Get Mystery Box with random crypto!

داستان کده

لوگوی کانال تلگرام xdastankades — داستان کده د
آدرس کانال: @xdastankades
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+) , شهوانی
زبان: فارسی
مشترکین: 128.00K

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 4

2022-02-06 10:54:47 م تر وصمیمی تر از من پذیرایی کرد و واقعا مشخص بود خواهرم اون روز خیلی غیرعادی به من نزدیک میشه و وقتی رفت تو آشپزخونه کیرم رو که داشتم منفجر میشد و چون نمیتونستم مستقیم مطرح کنم آخه ریسک خیلی بزرگی بود اومدم جوری نشستم که راست شدگی کیرم کامل به چشم بیاد و جوری نمایان شد زیر شلوارم انگار یه بطری آب معدنی به صورت عمودی گذاشته بودم زیر شلوارم دیگه این حداکثر کاری بود که میتونستم بدون مقدمه نشون بدم که چقدر تو کف سکس باهاشم و میل جنسی همچین جلو چشمام رو سیاه کرده بود که اصلا چیزی به اسم مقدمه سرم نمیشد و واقعا تاثیرگذار بود چون وقتی خواهرم از آشپزخونه اومد و مستقیم چشمش به کیر راست شدم افتاد به روش نیاورد و با لبخندی اومد کنارم نشست و سر گذاشت رو پام گفت موهام آبجینو نوازش کن و به حالتی که مثلا هنوز چیزی ندیده گفت وایی این چیه داداش و با لبخندی گفت چی باعث شده داداش من همچین راست کنه نتونستم خودمو کنترل کنم با حالتی التماس گونه گفتم تو هم یخورده چیز داداشتو نوازش میکنی مگه چه اشکال داره و گفت باید اول ببینمش؛وایی باورم نمیشد یعنی این آبجی مرجانه داره اینو میگه واقعاً دارم به خواسته چندین سالم میرسم باور لحنی شهوت آلودی گفتم درش بیارم اصلا مال خودت اونم که اول معلوم جا خورده که ایقد راحت داشتیم همین حرفایی میزدیم خودش وقتی کیرم رو در آورد و بهش نگاه کرد از شدت شهوت از خود بی خود شد و بهم گفت فدای کیر داداشم بشم اینقد خوب و قشنگه میخوایی برات بزارمش لای ممه‌هام منم گفتم عاشق ممه‌هاتم آبجی از خدامه ،اونم بلافاصله بلوزش رو در آورد و ممه های گنده و بی نظیرش رو آورد جلو و قبل اینکه کیرمو بزاره لای ممه هاش گفتم آبجی بزار اول یه دل سیر بخورمشون که دیوونه شونم و گفت اووو بیا بخورشون منتظرم وایی ممه‌هاش اینقد گنده بود که وقتی سرم فشار میدادم که نوکشون رو بخورم احساس میکردم کل صورتم تو ممه های لذیذش فرو رفته،هم زمان دستم رو کسش نرم گندش که هنوز تو شلوار بود گذاشته بودم و میمالیدم و از شدت لذت جنسی ناله می‌کرد و لحظه به لحظه به شدت شهوتم افزوده میشد و وقتی کیرم رو گذاشتم لای ممه هاش با دو دستش از بغل ممه های گندشو فشار میداد و سر کیرم که لای ممه های گندش و گرمش بود به سمت دهنش بالا و پایین میکردم و بعدش با لباش شروع کرد سرشو که هنوز لای ممه هاش بود میک می‌زد و جالب بود میدیدم خواهرم سر کیرم رو می‌خوره بی ‌نظیر بود و می‌گفت فدای کیرم دادشم که رنگ نوکش مثل رنگ نوک ممه ها خودمه و من اگه تاخیری نزده بودم تا اونموقع از شدت لذت این عشقبازی فوق‌العاده ده بار ارضا شده بودم همش میگفتم مال خودمی و کست فقط واسه خودمه اونم میگف اگه شوهرم نبود فقط مال خودت بودم هر روز بهت کس میدادم ایقد این سکس داغ شده بود که با آه و ناله گفت بیا بکن تو کسم که دیگه تحمل ندارم و وقتی برای اولین بار کس گنده و گوشتی‌شو بهم نشون داد مثل قحطی شده ها زبون آوردم وسطش که خیلی نرم و داغ بود و سر کیرم رو گذاشتم روش یکم رو کس نرمش بالا و پایین کردم و با چندتا فشار آروم کردم تو کس نرم و داغش اینقد لذت بردم وقتی رفت داخل کل بدنم منقبض شد و اطراف کیرم وقتی تا ته رفت تو کس مرجان نرمیش رو دور تا دور حلقه کیرم احساس میکردم و همچین با اشتیاق تو کس گنده و نرم خواهرم تلمبه میزدم که هر دو دیوونه شده بودیم و میگفتم صدای ناله های خواهرم رو کسی بیرون خونه نشنوه و شدت بیشتری تلمبه میزدم و هم زمان با تلمبه زدن اون باسن گندش با یه دستم از زیر فشار میدادم و ممه هاشو میمالیدم و میخوردم انگار کل دنیا تو اون لحظه مال من ب
6.4K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 10:54:47 سکس با خواهر بزرگم: تقدیر یا گناه
1400/11/17

