دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

اسیرشهوت🔞پرتگاه

لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه ا
لوگوی کانال تلگرام ssaarrabb — اسیرشهوت🔞پرتگاه
آدرس کانال: @ssaarrabb
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.01K
توضیحات از کانال

رمان ها
سراب عشق❤
لبه ی پرتگاه🚫⛔
اسیرشهوت🔞
📒✒️✏️📝به قلم سارا sara
@ssarabe

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 33

2021-09-02 22:27:23 به سمت در خروجی می رفتم اما خوب می دونستم یه چیزی از وجود من توی این خراب شده باقی میمونه
دستم که به دستگیره ی در نشست صدای گریان آونگ منو به زمین زنجیرم کرد
برگشتم نگاهش کردم چهار دست و پا به سمت می اومد با #التماس نالید _خواهش می کنم اینجا جای من نیست من دلم پیش توعه بهم #رحم کن
منو بین این #گرگا نذار
به اون آدما نگاهی انداختم من اونو #فروخته بودم و دیگه نمی تونستم هیچ حقی روش داشته باشم
باید کاری می کردم دل بکنه باید کاری میکردم از من #متنفر بشه این سخت ترین کار ممکن بود
به سمتش رفتم #لگد محکمی بهش زدم که نقش زمین شده رو بهش گفتم
تو هیچ ارزشی برای من نداری کارم باهات تموم شده و الان وقتشه که ازت #سود ببرم
#فروختنت بهترین سودیه که میتونی به من بدی پس #حیوون خوبی باش و توی خونه جدید زندگی کن

چشماش فریاد میزنه عاشق منه که دوستم داره
قلب منم بی‌تابی می‌کرد اما چاره ای نبود باید همین جا می‌گذاشتم و می‌رفتم تا خواستم دوباره ازش دور بشم دستش روی پام نشست و با #التماس نالید
_ #میمیرم من بدون تو هرجای این دنیا باشم #میمیرم
میخوای من #بمیرم؟

م جوابی براش نداشتم الفردو راحتم کرد #زنجیری که دوره گردنه آونگ بسته بود کشید و اون از من دور کرد

_ بیا اینجا #توله سگ
برو طوفان
برو
جای این دختر اینجاس
خوب بهش میرسم بهت قول میدم نباید نگران باشی
#خشم بود که همه جونم گرفته بود احساس میکردم دارم نفس کم میارم نگاه آخر به صورت گریون اون دختر انداختم و از اونجا بیرون زدم
اما وقتی به محوطه رسیدم به جایی که بتونم راه برم نقش زمین شدم
انگار هوایی برای #بلعیدن نبود هرچی #تقلا میکردم اکسیژنی به ریه هام نمی رسید
دستم و گذاشتم روی قلبم داشت از جا کنده می‌شد داشت از کار می‌افتاد من بدون اون چیکار می تونستم بکنم؟
فروخته بودمش به آدمایی که میدونستم #جونشو میگیرن...

از جام بلند شدم باید برمیگشتم باید همه چیز و به هم می ریختم و اون دختر رو با خودم برمیگردوندم اما اسلحه ای که روی شقیقم گذاشته شد با دیدن مردهای مسلح درست جلوی در ورودی ایستادم من #باخته بودم خودمو اون دخترو زندگیمو باخته بودم
باید کاری می کردم اما چه کاری صدای فریاد آونگ بلند شد جون از تنم رفت و کارشونو شروع کرده بودن یعنی باید این شاهد #مرگش می بودم؟

اربابی که دختر مورد علاقه شو فروخته و نمیتونه دل بکنه
این رمان دارای صحنه های دلخراش میباشد پس اگه طاقت نداری نیا...

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw
120 views19:27
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 22:19:12 #part163
-پاهاتو باز کن بهار! امروز روز زوجه و نوبته منه که باهام باشی!
در حالی که از هوس به خودم می پیچیدم لب زدم:
-اما دیشبم باز با تو بودم امیر.
سیلی به پام زد و گفت:
-داداشم می خواست از حقش دیشب استفاده کنه! روز فرد رفت مسافرت من نذاشتم هدر بره!
یهو صدای امیر اومد که گفت:
-داداش من خودمو الان رسوندم که حداقل امشب باهات شریک شم
چشمام گرد شد. یعنی همزمان با دوتاشون بودم؟! برسام لباساشو کامل درآورد و کنار اومد که امیر گفت:
-اول تو بعد جا به جا میشیم.
https://t.me/joinchat/Cj4pbyw-US9iN2M0
#رمانی_ممنوعه_پرصحنه
#پنجبار_فیلترشده
205 views19:19
باز کردن / نظر دهید
2021-09-02 22:17:24 #part

