Get Mystery Box with random crypto!

داستان کده

لوگوی کانال تلگرام xdastankades — داستان کده د
آدرس کانال: @xdastankades
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 128.00K

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 8

2022-02-04 10:31:19 ده
تو فکرمه برم دکتر و بگم برام ده جلسه دیگه فیزیوتراپی بنویسه، و دوباره برم پیشش
اگه غلط املایی داشتم به بزرگواری خودتون ببخشید،دیگه نرفتم چک کنم
نوشته: ناشناس


@DastanKadeTV
8.7K views07:31
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 10:31:08 داره بذارم روی پای شما
گفت نه مشکلی نداره بذار
من به دمر خوابیده بودم اونم لبه تخت به سمت سر من بغل کونم نشسته بود و منم دستمو گذاشتم روی رون پاش اون روز گذشت و منم تنها جرعتی که کرده بودم این بود که دستمو گذاشتم روی رون پاش
فرداش شد و بازم شلوارمو دراوردم کاملا مثل روز قبلش خوابیدم و امد، من راحت دستمو گذاشتم روی رون پاش ولی ایندفعه نزدیکتر به کصش مثلا حواسم نیست
هنینجوری که داشت ماساژ میداد منم انگشتای دستمو تکون میدادم و دیدم چیزی نمیگه، البته از یه طرفم فکر میکردم چون شلوار لی پوشیده حس نمیکنه، دلو زدم به دریا همون جایی که دستمو گذاشته بودم با دستم خیلی آروم گرفتمش و شروع کردم به این که خیلی آروم فشارش بدم
معمولا این قسمت که با ژل ماساژ میداد هفت هشت دقیقه بیشتر طول نمیکشید و بعد یه چیزایی میچسبوند به کمرم و میرفت ولی این دفعه حس کردم بیشتر از هر روز شد«البته زمان نگرفته بودم خودم حس میکردم»
من از فرصت استفاده کردم گفتم کاش کل فیزیوتراپی که برام انجام میدید همش ماساژ بود
گفت چطور؟
گفتم خب بلاخره حال میده دیگه یه خانم برات ماساژ بده
گفت من که با دستم ماساژ نمیدم با دستگاه ماساژ میدم چه فرقی داره؟
گفتم تازه با دستگاه ماساژ میدی اینقدر حال میده اگه با دست بود چی میشد
گفت هیچی ب دستت بیشتر فشار میدادی «با خنده»
خودمو زدم به اون راه گفتم چیو؟
گفت این دست تا میگم
نگاه کردم گفتم عه حواسم نبود اصلا، ولی عجب رون نرمی داری البته اگه شلوار لی نپوشی بهترم میشه
گفت خوبه حواستم نبوده
جفتمون یه خنده ریزی رفتیم
گفت حالا چون دوست داری یه پنج دقیقه بیشتر برات ماساژ میدم
منم دیدم پایه اس به شوخی گفتم با دستگاه یا با دست؟
گفت ای شیطون معلومه با دستگاه
گفتم طوری نیست همونشم خوبه
خلاصه لاس زدنم ادامه داشت و اونروزم گذشت
من دیگه داشتم دیوونه میشدم و شیا هم فکر میکردم چکار کنم که مخشو بزنم، از این بابتم خوشحال بودم که تا حدی پایه اس و اگه تلاشمو بکنم میتونم مخشو بزنم
فرداش طبق معمول شلوار در اوردم و… منتظرش بودم تا بیاد
امد و نشست لبه تخت منم مثل همیشه دستمو گذاشتم روی رون پاش یه دفعه دیدم عه شلوار پارچه ای پوشیده، تو کونم عروسی شد
وقتی دیدم شلوار پارچه ای پوشیده به خودم گفتم پس حتما خودشم دوست داره، همینحوری که داشت ماساژ میداد منم شروع کردم به مالیدن رون پاش که نزدیک به کصش بود، کم کم بعد از چندین ثانیه رفتم به سمت کصش و شروع کردم به مالیدن، دیدم هیچی نمیگه هیچ اون یکی دستشو گذاشت رو کونم شروع کرد به مالیدن، گفت بیا اینم با دست که دوست داشتی
من یه جووونی گفتم و به مالیدن ادامه دادیم، اونم کم کم رفت به سمت پایین و تخمامو گرفت و میمالید منم دستمو کردم تو شلوارش اون کص تپلشو گرفتم تو دستام حالا نمال کی بمال، دیگه طاقت نیوردم برگشتم کیرم که سیخ سیخ شده بودو نشون دادم اونم سری با دستاش گرفت و شروع کرد به مالیدن و بعدم ساک زدن، منم دگمه های روپوششو باز کردم خوردم به بافتی که پوشیده بود، چون نمیشد درشبیاره منم دادم بالا سینه هاشو از زیر سوتین انداختم بیرون، خیلی بزرگ نبود ولی کوچیکم نبود، خوش دست بود، ساک زدنش که تموم شد شروع کردم به خوردن سینه هاشو و بعدشم کصش که حسابی هم خیس شده بود، با توجه به موقعیتی که داشتیم نمیتونستیم بیشتر از این کاری انجام بدیم، ولی تا پایان جلسه دهم کارمون شده بود همین، من دیگه اصلا فیزیوتراپی نمیکردم میرفتم یه دل سیر حال میکردم و بعد میرفتم شرکت، جلسه آخر شمارشو گرفتم و قرار شد یه موقعیت مناسب ترتیب کونشو بدم، آخه کصش بسته اس و گفته فقط کون می
8.7K views07:31
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 10:31:08 فیزیوتراپم
1400/11/15