#خواهر #تابو

میدونم وقتی این داستان رو بخونید بهم فحش میدید که طرف خیلی کثیف هست که با خواهرش سکس کرده اونم خواهری که متاهل و بچه داره ولی بدونید خودمم خیلی تلاش کردم که حتی فکر این کار رو نکنم ولی نمیدونم این حس ریشه ای بود یا ویژگی های ایشون با بدنی تپل،سینه و باسن بزرگ و خوش فرم(سایز سینه هاش ۹۵) و صورت جا افتاده و جذاب خواهرم بوده که هوش از سرم برده بود و این حس شهوت از ۱۳یا۱۴سالگی منو مدهوش خواهر بزرگم کرده بود و سال ها به یادش خودارضایی می‌کردم و نمیتونستم لحظه فکر سکس باهاش رو فراموش کنم و هیچ زن و دختر دیگه ای نمیتونست جای آرزوی سکس با این خواهرم رو از فکرم بپرونه و اگه بیرون سینه های دلچسبی میدیم فقط فکر سینه های دلنواز و بی نظیر خواهرم میفتادم یا اگه باسن گنده ای میدیدم جز باسن گنده و خوش فرم خواهرم چیز دیگه ای فکرم رو درگیر نمی‌کرد .وقتی شلوار تنگ و راحتی تو خونه میپوشید زیرچشمی کس گنده خواهرم رو از لای پاهاش دید میزدم و حتی شاید باورتون نشه برای اینکه نظر خواهرم رو به خودم جلب کنم رفتم باشگاه که بدنم رو ورزشکاری و زیبا کنم که اگه خواهرم بیاد خونمون خودم رو به بهونه ورزش لخت کنم که نظرشو جلب کنم البته استعدادش بدنسازی رو هم داشتم اینو گفتم که بدونید که فقط برای اینکه نظرشو جلب چکار کردم، واقعا هیچ وقت نمیتونستم فکر سکس از خواهرم ثانیه ای از خودم دور کنم و همین باعث شد یبار با خودم گفتم آیا این گناهه یا تقدیر.
خلاصه این کارهای من باعث شدم خواهرم هم به من نزدیک بشه با من بیشتر از بقیه داداشم صمیمی بشه و بیشتر زیر چشمی منو نگاه کنه مخوصا موقعی که لخت میشدم و ورزشم رو تو خونه انجام میدادم به بدن لخت من خیره میشد و موقعی منم نگاش میکردم برای اینکه ضایع نباشه فوری سرش رو برمیگردوند و به بهانه‌ای یه چیزی میگفت رفتارهای غیرعادی اونم به حدی پیش رفت که واقعا احساس کردم اونم نسبت به من حس هایی پیدا کرده و مدتها اینجوری گذشت تا سرانجام اتفاقی افتاد که واقعا مجبور شدم برای این رابطه عزمم رو جزم کنم و اون اتفاق چی بود الان میگم.
《یه شب دومادمون با خواهرزاده‌هام واسه یه مراسم رفته بودن خونه داداشش (داداش دومادمون)و فقط آبجی مرجان خونه بود و به ما زنگ زد تنهام بیایید اونجا؛منو داداشممون و مادرمون رفتیم اونجا داشتیم چای میخوردیم که داداشممون رفت سرویس بهداشتی و خواهرم که انگار منتظر همچین لحظه ای بود روبه روی من وایساد و به مادرمون گفت سیوتینم اذیت میکنه درش میاری و بلوزش رو در آورد و داشتم روبه روم نیم تنه بالایی لخت خواهرم با ممه های سفید و قندی با سوتین گنده روشون میدیدم و باورم نمیشد دارم چی میبینم و باور نکردنی تر اینکه سوتینش رو جلوی من در آورد و اولش انگشتاش رو گذاشت روی نوک ممه هاش که مثلا معلوم نباشه و وقتی متوجه شد من زیرچشمی نگاه میکنم به جا