Get Mystery Box with random crypto!

داستان کده

لوگوی کانال تلگرام xdastankades — داستان کده د
آدرس کانال: @xdastankades
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 128.00K

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 103

2021-11-19 11:15:44 دستشو از رو دهنم برداشت و هی تلمبه میزد. من ناله میکردم و اون هی نفس نفس میزد. تلمبه میزد و سینه هامو چنگ میزد. نمیدونم چقدر شد ولی طولانی نبود که یهو تلمبه هاش خیلی تند کرد و داخل کسم ارضا شد. یه کم همون حالت موندیم بعد کیرش در آورد و بی حال دراز کشید کنارم. دستشو گذاشت رو ممه م و گفت حالا دیگه کامل شدی مال خودم. زن خودم. بعد سرشو نزدیک گوشم کرد و ادامه داد جنده کوچولوی خودم. من عاشق اینم که باهام اینطوری حرف بزنه. ولی اون خیلی اینکارو نمیکنه چون میگه دوست نداره بهم بی احترامی کنه و من براش خیلی ارزش دارم. بعد پاشدیم با خنده و شوخی خودمونو تمیز کردیم. تا آخر شب حدودا ساعت ۱۰ ۱۱ که برگردم خونه ی فامیلمون ۳/۴ بار دیگه حتی سر میز شام که داشت دستپختمو میخورد منو کرد و هر بار خشن تر و با ملاحظه ی کمتر. منم با هر تملبه ی که میزد بیشتر حس میکردم مال اونم و با تمام وجود لذت میبردم.
اینم از تجربه ی اولین سکس من که ۲ روز پیش بود. پشیمون نیستم و خیلی خوشحالم که بالاخره تجربه ش کردم. منو دوست پسرم شاید با هم ازدواج نکنیم چون من برای دکتری میخوام از ایران برم و اون نمیتونه بیاد. ولی تا مدتی که با هم هستیم از وجود هم لذت میبریم.
نوشته: نفس