#ماساژ

سلام
من کارمندم به خاطر این که خیلی میشینم رو صندلی کمر درد شدید گرفته بودم، بالای باسنم درد میکرد مخصوصا وقتی خیلی راه میرفتم
رفتم دکتر گفت دیسک ال ۴ و ال ۵ داره میزنه بیرون، ۱۰ جلسه برام فیزیوتراپی نوشت
خلاصه رفتم برای فیزیوتراپی نوشتم و گفتم چون باید برم اداره میخوام نوبت اول باشه تا به کارم برسم، برای ساعت هفت و نیم صبح بهم وقت داد هر روز بجز روزهای تعطیل و گفت از هفته بعد شنبه شروع میشه
منم چون حدس میزدم احتمال داره باسنمو ببینه رفتم حموم و کلی تمیز کاری کردم، البته تا جلسه اول شروع بشه هنوز نمیدونستم فیزیوتراپه خانمه یا آقا
خلاصه شنبه شد و من رفتم فیزیوتراپی، هفت تا اتاق کوچیک بود تقریبا دو در سه شایدم کوچیکتر نشسته ام تا نوبتم بشه که اسم ما صدا کرد گفت برو اتاق هفت
من رفتم تو اتاق نشستم رو تخت تا فیزیوتراپم بیاد، منتظر بودم که دیدم بله فیزیوتراپم خانمه « خب اگه خانم نبود که من الان این داستانو تعریف نمیکردم » دیدم یه دختر امد
دختره تقریبا حدسی قدش ۱۶۰ تپل بود بالا روپوش سفید، چون زمستون بود معلوم بود که کلکی هم زیر روپوشش پوشیده که درست نمیتونستم اندامشو تشخیص بدم
گفت آماده نشدید هنوز؟
گفتم اولین جلسمه و نمیدونستم باید چکار کنم
گفت دقیقا کدوم ناحیه درد داری
از رو شلوار جاشو نشون دادم
گفت به دمر بخواب و شلوارتم یکم بده پایین
به دمر خوابیدم پیراهنمو دادم بالا و شلوارمو خیلی کم دادم پایین
گفتم خانم دکتر ببخشید من چون از اینجا باید برم اداره بیزحمت اگه ژلی چیزی میمالید حواستون باشه به لباسامو شلوارم نماله و اگه لازمه که شلوارمو بیشتر بدم پایین تا به شلوارم نماله (آره کرمم گرفته بود)
گفت مشکلی نداره اگه میخوایید بدید پایین تر
گفتم کسی که تو نمیاد؟
گفت بجز من نه کسی نمیاد
منم از خدا خواسته شلوارمو کامل تا زیر باسنم کشیدم پایین
دختره خندید و گفت دیگه اینقدر هم لازم نبود ها (با خنده)
منم با خنده گفتم کار از محکم کاری عیب نمیکنه
همینجوری که روی تخت خوابیده بودم بهم گفت یکم برو اونورتر تا منم بتونم بشینم رو تخت
میخواست کونشو بذاره لبه تخت تا کارشو شروع کنه
خلاصه جلسه اول کارشو کردم و تموم شد
منم امدم خونه و حسابی رفته بودم تو نخش که از این فرصتی که گیرم اومده سواستفاده کنم، هرچی فکر کردم چکار کنم چیزی به ذهنم نمیرسید همینجوری سه جلسه گذشت و منم کاری نکردم
جلسه چهارم گفتم بادا باد باید یکاری بکنم
رفتم تو اتاق یه دفعه به ذهنم رسید کامل شلوارمو دربیار، تا قبل از اینکه فیزیوتراپم بیاد کاملا شلوارمو در اوردم آویزون کردم به چوب لباسی که اونجا بود پیراهنمو دادم بالا و به دمر دراز کشیدم منتظر بودم تا بیاد
