دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

داستان کده

لوگوی کانال تلگرام xdastankades — داستان کده د
آدرس کانال: @xdastankades
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 128.00K

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 96

2021-11-24 12:31:24 سکس من با زن عموم زوری تو حموم


مشاهده کلیپ
31 views09:31
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:09:18 بخواب زمین
خوابیدم روی زمین
اومد نشست روی کیرم پشمام ریخته بود
خودش کیرمو گرفت تنظیم کرد توی سوراخ کوسش
بعد شروع کرد بالا پایین شدن گفت سینه سینه هامو بخور
منم یه بالشت اضافه گذاشتم زیر سرم که سرم بیاد بالا راحت باشم
شروع کردم با یه دست مالوندم یه سینه اون یکی سینه هم داشتم میبلعیدم و اونم داشت فقط بالاپایین میرفت و میومد چند دقیقه گذشت دیدم وایساد دیگ تکون نمیخورد گفتم چیشد گفت ارضا شدم
افتاد رو زمین گفتم من چی گفت زود باش تو هم ارضا شو
گفتم داگی نشست منم چون قرص خورده بودم ابم نمیومد
گفت پس چرا نمیاد هی قر میزد
منم تمرکز کردم ک زودتر ارضا شم
اینقدر کوسش خیس بود ک روی کیرم اب کوسش رو میدیدم
اینقدر تلمبه زدم تا ابم اومد دراوردم ریختم روی کمرش
گفت دستمال بده
دادم و تمیز کرد ولو شد چند دقیقه منم کنارش افتادم
بعد سریع لباس پوشید گفت دیره باید برم غذا درست کنم واسه بچه هام خودم بردم رسوندمش بعد ک اومد خونه تا فردا ظهرش خوابیدن
انگار کوه کنده بودم اینقدر ک خسته ک بیحال شده بودم
اولین سکس بهترین سکس شد
هنوز هم که هنوز یکسال گذشته هنوز با هم رابطه داریم
نوشته: Sajad_rb


@DastanKadeTV
1.8K views07:09
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:09:05 اولین سکس با زن سن بالا
1400/09/03