اینکه بیشتر بپوشونه کامل دستش رو ورداشت و به بهونه صحبت کردن گذاشت من یه سی ثانیه ای ممه هاشو نگاه کنم،ممه های گنده،سفید،خوش‌فرم با نوکی صورتی مایل به قرمز؛》اصلا باورم نمیشد دارم همچین صحنه ای رو میبینم خیلی شهوتی خواهرم شده بودم و تو دلم گفتم مگه اونم داداشمون نبوده که الان سرويسه یعنی خواسته من ممه هاشو ببینم و وقتی متوجه شد داداشمون داره برمیگرده فوری بلوزش رو پوشید و کامل مشخص بود میخواست من جذبش بشم و واقعا جذب که هیچ،کل عقل و هوش و دین و همه چیزی شد سکس با خواهرم.
یه روز که از طریق پیام های مثلا به قصد احوال پرسی متوجه شدم خودش تنهاست یه کاندوم گرفتم واسپری تاخیری زیادی زدم رفتم اونجا و متوجه شدم خواهرم خیلی گر
6.2K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 10:54:26 . اشک؟ متوجه نشدم کی گریه کردم.
اونقدر همه احساساتم برانگیخته شده بودند که نمیدونستم چطوری باید بروزشون بدم. دست هام از گردنش جدا شدند و پشتش جا خوش کردند. ناخون میکشیدم، ناله میکردم و سعی میکردم همزمان با دستش، خودم هم حرکت کنم که زودتر به اوج برسم.
“داری میای؟”
جواب ندادم. نمیتونستم حرف بزنم چون تنها صدایی که ازم خارج میشد آه کشیدن های از سر لذت بود. صرفا سر تکون دادم و محکمتر بغلش کردم. دیگه فکر نمیکردم، همه چیزی که میخواستم ارگاسم بود. تنها کسی که میتونست اون رو بهم بده هم الان کنارم بود.
انگشت‌هاش رو سریعتر بیرون میکشید و دوباره داخل میبرد. سرش رو از بین دست‌هام خارج کرد و یکی از سینه‌هام رو بین دندون‌هاش فشرد. انگشت شستش که مشغول کاری نبود روی کلیتوریس‌ام فشار آورد.
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. انگار یه چیزی منفجر شده باشه، موجی از گرما و احساس سرخوشی تمام بدنم رو در بر گرفت. نفسم حبس شد. بدنم میلرزید. حرکت دستش متوقف نشد. همونطوری مشغول ور رفتن با بدنم بود تا اینکه با گذشتن از یه حدی همه چیز به طرز دردآوری لذت بخش شد. اونقدر تحمل این حجم از خوشایندی سخت بود که دست‌هام رو به قفسه سینه‌اش فشار دادم تا بهش بفهمونم زیادیه. سرم گزگز میکرد و سعی میکردم با نفس کشیدن های عمیق و طولانی به زمان حال برگردم. البته که با اون یه ذره پس زدن من از جاش جم نخورد، اما بعد از یه مدت دستش آروم تر حرکت کرد تا اینکه کامل وایساد. برای آخرین بار، زبون گرمش رو روی نوک سینه‌ام کشید. سرش رو بالا آورد و بهم نگاه کرد. نمیدونم چی دید که چشم‌هاش اونقدر سیاه و باز شدند، مثل شکارچی‌ای که به شکارش نگاه میکنه به صورت خسته و خیس از عرقم خیره شد: “ارغوان اگه میتونستی خودت رو از چشم من ببینی…”
حرفش رو ادامه نداد. به جای خودش رو بالا کشید تا طناب چرمی بسته شده به دستم رو باز کنه.
“یکم استراحت کن قبل از اینکه راند بعدی رو شروع کنیم.”
راند بعدی؟
امشب شب طولانی‌ای میشه.
نوشته: لیلی


