Get Mystery Box with random crypto!

داستان کده

لوگوی کانال تلگرام xdastankades — داستان کده د
آدرس کانال: @xdastankades
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 128.00K

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2022-02-07 09:53:55 این پسره رد شدم پشت ویترین داشتم به لوازم آرایشیا نگاه میکردم که بهم گیر داد بیا توی مغازه ه خانم جنسارو از نزدیک ببین، و همه جوره در خدمتتون هستیم
از چندتا وسیله خوشم اومد زنگ زدم به داییم پول بریزه توی کارتم که شروع کرد پشت تلفن داد و بیداد کردن و اینکه چقد میری بیرون الکی و چرا انقد خرید میکنی و…
منم با کلی شرمندگی به صاحب مغازه گفتم نمیخام اینارو بعدا مزاحم میشم
اونم که متوجه دعوا من و شوهرم شد گفت ببر بعدا پولشو بده قبول نمیکردم کلی اصرار کرد و گفت فقط شماره ت رو بده که توی دفتر بنویسم
منم شماره رو دادم
وقتی رسیدم خونه از ی خط ناشناس ی پیام اومد برام که نوشته بود حالت خوب شد، عصابت اروم شده خانم
گفتم شما و اونم خودش رو معرفی کرد
یکم باهاش حرف زدم و چند تا پیام دادیم به هم و اونم قصد داشت منو اروم کنه و موفق هم شد
همینطوری پیام دادنامون چند روزی ادامه داشت تا دیشب که بهم گفت میخام یبار ببینمت بیا بیرون
گفتم نمیتونم جایی بیتم کلی اصرار کرد تا گفتم تو بیا خونه م
که تا اومد یکم نشست و زودم برگشت که از شانس بد من تو دیدیش
وگرنه من قصد داشتم بهش بگم نمیخام به این پیام دادنا ادامه بدم و شوهر دارم که تو در رو زدی و اومدی تو
منم گفتم ینی بهت اصلا دست نزد
هیچ کاری نکردین با هم؟
اونم قسم خورد که هیچی بعد به کن گفت بیا تو چایی بریزم برات منم رفتم و وقتی رفت چایی دم کنه براش پیام اومد و من پیام رو باز کردم خوندم که نوشته بود بهار جون بهت حال داد؟ نگفتی که فقط از شوهرت بهتر میکنمت یا کیرمم خوشگلتر از کیر شوهرته
وفتی بغلم بودی میگفتی خیلی بهتر میکنی، کیرت ارومم میکنه
منکه دیدم چی نوشته بود هیچی بهش نگفتم و رفتم توی آشپزخانه و از پشت بغلش کردم
کیرمو همونطوری که شلوار تنم بود چسباندم به باسنش
منو هل داد و گفت ملومه چیکار میکنی کوروش، من زن دایی هستم متاهلم نکن اینکارو گناه داره
گفتم گناه داره؟ گفت اره
منم گفتن پس یه یه چیزی بهت نشون میدم بعد ازت ی سوال میپرسم
گفت بگو
منم کیرمو در آوردم و گفتم برای من بهتره یا کیر دایی
گفت این ینی چی گمشو بیرون بیشعور داشت داد و بیداد میکرد که گفتم برو پیام های آخری گوشیت رو بخون بعد داد و بیداد کن
وقتی پیام رو خودم خشکش زد و کلی گریه کرد و منو قسم داد که به کسی جرس نگو من دیگه باهاش حرف نمیزنم و…
گفتم میخای باهاش حرف بزن یا نزن اگه دوست داشتی ام هروز بیارش خونت ولی من مار با اون ندارم لخت شو میخام منم بکنمت
کلی التماس کرد تا آخر لباساش رو درآوردم و اون روز رو تا غروب پیشش بودم
طوری شد که خودش از تون به بعد بهم زنگ میزنه یا اون میاد پیش من یا من میرم بالا پیشش و…
نوشته: کوروشم


@DastanKadeTV
12.0K views06:53
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 09:53:42 خاطره م با زن دایی بهار
1400/11/18

#زندایی

سلام اسمم کوروش هستو 33سالمه
یکی از خاطراتم با اقوام رو مینویسم براتون
خونه ما 3طبقه س و طبقه اول مادربزرگم وسط ما و بالا داییم زندگی میکنه