بهش*تمو گزاشتم رو دهنش

+ بگو آآآآآآآآآ

دهنشو که باز کرد جیشم با شدت رفت تو دهنش

+ بخور بخور افرین

تمامشو که خورد گفتم

+ دهنتو باز کن

باز کرد که دیدم همرو خورده

+ زور بزن کپسول از بدنت بیاد بیرون اگه با دست درش بیاری من میدونمو تو و ناز و قمبلت

به حالت دستشویی کردن نشست و شروع کرد به دراوردن اون از بهشت

ولی بیرون نمیومد

دلم براش سوخت

لای بهش*تشو باز کردم یکوچولو سر خورد بیرون

ولی خیلی دردش میومد

_ اوووووخ

+ ساکت باش الان درمیاد دیگه

با مشقت زیاد در اومد

سریع سوراخشو دیدم

باز مونده بود

بی هوا دستمو تا مچ کردم تو به*شتش

_ اخخخخخ درارش

شروع کردم به تکون دادن دستم با سرعت تو به*شتش

با فشار ارض***ا شدو شروع کرد رو دستم بالا پایین شدن


_ اخ انیکا جون ارض**ا شدم وااااای ج**رم دادی اخ به**شتم اوووف
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
239 views19:17
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:55:38 عمو #قلقلکم میاد نکن "
آه مردونه ای کشیدم و سالارمو کلفتمو گذاشتم بین #تپلی هاشو و گفتم:
" #شل کن عمو جون "
چشمی گفت که تا دسته داخلش فرو کردم.
جیغ بلندی کشید و از عمق وجودش گریه میکرد اما......
#پارت_اولش_سسکی_نبود_فوش_بده
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
#رمان_سسکی_خشن
153 views18:55
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:55:02 #پارت1

کتش رو با به حرکت از تنش کند و روی دسته ی مبل انداخت..

همینطور که دکمه های پیراهن سفید رنگشو باز می کرد اخم هاشو تو هم کشید و نگاهشو دور خونه چرخوند...
خبری نبود..

گره ی ابروهاش محکمتر شد و خواست صدا کنه که همون لحظه در اتاقی باز شد و دختری با لباس زیر که فقط یه حریر بلنده جلو باز روش پوشیده بود،لبخند به لب و با طنازی اومد بیرون..

اروم و با لوندی قدم زنان اومد طرفش که باعث شد اخمای درهمش کمی باز بشه و نگاهی به سر تاپاش بندازه..

ست لباس زیرش قرمز بود و حریر روش مشکی و تضاد جالبی با پوست سفیده تنش ایجاد کرده بود..

موهای مشکیشو لخت کرده بود و ریخته بود دورش که تا کمرش میرسید..
ارایشی ملایم و در اخر رژ جیغ قرمز رنگ..

ابروهاشو انداخت بالا و نگاهشو خیره روی تن دخترک چرخوند و خودشو انداخت روی کاناپه پشت سرش و لم داد..

سرشو بالا گرفت و با یه ابروی بالا داده به دختری که به طرفش می اومد خیره شد..

هیچی بیشتر از یه رابطه ی پرشور، وقتی اینقد خسته بود سرحالش نمیاورد...

دخترک نزدیکش که رسید دو طرف حریرشو گرفت و با ناز از روی شونه هاش پایین کشید که سرخورد و افتاد پایین پاش روی زمین..

#پارت‌واقعی

https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEXs2MozWPc-uWFpBg


فول هات
اینجا رابطه ها بدون پرده گذاشته میشه
یه رمان جنجالی و پر از هیجان
103 views18:55
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:54:54 ‌‌‌زندگی‌ که‌ با‌ بی‌ فکری‌ تبدیل‌ به‌ جهنم‌ شد
#طالع_شوم
#خشن #ازدواج‌اجباری