@DastanKadeTV
8.5K views08:15
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 11:15:31 ن قبلا بهش گفته بودم که عاشق اینم شرتشو خودم در بیارم و کیر بزرگش رو در از داخلش بیارم بیرون اومد کنار تخت وایساد گفت نوبت توعه. منم همینطور رو تخت به شکمم خوابیدم و خودمو کشیدم سمت کمرش. اول یه کم کیرش که داشت شرتشو پاره میکرد مالیدم. بعد شرتش در آوردم و سریع سر کیرشو یه بوس خیس و طولانی کردم. از قبل بهم گفته بود که این کارم دیوونه ش میکنه. یه آه حشری کشید و گفت نفس این دفعه کارت ساخته ست. یه کم دیگه من سر کیرشو بوس کردم و لیس زدم. تا خواستم کامل بکنمش دهنمو ساک بزنم، خودشو کشید عقب و رفت از داخل کیفش یه چیزی در آورد. اومد جلو گفت نفس میخوام این دفعه بگامت. من اول ریز خندیدم فک کردم شوخی میکنه بعد دستشو نگا کردم دیدم داره کاندوم باز میکنه. گفتم نه دیوونه نشو بابا بزار برات بخورم تو که خیلی دوست داری برات ساک بزنم. میدونی که من میترسم یهو حامله بشم چی ؟ گفت به جهنم فوقش یه بچه تو شکمت میکارم میام خواستگاریت. دیدم نه میخنده نه اصلا ذره ای نرمش نشون میده. خواستم از رو تخت پاشم فهمید دستمو گرفت و محکم منو کوبید به تخت و خم شد روم. گفت نفس میدونی چقدر دوست دارم و چقدر منتظرت موندم. واقعا دیگه نمیتونم تحمل کنم. اینو گفتو و منتظر جواب من نموند. تاپ و سوتینم که هنوز تنم بودن رو سریع در آورد. من مقاومت نکردم چون از طرفی داشتم از حشر میمردم و از طرفی هنوز جدی نگرفته بودم که واقعا اینکار رو بکنه. چون قبلا هم حتی تا پای کاندوم گذاشتن پیش رفته بودیم ولی اشکای منو که از ترس جاری شده بودن دیده بود دلش نیومده بود تا تهش کیرشو بکنه تو. و عوضش لاپایی زده بود. یه کم ممه هامو مالید و بوس کرد و نوکشو خورد و همزمان با یک دستش هم کسمو میمالید. منم هی ناله میکردم و به خودم میپیچیدم. بعد پاشد بالش رو تخت رو برداشت گذاشت زیر کمرم. پاهامو از هم باز کرد و دوباره خم شد روم. چشمامون رو هم قفل بودن و داشتیم هر دومون نفس نفس میزدیم. گفت نفس راضی ای ؟ من دارم میمیرم برات ولی بازم تو اگر نخوای نمیکنمت. چون لحن این حرفش برخلاف رفتارش خیلی ملتمسانه بود و از طرفی هم من خودمم داشتم از حشر میمردم گفتم آره عشقم من امروز کامل مال خودتم. اینو که گفتم یه نیشخند بامزه ای زد. منم پاهامو کامل از هم باز کردم و سعی کردم کمرمو رو بالش ست بکنم که راحت تر باشم.و بهش گفتم فقط اگر خیلی دردم گرفت تورو خدا تلمبه نزن و ادامه نده. این دفعه رو فقط پردمو بزن. گفت باشه و دست کشید رو کس خیسم و گفت آماده ای. بعد سر کیرشو گذاشت دم کسم و آروم آروم لغزوند داخل. من منتظر بودم که از شدت درد هق هق بکنم. همزمان که کیرش کم کم فشار میداد داخل منم خیلی فشار زیادی رو حس کردم اما دردش غیر قابل تحمل نبود. یه کم طول کشید تا کسم عادت بکنه به کیرش و اونم کامل نکرد تو. کیرش حدودا ۲۴ ۲۵ سانته و خودش میدونست که اگر کامل بخواد بکنه نمیتونم تحمل بکنم. یه کم همون حالت وایساد تا من اوکی بدم. بهش گفتم خوبم میتونی ادامه بدی. اونم کیرشو کشید بیرون و دوباره کرد تو این دفعه کمی محکمتر و من جیغم بلند شد. سرمون روبروی هم بود و داشتیم همو نگاه میکردیم. اون سریع دستش آورد جلو دهنم گفت ساکت شو نفس بزار حال کنیم. قول میدم خوشت میاد. بعد همونطور که دستش رو دهن من بود شروع کرد به تلمبه زدن. من به زور ناله میکردم و اونم داشت کم کم تلمبه هاش محکم تر میکرد. یه کم که ادامه داد دیگه کامل کسم باز شد و منم شروع کردم به لذت بردن. اینکه برای اولین بار کیرش رو داخل کسم حس میکردم خیلی حس خوبی داشت. یه حس لذت و امنیت. نمیدونم چطوری توصیفش کنم. اونم بعد
8.0K views08:15
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 11:15:30 دو روز پیش کامل مال دوست پسرم شدم
1400/08/28