تا امد تو یه دفعه خندش گرفت و گفت آقای… یبارش کردید
گفتم حقیقت اونجوری اذیت بودم کامل شلوارمو دراوردم، گفتم مشکلی که نیست؟
گفت من مشکلی ندارم شما هرجور راحتید بخوابید
همینجوری که خوابیده بودم دستمو گذاشتم کنارم و به خودم گفتم وقتی میشینه رو تخت دستم بخوره به رونش
همینم شد نشست کنارم اول اون ژلو مالید و با اون دستگاهی که داشت شروع کردم به ماساژ دادن کونم، همینجوری که داشت ماساژ میداد گفتم خانم دکتر این دردش از روی باسنم میزنه همینجوری میاد پایین، که گفت طبیعیه «نقشه ام نگرفت»
دستم که کنارم گذاشته بودم بین خودم و کونش گیر کرده بود ولی چون شلوار لی پوشیده بود چیز خاصی حس نمیکردم
کلا راضی نبودم که میخواستم دستمو دربیارم همینجوری که داشتم میکشیدم بیرون گفت چیزی شده؟
گفتم دستم خواب رفته نمیدونم کجا بذارم میذارم بالا کتفم درد میگیره اینجوری هم خواب میره، میشکلی ن
8.3K views07:31
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 10:30:47 فت ببین باهام چیکار کردی…همش بیادت سیخ بوده …گفتم دایی خوب نیست اینجوری گفت عزیزم دست بزن بهش…وای دستم که بهش خورد …خیلی داغ بود…بدون این که بفهمم…داشتم میخوردمش…اونم هی میگفت…جووون اره ادامه بده …واییی خودشه…منم زبونمو از بالا به پایین میکشیدم رو کیرش با دست دیگم تخماشو ناز میکردم…یدفعه پاشد منو چرخوند خودش اومد روم…گفت به داییت اعتماد میکنی …گفتم باشه …می خوای چیکار کنی؟…لبامو زبون زد گفت تو فقط اروم باش می خوام باهم حال کنیم…همه جامو می خورد می مالوند…ناز میکرد انگار ابنبات میخورد…من هی می گفتم اخ…اوووف…وای خدا…اه…شلوارمو در اورد…کصمو که دید گفت اخ این مال داییشه…جون قورتش میدم…کصمو جوری میخورد انگار با اب شسته بودنش…داشتم غش میکردم از سر خوشی…برم گردوند سوراخ کونمو زبون میزد توش…میزد رو قمبلام…دوباره باز میکرد… انگشت میکرد میگفت دیگه مال منی…تا دیگه دردی رو حس نمی کردم…یکم شیر پاک کن ریخت وسط چاک باسنم کیرشو هل داد تو…یه اخ گنده گفتم داشت سوز میداد…اونم میگفت صبر کن عشقم …یکم دیگه صبر کن …تموم میشع دردش…گفتم دای درش بیار نمی خوام…داره میسوزه…پاره شدم…گفت قربونت برم…الان خوب میشه…یکم دیگه شیر پاکن زد یدفعه لیزتر شد همش رفت تووم…دیگه نفهمیدم ولی تلمبه میزد…صدا پیچیده بود تو اتاق بد با دستاش نوک سینه هامو می مالوند…نشسته بود رو باسنم تلمبه میزد خیلی باحال بود…یهو یه چنگ زد به موهام منو کشید سمت بالا…بلند بلند داد میزد…گفت تموم شدابم اومد…تمومشو ریخته بود تو کونم…کیرشو در اورد با دستمال خودمونو پاک کردیم من همونجا افتادم…دیگه پا نشودم…اونم اومد پیشم دراز کشید و گفت …مرسی دایی…فقط مال منی…
نوشته: درسا