#زن_میانسال #زن_بیوه

سلام
داستان از جایی شروع شد ک نشسته بودیم تو پارک داشتیم ورق بازی میکردیم و دوستم هی چت میکرد ازش پرسیدم چیه مخ زدی
گفت اره مخ یه بیوه رو زدم قراره سکس کنیم
برام جالب شد چند روز ک گذاشت دوباره رفتیم پارک دور هم بودیم یهو گفتم چیشد امیر کردیش گفت اره عجب چیزی بود
برگشت گفت فیلم گرفتم گفتم ببینم
فیلمش کوتاه بود نگاه کردم عجب کونی بوود بد جور شق کرده بودم دلم خواست
خلاصه دوباره باهم بیرون رفتیم دیدم همش سرش تو گوشیه یواشکی نگاه کردم عکس اینستا طرف رو دیدم شب ک رفتم خونه کلی گشتم تو انستای رفیقم بالاخره پیدا کردم
رفتم دایرک شروع کردم به چت کردن
مابین چت کردن متوجه شدم نه تنها بیوه نیس بلکه شوهرم داره با 3تا بچه
بعد چند روز چت کردم دیدم دل قافل چقدر این زن حشریه اقا سرتونو درد نیارم
بالاخره یه روز قرار گذاشتم رفتم ببینمش رفتم دنبالش تو ماشین یه چشم به جلو بود یه چشم به اون
بدن خوبی داشت همین جوری مشغول حرف زدن بودیم منم نگاهای ریزی به روناش و سینه هاش میکردم
دیدم دارم میخنده گفتم چیه چی شده
خودمو نگاه کردم دیدم راست کرده بودم پشت فرمون
گشتنمون ک تموم شد بردم رسوندمش
شب ک داشتیم چت میکردیم گفت امروز حواست به کجا بود
منم گفتم چطور مگه گفت چرا راست کرده بودی
منم دیگ لاکار موندم گفتم به سینه هات و رونات
دیگ بحثمون شروع شد راجب سکس
ازم پرسید سکس کردی
گفتم سکس کامل نه ولی دهنی زیاد دادم به دوست دخترام
خندید گفت چرا گفتم خب دختر بودن یه بار اومدم از کون بکنم ایقدر دادوبیاد و اه و ناله کرد منصرف شدم
گفت پس اینطور ک معلومع سکس نداشتی
خلاصه چند روز گذشت گفت کی ببینمت گفتم بیکار شدم میگم بریم بیرون گفت نه بریم یه جایی گفت کجا گفت خونه
گفتم ما ک خونمون خالی نمیشع اگ خالی شد میگم
خلاصه یکماه از رابطه گذشت مشغول چت و حرف بودیم
ک اومدم خونه دیدم هیچکس نیس زنگ زدم دیدم خانواده رفتم خونه مامان بزرگم فردا شب میان منم ک سرباز بودم نمیرفتم جایی اونا خودشون میرفتن
این خبر رو به نسیم گفتم
قرار شد صبح بیاد پیشم منم ک بعد از نزدیک ۱ سال رابطه نداشتم ذوق زده شده بودم رفتم حموم پشمو بیالارو ریختم پایین و دنبال قرص تاخیری ک فردا اومد ابروم نره زود ارضا شم رفتم قرص گرفتم
صبح دوساعت قبل ک اینک قرار شد بیاد خونمون قرص رو خوردم
استرس و هیجان زده یهو زنگ ایفون خورد