#اولین_سکس_ #دوست_پسر

من نفسم و ۲۳ سالمه. قدم ۱۶۰ و وزنم ۵۰. هیکلم نسبتا لاغره. بدنم سفید. ممه هام خیلی بزرگ نیستن ولی دوست پسرم عاشقشونه چون میگه خیلی سفیدن و نوکشون صورتیه و اینکه سفت بالا وایمیسن دیوونه ش میکنه :) من و دوست پسرم ۵ ساله با همیم. مدتی که تهران دانشجو بودم آخر هفته ها همیشه شب میرفتم خونه ش و با هم رابطه داشتیم. ( سکس نداشتیم ولی هر کاری دیگه ای که بشه رو کردیم ). از وقتی دانشگام یهو به خاطر کرونا تعطیل شد و من برگشتم شهر خودم به مدت ۱ سالو نیم نتونستیم همو ببینیم. این مدت هر روز و هر لحظه ش با هم حرف میزدیم و هر بار که سکس چت میکردیم بهم میگفت خیلی پشیمونه که مدتی که من تهران بودم منو از کس نکرده و بار بعدی که ببینه حتما میخواد که شب تا صبح و صبح تا شب روم تلمبه بزنه. تا اینکه سه روز پیش من به خاطر وقت دکتر باید تنها پامیشدم میومدم تهران. خیلی دلم براش تنگ شده بود و میدونستم که اگر برم خونه ش قرار نیست یک ثانیه هم بدنمون از هم جدا شده. قشنگ ترین لباس زیرم پوشیدم. قشنگ ترین آرایش رو کردم. بهترین عطرمو زدم. کل بدنمم لوسیون زدم که نرم بشه و بوی خوبی بدی. و چون یک سال هست که لیزر میرم یک دونه مو هم رو بدنم نبود. قرار بود من که کلید دارم خودم برم خونه ش و اون عصر ساعت ۵ که از سر کار بر میگرده من خونه باشم. خلاصه من رفتم خونه ش. یه تاپ لیمویی تنگ و یه شرتک مشکی خیلی کوتاه پوشیدم. براش شام درست کردم و نشستم پای سریال Sex education تا دوست پسرم بیاد خونه. ساعت ۵ و نیم اینا بود که کلید انداخت به در و اومد تو. پاشدم رفتم به استقبالش خواستم مثل همیشه اول بهش ست بدم بعد بغلش کنم که یهو یه دستش آورد سمت گلوم و با یه دست دیگه ش از کمرم هلم داد به دیوار. با اینکه کمی هول شدم ولی باهاش همراهی کردم چون خودمم خیلی حشری بودم و دلم میخواستش. اون با یه دستش محکم گلوم گرفته بود و لبامو داشت با ولع میبوسید از طرفی هم با اون یکی دستش کمرمو نوازش میکرد. وسط بوسه سرمو یه کم جابه جا کردم که بتونم حرف بزنم. خندیدم گفتم دیوونه سلام نکرده شروع کردی خیلی دلت میخوادا. دستش گذاشت رو لبم گفت خفه شو. و دوباره با ولع بیشتر شروع کرد به بوسیدن گلوم. چشماش از شدت حشر قرمز شده بود و مثل همیشه با لطافت باهام رفتار نمیکرد. با اینکه این رفتارش برام تازگی داشت اما حس کردم خشن بودنش رو هم دوست دارم. بعد دستش از زیر تاپم رد کرد برد داخل و سینه هام رو محکم چنگ زد. هی لب و گردنم رو میخورد و هی سینه هام رو چنگ میزد و انقدر اینکارو با ولع و شدت انجام میداد که من ناله م بلند شد. از ناله های ریز من انگار عطشش بیشتر شد. یه کم رفت عقب خیلی سریع و هول هولکی کتش و پیرهنش رو درآورد. منم با دیدن تن رو فرم و ورزیده ش هی بیشتر و بیشتر داغ میشدم. بعد اومدم جلو زانو زد شروع کرد با بوسیدن و مالیدن کسم از رو شرتکم. گرمای زبون و نفساش که به کسم خورد واقعا دیوونه شدم. چنگ زدم به موهاش و سرشو محکم تر فشار دادم به خودم. اونم استقبال منو دید اروم شروع کرد شرتک و شرتمو با هم از پام در آوردن. بعد با فشار دست یه کم پاهامو از هم باز کرد که بتونه راحت تر کارشو بکنه. شروع کرد با شدت خیلی زیاد کسم رو خوردن. هی زبونش خیس میکرد و میکشید رو کوسم. از پایین به بالا هی لیس میزد و میخورد. منم ناله هام هی بلند تر میشدن و حس میکردم دیگه توان ایستادم رو پاهام رو ندارم. لرزش پاهام رو که دید بلند شد منو بغل کرد و همزمان که شروع کرد به بوسیدن لبام راه افتاد به سمت اتاق خواب. بعد منو پرت کرد رو تخت و شروع کرد به در آوردن شلوار خودش. چون م