@DastanKadeTV
6.0K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 10:54:15 ارغوان
1400/11/17

#عاشقی #بی_دی_اس_ام #اروتیک

این خاطره نیست. صرفا یک داستانه. هیچکدوم از کاراکترها افراد واقعی نیستند.

“چشمات. بازشون کن.”
نفسی که ناخودآگاه نگه داشته بودم رو بیرون دادم و چشم‌هام رو باز کردم.
“خجالتی شدی؟ الان؟” پوزخند توی صداش باعث شد سرم رو خم کنم و به صورتی که از بین پاهام بهم خیره شده نگاه کنم. لبخند کجی روی لب‌هاش جا خوش کرده بود. با دیدن نیمه پایین صورتش که خیس شده بود موجی از گرما پشت گوش‌هام جمع شد. حتما اون هم متوجه سرخ شدن صورتم شد که این بار با صدای بلند خندید و محکم تر پشت ران‌هام رو چنگ زد.
“همینطوری بهم نگاه کن. اگه ببینم چشمات‌ رو بستی یا یه جای دیگه رو نگاه میکنی همینجا ولت میکنم و تا شب هم برنمیگردم. اوکی؟”
نه. حاضر بودم هرکاری که میگه بکنم ولی توی این وضعیت تنها نمونم. یه بخشی از این احساسم بخاطر این بود که نمیخواستم برهنه و دست و پا بسته روی تختش بمونم. ولی مهمترین دلیلم چیز دیگه‌ای بود.
وقتی متوجه سر تکون دادنم شد دوباره سرش رو پایین برد. زبون گرم و مرطوبش رو روی خط کسم کشید. لب‌هام رو محکم به هم فشار دادم تا ناله‌ای ازم خارج نشه. با فشار بیشتری زبونش رو حرکت داد و دور کلیتوریسم حلقه زد. بدون اینکه منتظر واکنش‌های من بمونه لب‌هاش رو غنچه کرد و شروع کرد به میک زدن کلیت‌ام.
نمیدونم چقدر زمان از وقتی که شروع کرده بودیم میگذشت، فقط اینکه اونقدر گذشته بود که فقط با چند بار لیس زدن و بازی کردن با کلیتوریس‌ام، تونست به ارگاسم نزدیکم کنه.
حسی شبیه جمع شدن یا بوجود اومدن یه گره توی نیمه تحتانی‌ بدنم هر لحظه شدیدتر میشد. نفس‌هام سطحی و تند بیرون می‌اومدند. ثابت نگه داشتن نگاهم روی چشم‌هاش که از بین پاهام بهم خیره شده بود سخت‌تر از چیزی بود که فکر میکردم.
“لطفا…”
نمیدونستم دقیقا برای چی خواهش میکردم. برای اینکه سریعتر پیش بره یا دست برداره؟ هرچی که بود دلم میخواست این حس به اوجش برسه و گرهی که بین پاهام حس میکردم باز بشه.
همونطور که بهم خیره شده بود نیشخند زد. چند لحظه طول کشید تا متوجه فشار جدیدی روی ورودی کسم بشم. زبونش هنوز مشغول بود برای همین فکرم به سمت انگشت‌هاش کشیده شد.
منتظر موندم. همه چیز درست پیش میرفت اما میدونستم یه چیزی کمه. احساس خالی بودن میکردم، انگار این حجم از لذت برای رسوندنم به اوج کافی نبود.
بدون هیچ هشداری، یه دفعه انگشت بلند و کشیده‌اش رو واردم کرد. این بار فشار دادن لب‌هام کافی نبود و آه بلندی فضای اتاق رو پر کرد.
“به من نگاه کن.”
چشم‌هایی که بدون آگاهی بسته بودمشون رو باز کردم و بهش خیره شدم. خودش رو از بین پاهام بالا کشید و در حالی که دستش هنوز مشغول بود، سرش رو بالا آورد تا لب‌هام رو ببوسه. با اشتیاقی که اثری از شرم و خجالت قبلی توش نبود، گردنش رو چنگ زدم و به سمت خودم کشیدمش. سینه‌هام به بدن سفت و ورزیده‌اش فشرده شدند. مثل تشنه‌ای که به آب رسیده باشه میبوسیدمش. زبون‌هامون به هم گره خورد. برای چند لحظه مقاومت کردم و اجازه ندادم با وارد کردن زبونش به داخل دهنم بوسه رو عمیق تر کنه اما حرکت انگشتش باعث شد سد مقاومتم بشکنه و دهنم برای بیرون دادن ناله‌ی جدیدی باز بشه‌. از فرصتش استفاده کرد و زبونش رو وارد دهنم کرد. بوسه به هم ریخته‌ای بود. بیشتر از اینکه وسیله ابراز عشق باشه، از بی‌صبری و انتظار میگفت. این بار اون بودن که آه کشید و بهم فهموند به همون اندازه که من بهش نیاز دارم، بهم نیاز داره.
همزمان حرکت انگشتش توی کسم تندتر شد. چیزی نگذشت که انگشت دیگه‌ای هم بهش اضافه شد. صورتش رو کنار کشید و بوسه رو شکست‌ تا چیزی رو از روی گونه‌ام لیس بزنه
6.0K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 10:54:03 و نداشت بقیه ک‌ قصد کردنم رو داشتن بیان تو.گفتن باشه واسه بعد… بعد منو باز کردن منم تا تونستم فحش دادم و داد‌ و بی داد و اومدم بیرون… چیزی نگفتم و فقط نیما گفت از الان تو کونی ما هستی و باید ب ما بدی. همینم شد و سری های بعد تکی و گروهی بهشون دادم.
نوشته: سامان