کارم پخش مواد غذاییه
خونه ما معمولاً تو فصل بهار و تابستون بیشتر اوقات خالیه و همه میرن روستا
داییم هم توی یه کارخونه حدودا 20 کیلومتر بیرون شهر کار میکنه
زن دایی ام هم 34سالشه و توی خونه آرایشگری میکنه هم لباس زیر و ی سری وسایل اینچنینی میفروشه
ی روز که کسی خونه نبود و از پخش بر میگشتم خونه از سرکوچه که پیچیدم دیدم از در ساختمون ما ی پسر جوون اومد بیرون
توی کوچه نیمدم و منتظر شدم بیاد سرکوچه، وقتی رسید نزدیک یه پارس سوئیچ رو درآورد و نشست توی ماشین و رفت، منم دنبالش رفتم و دیدم رفت توی ی مغازه لوازم آرایشی و متوجه شدم مغازه واسه خودشه
بعد برگشتم خونه و رفتم که خیالم راحت شه که داییم هست یا نیست،چون کسی دیگه توی ساختمون نبود جز طبقه بالایی
رفتم جلو در و در زدم یکم طول کشید تا در باز بشه، ولی از صدای پمپ آب متوجه شدم که حتما یکی توی خونه هست و وایستادم تا در رو زن دایی باز کرد
ازش پرسیدم دایی خونه س
گفت نه پرسیدم کی رفت بیرون اونم گفت صبح زود ساعت 6،مثل همیشه دیگه چطور کوروش جان
گفتم اخه فکر کردم خونه باشه گفت نه از صب کسی نیمده اینجا خونه شما که کسی نیست منم تازه بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم کسی رو ندیدم
مونده بودم چجور سر بحث رو باز کنم که بوم من دیدم یکی اومد بیرون، تا اینکه گفت تازه بیدار شدم منم از این حرفش استفاده کردم و حرف خودمو بهش زدم
گفتم پس یعنی کسی اومده بود دزدی؟ اخه یکی رو دیدم از خونه زد بیرون و رفت
بهار که خاست به من بفهمونه که من اشتباه دیدم گفت منکه متوجه نشدم شاید تو اشتباه میکنی
گفتم مطمنم که از اینجا رفت بیرون فقط چون فکر میکردم دایی خونه باشه گفتم حتما پیش دایی بوده
بخاطر اینکه بترسونمش گفتم پس الان هم زنگ میزنم دایی بیاد هم به پلیس زنگ بزنم بیاد بگم یکی یواشکی اومده بود اینجا شاید چیزی دزدیده باشه
بهارم گفت باشه زنگ بزن
منکه دیدم اینجوری خودش رو به اون راه میزنه که من هیچ کاری نکردم و کسی اینجا نبوده حسابی حرصم دراومده بود
گفت حالا فکر کن زنگ زدی و اونام اومدن میخای چی رو ثابت کنی نه اینجا دوربین داره ن کسی چیزی دیده الکی وقت خودت رو میگیری بیخیال شو اینا کاری برای مردم انجام نمیدن
تا دیدم این حرفو زد منم گفتم وقتی پسره از خونه زد بیرون من تعقیبش کردم
دیدم رفت توی یه مغازه لوازم آرایشی و آمارش رو از همسایه هاش گرفتم، مغازه برای خودش بود
بهار وقتی متوجه شد قضیه از چخبره رنگش پرید و هل کرده بود بهم گفت کوروش به کسی زنگ نزن بزار اول خودمون دوتایی بریم ببینم کیه طرف بعد به داییت بگیم
منم گفتم خودمون بریم ببینم که خیالت راحت باشه اگه من اشتباه میکنم گردن نگیری که پسره پیش تو بوده اره؟
گفتم پسره کی بود بهار؟
با توام کی بود چی میخاست اینجا
دوست پسرت بود؟
چرا چیزی نمیگی
زنگ میزنم دایی بیاد به اون جواب بده اگه سختته به من چیزی بگی، ولی اگه الان حرف بزنی من به کسی نمیگم و کمک میکنم کسی نفهمه چیکار میکنی
البته اگه بشه کاری کرد برات، چون قول نمیدم
بعد از چند ثانیه سکوت بهم گفت تو می میخای کنی،میشه به کسی چیزی نگی، هر چی بگی گوش میدم اصلا دیگه کسی رو نمیگم بیاد اینجا
چیکار میخای بکنی کوروش
گفتم همون کاری رو بکنم که اون پسره الان باهات کرد