7.6K views08:15
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 11:14:45 د شد و داگ استایل شد و تا جایی که میتونست کمرش رو به سمت پایین کشید و کونش رو به سمت بالا داد.
از کاراش معلوم بود خیلی حرفه ایه.
کیرم رو فرو کردم تو کسش و شروع کردم به کمر زدن و نوازش کردن کمر و لمبرهای کونش.
چشمام رو بسته بودم و تموم تمرکزم رو گذاشته بودم تا رفت و آمد کیرمو داخل کسش دنبال کنم.
یکم بعدش رو زمین خوابوندمش و یه کوسن گذاشتم زیره شکمش و کیرمو کردم تو کسش و تند تند تلمبه میزدم و با دستم از زیر چوچولش رو میمالیدم یه یکی دو دقیقه ای تلمبه زدم و حس کردم آبم داره میاد، کشیدم بیرون و همش رو خالی کردم رو لمبرای کونش و رو زمین ولو شدم.
بعده تمیز کاری بچه ها بلند شدن و دوباره مشروب خوردن و من نخوردم و دوباره پاسور و بگو و بخند.
تا صبح یک بار دیگه یه سکس ضربدری کردیم و دم دمای صبح خوابیدیم
وقتی بیدار شدم ساعت نزدیک سه بود.
به اینور اونور نگاه کردم و محمود رو دیدم که لخت، با دهن باز خوابیده بود.
بلند شدم اینور، اونور رو نگاه کردم ولی از دخترا خبری نبود.
محمود رو صدا کردم و گفتم پاشو ساعت سه شده دخترا هم نیستن.
بعد از چند بار صدا زدن بلند شد و گفت همین گوشه کناران دیگه زنگ بزن آوا ببین کجان.
بلند شد دنبال گوشیش که دیدیم نیست گوشی منم نبود.
حتی شلوار و لباسامون هم نبود و کارت های بانکی و هرچیز بدرد بخوری که فکرشو کنید برده بودن.
بدو رفتیم تو حیاط که دیدیم ماشین هم نیست.
تا جلو در رفتیم ولی با شرت و رکابی بیشتر از اون نمیتونستیم بریم.
برگشتیم تو خونه و محمود همونطور که فحش میداد رفت سمت دستشویی، منم سیگار رو برداشتم داشتم روشن میکردم که متوجه یه نامه زیره پاکت سیگارم شدم.
نامه رو باز کردم توش نوشته بود:
محمود عزیزم سلام ببخشید که بدون خداحافظی رفتیم و تا آخر سفر نموندیم ولی واسه عملی شدن نقشه مون همین یک شبم کافی بود.
میدونم الان که این نامه رو میخونی چقدر اعصابت خورده و کلافه ای و قصد داری که پیدامون کنی و سر از تنمون جدا کنی واسه همین شلوار و لباسهاتون رو برداشتیم که به این زودیا نتونید بیاید بیرون، کارت های بانکیت رو هم برداشتم چون واسه تو راه پول لازم داشتیم و زیاد پول همراهم نبود غصه ی رمزشم نخور اونشب تو آشکده خودت رمزشو بهم گفتی.
گوشیاتونم درسته رمز داره و بدردم نمیخوره ولی فکر کنم به درد گوشی فروشیا میخوره، بزار اوراق کنن حالشو ببرن.
ماشینتم بردم چون واسه دوتا دختر خوب نیست پای پیاده راه بی افتن توی جاده، رسیدیم به مقصد و بعد از برداشتن چیزایی که لازم داریم یک گوشه کناری ولش میکنم.
و در آخر دنبال کاندوم ها هم نگردید چون پیشه منه.
“قشنگی سکس به اینه که گوشت به گوشت بخوره”
ه ه ه
راستی تا یادم نرفته اینم بهتون بگم.
به انجمن مبتلایان به ایدز هم خوش آمدید.
شاید براتون سوال باشه که چرا به ایدز مبتلاتون کردم.
چون حالم از همه ی شما بچه پولدارا به هم میخوره، من و ساغر رو هم یکی از همین بچه پولدارهای آشغال مبتلا کرد.
دوستدار تو آوا.
نوشته:: hamid30gari