@DastanKadeTV
5.8K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 10:53:50 کون من هدیه تولد دوستم
1400/11/17

#گی

این داستان واقعی و گی هست. اگر دوست نداری و فکر می‌کنی تخیلی هست می تونی نخونی. این ماجرا در واقع شروع کونی شدن من بود.
داستان برای ۲۰ سالگیم هست… بچه ها همیشه توی دانشگاه منو انگشت می کردن و از کونم تعریف می کردن و میگفتن بیا بکنیمت. کون کنم انصافا گوشتی و تپل بود… اصرار داشتن شلوار تنگ بپوشم از هر فرصتی ک‌ تنها گیرم میوردن واسه انگشت کردن و چسبوندن کیرشون از رو شلوار به من دریغ نمی کردن
تا یه روز تولد نیما دوستم بود ک بچه ها گفتن بیاین سورپرایزش کنیم و تو خونه تولد بگیریم. ما هم آماده شدیم و کادو خریدیم و رفتیم خونه دوستم. فرار بود ب بهونه گیم بیاد خونه علی. رفتم خونه علی سه تا از دوستام اون جا بودن. قرار بود اونا ب گفته خودشون پول روی هم بذارن و واسه نیما کادو بخرن. رفتم خونه بعد پذیرایی بهشون گفتم کادوتون کوش؟ گفتن این جاست گفتم کو؟ گفتن کادو کادو تو هستی برای نیما. گفتم یعنی چی؟ گفتن‌ نیما همیشه دوست داشته‌ تو رو بکنه مام‌ کونتو بهش هدیه میدیم. خلاصه میگم: این ک بعد بگو مگو ریختن سرم و بردنم ‌‌‌تو اتاقی ک‌از قبل آماده کرده بودن. لباسام در آوردن و به میز بزرگ وسط اتاق گذاشته بودن با چسب و طناب. من گذاشتن رو میز و دست و پام بستن بهش و دهنم چسب ‌زدن. هر چی پست و پا زدم و داد فایده نداشت. علی کیرم دستش گرفت و فشار داد و گفت صدات در نیاد تا نیما بیاد.
یه نیم ساعتی فکر کنم گذشت ک‌ بلاخره نیما اومد. صداشون میومد و موزیک گذاشتن ک صدام گم‌ بشه ولی من صدای اونا از بس بلند حرف میزدن رو می شنیدم.‌ یکم ک گذشت گفتن به سورپرایز دیگم برات داریم و اونم کادوته ک گذاشتیم تو اتاق.
اومدن طرف اتاق در رو باز کردن و نیما چشمش ب من ک افتاد مانش برد. به نگاه ب علی و بقیه کرد و گفت این چیه؟ گفت این سامان و کونش تقدیم تو برای کادو تولد…چیزی ک عاشقش بودی.