درو زدم اومد بالا بی مقدمه گفت اتاقت کجاس گفتم اونجا
رفت تو اتاقم دیدم لخت شد فقط شورت و سوتین تنش بود
منم شق کرده بودم رفتم توی اتاق
خوابید گفت بیا
رفتم روش رفتم تو گردنش شروع کردم نفس کشیدن در گوشش و میک زدن گردن گفت فقط کبود نکنی گفتم حواسم هست
همین حین دیدم نفس نفس میزنه رفتم پایین تر سوتین رو دادم کنار یه لپ ممه اوفتاد بیرون شروع کردم به خوردن داشت دیوونه میشد فقهمیدم روی ممه هاش خیلی حشریه در همین حال ک داشتم سینه هاشو میخوردم دستمو گرفت گذاشت لای پاش منم با دست مالیدم
دیدم دریای اب کس شده یه زن اخه اینقدر حشری
شورتو دراوردن شروع کردم به کس لیسی مخصوصا اون بالای کوس ک تحریک پذیر جا اونجاست
یهو دیدم گفت لعنتی چه خوب میخوری
چند دقیقه ای ک خوردم دیگ بی حال شده بود شلوارو کشیدم پایین کیرو راست شده رو کردم توی کسش
منو میگی انگار رفتم توی یه دنیای دیگ اولین بار بود کوس میکردم
چقدر خیس و نرم و گرم بود اگ قرص نمیخوردم تا میکردم توش ابم میومد
شروع کردم اروم عقب جلو کردن دستامو ک ستون کرده بودم بغل صورتش با دستاش گرفت و فشار میداد فهمیدم داره لذت میبره
در حال تلمبه زدن بودم گفت میخوام بیام بالا
گفتم ینی چی گفت پاشو
پاشودم گفت
1.3K views07:09
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:08:44 ول کشید که عین شیر آب از مریم آب زد بیرون بیهوش شد من هم از خدا خواسته کیرم رو از دهنش در و رفتم سمت کسش گذاشتم درش با شروع بازی کردن باهاش کردن که فقط میگفت تو رو خدا ولم کن من میرم من که اصلا بهش گوش نمی دادم چرا که به آرزو میرسیدم همین که که چند بار کیرم رو بالا پایین کردم عین وحشی ها یهو فشار دادم و تا ته زدم داخل مریم روش دراز کشیدم بدون هیچ حرکت اضافه حدود ۵ دقیقه در این وضع بودیم که یواش یواش مریم داشت به خودش می آمد و من شروع کردم به تلمبه زدن او عروس من پادشاه جهان بودم چرا که به چیزی که می خواستند رسیدم خیلی گشاد بود معلوم بود که شوهر قبلی اش حسابی ازش بهره برداری کرده بودنو ته دیگ عشق رو برای من گذاشته بودن بعد ۳دقیقه آبم داشت میومد که بهش گفتم
چیکارش کنم برزیم داخل دیدم گفت نه دیونه شاید باردار شدم در بیار بریز رو صورتم من هم همین کار رو کردم امیدوارم خوشتون اومده باشه بار اولم بود داستان نوشته م ادامه داره
نوشته: سجاد