گفت بخدا کاری نکرد فقط اومد پیشم یکم نشست و رفت، اولین باره اومده بود پیشم تا حالا باهم بیرون نرفتیم، چند روز رفته بودم بیرون چرخی بزنم و یکم خرید کنم از جلوی مغاره
9.7K views06:53
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 09:50:53 یم ساعتی میشد که داشتم ساکت میزدم دیگه آب دهن بود که از کیرش سرازیر میشد بعد گفت حالا نوبت منه منم شلوارو کشیدم پایین و دراز کشیدم همین که کلشو کرد تو دهنش یه حالی بهم دست داد به حال بدون وصف دام میخواست تا صبح هی برام بخوره ولی خیلی زود تموم شد اون یه ربع خورد برام منم هیچی نگفتم گفت برگرد کونت بزارم منم برگشتمو همین که کیرشو گذاشت در سوراخم انگار یه چیز داغ و گذاشتن اونجا خیلی سعی کرد کیرشو جابده نشد ولی بخاطر همین باز دراز کشید من دوباره براش ساک زدم اپنقدر که آبش ریخت تو دهنم درسته تف کردم تو رو شویی ولی انگار هنوز یه چیزی تو حلقومم بود که تا یکی دو ساعت بعدش از بین نرفت و بعد از خوردن شام و اینا از بین رفت خلاصه خیلی چسبید و بعد از اونم زیاد براش خوردم
نوشته: سید حامد


@DastanKadeTV
9.1K views06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 09:50:30 حال کردم
1400/11/18

#گی #خاطرات_نوجوانی #ساک_زدن

( اسما مستعاره دوستان )
من حامدم 19 سالمه و این داستان مربوط به دوران 14 سالگیم میشه.
تو محله ما ( محله قدیمی مون ) حدود ۱۵ نفر از بچه های هم سن و سال یا یه ذره بزرگتره از خودمون بودن که هر روز جمع میشدیم تو پارک فوتبال بازی میکردیم یکی از همین بچه ها اسمش هادی بود ، هادی بچه دیوثی بود و به دختر و زنا و حتی به مرد هایی که تو پارک بودن تیکه مینداخت و حرف میپروند ما هم از خجالت آب میشدیم جثه هادی از من کوچیک و پوست سبزه ایی داشت و لاغر بود .
خلاصه مندبه این هادی از اولش یه نگاه دیگه داشتم مثلا تو فوتبال هی خودمو میمالیدم بهش خلاصه کرم میرختم حالا تابستون تموم شد و از اون جمعیت ۱۵ نفره و پر جمیعت ۵ نفر بیشتر نمیومدن چون که تعطیلات تموم شده بود و هوا ها نسبتا سرد شد بود و مدرسه ها باز شده بودن ، منم زیاد تو پاییز بیرون نمیرفتم اما یه روز که بیکار بودم رفتم پارک هادی و ۳ نفر دیگه هم تو پارک بودن حدودا ساعت شش و نیم بود و تو (پاییز هم که میدونید هوا خیلی زود تاریک میشه ) چون تعداد کم بود زیاد فوتبال حال نمیداد بنابراین بیکار نشسته بودیم که هادی گوشیشو در آورد زد فیلم پورن ، بچه ها کلا شهوتی شدن بودن من چون از فیلمه خوشم نیومد قفلی نزدم روش ولی بقیه دوستام یجوری با دقت و با تمرکز داشتن نگاه میکردم که کله شونم می‌بردی متوجه نمیشدند ، خلاصه اون شب فیلم پورن دیدیمو رفتیم خونه ؛ عصر فردای اون روز من دوباره رفتم پارک و جز منو هادی کس دیگه ایی نبود بهش سلام کردمو و بعد اندکی سکوت گفتم : دیروز بدجوری تو کف فیلمه بودینا
اونم خندید بعد بهش گفتم : تا حالا کصی ، کونی ، پسری دختری و … کردی ( منظور رابطه داشتی )
گفت نه بابا ، گفتم الان فرض کن یه پسر کونی الان همینجا باشه میکنیش ؟
+اره میکنم چه جورم میکنم
( از اونجایی که پسر دیوثی بود میترسیدم مستقیم بگم بیا منو بکن چون اعتباری بهش نبود میرفت به بقیه میگفت و آبرو مون میبرد )
بعد از اون گفت به کیر و ببین راست شده
منم بهش گوفتم جون
