2022-02-25 21:41:27
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
#پارت226
#محکومبهعشق
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
*حال*صدای گریم اوج گرفت
دلم به حال خودم میسوخت
همهی حرفاش میومد توی ذهنم
"میخوام بشم عدالت همهی نا عدالتیای زندگیت..."
اشکامو پس زدم و از جام بلند شدم.
لباسامو در آوردم،موهامو باز کردم و بلاخره دل از آب کندم و اومدم بیرون....
*^*^*^*^*^*^*^*
روزها همینجوری میگذشت نه زیاد حرفی میزدم و نه از اتاقم بیرون میومدم.
سروش بارها اومده بود و میخواست باهام صحبت کنه ولی من نخواستم.
نمیخواستم حتی ببینمش
با صدای گوشیم پتورو از روی سرم برداشتم و نگاهی به صفحهی گوشی انداختم
یه پیام داشتم از شمارهی ناشناس
صفحه رو باز کردم
"سوالی نپرس،فقط همین الان لباساتو بپوش و بیا بیرون ماشین منتظرته خانوم کوچولو"
نفسمو حرصی بیرون فرستادم
بزار یبار ببینمش و باهاش اتمامحجت کنم اینجوری نمیشه.
از جام بلند شدم و لباسامو عوض کردم،بدون اینکه حتی ذرهای به صورتم برسم بیرون اومدم.
مامان با تعجب نگاهم کرد
- کجا میری دخترم؟
ــ زود برمیگردم عزیزم،فعلا
نذاشتم جوابمو بده و اومدم بیرون.
مسیر حیاطو طی کردم و درو باز کردم،نگاهی به اطراف انداختم با دیدن ماشین مشکیای که برام چراغ زد درو بستم و به سمتش رفتم.
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
@nshnsmundo
*^*^*^*^*^*^*^ ^*^*^*^*^*^*^*
737 views18:41