ‌‌‌زندگی‌ که‌ با‌ بی‌ فکری‌ تبدیل‌ به‌ جهنم‌ شد
#طالع_شوم
#خشن #ازدواج‌اجباری

#رمان‌بدون‌هزینه‌میخوای‌جوین‌شو
#یه‌چنل‌پرازرمانهای‌آفلاین‌همراه‌با‌پی‌دی‌اف


بلند #فریاد کشید و در ماشینو بهم کوبید.
مینا حتی #میترسید نگاهش کنه.
سرعت رو به افزایش ماشین، صدای نفسهای پر حرص انگشتانی که فرمون بدبخت رو تا مرز خورد کردن میفشرد..‌ نشون از وخامت #اوضاع میداد.
باید سعی میکرد ارومش کنه که فوران این اتشفشان به جز اون #قربانی نخواهد داشت.. ولی لعنت به این زبون که یاری نمیکرد
_ سحاب من چیزی ..نگفتم .. من ...من فقط
#پشت دستی که تو دهنش کوبیده شد حرفشو نیمه تمام گذاشت.
نعره های بلندش و چشای سرخ از اتش چهار ستون #بدنشو لرزوند..
_ #خفههههه شوووو..
نمیخوام صداتو بشنوم.
رفتی اونجا چه #زری زدی؟ ها؟
گفتی سحاب مرد نیست؟
نمیتونه با من #بخوابه؟
اره؟
نفس گرفت و به روبه رو زل زد و سرعت رو بیشتر کرد..
_به قدرت #جنسیم شک داری دیگه ؟باشه.. امشب وقتی تا صبح این نشون قدرتمو تو تنت #کوبیدم میفهمی که تمام این مدت صبر کردنم از روی دلسوزی بود .
ولی دیگه هیچوقت همچنین #غلطی نمیکنم.
ارزش نداشتی با تو محترمانه رفتار کنم.
شما زنا اگر زوری کارمون رو نکنیم فکر میکنید چیزی کم داریم و یه جاییمون ناقصه..
بی صدا اشک میریخت و گلوله های درشت اشک از چشمهای قشنگش ریزش میکرد.. میترسید از این پسرعمویی که سراسر #خشم بود.
_ امشب..
دستهاشو مشت کرد و روی زانو کشید تا جلوی لرزش شدیدشون رو بگیره . وقتی که طعم شور و تلخی تو دهنش پخش شد فهمید به لطف #سیلی شوهرش دیواره ی داخلی لبش پاره شده.. اب دهان مخلوط در خون رو قورت داد و به بیرون زل زد.
سینه ای که به شدت بالا و پایین میرفت التماس یک هق هق درس و حسابی میکرد.. اما نه..
باید #قوی باشه و انرژیشو ذخیره کنه که فقط خدا میدونه چه #شب بد و #وحشتناکی در انتظارشه...