@DastanKadeTV
7.3K views08:14
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 11:14:24 ل قلیون رو گذاشت و پیک های مشروب رو چید و پاسور آورد و شروع کردیم پیک زدن و ورق بازی کردن.
من که زیاد اهل مشروب نبودم و بیشتر با دود حال میکردم بعده چندتا پیک دیگه نخوردم و گفتم محمود جون این پیک نیک رو بیار که منم بازی خودم رو کنم و شروع کردم تریاک کشیدن.
بعده اینکه همگی میزون شدیم بچه ها آهنگ گذاشتن و شروع کردن به رقصیدن، منم که بلد نبودم فقط نگاهشون میکردم و گه گاهی مسخره بازی در میاوردم.
همینطوری که میرقصیدن محمود به سمت آوا حرکت کرد و بعد کمی رقصیدن باهاش شروع کردن به لب گرفتن و مالیدن بدن هم.
همونطوری یواش رفتن و دوتایی افتادن رو کاناپه و درحال لب گرفتن لباساشونم در میاوردن.
یه نگاهی به ساغر کردم ‌و به سمتش حرکت کردم و دستش رو گرفتم رفتیم رو کاناپه ی رو برو و نشستیم روش و شروع کردیم به لب گرفتن.
بعدِ کمی لب بازی بلند شدم که لباسامون رو دربیاریم دیدم محمود پاهای آوا رو باز کرده و داره کسش رو میخوره و آوا هم با شهوت زیاد سر محمود رو به کسش فشار میده.
لباسامون رو درآوردیم و ساغر فقط یه شرت تنش بود و سوتین.
یه چندتا لب از هم گرفتیم، لبام رو از لباش جدا کردم و شروع کردم به خوردن گوش و گلوش
و همونطوری بدنش و سینه هاش رو میمالیدم تا بوسه زنان رسیدم به سوتینش و اون رو باز کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش.
سینه های سفید با سایز تقریبا هفتاد که نه خیلی سفت بود و نه شل و افتاده با یه هاله ی صورتی رنگ کوچیک دورتا دور نوک سینش.
حسابی سینه هاش رو خوردم و بلند شدم و ازش خواستم برام ساک بزنه که قبول نکرد و گفت چندشش میشه و منم زیاد اصرار نکردم.
به محمود نگاه کردم که آوا رو داگ استایل کرده بود و سعی میکرد کیرش رو وارد کونش بکنه ولی نمیتونست.
بعده کلی ور رفتن بیخیال شد و کیرش رو با کسش میزون کرد با آهی که آوا کشید متوجه شدم کیره محمود رفت تو کسش و شروع کرد به تلمبه زدن.
منم پاهای ساغر رو باز کردم و شروع کردم به خوردن کسش که با اینکه کوچیک بود ولی خوب پُف کرده بود، تمیز بدون ذره ای مو.
شروع کردم به خوردنش و از پایین تا بالا زبون میکشیدم و چوچولش رو میک میزدم.
به صورتش نگاه کردم که چشماش رو بسته بود و لذت میبرد.
یکم که کسش رو خوردم رو به محمود کردم و گفتم داداش یه کاندوم میندازی اینور؟
که گفت پیش من نیست و گذاشتم رو اوپن.
بلند شدم برم ساغر گفت بیا نمیخواد الان حسم میپره گفتم زود میام.
محمودم گفت ببینا داداشمون حالا بهداشتی شده واسه من.
همینطوری که به سمت آشپزخونه میرفتم به شوخی گفتم، سکس پر خطر؟؟؟
نه نه نه نه
هرچی گشتم کاندوما نبود رفتم تو ماشینم گشتم، نبود که نبود.
دیگه کیرم خوابیده بود و مونده بودم بدون کاندوم چیکار کنم.
برگشتم و گفتم نیست.
نگاه کردم دیدم محمود ساغر رو هم مثله آوا داگ استایل کرده و داره تو کونش تلمبه میزنه.
به شوخی گفتم آقا محمود ساغر واسه من بودا.
با خنده گفت داداش سوراخ زیاده بیا بکن تو یکیش بعدا عوض میکنیم.
گفتم کاندوم ها رو پیدا نکردم.آوا بلند شد و همونطور که به سمتم می اومد گفت اینو ببین چه جون دوستیه.
دستم رو گرفت و به سمت کاناپه برد و گفت خیالت راحت مریضی نداریم من رو نشوند رو کاناپه و شروع کرد برام ساک زدن خیلی حرفه ای ساک میزد و بعده کمی خوردن بلند شد و جوری که صورتش به سمت من بود کیرم رو با کسش میزون کرد و آروم نشست رو کیرم و آروم تا آخر جا داد تو کسش و آروم بالا پایین میکرد.
یهو محمود یه نعره زد و آبش رو ریخت رو کمر ساغر و لم داد رو کاناپه ی بغل و سیگارش رو روشن کرد و مارو نگاه میکرد و سیگار میکشید.
یکم تو همین حالت بودیم که بلن
6.9K views08:14
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 11:14:24 لذت نفرین شده
1400/08/28

