Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده آزادی

لوگوی کانال تلگرام dastanazadi — داستانکده آزادی د
آدرس کانال: @dastanazadi
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 131.28K

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2021-10-23 00:54:38 ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻭ ﻣﻴﻜﻮﺑﻪ ﺑﻪ ﺗﺨﺖ ﻛﻪ ﺩﻟﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﭼﺎﻙ ﻛوﺴﺶ ﻛﻪ ﻳﻬﻮ ﺩﻳﺪﻡ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﺍﻱ ﻛﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻲ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺯﻳﺎﺩ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﻳﻪ ﻛﺎﻧﺪﻭﻡ ﻛﺸﻴﺪﻡ ﺭﻭ ﻛﻴﺮﻡ ﻭ ﻛﻴﺮﻣﻮ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﻮ ﻛوﺴﺶ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﻴﺰﺩﻡ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﻩ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﺁﻥ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻳﻪ ﺫﺭﻩ ﺗﻨﺪ ﺗﺮ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﺮﻋﺖ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺭﻭ ﺯﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻮﻟﻲ ﻧﻜﺸﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺟﻴﻐﺎﻱ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﻧﺎﺧﻦ ﻫﺎﺷﻮ ﻓﺮﻭ ﻛﺮﺩ ﺗﻮ ﻛﻤﺮﻡ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺳﻴﺪﻣﺶ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ . ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﻮﺩ؟ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻴﺰﺩ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺳﻲ ﻋﺎﻟﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺳﺮﻳﻊ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻳﻬﻮ ﻳﺎﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﻭﺥ ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﭼﻲ؟ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻛﻴﺮﻡ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺷﻖ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺷﻜﺎﻟﻲ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻌﺪ . ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﺻﻼ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺰﻭﺩﻱ ﻣﻴﺒﻴﻨﻤﺖ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.
ﻓﺮﺳﺘﻨﺪﻩ aminagha:

@dastanazadi
9.6K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:54:19 ﻣﻦ ﻛﺎﻣﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﻱ ﻳﻚ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﻲ ﻣﻦ ﻳﻚ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﻭﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﻣﺠﻴﺪ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﻴﻖ ﺑﻮﺩﻡ . ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻭﺝ ﺧﻮﺑﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻴﺸﺪﻡ . ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺁﻣﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﻮﻣﻨﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻴﺬﺍﺷﺖ .
ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻣﺠﻴﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﻴﻜﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﻳﻪ ﻛﺎﺭ ﺟﺪﻳﺪ ﻫﺴﺖ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﺑﺸﻪ . ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺧﺒﺮﻱ ﻧﺸﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺠﻴﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺮﺍﺵ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﻩ . ﺩﻭ ﺳﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﻱ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻛﺎﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﭼﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺣﺎﻻ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻫﺴﺘﻢ . ﺩﻭ ﻣﺎﻫﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﻭﻟﻲ ﻣﺠﻴﺪ ﮊﺍﭘﻦ ﻧﺮﻓﺖ ﻣﻨﻬﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺯﺵ ﺳﻮﺍﻝ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﭘﻠﻪ ﻣﺠﻴﺪ ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﻭ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺷﺐ ﻳﻪ ﺳﺮﻱ ﻣﻴﺎﺩ ﭘﻴﺶ ﻣﻦ . ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﻴﺸﻢ ﺩﻳﺪﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﻭ ﺑﮕﻪ ﻭﻟﻲ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﭼﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺧﻮﺑﻲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻪ ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﺻﺎﺣﺐ ﻫﻤﻪ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻢ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﻲ ﻳﻪ ﺳﺮﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺳﺪ ﺭﺍﻩ ﺷﺪﻩ . ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺮ ﻣﻴﺎﺩ؟ ﮔﻔﺖ ﻭﺍﻻ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﻲ ﺑﮕﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﻴﺸﻪ . ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺒﻴﻦ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﻣﻴﻤﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﻗﻮﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻡ . ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎ ﻛﻠﻲ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮔﻔﺖ : ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻣﻨﻪ ﺳﺨﺘﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﺪ ﺟﻮﺭﻱ ﺑﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺯﻧﺎﺷﻮﻳﻤﺎﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺩﺭ ﻫﻔﺘﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﻣﻴﺮﻳﺰﻩ ﺑﻬﻢ . ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺁﻣﻨﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻮ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻮﻗﺖ ﺍﻭﻥ ﺑﺸﻲ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﻨﻴﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﭼﻮﻥ ﺁﻣﻨﻪ ﺯﻥ ﻣﻮﻣﻨﻴﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺷﻮﻫﺮ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻌﺪ ﻣﺠﻴﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ .....
ﻣﺠﻴﺪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺯﻧﻢ ﺟﺪﺍ ﻣﻲ ﺷﻢ ﻭﻟﻲ ﻧﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺷﺮﻋﻲ ‏( ﺍﻳﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﺷﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ‏) ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺻﻴﻐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻮﻗﺖ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻴﺸﻴﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺑﻮﻳﻲ ﺑﺒﺮﻧﺪ . ﻣﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺯﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﭘﺸﺖ ﺍﻳﻦ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﺠﻴﺪ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﻋﻤﻠﻲ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺑﺮﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﻪ . ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﻴﺪ ﺭﻓﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﭼﻲ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﺎﺩ . ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺁﻣﻨﻪ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺩﻳﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﻲ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﺮ ﻛﺪﻭﻡ ﺑﻪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺁﻣﻨﻪ ﻳﻪ ﺟﻮﺭ ﺑﺎ ﻗﻀﻴﻪ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭ ﺑﻌﺪﺍﺯﻇﻬﺮ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭ ﻣﻴﺰﻧﻦ ﻭﻓﺘﻲ ﺩﺭ ﺭﻭ ﻭﺍ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺁﻣﻨﻪ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺟﻠﻮﻱ ﺩﺭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﻋﺠﺐ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻓﺎ ﻭ ﺍﻭﻥ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﻛﺎﻣﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﻣﺠﻴﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﻔﺘﻪ؟ ﻣﻦ ﻛﻤﻲ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪﺵ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ ﻳﻪ ﺻﺤﺒﺘﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻳﮕﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻭ ﺍﻭﻥ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﻣﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻳﻚ ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻡ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ . ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻪ ﻭ ﺍﻭﻥ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻩ ﺧﻮﺑﻪ؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﺭﻩ ﻭﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻩ ﻭ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﻛﺮﺩ . ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺣﻤﻮﻡ ﻳﻪ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪﻡ . ﺭﺍﺱ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻩ ﺻﺪﺍﻱ ﺯﻧﮓ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻠﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻳﻚ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﻔﻴﺪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻫﻢ ﻣﺤﻜﻢ ﺗﺎ ﺯﻳﺮ ﮔﻠﻮﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻴﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ . ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺻﻴﻐﻪ ﺭﻭ ﺑﻠﺪﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﻛﻠﻤﻪ ﻋﺮﺑﻲ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻲ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﻋﻴﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺑﻌﺪﺵ ﺩﻳﺪﻡ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﭼﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻭﻥ ﻣﺪﺕ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﺳﺖ ﺳﻔﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺷﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﻳﺮ ﺍﻭﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭼﺎﺩﺭﺷﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﺪﻳﺪﻡ ﭼﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻳﻲ ﺟﻠﻮﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺪﻥ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﺭﺷﺘﺶ ﺳﺎﻳﺰ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻬﺶ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻋﺠﻠﻪ ﻛﻨﻢ ﻭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺩﻣﺶ ﺳﻤﺖ ﺍﻃﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺗﻮ ﺍﻃﺎﻕ ﺍﻭﻟﺶ ﺑﻐﻠﺶ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺭﻭﺵ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﻴﺪﻥ ﺑﺪﻧﺶ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻢ ﻛﻢ ﺁﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﺮ ﻛﺪﻭﻡ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﻣﻴﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻧﻮﻙ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﻛوﺴﺶ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺭﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﺶ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺁﺭﻩ ﺁﺭﻩ ﺗﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﻛوﺴﺶ ﻭﻟﻲ ﺑﺠﺎﻱ ﻛوﺴﺶ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﻟﻴﺴﻴﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﻟﺒﺎﻱ ﻛوﺴﺸﻮ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺪﺗﻲ ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ
9.5K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:54:13 دیگه صداش درنیومد اومدم شلوارشو بکشم پایین مقاومت شدید کرد که بهش گفتم من ولکنت نیستم امروز بذار بکنمت زود برم که به هزار زحمت راضی شد و کشید پایین وای چه کوسی چه کونی از مال زنم یکم بزگتر بود کیرمو توفی کردم و یکم مالیدم تو کوسش ولی آروم گذاشتم در کونش چشاشو از اول س.ک.س بست و تا آخرم به همون صورت موند آروم کیرمو گذاشتم در کونش و فشار دادم تو که جیغ زد و منم که حشرم زده بود بالا دیگه امون ندادم دادم تو گریه هاش همه اتاق و صدا برداشته بود بعد چند دقیقه آبم اومد و ریختم تو کونش و رفتم دستشویی وای چه خواهر زنی بود عالی بود هنوزم به یادش جغ میزنم یا زنمو میکنم چشامو میبندم و فکر میکنم اونه آخه زنم خیلی به قشنگی اون نیس .
بعد اون قضیه دیگه جدی شد و چند بارم خفتش کردم ولی یا فحش میداد و یا جیع میزد که کسی بفهمه منم دیدم اوضاع خرابه سعی کردم از نخش بیام بیرون ولی منتظرم بزرگ بشه و اون موقع میفهمه رابطه واقعی یعنی چی یا ی سوتی ازش بگیرم تا عمر دارم میکنمش
بخدا قسم خیلی حال میداد وقتی تنهایی گیرش میاوردم.
پایان

@dastanazadi
9.3K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:53:59 خواهرزن_کوچولوی_ناناز_من



سلام دوستان این داستانی که میگم خدا شاهده واقعیت داره قبلا براتون نوشتم اما فکر کردید کوس شعر نوشتم و حوله حموم رو بهونه کردید من مثل ی سری بدبخت نیستم که بیام کوس شعر بگم اگرم میبینید داستانم کوتاه بود به خاطر استرسی بود که داشتم جون بد موقع داشتم می نوشتم که کسی نبینه حالا کاملشو بشنوید چون خیلی چیزاشو جا انداختم.