@DastanKadeTV
8.0K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 10:30:35 درسا و داییش..
1400/11/15

#فانتزی #تابو #دایی

سلام دوستان این داستان واقعی از خودمه…عیب و ایرادی داشت به بزرگیتون ببخشید قلم اولمه…
اسم من نداست…تقریبا از همون کوچیکی همه بهم توجه داشتند…پسرای فامیل تو هر فرستی بهم علامت میدادند…ولی خوب از اونجایی که به شدت از بابام و مامانم میترسم…ازشون دوری میکردم…ولی خوب همیشه در مورد سکس و اینجور مساعل خیلی چیزا میدونستم به لطف اینترنت…داستان از اونجا شروع میشه که.ما چهارشنبه که میشد میرفتیم خونه مادر جونم…تا جمعه…طبق معمول ما رفتیم خونه مادر جونم…من یه دایی دارم اسمش امیره۴سال از خودم بزرگتره… من ۱۷ سالمه قیافه ی خوبی دارم…بدنمم توپرتقریبا سکسی و نرمه…شب بود رسیدیم خونه مادر جونم یه راست بدون در زدن رفتم تو اتاق داییم…دایی تازه از حموم اومده بود…رفتم بغلش با جیغ گفتم …سلام دایی خوشگله …اونم سلام کرد گفت دایی دیر رسیدین…منتظرت بودم بیای تا بریم دور بزنیم…گفتم دایی خیلی خستم بخدا برم یه دوش بگیرم و تخت بخوابم…فردا بریم فقط گفته باشما…برا من باید کلی خوراکی بخری…گفت باشه دایی جون…جون بخواه…فقط کیه که بده با بالشت زدم تو سرش افتادم روش…دوتا زم تو سرش موهاشو ریختم بهم …دیدم دیگه کاری نمیکنه همینجوری ساکت داشت نگام میکرد…دستشو اورد بالا زد رو باسنم گفت ناقلا چیکار میکنی هر سری میبینمت خوشگل تر میشی…گفتم برو بابا من که تعقیری نکردم…همینجوری که روش بودم دیدم زیر یکم سفت شد یهو به خودم اومدم دیدم کامل رو کیرش نشستم…زود خودمو جمع کردم پاشدم از روش…لباسامو برداشتم رفتم حمام…دیگه سعی کردم بهش فکر نکنم بلاخره اون داییمه…شام خوردیم و من تو اتاق مخصوص خودم گرفتم خوابیدم…فرداش با ماشین داییم بعد صبحانه رفتیم بیرون…تو ماشین که نشستیم داییم تموم حواسش بهم بود برام اهنگ هایی که دوست داشتم میزاشت منم باهاشون خودمو تکون میدام…و میخوندم…رفتیم سی و سه پل خواجو…رفتیم خرید …پیتزا خوردیم…توراه برگشت زد کنار خیابون برام بستنی شکلاتی گرفت داد دستم …منم طبق عادت داشتم بستنیمو لیس میزدم…نگاش به من بود …سرشو مینداخت پایین ولی دوباره نگام میکرد…بستنیم تموم شده بود بعد یهوگفت اخ…گفتم چیشد گفت یه لحظه…دسشو کشید رو لبم گزاشت تو دهنش لیسش زد…یه جوری شدم داغ شدم …نا خودا گاه