https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
195 views18:36
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 21:36:40 با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه شدم...
اومدم دهن باز کنم که سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت و کنار گوشم به حالت پچ پچ گفت:
_هیسس! بذار امشبو باهات باشم سارا..
به زور دستشو از روی دهنم جدا کردم وگفتم: _چیکار میکنی دیوونه؟ واسه چی اومدی تواتاق من؟ دیونه شدی؟
_ آره دیوونه ام... تو دیوونه ام کردی! مست بود دستشو ازبدنم جدا کردم وگفتم:
_آرش تو مستی.. پاشو برو بیرون الان یکی میاد می بینه..
کنار گوشم گفت:آره مستم.. میدونی چقدر خوردم تا جسارتشو پیداکردم واومدم توی تختت؟ وزبونشو روی لاله گوشم کشید ودستشو بین پاهام برد وادامه داد: دارم میمیرم واسش..
باترس دستشو از خودم جدا کردم و گفتم: آرش نکن.. یکی میاد.. خواهش میکنم برو...
آر‌ش_ هیسس... امشب میخوام تاصبح زیرم... باشی و دوباره بین پام و مالید.. بی اراده آهی کشیدم و لبمو گاز گرفتم...
_مامانت اینا چی؟ اگه بیان تواتاق...
زبونشو تو دهنم کرد و مالش دستشو بیشتر کرد و زبونشو بیرون کشید و آروم زمزمه کرد:
_ نترس در قفله اونا هم خوابن... خودتوبسپر به من که امشب تاخود صبح میخوام دیونه ات کنم... نذاشت چیزی بگم و لباسمو کشید بالا و باولع...
https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw
ادامه اش رو توکانال بخون
106 views18:36
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 21:36:33 به سمت در خروجی می رفتم اما خوب می دونستم یه چیزی از وجود من توی این خراب شده باقی میمونه
دستم که به دستگیره ی در نشست صدای گریان آونگ منو به زمین زنجیرم کرد
برگشتم نگاهش کردم چهار دست و پا به سمت می اومد با #التماس نالید _خواهش می کنم اینجا جای من نیست من دلم پیش توعه بهم #رحم کن
منو بین این #گرگا نذار
به اون آدما نگاهی انداختم من اونو #فروخته بودم و دیگه نمی تونستم هیچ حقی روش داشته باشم
باید کاری می کردم دل بکنه باید کاری میکردم از من #متنفر بشه این سخت ترین کار ممکن بود
به سمتش رفتم #لگد محکمی بهش زدم که نقش زمین شده رو بهش گفتم
تو هیچ ارزشی برای من نداری کارم باهات تموم شده و الان وقتشه که ازت #سود ببرم
#فروختنت بهترین سودیه که میتونی به من بدی پس #حیوون خوبی باش و توی خونه جدید زندگی کن

چشماش فریاد میزنه عاشق منه که دوستم داره
قلب منم بی‌تابی می‌کرد اما چاره ای نبود باید همین جا می‌گذاشتم و می‌رفتم تا خواستم دوباره ازش دور بشم دستش روی پام نشست و با #التماس نالید
_ #میمیرم من بدون تو هرجای این دنیا باشم #میمیرم
میخوای من #بمیرم؟

م جوابی براش نداشتم الفردو راحتم کرد #زنجیری که دوره گردنه آونگ بسته بود کشید و اون از من دور کرد

_ بیا اینجا #توله سگ
برو طوفان
برو
جای این دختر اینجاس
خوب بهش میرسم بهت قول میدم نباید نگران باشی
#خشم بود که همه جونم گرفته بود احساس میکردم دارم نفس کم میارم نگاه آخر به صورت گریون اون دختر انداختم و از اونجا بیرون زدم
اما وقتی به محوطه رسیدم به جایی که بتونم راه برم نقش زمین شدم
انگار هوایی برای #بلعیدن نبود هرچی #تقلا میکردم اکسیژنی به ریه هام نمی رسید
دستم و گذاشتم روی قلبم داشت از جا کنده می‌شد داشت از کار می‌افتاد من بدون اون چیکار می تونستم بکنم؟
فروخته بودمش به آدمایی که میدونستم #جونشو میگیرن...

از جام بلند شدم باید برمیگشتم باید همه چیز و به هم می ریختم و اون دختر رو با خودم برمیگردوندم اما اسلحه ای که روی شقیقم گذاشته شد با دیدن مردهای مسلح درست جلوی در ورودی ایستادم من #باخته بودم خودمو اون دخترو زندگیمو باخته بودم
باید کاری می کردم اما چه کاری صدای فریاد آونگ بلند شد جون از تنم رفت و کارشونو شروع کرده بودن یعنی باید این شاهد #مرگش می بودم؟

اربابی که دختر مورد علاقه شو فروخته و نمیتونه دل بکنه
این رمان دارای صحنه های دلخراش میباشد پس اگه طاقت نداری نیا...

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw
227 views18:36
باز کردن / نظر دهید