من ی خواهر زن دارم که الان تقریبا 17 سالشه و کار س.ک.س باهاشو از پارسال شروع کردم
خواهر زنم جلو من راحت بود به زور ی روسری سر میکرد و بیشتر اوقات هم میرفتم خونه مادر زنم با ی تاب بود که زود میپرید و لباس میپوشید ولی پریدن که نه مثل لاک پشت میرفت و از پشت نگا میکرد که ببینه من نگاش میکنم یا نه . ولی من دید میزدم همیشه فکرم این بود که میتونم اینو بکنم یا نه چند باری اذیتش کردم و گاهی اوقات ک.سی خونه مادر زنم نبود یا تو اتاقی گیرش میاوردم گازش میگرفتم و قلقلکش میدادم ی روز که خونه ما شام دعوت بودن خانمم بهم گفت که از انباری آبکش رو بیار پایین منم که دستم نمی رسید خواهر زنمو صدا کردم که بیاد بلندش کنم و بره بالا انباری کوچیکی بالای اتاق داشتیم که خواهز زنمو بلند کردم بره بالا و از کوسش گرفتم و بلندش کردم ولی اون اصلا فکرش نمیرسید که من منظورم چیه موقع پایین اومدنش سخت بود باید ک.سی میگرفتش آغوشمو باز کردم وقتی اومد بغلم به بهونه نگه داشتنش سینه هاشو نگه داشتم و گرفتم که حالیش نشد ولی ی لبخندی زد وای ی سینه کوچولوی زیبا داشت .گذشت زیاد بهش فکر کردم تا اینکه ی روز خونه مادر زن بودیمو خواستم برم خونه حموم و برگردم که قرار بود شام بریم مهمونی ،خواهر زنم برای ی کاری که نمیتونم بگم یکم شاید کسی بفهمه گفت منم میام خونتون وقتی رفتیم خونه من به بهونه حموم رفتن تو اتاق لخت شدم و حوله حموم رو پوشیدم اما بند جلوشو نبستم که صدام کرد و کارم داشت رفتم بیرون طوری با دستم حوله رو نگه داشته بودم که کیرم تقریبا دقت میکردی بیرون بود .کیرم خیلی خیلی کلفته و قدشم تقریبا15 سانته . نمی دونم چرا اینقد کلفته بعد یک مقدار کار یهو حواسش به کیرم شد که سریع خودشو جمع کرد و دیگه نگاهشو سمتم نگرفت که رفتم حموم و خودمو خالی کردم و رفتیم خونه مادر زن .چند باری اذیتش میکردم حتی چند روز بعد عید تنهایی گیرش میاوردم و لباشو بوس میکرد و بهش میگفتم تو اول عید روبوسی نکردی باهام
بعد ی مدت دوباره خونه تنها شدیم که داشت با گوشی ور میرفت رفتم سمتشو به بهونه اذیت کردنشو و شوخی کردن ی گاز گرفتمش و جیغ میزد و میخندید چند بارم بوسش کردم که میخندید و میگفت نکن که سینه هاشو از روی مانتوش گرفتم و یکم خجالت کشید ولی باز میخندید ولی دیگه دلو زدم دریا و دستشو گرفتم و گفتم بیا اتاق بردم و خوابوندمش زمین و شرو کردم به بوس کردنش که بازم مقاومت میکرد و میخندید که روز موعود فرا رسید و دستمو بردم و دکمه های مانتوشو باز کردم که اون لحظه کن کارامو فهمیئد دستمو بردم زیر پیرهنش و سینشو گرفتم و فشار دادم که دیدم باز خندید و گفت اذیت نکن داداش گفتم فقط بذار ببینم چقدری هستن سینه هات که به زور همون طور که میخندید پیرهنشو دادم بالا،وای ی سینه تمیز و سفید و کوچلو یعنی دریغ از ی تار موی پوست پیازی وقتی مالیدم سینه هاشو چشماشو بست منم سینشو گرفتم دهنمو و خوردم بعدش که تموم شد قسمش دادم ه کسی نگه اونم قبول کرد از این به بعد دیگه همه چی شرو شد فکرشو نمیکردم بتونم باهاش ی روز حال اساسی کنم بعد اون قضیه هر موقع تنها میشدیم به ی بهونه ای در میرفت که گیرش نیارم ولی چند باری گیرش آوردم و سینه و کوسشو خوب مالیدم .و ی روزم خونه ما خوابید که من خونم خیلی بزرگه و سه تا خواب داره صبح که ساعت 5 بیدار شدم برم سر کار خانمم خواب بود و خواهر زنمم تو اون یکی اتاق خواب دیدم خبری نیستو رفتم سراغش ،خواب بود اولین بوسش کردم و خوابیدم کنارش همین که بغلش کردم بیدار شد اوایلی که باهاش حال میکردم زیاد چیزی نمیگفت یواش یواش سینهاشو مالیدم که پشتشو کرد به من دیگه دلو زدم دریا و شلوارشو کشیدم پایین و دیگه قاتی کرد و به زور شلوارشو نگه داشته بود و که دیگه کشیدم پایین و شرتشم کشیدم پایین راستشو بخواید دختر لاغریه ولی کونش خیلی گندس کیرمو دراوردم و به زور مالیدم در کوسش ولی واقعا شرایط بحرانی بود ترسیدم بفهمن و تمومش کردم و رفتم شرکت .