داشتم لب گرفتن باهاشو تصور میکردم…فهمید رفتیم جلو تر پیچید تو یه کچه تاریک و خلوت…ماشینو پارک کرد …می خواستم بپرسم چرا اومدیم اینجا…لبهاشو گذاشت رو لبام…کپ کرده بودم اون اولش اروم اروم میخورد بعد یکم جابجا شد مث قهطی زده ها لبا مو می خورد منم یکم بعدش همراهیش کردم…با دستاش سینه هامو می مالید …میاورد وسط پاهام چنگ میزد به رونام منم خوشم اومده بود حال میکردم…شهوتی شده بودم اونم شالمو داد عقب گردنمو مک میزد زبونشو می مالید همه جای گردنم…‌شرتم خیس شده بود…سرشو اورد کنار گوشم گفت خیلی می خوامت…اوفف چقدر نرمی …خوشبحال شوهرت…شب میای پیش من می خوابی…اگه نیای من میام…خندم گرفته بود از هول بودنش گفتم …زشتع دیگه کافیه…کسی میبینه…می خواست دکمه مانتومو باز کنه نزاشتم…گفتم عه داییی بسه بخدا دیر شده …ماشینو روشن کرد…روم نمیشد نگاش کنم…اون همش چشمش به من بود…ازش دوری میکردم…شانسم اخر شب زنگ زدن گفتن خالم زایمان کرده…همه ریختن تو ماشین من نرفتم داییم اونارو برد رسوند و خودش اومد خونه…من خواب و بیدار بودم دیدم در اتاقو باز کرد اومد تو…دو بار صدام کرد جواب ندادم…اومد کنارم خوابید منو گرفت تو بغلش اروم مو هامو ناز میکرد…چشمامو باز کردم…او حواسش به صورتم نبود…داشت اروم اروم به کیرش دست میکشید…وقتی فهمید بیدارم گفت…عشق دایی بیدارت کردم؟…گ
7.9K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 10:30:02 شگله و ارزو کردم کاش همچین ادمی سرراهم قرار میگرفت و‌زنش میشدم
از حرصش دیگه نتونست ادامه بده دستمال داد دستم خودش رفت بالکن و سیگار روشن کرد منم یه ابی ب دست و صورتم زدم و رفتم دنبالش از پشت نگاهش کردم چه هیکل جذابی داشت
چقد همچیش باب میل بود بی اختیار رفتم و از پشت بغلش کردم و وقتی ب خودمون اومدیم دیدیم تو بغل همدیگه تو بالکن واستادیم
صورتشو اورد نزدیک صورتم با اون لحن مردونش گفت اخه چجوری دلش اومده دست بزنه ب این صورت ماهت و لبش و چسبوند ب لبم
همینجوری داشتیم از هم لب میگرفتیم ک محسن یهودخودشو جدا کرد و‌گفت هرچیم ک باشه تو الان متاهلی درست نیست تا طلاقت صبر میکنم بعد مال خودم باش بیا اینجا باهم زندگی کنیم
حرفش ته دلمو قرص کرد ولی کس خیسم این حرفا حالیش نبود
ازش اجازه گرفتم ک برم دوش بگیرم
