دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

﷽ اسیرشهوت #part5 حرفش تا عمق وجودم و به اتش کشید. اون | اسیرشهوت🔞پرتگاه




اسیرشهوت

#part5


حرفش تا عمق وجودم و به اتش کشید.
اون فکر میکرد من دارم باهاش بازی میکنم؟
بوسه هام که تن زخمیش و فتح کرد ازش فاصله گرفتم وروی لبهاش و بوسیدم و عمیق نگاهش کردم.

چند قدم ازش فاصله گرفتم و به سمت در رفتم و لب زدم:

به من اعتماد کن هورا...

از اتاق بیرون زدم و با قدمایی بلند خودم و به استخر خونه رسوندم و با لباس توی اب شیرجه زدم.

داشتم جون میدادم صدای ناله های هورا زیر اون گرگ و نعره های از سر لذت اون بیشرف توی گوشم زنگ میخورد..

شاید اگر هورا با کسه دیگه ای ازدواج کرده بود نه این گرگ اینقدر عذاب نمیکشیدم.

دیدن لحظه به لحظه زندگیشون داشت جونم و میگرفت...
خودم و به لبه استخر رسوندم و سرم و روش گذاشتم و فریاد زدم...

من این دختر و از زیر دست و تو بیرون میکشم و با همین دستام میکشمت اورهان...


نمیدونم چقدر شنا کردم تا خشمم و خالی کنم فقط وقتی به داخل عمارت برگشتم و خالد خانزاده عمارتمون به سمتم اومد و گفت:

_اقا فرمودن توی اتاق نوشیدنی ها منتظرتونن..

از کنارش گذشتم و به سمت اتاقی که گفته بود رفتم.

در و باز کردم و اورهان و توی کت و شلوار و کروات و حاضر اتو کشیده دیدم...

سیگار برگش و توی دستش جابجا کرد و با روبروش اشاره کرد تا بشینم...

روبروش جا گرفتم و با نفرتی که توی چشمم بود بهش خیره شدم..

با تمسخر بهم نگاه میکرد...
داشت بهم به عنوان یه بازنده که نتوسته عشقش و نگه داره نگاه میکرد...

کلافه به مبل تکیه دادم و گفتم

نمیخوای بگی چه کاری باهام داری؟




#به_قلم_سارا
#sara

چنل پرسش و پاسخ...
بی احترامی حرفای الکی غیر رمان ممنوعه و جواب داده نمیشه

https://t.me/joinchat/vWMgUv0cfewzMDM0

سلام Ses هستم
لینک ناشناسم پیام بدید

https://t.me/BiChatBot?start=sc-270732-I5Lv3dc

جوابارو توی چنل پرسش و پاسخ بخونید.
@ssaarrab