نیما اومد سمتم و کیرم‌ دستش گرفت و باهاش پر میرفتم. اومد بالای سرم و کبرش گذاشت تو دستم و گفت بمال. گوش ندادم ک‌ زد تو گوشم گفت ندارم اذیتت کنم. منم مالیدن. ب بقیه گفت نکردیش ک؟ علی گفت نه واسه تو گذاشتیمش. نیما‌ ب بقیه گفت برید بیرون. اونا رفتن منم دوباره شروع کردم دست و پا زدن و با دهن بسته التماس ولی گفت زور الکی نزن او کادو تولد منی. همزمان هم لباساش در مورد… نیما پسر قد بلند و لاغر و خوش فیسی بود وقتی کیرش آورد جلو صورتم دیدم عجب چیزی در انتظارمه. کیر گوشتی و دراز حدود ۲۲ سانت با خایه های گوشتی و بزرگ. گذاشتش رو صورتم و دهنم باز کرد .قبل این ک چیزی بگم کیرش کرد دهنم و تو دهنم تلمبه زد. منم اوق میزدم و دندون.کیرش در اورد و فحش داد ک دندون نزن. منم شروع کردم ب التماس ک‌ما دوستیم و اینا ولی شدیداً حشری شده بود و این حرفا حالیش نبود. جورابش در اورد و کرد دهنم.
رفت سراغ کونم و انگشتش کرد. و می‌گفت به عمر من این کونو آرزو داشتم بکنم و از روی شلوار دست زدم. الان وقته انتقام و گاییدنته. بعد با دو تا انگشت رفت منم دست و پا میزدم. با سر کیر سنگینش میزد تو تخمام. بعد انداخت رو کیرم و پاهام داد بالا و گذاشت سر سوراخم… یواش یواش داد تو منم داد زدم و چشمان سیاهی رفت… اصلا رحم نداشت. کل کیر گندشو کرد تو کونم. یکم نگه داشت و شروع کرد تلمبه زدن. تخماس ب کونم می خورد و معلوم بود تا ته جا کرده. یکم ک گذشت کونم عادت کرد ولی سنگینی و دردش یکم بود. حدود ده دقیقه ای کردم و آخر کبرش در اورد و گذاشت دهنم و کل آبش ریخت دهنم و دماغو گرفت و مجبور کرد قورت بدم. مزه ترش مانندی می داد.منم ک‌کلا بی حال افتاده بودم. نیما رفت بیرون برای بقیه تولد
5.8K views07:53
باز کردن / نظر دهید
2022-02-06 10:53:39 وشت : این اولین داستانیه که مینویسم
داستان واقعیه به جز اسم طرف
جزئیات سکس به این دلیل ذکر نشد چون خودم وقتی داستان میخونم تم داستان برام مهمه و این که طرف رو تو چه پوزی کرده برام بی اهمیته
فحش آزاد :)
مخلص
نوشته: نایفر


@DastanKadeTV
5.5K views07:53
باز کردن / نظر دهید