#رمان‌بدون‌هزینه‌میخوای‌جوین‌شو
#یه‌چنل‌پرازرمانهای‌آفلاین‌همراه‌با‌پی‌دی‌اف


بلند #فریاد کشید و در ماشینو بهم کوبید.
مینا حتی #میترسید نگاهش کنه.
سرعت رو به افزایش ماشین، صدای نفسهای پر حرص انگشتانی که فرمون بدبخت رو تا مرز خورد کردن میفشرد..‌ نشون از وخامت #اوضاع میداد.
باید سعی میکرد ارومش کنه که فوران این اتشفشان به جز اون #قربانی نخواهد داشت.. ولی لعنت به این زبون که یاری نمیکرد
_ سحاب من چیزی ..نگفتم .. من ...من فقط
#پشت دستی که تو دهنش کوبیده شد حرفشو نیمه تمام گذاشت.
نعره های بلندش و چشای سرخ از اتش چهار ستون #بدنشو لرزوند..
_ #خفههههه شوووو..
نمیخوام صداتو بشنوم.
رفتی اونجا چه #زری زدی؟ ها؟
گفتی سحاب مرد نیست؟
نمیتونه با من #بخوابه؟
اره؟
نفس گرفت و به روبه رو زل زد و سرعت رو بیشتر کرد..
_به قدرت #جنسیم شک داری دیگه ؟باشه.. امشب وقتی تا صبح این نشون قدرتمو تو تنت #کوبیدم میفهمی که تمام این مدت صبر کردنم از روی دلسوزی بود .
ولی دیگه هیچوقت همچنین #غلطی نمیکنم.
ارزش نداشتی با تو محترمانه رفتار کنم.
شما زنا اگر زوری کارمون رو نکنیم فکر میکنید چیزی کم داریم و یه جاییمون ناقصه..
بی صدا اشک میریخت و گلوله های درشت اشک از چشمهای قشنگش ریزش میکرد.. میترسید از این پسرعمویی که سراسر #خشم بود.
_ امشب..
دستهاشو مشت کرد و روی زانو کشید تا جلوی لرزش شدیدشون رو بگیره . وقتی که طعم شور و تلخی تو دهنش پخش شد فهمید به لطف #سیلی شوهرش دیواره ی داخلی لبش پاره شده.. اب دهان مخلوط در خون رو قورت داد و به بیرون زل زد.
سینه ای که به شدت بالا و پایین میرفت التماس یک هق هق درس و حسابی میکرد.. اما نه..
باید #قوی باشه و انرژیشو ذخیره کنه که فقط خدا میدونه چه #شب بد و #وحشتناکی در انتظارشه...

https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
https://t.me/joinchat/AAAAAEdtwfCUTNoYVPT4wg
74 views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:54:48 با حس حرکت چیزی روی بدنم چشم باز کردم وبادیدن آرش توی تختم شکه شدم...
اومدم دهن باز کنم که سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت و کنار گوشم به حالت پچ پچ گفت:
_هیسس! بذار امشبو باهات باشم سارا..
به زور دستشو از روی دهنم جدا کردم وگفتم: _چیکار میکنی دیوونه؟ واسه چی اومدی تواتاق من؟ دیونه شدی؟
_ آره دیوونه ام... تو دیوونه ام کردی! مست بود دستشو ازبدنم جدا کردم وگفتم:
_آرش تو مستی.. پاشو برو بیرون الان یکی میاد می بینه..
کنار گوشم گفت:آره مستم.. میدونی چقدر خوردم تا جسارتشو پیداکردم واومدم توی تختت؟ وزبونشو روی لاله گوشم کشید ودستشو بین پاهام برد وادامه داد: دارم میمیرم واسش..
باترس دستشو از خودم جدا کردم و گفتم: آرش نکن.. یکی میاد.. خواهش میکنم برو...
آر‌ش_ هیسس... امشب میخوام تاصبح زیرم... باشی و دوباره بین پام و مالید.. بی اراده آهی کشیدم و لبمو گاز گرفتم...
_مامانت اینا چی؟ اگه بیان تواتاق...
زبونشو تو دهنم کرد و مالش دستشو بیشتر کرد و زبونشو بیرون کشید و آروم زمزمه کرد:
_ نترس در قفله اونا هم خوابن... خودتوبسپر به من که امشب تاخود صبح میخوام دیونه ات کنم... نذاشت چیزی بگم و لباسمو کشید بالا و باولع...
https://t.me/joinchat/AAAAAFAtzMEjkxlB3m-Dkw
ادامه اش رو توکانال بخون
81 views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:54:42 به سمت در خروجی می رفتم اما خوب می دونستم یه چیزی از وجود من توی این خراب شده باقی میمونه
دستم که به دستگیره ی در نشست صدای گریان آونگ منو به زمین زنجیرم کرد
برگشتم نگاهش کردم چهار دست و پا به سمت می اومد با #التماس نالید _خواهش می کنم اینجا جای من نیست من دلم پیش توعه بهم #رحم کن
منو بین این #گرگا نذار
به اون آدما نگاهی انداختم من اونو #فروخته بودم و دیگه نمی تونستم هیچ حقی روش داشته باشم
باید کاری می کردم دل بکنه باید کاری میکردم از من #متنفر بشه این سخت ترین کار ممکن بود
به سمتش رفتم #لگد محکمی بهش زدم که نقش زمین شده رو بهش گفتم
تو هیچ ارزشی برای من نداری کارم باهات تموم شده و الان وقتشه که ازت #سود ببرم
#فروختنت بهترین سودیه که میتونی به من بدی پس #حیوون خوبی باش و توی خونه جدید زندگی کن