پچون پارک خلوت بود دست میکشید رو کیرش از رو شلوار ( واقعیت این پارکی که میگن یه حالت تپه ایی و جنگلی داره که اکثر افراد از محله های اطرفش میان )
بعد کیر منم راست شد و از رو شلوار میمالیدمش دیگه شهوت زده بود بالا دوست داشتم من کیرشو بمال هی میخواستم نزدیک بشم فکر کنم اونم همچین چیزی میخواست گفتم بزار دست بزنم ببینم چقدر بزرگه شکمو داد جلو گفت بیا منم یه دست روش کشیدم شهوتم دو برابر شد بعد از اون دوباره کیرشو از رو شلوار همینجوری میالیدم بعد گفتم کاش یه جای خالی بود راحت کارمونو میکردیم ، گفت چه کاری گفتم همین مالیدن دیگه یه ذره سکوت کرد ( استرس گرفتم که نکنه بیش از حد زیاده روی کردمو سری بند و به آب دادم ) گفت بیا بریم خونه ما مامان بابام رفتن شام ختم که جای دوریه حالا حالا ها قرار نیست بیان رفتیم خونشون همون پذیرایی رو مبل دراز کشید از رو شلوار همینجوری داشتم میالیدم که شوارشو در آورد از نظر خودم اینو یه چراغ سبز دیگه دونستم و گفتم حتما منطورش اینه بیشتر ادامه بدم منم شرتشو در آوردم یه کیر زیبا و تراشیده با دستم بالا پایین میکردمش و دستام حرارت کیرشو حس میکردن بعد که دیگه راحت شده بودم و یکمم شهوتم زیاد بود صورتمو نزدیک کیرش کردم اون حرارتش به صورتمم برخورد کرد اول کله شو کردم تو دهنم با زبونم بازیش دادم بعد دیگه تا آخر میکردم تو حلقم که یه جاهایی نزدیک بود واقعا بالا بیارم همینجوری که داشتم میخوردم هم دیگه خسته شده بودم هم وقتی کیرشو میدیم نمیتونستم ازش بگذرم خلاصه دقیقه ها اینجوری گذشت و ن
8.8K views06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 09:50:14 نعره بلند و پر از لذتی کشیدم و همزمان آبم با فشار روی دیوار پاشیده شد!
مثل هر بار که ارضا می‌شدم ، پاهام سست شدن ! بی‌اراده به دیوار پشت سرم تکیه دادم و نفسمو با صدا فوت کردم ! یه نخ سیگار از توی پاکت سیگار توی جیبم در آوردم و با فندک روشنش کردم ! یه نگاه به مایع سفید و غلیظی که کل دیوار رو به رو رو گرفته بود ، کردم و پک محکمی به سیگار لای انگشتم زدم ! به دودی که از دهنم بیرون میومد و توی هوا پخش می‌شد ، نگاه کردم و لبخند زدم ! حتماً الان ذوالفقاری عقب مونده داشت حل دستگاه دو معادله دو مجهول رو یاد بچه‌ها می‌داد!
ax+by=m
cx+dy=n
هنوز دومین نیش رو به سیگار نزده بودم که یهو انگار یه چیزی به در خورد ! هول شدم و سیگار رو زیر پام له کردم و انداختم توی چاه فاضلاب و سریع کمربندم رو بستم و زیپ شلوارمو بالا کشیدم ! دکمه‌های پیرهنم رو با عجله بستم و آروم سرمو کشیدم بیرون ! وقتی کسی رو ندیدم ، نفس راحتی کشیدم ! حتما باد یا گربه‌ای چیزی بوده ! لعنتی نذاشت با خیال راحت یه نخ سیگار بکشم ! سوئی‌شرت رو از روی دیوار برداشتم و خواستم برم که یه مرتبه صدای زنگ تلفن بلند شد ! خشکم زد ! همون‌جا سر جام فلج شدم ! صدای موبایل من نبود ! پس … یعنی یه نفر دیگه اینجا بود ! ولی کی ؟! صدای زنگ توی کسری از ثانیه قطع شد . ولی دیگه کار از کار گذشته بود . با قدمای آروم و بی صدا خودمو به جایی که صدا ازش اومده بود ، رسوندم . خیلی بی سر و صدا صورتمو جلو بردم و چشمامو روی سوراخ کوچیکی که روی در دستشویی کناری بود ، گذاشتم ! با دیدن چهره‌ای که اون ور در با وحشت و اضطراب منتظر ایستاده بود ، چشمام از شدت تعجب دو تا شد ! آقای مدیر اینجا چیکار می‌کرد؟!