وقتی از حموم اومدم دیدم یکی از تیشرتاشو با یه شلوارش ک چهازتا من توش جا میشه و یه حوله برام گذاشته منم خودمو خشک کردم و اب موهامو گرفتم تیشرت و بدون شلوارو لباس زیر پوشیدم تو پذیرایی نبود رفتم تو اتاقش دیدم دراز کشیده رو تخت اهم اهم‌کردم و رفتم تو
از حق نگذریم چقد سکسی شده بودم
-بیام تو ؟
+حتما بیا
رفتم پیشش نشستم
-محسن ؟
+جون محسن
-میشه یبار دیگه …
بلند شد نشست ، چکار کنیم ؟ ببوسمت ؟
-فراتراز بوسیدن
خندید و لبشو چسبوند ب لبم ، لب میگرفتیم منم رفتم رو پاش نشستم و حالا بزرگی کیرشو رو کس بدون شرتم احساس میکردم
وااای‌ چقد دلم میخواست اون کیر و
دستشو از پشت گذاشتم رو کونم و انگشتش و کردم تو سوراخ کونم و خودم بازی میدادم تو بغلش صدای نفساش بلند شده بود و معلوم بود اونم دیگه طاقت نداره
تیشرتمو دراوردم و خودم انداختم رو تخت اونم لباساشو دراورد ، واااای چه کیری
کیر نبود ک گرز رستم بود
کیر راستشو ک دیدم
-واااای محسن چقد بزرگههههه میخوامش
+پس بیا بخورش
۶۹ شدیم ، اون کس منو میخورد من کیر اونو
وای تو فضا بودم ک یهو یه لرزشی تو بدنم احساس کردم و ارضا شدم بدنم بی حس شد و محسن جمعم کرد و خوابوند‌ رو تخت
+بابام تاحالا اینجوری ارضات نکرده بود ؟
-بابات اصلا تاحالا ارضام نکرده
+پس بریم واسه راند دوم ؟
-تا صبح پایتم تو فقط بکننننن منو
کیرشو گذاشت رو سوراخ کسم و بازی میداد با دستشم نوک سینم و گرفته بود اروم اروم فشار میداد
-محسن تنگه یهو نکنی تو
+نترس من کارمو بلدم
کیرشو با اب کسم خیس کرد سرش و کرد تو
یه جیغ ریز کشیدم و بیشتر کرد ، داد میزدم همشوووو بکن تو
همشو میخوام کیرتو میخوام
اونم حسابی حشری شد و همشو کرد تو
اروم اروم تلمبه میزد ک دوباره ابم اومد کیرشو دراورد گفتم حالا نوبت توعه ،
+پس برگرد
-کونم ؟؟؟
+نمیدی ؟؟
-درد داره
+من یجور میکنم دردت نیاد
با اکراه برگشتم و قمبل کردم
-ولی دردم اومد درش بیاریااااا
سرشو کرد تو جیییغ کشیدم ولی یه درد همراه با لذت بود
+درش بیارم ؟
-نهههه همشو بکن تو
+جووووووون
با یه فشار همشو کرد تو ، چهههه درد پارگی کشیدم من
حالا هرچقد میگفتم درش بیار مگه درمیورد تازه شروع کرد تلمبه زدن منم اروم اروم جیغ میکشیدم ک محسن پارم کردی محسن جرم دادی
اونم حشریتر میشد چند دقیقه تلمبه زد و ابش اومد و همرو ریخت تو کونم و کیرشو دراورد ، سریع رفت دستشویی خودشو تمیز کرد و اومد کمک منم کرد
شب و همونجا خوابیدم و این شد شروع ماجرای من و محسن.
نوشته: روژین