#دوست_دختر

سرکار بودم و مشغول ویزیت مغازه ها تند تند به مغازه ها سر میزدم که یجورایی فقط رفع تکلیف کرده باشم. واقعا روزایی که میدونی از فردا چند روز تعطیله، کار نمیچسبه و دوست داری هرچه زودتر تعطیل بشی بری.
محمود بهم زنگ زد و گفت: آقا برنامه ردیفه دیگه؟
گفتم من که هستم ولی جون محمود اگه مزاحمم بهم بگو، داداشی دوست ندارم مزاحم کسی باشم
گفت نه مشتی من خودم بهت زنگ زدم دیگه، آوا خودش گفت من با رفیقمم توهم یه رفیقه باعشقت رو بیار کلی حال کنیم منم به کی میتونم بگم با عشق تر از تو.
با گفتن من کوچیکتم داداش و تو لطف داری گوشی رو قطع کردم و سریع کارهام رو جمع و جور کردم و رفتم خونه یه دوش گرفتم و رفتم آرایشگاه سر و صورتم رو اصلاح کردم و راه افتادم به سمت محل قرار.

آوا دوست دختر محمود بود که تازه باهم رفیق شده بودن، باهم تصمیم میگیرن چند روز تعطیلات رو برن ویلای بابای محمود که دوست آوا بعد از فهمیدن موضوع گیر میده که منم ببرید و نهایتا بگو اونم رفیقش رو بیاره، آوا هم به محمود گفته بود و اونم به من زنگ زد و بعده گفتن ماجرا قرار شد چهارتایی دو سه روزی بریم شمال عشق و حال