چشماش فریاد میزنه عاشق منه که دوستم داره
قلب منم بی‌تابی می‌کرد اما چاره ای نبود باید همین جا می‌گذاشتم و می‌رفتم تا خواستم دوباره ازش دور بشم دستش روی پام نشست و با #التماس نالید
_ #میمیرم من بدون تو هرجای این دنیا باشم #میمیرم
میخوای من #بمیرم؟

م جوابی براش نداشتم الفردو راحتم کرد #زنجیری که دوره گردنه آونگ بسته بود کشید و اون از من دور کرد

_ بیا اینجا #توله سگ
برو طوفان
برو
جای این دختر اینجاس
خوب بهش میرسم بهت قول میدم نباید نگران باشی
#خشم بود که همه جونم گرفته بود احساس میکردم دارم نفس کم میارم نگاه آخر به صورت گریون اون دختر انداختم و از اونجا بیرون زدم
اما وقتی به محوطه رسیدم به جایی که بتونم راه برم نقش زمین شدم
انگار هوایی برای #بلعیدن نبود هرچی #تقلا میکردم اکسیژنی به ریه هام نمی رسید
دستم و گذاشتم روی قلبم داشت از جا کنده می‌شد داشت از کار می‌افتاد من بدون اون چیکار می تونستم بکنم؟
فروخته بودمش به آدمایی که میدونستم #جونشو میگیرن...

از جام بلند شدم باید برمیگشتم باید همه چیز و به هم می ریختم و اون دختر رو با خودم برمیگردوندم اما اسلحه ای که روی شقیقم گذاشته شد با دیدن مردهای مسلح درست جلوی در ورودی ایستادم من #باخته بودم خودمو اون دخترو زندگیمو باخته بودم
باید کاری می کردم اما چه کاری صدای فریاد آونگ بلند شد جون از تنم رفت و کارشونو شروع کرده بودن یعنی باید این شاهد #مرگش می بودم؟

اربابی که دختر مورد علاقه شو فروخته و نمیتونه دل بکنه
این رمان دارای صحنه های دلخراش میباشد پس اگه طاقت نداری نیا...

https://t.me/joinchat/AAAAAEj34QpnHdMJ3p0SJw
88 views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:54:29 رمان #س_ک_س_ی و پر طرفدار #اسیر شهوت با کانال جدید برگشت

دخترکم با #ترس پاهاش و از هم فاصله داد و اورهان دستی به بین پاهاش کشید و با #شهوت دستش سمت #زیپ #شلوارش رفت و بازش کرد
نه من نمیتوستم دریده شدن بره ی بیگناهم و ببینم از من بر نمی اومد...
اگر الان بیرون میرفتم و سر ازتن اون بیشرف جدا میکردم بهترین کار نبود؟
صوای هورا که گفته بود:
_اون شوهرمه توی سرم پیچ خورد و من ناخون هام پوست کف دستم و درید..
نگاهم باز به درز در رفت و به هورایی که با چشمای گریون ساکت به کمد و منی که داشتم #دریده شدنش و تماشا میکردم خیره بود رفت...

اورهان عصبی کرواتش و از گردنش جدا کرد و اون #برجستگیه و بزرگ و #کلفتش و توی دستش چندباری مالید و بین پاهای هورا نشست و خنده ی چندش اوری و با یه حرکت #واردش کرد که صدای #جیغ درد ناک هورا بلند شد...

با گریه نالید
_#درد داره توروخدا...

صدای #شهوتیه اورهان جونم داشت میگرفت..
_خفه شو #جنده...
از این گریه ها برای ایهام هم میکردی؟؟

#صحنه_های #سکسی_این_رمان و از دست ندین

https://t.me/joinchat/AAAAAFV7tfHx8E0g7VdfWw

ربات پر از فیلمای مثت 18

https://t.me/Sarab_Mui_bot?start=FILELINK2f8973eef445d66f4005ecc06e2e6319
135 views18:54
باز کردن / نظر دهید
2021-09-01 21:38:32 شورت گلگلی شو در آوردم و دستی رو #تپلی سفیدش کشیدم که گفت:
" عمو دکتر #آمپول دلد داله؟ "
بوسی روی لپ #تپلی پشتش زدم و گفتم:
" نه عمو جون خودتو #شل کن پشت هم برنگرد زود تموم میشه"
با روغن #کلوچه بین پاهاشو مالیدم که خنده ی ریزی کرد و گفت:
" عمو #قلقلکم میاد نکن "
آه مردونه ای کشیدم و سالارمو کلفتمو گذاشتم بین #تپلی هاشو و گفتم:
" #شل کن عمو جون "
چشمی گفت که تا دسته داخلش فرو کردم.
جیغ بلندی کشید و از عمق وجودش گریه میکرد اما......
#پارت_اولش_سسکی_نبود_فوش_بده
https://t.me/joinchat/R8uYsv2Ok-nM9d7L
#رمان_سسکی_خشن
162 views18:38
باز کردن / نظر دهید