چند لحظه‌ای طول کشید تا بتونم قضیه رو هضم کنم . اینکه چرا آقای مؤمن اینجا بود ؟! چرا خودشو مخفی کرده بود ؟! صدایی که موقع سیگار کشیدن شنیده بودم و چیزی یا کسی که به در خورده بود ! وقتی همه اینا رو به هم ربط دادم ، با یه سر سنگین از فکر و با همون قدمای سبک و بی صدا از سرویس بهداشتی بیرون اومدم و کنار دیوار پنهون شدم . چند دقیقه‌ای که گذشت ، صدای باز شدن درو شنیدم . آقای مدیر از اون‌جا بیرون اومد و چند لحظه با تردید همون وسط ایستاد . بعد انگار تصمیم خودشو گرفته باشه ، نگاهی به ساعتش کرد و به سرعت وارد دستشویی‌ای که من چند دقیقه پیش اون‌جا بودم ، شد ! درو پشت سرش بست و من هنوز با حیرت گوشه دیوار وایستاده بودم و همه این اتفاقات رو می‌دیدم!
گیج و منگ راه افتادم اون طرف ! رو به روی در وایستادم و از درز کوچیک کنارش داخل رو دیدم . چشمام از تعجب و ترس گشاد شد ! آقای مدیر روی دو زانو نشسته بود ، کیرشو در آورده بود و توی دستاش نگه داشته بود و با هیجان و شهوتی باور نکردنی دیوار رو می‌لیسید … دقیقاً جایی که من چند لحظه پیش آب منی‌ام رو روش پاشیده بودم!!!
ادامه دارد …
نوشته: هم الف ، هم میم


@DastanKadeTV
8.0K viewsedited  06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 09:50:03 وی حالت عجیبی گیر افتاده بودم ! رو به جلو خم شده بودم و دو تا دستام زیر سوئی‌شرت مونده بودن و نگاهم به جلوی پام میخکوب شده بود ! سنگینی نگاه همه رو روی خودم حس می‌کردم ! ولی جرئت نداشتم سرمو بلند کنم ! “چیزی شده ، آقای مهراد ؟!” معلم بود که داشت می‌پرسید!
نفسم توی سینه حبس شده بود و توی همون حالت عین برق گرفته‌ها خشکم زده بود ! آقای ذوالفقاری با خط‌کش بلند توی دستش داشت قدم قدم به من نزدیک می‌شد ! “آقای مهراد … همه چیز خوبه؟!”
" نه!! " بی هوا جواب داده بودم ! ذوالفقاری شکاکانه براندازم کرد . “اون‌وقت چرا‌؟!”
بی اختیار دستامو بیرون کشیدم و روی شکمم گذاشتم و تا جای ممکن طبیعی و باور پذیر ناله کردم . “معده‌م می‌سوزه ! فکر کنم مسموم شدم!”
“خب کاری هست که بتونیم واست انجام بدیم؟!” مرد میانسال همچنان به طرز مشکوکی نگاهم می‌کرد . تنها چیزی که برای خلاص شدن از این مخمصه به فکرم می‌رسید فرار بود . اما چطوری ؟! سرمو به نشونه نفی تکون دادم. “پس بلند شو برو یه آبی به سر و صورتت بزن!” کیرم هنوزم بیرون از شلوار بود و تمام قد ایستاده بود ! اگه از جام بلند می‌شدم ، رسوای دو عالم می‌شدم ! با استرس آب دهنمو قورت دادم و خواستم بهونه‌ای بیارم که ذوالفقاری پشت به من کرد و در حالی که دور می‌شد ، گفت : “زود باش . بیشتر از این وقت کلاس رو نگیر . اگرم دیدی حالت خوب نیست با هماهنگی آقای مدیر یه سر به درمانگاه کنار مدرسه بزن.”
