دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

اسیرشهوت🔞پرتگاه

لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه ا
لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه
آدرس کانال: @ssaarrabb
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.01K
توضیحات از کانال

رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 43

2021-08-07 19:26:21


اسیرشهوت

#part5


حرفش تا عمق وجودم و به اتش کشید.
اون فکر میکرد من دارم باهاش بازی میکنم؟
بوسه هام که تن زخمیش و فتح کرد ازش فاصله گرفتم وروی لبهاش و بوسیدم و عمیق نگاهش کردم.

چند قدم ازش فاصله گرفتم و به سمت در رفتم و لب زدم:

به من اعتماد کن هورا...

از اتاق بیرون زدم و با قدمایی بلند خودم و به استخر خونه رسوندم و با لباس توی اب شیرجه زدم.

داشتم جون میدادم صدای ناله های هورا زیر اون گرگ و نعره های از سر لذت اون بیشرف توی گوشم زنگ میخورد..

شاید اگر هورا با کسه دیگه ای ازدواج کرده بود نه این گرگ اینقدر عذاب نمیکشیدم.

دیدن لحظه به لحظه زندگیشون داشت جونم و میگرفت...
خودم و به لبه استخر رسوندم و سرم و روش گذاشتم و فریاد زدم...

من این دختر و از زیر دست و تو بیرون میکشم و با همین دستام میکشمت اورهان...


نمیدونم چقدر شنا کردم تا خشمم و خالی کنم فقط وقتی به داخل عمارت برگشتم و خالد خانزاده عمارتمون به سمتم اومد و گفت:

_اقا فرمودن توی اتاق نوشیدنی ها منتظرتونن..

از کنارش گذشتم و به سمت اتاقی که گفته بود رفتم.

در و باز کردم و اورهان و توی کت و شلوار و کروات و حاضر اتو کشیده دیدم...

سیگار برگش و توی دستش جابجا کرد و با روبروش اشاره کرد تا بشینم...

روبروش جا گرفتم و با نفرتی که توی چشمم بود بهش خیره شدم..

با تمسخر بهم نگاه میکرد...
داشت بهم به عنوان یه بازنده که نتوسته عشقش و نگه داره نگاه میکرد...

کلافه به مبل تکیه دادم و گفتم

نمیخوای بگی چه کاری باهام داری؟




#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
1.1K views16:26
باز کردن / نظر دهید
2021-08-07 19:26:01 لبه ی پرتگاه


#Part50

شاید باید همه خشم و ناراحتی هام و توی همین حمام میشستم و به اب میدادم؟

موهاش و کشیدم سرش بالا اومد و بهم خیره شد

دودل پرسیدم امشبم تحملم میکنی مثل اولین بار؟

لبخندی مهمونم کرد و پلک زد برای تایید..

بلندش کردم و روی وان خمش کردم طوری که سرش انگار داخل وان بود و پشتش به من و بالا...
شیر وان و باز کردم تا پر بشه...

سرش و بیشتر توی وان خم کردم و گفتم
سرت بالا نمیاد لیزا...

_بله اقا...
بی درنگ از پشت واردش کردم و شکافته شدن اون سوراخ و تنگ و به خاطر ورود ناگهانی و خشکم حس کردم.
قطره خونه که از کناره های التم بیرون میریخت حسم و تایید کرد و من کمرش و سفتتر گرفتم و لیزا ناله میکرد اما اروم.
میدونستم بخاطر من داره تحمل میکنه و ازش ممنون بودم...
چون تحملم میکرد
وقتی وحشی میشدم..وقتی هوش از سرم میرفت خودمم نمیدونستم چیکار میکنم.
اب کم کم بالا می اومد و دیگه درست به صورت لیزا رسیده بود...
عقب و جلو میکردم و فریاد میزدم.
خشمم فروکش نمیکرد امشب
عمق فاجعه رو نشون میداد این حال ناجورم..
پام و روس سر لیزا گذاشتم و داخل اب فشارش دادم.

دست و پا میزد و تقلا میکرد برای نفس گرفتن اما من نمیخواستم..

عمیق و محکم داخلش کوبیدم و اون رون پام و چنگ زد
سرش و بیرون کشیدم و عمیق نفس گرفت.
دوباره سرش و داخل اب فرستادم و پایین تنه شو بالاتر دادم تا بتونم بهتر ضربه بزنم...

با هر عقب و جلو شدن روی رون پاش میکوبیدم.
امشب فقط قرمزیه تن این دختر شاید خشمم و کم میکرد...

دوباره نفس کم اورد و سرش و بیرون کشیدم..

سرم و که بالا اوردم الی گوشه ی حمام با چشمای اشکی و ناباور بهم خیره بود..
خشکم زد
مات شدم

از لیزا فاصله گرفتم ودخترک توی وان افتاد..
الی هنوز اونجا بود من از شرمندگی نمیدونستم چه کنم؟؟

لیزا با نفس نفس صدام زد و فقط پلک زدنی کافی شد برای محو شدن میوه ی ممنوعه ام...

کنار دیوار سر خوردم و روی زمین نشستم و به جای خالیش خیره شدم.
لیزا از وان بیرون اومد و با اون حال داغونش کنارم نشست و صورتم و با دستای لرزونش قاب گرفت

_علی؟
چیشد؟
نگاه ازش گرفتم
از این دخترم شرمنده بودم
من از همه ی دنیا شرمنده بودم اصلا..
داشتم خفه میشدم و دلم میخواست فریاد بزنم...

کاری که باید و کردم و فریاد زدم..
حمام لرزید ...
لیزا ترسید...
ومن شکستم و ویرون شدم

سر روی کف حمام گذاشتم و گریه کردم به حال خودم
این عذاب تا کی میخواست بمونه؟
تاکی؟


#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab
1.0K views16:26
باز کردن / نظر دهید
2021-08-06 20:50:41 پارت اول رمان لبه ی پرتگاه

https://t.me/ssaarrabb/4347

پارت اول رمان سراب عشق

https://t.me/ssaarrabb/9

پارت اول اسیر شهوت

https://t.me/ssaarrabb/20807
1.2K views17:50
باز کردن / نظر دهید