2022-02-03 10:00:42
یی استخدام شه. این نگرانم می کرد. دلم نمی خواست وضع جسمیش با سر پا وایسادن تو مغازه بدتر شه.
موقع برگشتن راجع به مشکلات تنها زندگی کردن از جمله سکس صحبت کردیم. با هم موافق بودیم که جنبه عاطفی یا روحی سکس از جنبه جسمیش خیلی مهم تره. بعد دوتایی با هم گفتیم: البته جنبه جسمیش هم… و زدیم زیر خنده.
دست در دست تو راهی می رفتیم که نمی دونستیم به کجا می رسه. به محض ورود با لباس روی تخت ولو شد.
+لعنتی، باز کمر و پام گرفت. باید یه قرص بخورم.
-دوش آب گرم هم خوبه، پدرم که همیشه از کمر درد می نالید اینو می گفت.
+دردم که آروم شد با هم دوش می گیریم. باید تو مصرف گاز و آب صرفه جویی کنیم.
تو حموم خیلی راحت لخت شدیم. انگار دفعه هزارمه که با هم حموم می کنیم. اندامش معمولی بود با سینه های معمولی. بدنش برام خوشایند بود، مثل شخصیتش ساده و بی تکلف. دلم می خواست لمسش کنم، بغلش کنم ولی روم نمی شد.
گفت: با این تن و بدن سکسی چطور بی شوهر موندی؟
+یادم ننداز، خودم می دونم چقدر بی عرضه م. می خوام کمرت و پات رو صابون بزنم نرم شه. همینجا ماساژت بدم؟
-فقط مواظب باش زیادی بهم خوش نگذره.
بدنشو لیف کشیدم.
+چه کیفی داره یکی آدمو بشوره!
شروع کرد به زمزمه “یک حمومی من بسازم چل ستون چل پنجره…”
صداش تو حموم می پیچید و منو می برد به عالم هپروت. شروع کردم به ماساژ پشتش. تماس دستم با پوست نرمی که لرزه های آوازش رو بهم انتقال می داد حس غریبی داشت. کوچیک بودن جثه اش باعث می شد حس مادری رو داشته باشم که بچه شو تیمار می کنه. سرگرم پاهاش که شدم ماهیچه های سفتش زیر دستم یه حس دیگه داشتم. چشمه ای زیر دلم جوشید.
سعی کردم حواسمو پرت کنم ولی اون حس جایی نرفت. دستام سست شده بود. شیرین ساکت بود. صدای نفس خودمو می شنیدم. پوستش برق می زد و مثل آهنربا جاذبه داشت. دستامو دور پای چپش حلقه کردم. از بالا به پائین و برعکس ماساژ دادم تا جریان خونش بیشتر بشه. بالای رونش دستام بهم نمی رسید، دستام سُرید و خورد وسط پاهاش.
+ووی، چکار می کنی دختر، چرتم پاره شد؟
-ببخش عزیزم، دستم لیز خورد.
+برق گرفتم.
خندیدم: برق خوب یا بد؟
+بزار نوبت من بشه، برقی ازت بپرونم …
خندیدیم. ماساژ دادنش کیف داشت. ادامه دادم تا گفت کافیه. زدم به باسنش: انعام ما فراموش نشه! یه بوس کوچولو گذاشت گوشه لبم. دستامو دور گردنش حلقه کردم چسبیدم بهش: مرسی ازانعام.
با دستاش دو طرف سرم رو گرفت کمی از خودش دورم کرد. زل زد به چشمام. فکر کردم داره افکار سکسی منو می خونه. نوک سینه هام رو پوستش لغزید. با حس برق گرفتگی.
+منم برق گرفت!
-دختر هیز، یه چیزیت می شه انگار. الان پوستتو می کنم!
با لیف افتاد به جونم. تماس دستش با داخل رونام حالمو خرابتر کرد. خودمو سپرده بودم بهش. لیفِ کشی بالاتنه باعث شد نوک سینه هام بزنه بیرون. حتمی متوجه شد. خودش چه حسی داشت؟ نوک سینه های اونم بزرگتر شده بود. لیف رو گذاشت کنار و با دست ادامه داد. همه جا می رفت، روی سینه ها، زیر بغل، وسط پاها و حتا لای باسنم، ولی هیچ جا مکث نمی کرد یا فشار بیشتری نمی داد. من در حال لذت جنسی بودم. اونو نمی دونم. خدا خدا می کردم متوجه ترشحات پائین تنه م نشه. آخر سر زد به باسنم: دفعه دیگه منو اینجوری بشور.
+انعام نمی خوای؟
-مزدمو از تن و بدنت گرفتم، اندامی به این خوش تراشی نسابیده بودم. فکر نمی کردم بدن یه زن برام جذاب باشه. منحرف شدم؟
+چه انحرافی! حسِ همدلیه.
با هم رفتیم زیر دوش. آب ولرم کف صابون و افکار مزاحم رو از وجودم می شست. به خودم جرئت دادم و شروع کردم به لمس بدنش، هر جایی که می خواستم. با کف دس
9.0K views07:00