با اولتیماتوم آقای ذوالفقاری همه بچه‌ها چرخیدن و نگاهاشونو از من برداشتن ‌. باید از فرصت استفاده می‌کردم . سریع بلند شدم و با دو تا دستام دو طرف سوئی‌شرت رو گرفتم و آستین‌هاشو از پشت به هم گره زدم . باید قبل از اینکه ذوالفقاری به اون طرف کلاس می‌رسید و به طرف من برمی‌گشت ، در می‌رفتم ! نباید اون حجم بزرگ و شق شده توی شلوارمو می‌دید ! خوشبختانه با وجود قدم‌های آروم و با حوصله‌ای که برمی‌داشت اصلاً کار سختی در پیش نداشتم ! به سرعت خودمو به در رسوندم و معذرت‌خواهی کردم و مثل مرغ از قفس پریده زدم بیرون ! نفس عمیقی کشیدم و دو طرفمو نگاه کردم ! خدا رو شکر کسی نبود ! با عجله از پله‌ها پایین رفتم و از سالن رد شدم و رفتم تو حیاط ! هوا هنوز به شکل غیر قابل تحملی گرم بود ! پوفی کردم و اون حجم بیرون زده بزرگ و کلفت رو از روی سوئی‌شرت بین دستام گرفتم و زیر لب زمزمه کردم ؛ " باید یه فکری به حال تو بکنم ، مهراد کوچولو!"
به سرویس بهداشتی رسیدم و خودمو انداختم توی یکی از دستشویی‌ها ! خیلی سریع سوئی‌شرت رو انداختم روی دیوار و یه تف انداختم روی سالار و از اونجایی که مونده بود ، ادامه دادم ! اونقدر محکم کیرمو بین دستام عقب و جلو می‌کردم که ناله امونمو بریده بود ! کمرم به تندی پس و پیش می‌شد و هر بار که جلو می‌رفتم ، کیرمو تا انتها توی حفره‌ای که با دستام ساخته بودم ، فرو می‌کردم و می‌نالیدم ! دوباره توی مشتم تف کردم تا حرکتم روون‌تر شه! نفس نفس می‌زدم و قطره‌های عرق از پیشونیم پایین میومد ! دکمه‌های پیرهنمو یکی یکی باز کردم تا به نافم رسیدم ! پیرهنو عقب دادم و با عزم و اراده بیشتری ادامه دادم ! بدنم داشت سست می‌شد و چشمام کم کم سیاهی می‌رفت ! صداهایی که از گلوم خارج می‌شد داشت از کنترل خارج می‌شد و هر لحظه ممکن بود یکی بیاد ! دستمو روی دهنم گذاشتم و کف اون یکی دستمو محکم و سفت و سخت‌تر از قبل حرکت دادم ! دیگه چیزی نمونده بود ! کف دستمو به دیوار تکیه دادم و با سرعت دیوانه‌واری ادامه‌ دادم ! دستم اونقدر تند و تیز روی کیرم سُر می‌خورد که همه وجودم داشت می‌لرزید ! یه مرتبه
7.5K views06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-02-07 09:50:03 دو معادله دو مجهول (۱)
1400/11/18

#گی

گرمای هوا جهنم محض بود و کلاس ریاضی از اونم جهنم‌تر ! معلم داشت با جدیت درس می‌داد و پشت سر هم یه مزخرفاتی روی تخته می‌نوشت و پاک می‌کرد . جوری دستاشو توی هوا تکون می‌داد و با حرارت حرف می‌زد که انگار همین چند لحظه پیش پشم‌ریزون ترین کشف قرن حاضر رو انجام داده!
بی‌توجه به تموم خزعبلاتی که دبیر ریاضی می‌گفت و همه آسمون ریسمون‌های بی‌فایده‌‌ای که به‌ هم می‌بافت ، روی صندلی آخرین ردیف کلاس به پشت لم داده بودم ! گوشه دیوار نشسته بودم و با بی حوصلگی سرمو به عقب تکیه داده بودم و آجرهای سقف رو یکی یکی می‌شمردم ! لعنتی … هر چقدر می‌شمردم همونقدر بودن ! دقیقاً ۷۳ تا!
