2022-02-24 21:55:42
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
#پارت225
#محکومبهعشق
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
برای لحظهای به چشمای سروش خیره شدم
غم توی چشماش کاملا دیده میشد،نگاهمو ازش گرفتم که ماشین راه افتاد.
تا مسیر خونه هیچکس حرفی نزد.
وارد اتاقم شدم و با همون لباس به سمت حموم رفتم.
وارد حموم شدم و دوش رو باز کردمو رفتم زیرش. همونجا سر خوردم و روی زمین نشستم
همهی حرفا و قولاش اومد جلوی چشمم
اشکام راه گرفت و سرمو بین دستام رفتم.
*فلش بک*سوالی به اون زن خیره شدم که نفس عمیقی کشید و گفت:نمیدونم از کجا شروع کنم.
ــ راحت باشین بگین لطفا
+راستش...راستش آقا سروش زن دارن،شما از این ماجرا خبری دارین؟
بهت زده خیره شدم بهش
انگار آب یخ ریختن روم
ــ چـ...چی دارین میگین؟امکان نداره
+یکم بینشون کدورت بوده ولی همسرشون الان قصد داره به زندگیش برگرده...
دیگه انگار حرفاشو نمیشنیدم
فقط نگاهم به لباش بود که داشت چیا میگفت و چه حرفایی میزد.
عکس زنش رو دیدم
اصلا باورم نمیشد
اون مردی که تو کارگاه کتکش زد
امکان نداشت سروش اینکاره باشه
خدای من...
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم بغضمو قورت بدم،بابای من مریض بود و الان این شوک میتونست نابودش کنه.
....
روی صندلی کنار سروش نشستم و سرمو پایین انداختم
عاقد شروع کرد به خوندن خطبهی عقد...
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
@nshnsmundo
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
775 views18:55