@DastanKadeTV
7.7K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-02-04 10:29:48 وقتی ۱۴ سالم بود
1400/11/15

#اولین_سکس #آنال #خاطرات_نوجوانی

سلام
من روژین هستم و الان ۲۵ سالمه
معمولا خاطرات سکس اونم واسه اولین بار باید بهترین خاطره زندگی هرکس باشه ولی واسه من اینجوری نبود
پدر و مادرم وقتی من خیلی کوچیک بودم جدا شدن و مادرم با یه مرد عیاش و بی شرف ازدواج کرد و از اون مرد ۲ تا بچه اوردحالا از این بخش ماجرا بگذریم ، وقتی من ۱۴ سالم بود پدر ناتنیم قمار بازی میکنه و تا خرخره میره زیر قرض و طلبکارشم یه مرد۵۰ ساله بود و شرط میذاره ک اگه تا اخر هفته قرضتو ندی باید دخترت و ب عقدم دربیاری ، این موضوع با مخالفت شدید مادرم رویرو میشه ولی در نهایت حرف حرف جمال خان ینی ناپدریم میشه و منو بزور ب عقد معاد درمیارن (معاد ۲تا دختر و یه پسر ۲۳ داشت ک پسرش جدا زندگی میکرد)بعد از عقد ب اصطلاح میریم سر خونه زندگیمون و تلخ ترین شب عمرم واسه من رقم میخوره ،
دوتا دختر سلیطه معاد ک من بزرگتر بودن میان و منو واسه باباشون اماده میکنن ، یه لباس خواب توری قرمز تنم میکنن موهامو درست میکنن و یه چیزایی از سکس بهم یاد میدن ک باباشون حسابی حال کنه
منم از ترس رنگم پریده بود و میخ زمین شده بودم ، این سلیطه ها رفتن بیرون و بعد چند دقیقه معاد اومد تو اتاق وقتی منو دید حسابی جا خورد ، شاید فکر نمیکرد یه بچه ۱۴ ساله انقد لوند و سکسی باشه
یه اندام خوب سینه های خوش فرم کون نه کوچیک نه بزرگ بدن سفید و صاف خلااااصه اب لب و لوچه معاد راه افتاد و اومد سمتم و بیشعور بدون معتلی لباسم و دراورد و خوابوندم روی تخت ، سینه هام و میخورد نوکش و گاز میگرفت دستشم روی کسم بود و بازی میداد منم فقط اروم اروم اشک میریختم
وقتی دید دارم گریه میکنم انگار حشری تر شد گفت گریه کنی بیشتر پارت میکنم اینو ک گفت دیگه هق هق گریه میکردم اونم میخندید و بیشتر باهام ور میرفت ، چند ثانیه بعد شلوارشو دراورد و کیر زشت و کوچیکشو‌ میمالید بهم بایه خنده مسخره گفت اماده بکنمت ؟ منم فقط اشک میریختم ، سرکیرشو یکم تف زد گذاشت دم سوراخ کسم و فشار داد ، کسم انقد تنگ بود ک جیییغم رفت هوا اونم تا اخر کرد تو و پردمو زد و یکم بعد ابش اومد گرفت خوابید منم ب زور خودم بردم حموم و این ماجرا تموم شد
این اولین سکسم بود ولی باحالترینش برمیگرده به ۳ سال بعد از ازدواج منو معاد تو اون مدت هرجور شده با معاد کنار میومدم اونم دیگه رمقی برای سکس زیاد براش نمونده بوذ نهایت ماهی یبار اونم تو کمتراز ۵ دقیقه ابش میومد و تمام
یروز محسن ، پسر معاد ، اومده بود خونه پدرش ک بهمون سر بزنه معاد و دخترا خونه نبودن منم درد دلم وا شد و شروع کردم گریه کردن واسه محسن ک تورو خدا باباتو راضی کن طلاقم بده و این حرفا محسن خیلی پسر خوب و خوشگل و جذاب و البته منطقی هستش ک اونم از اول با عقد منو باباش خیلی سخت مخالف بود ، بعد یکم اشک و اه و ناله مریم دختر بزرگه ش اومد منم سریع خودمو جم و جور کردم نیم ساعت بعدم محسن رفت ،
شبش بهم پیام داد ک روژین جان مریم اومد نشد حرف بزنیم من هرطورشده کمکت میکنم از این ب بعدم خواستی با یکی حرف بزنی من همیشه هستم
منم خیالم راحت شد ک یکی هست و هوامو داره
چند روز بعد با معاد دعوای خیلی بدی کردم بطوری ک معاد دست روم بلند کرد و منو زد
منم با گریه از خونه اومدم بیرون و چون جایی نداشتم ک برم ب محسن زنگ زدم اونم خودشو رسوند و منو برد خونه خودش ،
تو راه فقط گریه میکردم وقتی رسیدیم یکم ارومتر شده بودم ولی رد خون هنوز روی صورتم بود
کلید و انداخت و در باز کرد و رفتیم تو
رفت یه دستمال تمیز اورد و صورت خونیم و پاک کرد ، تا حالا کسی ابنجوری هوامو نداشته بود وقتی نگاهش کردم فهمیدم چقدر جذاب و خو
7.8K views07:29
باز کردن / نظر دهید