@DastanKadeTV
1.2K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:08:32 من و خاله مریم (خاله زنم)
1400/09/03

#مرد_متاهل #زن_میانسال #اقوام

من سجاد هستم سی سال سن دارم در کارهای فنی مهارت دارم از جمله لوله کشی آب و برق کشی ساختمان من با خانواده خانمم خیلی راحتم این داستانی که می خوام براتون مرداد ماه امسال ۱۴۰۰ هستش خاله زنم ۴۰ سال سن داره قدش 165 وزن. 75. سینه ۸۰ دور باسنش ۹۷ قمبل رو به عقب در حد الله اکبر اما سبزه هستش. شوهره اولش کشته شده و شوهر دومش طلاق گرفته حدود چهار سال و در یک خونه اجاره ای زندگی می کنه مرداد ماه خاله خانم میخواست خونه رو عوض کنه که به خانمم گفته بود سجاد رو بیار که چراغ ها و لوله کشی رو برام درست کنه خوام خونه رو تحویل بدم رفتیم خونه خاله خانمم و دو روز اونجا بودی که یک روز فقط دنبال یک نوع لامپ خواص گشتی تا پیدا کردی هوا خیلی گرم بود وقتی که اومدم خونه مریم رفت دوش بگیره
بعد از دوش گرفتن به من گفت راستی سجاد شیر حمام هم خرابه باید بریم برای خرید کنیم یک نگاه بینداز ببینم چی نیاز داره نگاه کردم و چیز هایی که نیاز بود رو نوشتم خلاصه اذیتتون نکنم من از همون روز اول به مریم نظر داشتن رفتیم خریدیم و اومدیم و من مشغول بستن شیر دوش حمام بودن که متوجه شدن یک نفر داره پشت سرم میاد و برام آب میاره برای خوردن من فکر کردم خانومم و یهو برگشتم بغلش کردم دیدم یهو مریم گفت هی چیکار می کنی که با تعجب از آغاز کرده دیدم مریم خانومم نیست با کلی معذرت های به گفته ام که فکر کردم خانمم هستی. گفت حواست کجاست
اما کلی از آغوش گرفتنش کیف کردم تا سر شب شق کرده بودم کل روز سر کیرم زیر سگک شلوار که تابلو نباشه خلاصه یک شام سردستی خورده اومدیم خونه.
دو روز بعد به صورت سرزده رفتم خونه مریم که ببینم کاری هست یا نه راستی اینم بگم که یه پسر داره میره مدرسه در زدن وقتی که اومد درو باز کرد بوی س** گل خونه رو فرا گرفته منو دید کلی تعجب کرد رفتم تو و نشست یک حال و احوال پرسیدن به شوخی بهش گفتم بوی چی میاد گفت چند روزه لباس‌ها را نشستم چون لباسشویی مشکل داره گفتم اگه میخوای یه نگاه بهش بندازم گفت بزار بعدا الان کلی لباس داخلش من هم که می دونستم همش لباس های خودشه گیر دادم که الان باید برات نگاهش کنم خلاصه نگاه کردم دیدم موتور های سوخته الکی پنج دقیقه باهاش ور رفتم و از دروغ گفتم که که باید تخلیه مبشه ببینم دور میخوره یا نه در ماشین لباسشویی رو باز کردم که لباسها رو در بیارم که مریم هراسان باید خودم در بیارم اما کار از کار گذشته بود و من کلیه لباسها رو در آغوش گرفته بودم که بیشتر لباس زیر خودش بود از خجالت سرخ شد او گفت این چه کاری بود کردی من هم خودمو زدم به پررویی گفتم که اشکالی داره فرض کن پسرتم دیدم گفت مگه چقدر اختلاف سنی داریم که فرض کنم پسرم هستی من هم بهش گفتم فیه فرض دیگه بکن و یه نیشخند زدم گرفته چی بهش گفتم رفت لباس ها رو بزاره داخل حمام همون که رفت داخل حمام صدام زد و گفت سجاد شیر این حمام خرابه ببینم چی لازم داره که خرید کنی براش من هم رفتم داخل حمام که دیدم شیر سالمه و از دروغ بهم گفته.
بهم گفت باز برم یک لیوان آب بیارم بخوری عرقت خوشه رفت وقتی که برگشت من داشتم فکر می کردم چراکه لخت مادرزاد وارد حمام شد و به من گفت چهارساله که از داشتن شوهر محروم بیا یک ساعت میشه شوهر من من هم از خدا خواسته هیچی نگفتم فقط شلوارا لباسامو در آوردم باورم نمیشد که مریم اینطور جلوم وایسه رفتیم زیر دوش با هم دوش گرفتیم خوب همو دستمالی کردیم که یکدفعه گوشیش زنگ خورد برای یک دقیقه هردوتامون مردیم و زنده شدیم اومدی رفتیم داخل اتاق خواب و مریم رو دراز کردم و شروع کردیم به لیسیدن هم بصورت 69 فکر کنم ۲ دقیقه ط
1.2K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:07:47 ن بار نه تو افکارم، درست وسط واقعیت لعنتی.
دو طرف شلوارشو گرفتم و خیلی آروم کشیدمش پایین…
شرت مشکیش پاش بود. میشناختمش. دستمو از روی شرتش روی کیرش کشیدم و لمسش کردم. چقدر واقعی بود این بار…
اون روز آریا هم مثل من عقل از کف داد. اون روز لعنتی، کیر مرطوب آریا با همون بوی دلنشین همیشگیش وارد باسنم شد و بعد از حدود بیست دقیقه تحریک شدید من، ازم بیرون کشیده شد و پشت کمرم با آب کیر برادرم گرم و خیس شد. اونجا فهمیدم اون بوی ناشناخته از چیه و بی حد و اندازه لذت بردم. فکر کردن به اون اتفاق هنوزم برام دو حس متناقض داره. ما از اون اتفاق هیچ حرفی نزدیم و دیگه هیچوقت اتفاق نیفتاد.
اما من، هنوز با شرتای آریا، به یاد اون روز دیوونگی، به فانتزیام ادامه میدم.
قضاوت مخاطب برام اهمیتی نداره.
نوشته: پرنیان