رفتم پیش محمود و باهم رفتیم ماشینم رو گذاشتیم تو پارکینگ خونشون و راه افتادیم به سمت دخترا.
محمود یه پسر خوش چهره با قد و هیکلِ میزون و با اخلاقی واقعا دوست داشتنیه.
ما که همیشه میگفتیم این عوضی مهره ی مار داره.
شاید باورتون نشه ولی دخترا واسه محمود سرو دست میشکوندن و هر دفعه که میدیدیش یه زید جدید داشت.
از آوا و رفیقش پرسیدم، اینکه چطوری باهم آشنا شدن و این حرفا که گفت اینا هم مثه بقیه حدود یک ماه پیش داشتیم دور دور میکردیم که خودش رو چسبوند بهم.
قیافشم بدک نیست حالا خودت میبینیش.
همون قیافه ای که میگفت بدک نیست و من وقتی دیدم فکم چسبیده بود به زمین و دهنم باز مونده بود.
آوا یه دختره سبزه ی ریزه میزه ولی خییییلی خوشگل و با نمک و سر زبوندار بود و از قیافش میبارید که بچه مایه دار هستش و دوستشم ساغر یه دختر سفید و نسبتا تو پر بود که اونم سرزبوندار و شیطون.
از همون اول یجوری حرف میزدن و شوخی میکردن هرکی میدید فکر میکرد ما یه عمره همدیگه رو میشناسیم.
سوارشون کردیم و راه افتادیم به سمت جاده چالوس که طبق عادتِ همه ی تعطیلات ترافیک جاده سنگین بود.
ماهم عجله نداشتیم و آهنگ گذاشته بودیم و مسخره بازی در می آوردیم و ساغر و آوا هم با جیغ و داد میرقصیدن و جلب توجه میکردن و اکثرا ماشینای دیگه چشمشون به سمت ماشین ما بود.
هرچی جلوتر میرفتیم ترافیک کمتر میشد تا جایی که راه باز شد و ما با سرعت به راهمون ادامه میدادیم بجز یه چند جایی که ترافیک میشد و زود راه باز میشد.
دیگه هوا تاریک شده بود که رسیدیم به کندوان و جاتون خالی یکم آش خوردیم و بعد کشیدن قلیون آوا بلند شد بره حساب کنه که محمود اجازه نداد و گفت همه مهمون من هستید آوا خندید و گفت پس کارتت رو بده من برم حساب کنم فکر کنن من مهمون کردم، کارت محمود رو گرفت و رفت حساب کرد، وقتی آوا برگشت محمود گفت چرا موجودی گرفتی؟(از اس ام اس بانک متوجه شد)که آوا گفت کارتت نکشید فکر کردیم موجودی نداره واسه همین موجودی گرفتیم نگو مشکل از دستگاه بوده.
یکم دیگه نشستیم و بعدش به راهمون ادامه دادیم.
وقتی رسیدیم نوشهر به محمود مسیج دادم دادا کاندوم خریدی یا نه که بلند گفت: ول کن بابا کاندوم میخوای چیکار؟
گوشت باید به گوشت بخوره تا حال کنی، من قبول نکردم و گفتم یه جا وایساد و کاندوم خریدیم و یه کمی هم تنقلات و مزه واسه مشروب و بقیه چیزایی که لازم بود رو خریدیم
همین که رسیدیم محمود زغا
6.7K views08:14
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 11:13:50 شیون می‌خوند و مویه می‌کرد. نزدیکش شدم و دستاش رو مهار کردم و سرش رو توی بغلم گرفتم.
«خانم جان! همه بدنِم درد می‌کرد؛ همه بدنِم کبود شده بود؛ کثیف شده بودم. با صدای دادش از خواب بیدار شدم. داشت بهم فحش می‌داد: «زنیکه نجس! بلند شو برو خودتو بشور. بو گندت کل خانه رِ برداشته.» خودمِ انداختم تو حمام. هی می‌شستم و تمیز نمی‌شد. همش کثیفی بود و پاک نمی‌شد. به زور از حمام بیرونِم آورد و بهم لباس داد. برام گوشت کباب می‌کرد و دستِم می‌داد تا بخورم. گفتم: «آقا اجازه می‌دی برم خانه آقام؟ هیچی بشِشان نمی‌گم؛ فقط بذار برم.» عصبانی شد و کتکِم زد. همش فحش فامیلامِ می‌داد: «فکر کردی آقات خیلی مَرده؟ آقای بی‌شرفت باید خودش بیاد و ببینه چه به سر دخترش آوردم .باید ببینه وقتی حرمت زن شوهردار نگه نمی‌داره چِکار پری‌ش می‌کنن.» انقدر زد تا خسته شد و سیگارشِ روشن کرد. با پاش لگدی بهم زد: «بلند شو لباس قشنگاتِ بپوش پری. شب مهمان داریم. حالا حالاها باشِت کار دارم.» خانم جان حرفاشِ باور نکردم! می‌گفت آقای نازنینِم مادرشِ اذیت کرده؛ آخه آقام آزارش به مورچه هم نمی‌رسید؛ ولی می‌گفت خودش دیده. خودش دیده که آقام توی طویله مادرشِ گیر انداخته.»
سرشو بالا آورد و توی چشمام نگاه کرد:
-«خواستم خودمِ بکشم؛ ولی از خدا ترسیدم. نه دروغ چرا؟ جرات نکردم.»
گریه‌ش بند اومده بود و مات دیوار روبرو شده بود. پرستاری وارد شد و دست زیر پاهاش انداخت و از آغوشم جداش کرد. پشت سرشون از دستشویی خارج شدم. دکتر تقوی چهارزانو روی زمین نشسته بود و به دیوار پشت سرش تکیه داده بود. چشمای سیروان غرق خون بود و با دیدن من به سمتم اومد و در آغوشم گرفت؛ ولی من نگاهم پروانه رو دنبال می‌کرد. روی تخت مچاله شد و دستش رو به سمت مهدوی دراز کرد که براش آرام‌بخش رو تزریق کنه.
“باید کمکش کنم.”

چند ساعت بعد روبروی رودخانه‌ی بیستون نشسته بودیم. هوا سوز داشت و پتوی مسافرتی جوابگو نبود. کاش می‌شد همه خاطرات بد رو با آب شست و اثری ازشون باقی نذاشت. سیروان بین نوازشاش مرتب ازم عذرخواهی می‌کرد.
«سیروان انقدر عذرخواهی نکن! حالم خوبه. فقط نگران پروانه‌م.»
«مطمئن باش کمکش می‌کنم که حالش بهتر بشه.»
توی چشماش نگاه کردم: «همونجوری که حال من رو بهتر کردی؟»
بوسه ای رو لب‌هام زد و شیطون گفت: «اگه با هوو مشکلی نداری، آره.»
خنده‌ای کردم و روی سینه‌ش کوبیدم. مثل این‌که نوبتم رسیده بود که سهمم رو برای کمک وسط بذارم.
پایان
نوشته: IpiinkMoon


@DastanKadeTV
6.5K views08:13
باز کردن / نظر دهید