2022-02-21 21:57:02
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
#پارت222
#محکومبهعشق
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
نشسته بودم و سه تا آرایشگر بالای سرم بودن.
نمیدونم چند ساعت گذشته بود
با خستگی پوفی کشیدم که یکیشون گفت:خـببب تموم شد.
از جام بلند شدم و با کمکشون لباسمو پوشیدم.
رفتم جلوی آینه که خشکم زد
این من بودم؟؟
لباسم یه دامن با پف کم داشت و پارچه خیلی براقی داشت،پشتش کاملا تا کمرم باز بود و اصلا نگم ازش که چقدر قشنگ بود.
آرایش ساده ولی خیلی شیکی روی صورتم بود.
با ذوق کمی دامنمو اینور اونور کردم
ــ آخ بخورمت من بلا،چقدر جیگر شدی
داشتم تو آینه قربون صدقهی خودم میرفتم که سروشو پشت سرم دیدم.
برگشتم سمتش و نگاهی به سرتا پاش انداختم.
مات بهش خیره شدم.
+تموم میشما بقیشو بزار شب
با صداش از فکر در اومدم که اومد سمتم دستمو گرفت و به سمت لبش برد.
بوسهای روی دستم زد که لبخند دندون نمایی زدم.
+بریم؟
ــ بریم
شنلمو تنم کردم و همراهش از آرایشگاه بیرون اومدم.
سوار ماشین شدیم که راه افتاد سمت آتلیه
صدای ضبطو زیاد کردم و شروع کردم همراهش خوندن.
+دختر یکم آروم تر
ــ نمیخوام امروز روز منه کسی نمیتونه چیزی بگه
لبخندی زد و دستمو گرفت
+بله خانوم حق با شماست
با مهربونی نگاهش کردم و سر چرخوندم سمت خیابون تا برسیم.
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
@nshnsmundo
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
482 views18:57