@DastanKadeTV
1.1K views07:07
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:07:33 راحت بود. اما یک روز اتفاقی افتاد. یه اتفاقی شبیه به فانتزی هام. اما بیشتر. ظهر مرداد، برقا قطع، من تنها و آریا باشگاه بود.
نمیدونم گرما چه بلایی سرم میاورد که نه میتونستم رو پروژم تمرکز کنم و نه روی هیچ چیز دیگه، به جز یک چیز.
آریا برگشت اما بر خلاف عادت دوش نگرفت. در زد و وارد اتاق شد.
بوی ملایم بدنش انقدر آشنا بود که بی اختیار خندم گرفت.
سلام، چیه میخندی؟
سلام، نمیدونم
نگاهم روی شلوارش قفل شده بود. احساس کردم معذب شد. زود چرخید سمت کمد و کیفشو داخلش گذاشت. من احمق چطور انقدر پرو شده بودم؟ چرا فرق واقعیت و فانتزی برام محو شده بود؟ چیکار کردم من؟ به خودم اومدم دیدم از اتاق رفته بیرون.
من به چیزی میخواستم. اما این بار خیلی بیشتر از بوییدن آریا.
من کیرشو بدون شرت میخواستم. فکر کردن به این موضوع حالمو بدتر کرد. یعنی انقدر دریده شدم؟ فکرمو ادامه دادم. خیلی خوب بود. فکر کردم ایندفعه شرتشم از پاش پایین میکشم و کیرشو که یکم عرق کرده با انگشتام لمس میکنم و اون توی دستام قد میکشه. جونم داشت به لبم میرسید. اما ادامه دادم. تصور کردم دارم کیرشو وارد سوراخ باسنم میکنم، خیسی عرق لای باسن گوشتیم یکم سوراخمو مرطوب کرده اما نه خیلی. بخاطر همین کیر آریا به زحمت وارد میشه و سلول به سلول سوراخم کیرشو حس میکنه. قلبم داشت از جا کنده میشد. من چه مرگم شده؟
بلند شدم. دو سه بار تا دم در اتاق رفتم و برگشتم. این حجم بیقراری برام تازه بود. آریا چی داشت که اینطوری شیدا شده بودم؟
داد زدم اَه ه ه ه…
صدای آریارو شنیدم که گفت چی شد؟
صدا از گلوم در نیومد. تصور میکردم که کیرش تا ته گلوم فرو رفته.
نمیدونستم تا برگشتن مادرم چقدر وقت دارم. بلاخره بلند شدم و خودمو به آشپزخونه رسوندم. آریا نهارشو خورده بود تو گوشیش بود. بهش گفتم یه لحظه بیا تو اتاق، زود باش
به اتاق که رسیدیم بهش گفتم چرا دوش نمیگیری؟
تعجب کرد. گفت چون تمرینم سبک بود.
نگاهم از تو چشماش پایین رفت و از روی بازوهای ورزیدش رد شد و به شکمش رسید. لال شدم. به خودم گفتم خب؟ حالا چی؟
لابد الان فهمیده چه افکار مریضی داری. داری چه غلطی میکنی تو؟
پرسید به چی نگاه میکنی؟ تو چته اصلا؟
چقدر این صحنه آشنا بود. تو فانتزیام من الان باید میشستم…
نشستم. آریا چشماش بزرگ شد. گفت پرنیان جریانت چیه؟
گفتم نمیدونم. خیلی دوست داشتم کارو یکسره کنم اما چه فازی بود؟ شاید یه سیلی بهم میزد و میرفت. شاید حرفای نامربوط میزد یا تف میکرد تو صورتم. نمیدونم.
آریا فهمیده بود. احمق که نبود. اما اصلا نمیخواست نشون بده.
نمیدونم اون لحظه به چیا فکر میکرد اما سکوت بینمون داشت طولانی میشد. شایدم من اینطوری فکر میکردم. برگشت سمت در اتاق اما بیرون نرفت.
با یه لحن عادی پرسید تو چت شده پرنیان؟
جوابی نداشتم.
حالم هنوز خراب بود. بلد بودم خودمو. تا خودمو ارضا نمیکردم، حالم عوض نمیشد. گاهی لازم بود دو سه بار انجامش بدم تا این حس فروکش کنه.
آریا برگشت سمتم. چیزی که میدیدم باورش سخت بود. نه نمیتونست حقیقت داشته باشه. شلوارش متورم شده بود.
دیگه هیچی نپرسید. منم خاموش بودم… گر گرفته بودم، عرق کرده بودم و لای باسنم تر شده بود، کسم خیس بود و سینه هام تک تک پرزای تاپمو میشمردن. چشمام به زحمت باز مونده بودن و من، درست روبروی آریا زانو زده بودم و صدای تپش قلبمو خیلی واضح میشنیدم. دیگه اختیار دستامو نداشتم…
دستم آروم توی دامنم خزید و لبامو گاز گرفتم…
نگاهم از روی شلوارش تکون نمیخورد. نمیدونم اون نگاهش رو چی بود. برجستگی شلوار راحتیش بهم جسارت داد که برای بار صدم، پایی بکشمش، اما ای
1.1K views07:07
باز کردن / نظر دهید