زیر نگاه های #داغش معذب بودم و خودم و بیشتر به امیر نزدیک میکردم اما اون دست بردار نبود و بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت و با صدای بلندی منوصدازد. نگاه مرددی به پدر و مادرم و امیر انداختم و از جام بلند شدم دست و پام میلرزید و با ترس به سمت اشپزخونه رفتم همین که پام توی اشپزخونه گذاشته دستش روی گلوم نشست و منو به دیوار کوبید... از چشماش خون میبارید و نفس نفس میزد _به اون مرتیکه نزدیک نشو... تو که نمیخوای کاری کنم ابروت بره؟ باصدای ارومی به خاطر فشاری که روی گلوم بود نالیدم نامزدمه... عصبی محکمتر منو بین خودش و دیوار اسیر کرد و لباش و درست روی #لبهام گذاشت _#شوهر ؟ میخوای همین الان #ببوسمت تا همه بفهمن #شوهر تو کیه؟ با #دردنالیدم تو #دایی من هستی اینقدر #عذابم نده... _عادت کن به این #عذابا... عادت کن چون قراره #امشب و با من بگذرونی که بفهمی #شوهر یعنی چی... https://t.me/joinchat/AAAAAFV7tfHx8E0g7VdfWw 194 views18:53