با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه | اسیرشهوت🔞پرتگاه
با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه شدم... اومدم دهن باز کنم که سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت و کنار گوشم به حالت پچ پچ گفت: _هیسس! بذار امشبو باهات باشم سارا.. به زور دستشو از روی دهنم جدا کردم وگفتم: _چیکار میکنی دیوونه؟ واسه چی اومدی تواتاق من؟ دیونه شدی؟ _ آره دیوونه ام... تو دیوونه ام کردی! مست بود دستشو ازبدنم جدا کردم وگفتم: _آرش تو مستی.. پاشو برو بیرون الان یکی میاد می بینه.. کنار گوشم گفت:آره مستم.. میدونی چقدر خوردم تا جسارتشو پیداکردم واومدم توی تختت؟ وزبونشو روی لاله گوشم کشید ودستشو بین پاهام برد وادامه داد: دارم میمیرم واسش.. باترس دستشو از خودم جدا کردم و گفتم: آرش نکن.. یکی میاد.. خواهش میکنم برو... آرش_ هیسس... امشب میخوام تاصبح زیرم... باشی و دوباره بین پام و مالید.. بی اراده آهی کشیدم و لبمو گاز گرفتم... _مامانت اینا چی؟ اگه بیان تواتاق... زبونشو تو دهنم کرد و مالش دستشو بیشتر کرد و زبونشو بیرون کشید و آروم زمزمه کرد: _ نترس در قفله اونا هم خوابن... خودتوبسپر به من که امشب تاخود صبح میخوام دیونه ات کنم... نذاشت چیزی بگم و لباسمو کشید بالا و باولع... https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw ادامه اش رو توکانال بخون