این دنیا به یه خلاقیت جدید ، یه حرکت نو احتیاج داشت ! همه چیز اونقدر تکراری و معمولی و خسته کننده بود که آدمو کلافه می‌کرد ! توی این افکار فلسفی و بغرنج بودم و با جدیت سرمو به چپ و راست تکون می‌دادم و با حالتی تاسف‌بار و عاقل اندر سفیه به شمردن آجرها ادامه می‌دادم که موبایلم توی جیبم ویبره خورد ! یه نوتیف از واتساپ رفیقم داشتم ! رفتم توی پی‌وی و روی ویدیویی که فرستاده بود و زیرش چند تا ایموجی چشم قلبی ردیف کرده بود ، زدم و منتظر موندم تا دانلود شه . از اونجایی که به حول و قوه الهی میانگین سرعت اینترنت توی کشور ما هشت برابر میانگین جهانیه و با این حرکت مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی زدیم ، یه دقیقه‌ای دانلود شد! صدا رو کم کردم و فیلمه رو باز کردم ! یه پورن نیم ساعته بود ! زیر لبی فحش زیبایی به رفیقم دادم و خواستم بیام بیرون که دیدم هم طرف چیز حقی‌یه و هم من کار بهتری برای انجام دادن ندارم ! برای همین شروع کردم به دیدن ! بعد چند دقیقه یه نگاه به وسط پاهام کردم و دیدم یا اباالفضل ، یه چیز بزرگ و دراز از توی شلوارم بیرون زده ! حسابی شق کرده بودم ! سوئی‌ شرت‌مو روی پاهام انداختم و دستمو از زیرش روی شلوارم بُردم و کیرمو مالیدم ! دیدم نه ، این جوری فایده نداره ! یه نگاه به معلم و بچه ها که گرم درس بودن کردم و توی دلم گفتم ای امیدهای آینده ، ای طالبان علم و عشق و معرفت ، بخوانید … بخوانید که تنها راه نجات آدمی همین دانش اوست و دیگر هیچ ! یه تف کف دستم انداختم و دِ برو که رفتیم ! کیرمو از توی زیپ شلوار در آوردم و شروع کردم به جق زدن ! دستمو روی کیرم بالا و پایین می‌کردم و آروم نفس نفس می‌زدم ! اونقدر گرمم شده بود که با اون یکی دستم دکمه بالای پیرهنمو باز کردم ! می‌دونستم دارم کار خطرناکی می‌کنم ! می‌دونستم هر لحظه ممکنه لو برم ! ولی نمی‌تونستم دستامو متوقف کنم ! انگار اون دستای صاحب مرده نه از مغزم و بلکه از کیرم دستور می‌گرفتن و هر لحظه تندتر از قبل به بالا و پایین رفتن ادامه می‌دادن ! لبمو گاز می‌گرفتم که یه وقت صدایی از دهنم بیرون نیاد ! فقط یه نگاه کوچیک معلم به این گوشه کافی بود تا همه چی رو بفهمه ! دستامو اونقدر تند و محکم و سریع از زیر سوئی‌شرت روی کیرم حرکت می‌دادم که هر کسی منو می‌دید دو تا چیز بیشتر به ذهنش نمی‌رسید ؛ یا داشتم با سرعت هشت برابر میانگین جهانی اون زیر اورانیوم غنی می‌کردم یا … جق می‌زدم ! به همین راحتی!
اما بالاخره چیزی که می‌ترسیدم سرم اومد ! همونطوری داشتم به عمل زشت و شنیع خود ارضایی ادامه می‌دادم و کیرمو توی دستم گرفته بودم و کف دستمو هی عقب و جلو می‌کردم و شر شر عرق می‌ریختم که یه مرتبه جوگیر شدم و انگشتامو محکم دور کیرم فشار دادم و دستمو اونقدر با قدرت سُر دادم و پایین آوردم که … با صدای بلند ناله کردم!!!
یه مرتبه کل کلاس رو سکوت عجیبی فرا گرفت ! سر همه به عقب چرخید ! ت
7.4K views06:50
باز کردن / نظر دهید