ی روز ظهر خونه مادر زن بعد ناهار خوابیدم که زنم اومد بالا سرم گفت ما میریم آرایشگاه با مامان .من متوجه نشدم که خواهر زنم تنهاس خونه بعد یک ساعت خواب بیدار شدم اومدم تو حال دیدم سر مبل خوابیده و بدون روسری و با یک تاب منم به بهونه خماری نشستم رو مبل اونم اصلا نخواست که خودشو جمع کنه دیدم کاری نمیکنه پریدم سرشو و از پشت بغلش کردم و یکم مقاومت کرد و جدی شد منم سینه هاشو مالیدمو بعد چند دقیقه
9.7K views21:53
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:53:52 بسختی واژن و باسنمو از آبهایی كه توش ریخته بود تمیز كردم .
بعداز اینكه بدنم گرم شد درد و سوزش كمی داشتم ولی مدام اون صحنه برام تكرار میشد.
خوف و اضطراب تمام وجودمو گرفته بود .
اومدم بیرون و حوله رو دورم پیچیدم .
یه حوله هم روی سرم و دور صورتم انداختم تا بكمك تاریكی بتونم فراموش كنم .
وقتی كمی آروم گرفتم رفتم یه چیزی ردیف كردم شام بچه رو دادم و دوباره خوابوندمش .
یه قهوه درست كردم و با خودم بردم توی اتاق ، فنجونم نصفه نشده كه دمر روی تخت افتادم و بالش رو روی سرم گذاشتم تا صدا رد و بدل نشه و های های گریه كردم .
حین گریه كردن خوابم برد .
با اومدن شوهرم و جابجا شدنش روی تخت بیدار شدم اما بروز ندادم . یه نفرت خاصی بهش پیدا كرده بودم ، دلم نمیخواست ببینمش یا باهاش حرف بزنم . رومو برگردوندم و خودمو به خواب زدم .
ساعت یك ونیم شب بود و تقریبا سه ساعتى میشد كه خوابیده بودم ، دیكه خوابم نمیبرد .
تاریكى اتاق و خر و پف شوهرم هم مزید برعلت میشد . همش توی فكر بودم !
كم كم ترس و خوف جای خودشو به هیجان میداد ، پشت سر هم این خاطره توی ذهنم مرور میشد و هر بار كه تكرار میشد كمتر ناراحتم میكرد .
بالاخره خوابم برد و وقتی بیدار شدم كسی كنارم نبود .
در حالیكه لحاف رو لای پام جمع كرده بودم و زانوهامو توی شكمم گرفته بودم ، به ساعت روی دیوار و چرخش ثانیه شمارش نگاه میكردم .
باسن قلمبه شده م رو كه به عقب هول میدادم ، خاطره ى دیشب برام زنده میشد . بدم نیومد . دوباره هول دادم عقب
خوشایند بود !
یه جورایی شیطنتم گل كرده بود !
از اینكه كسی این ماجرا رو ندید احساس خوبی داشتم .
یه ور باسنم رو تكون دادم بعد اونور ، بعد اینور ، بعد اونور
یه لذتی خاصی بهم دست داده بود كه خیلی تازگی داشت !
دستمو بردم لای باسنم . هنوز میسوخت و ترشح داشت
فكر اون آلت سفت ، اون فشار ، اون درد ، تلمبه زدنهاى بی امان ،
و بطور اغراق آمیزی به كلفتی و درازی آلت اون ناشناس و خاطره ى پاشیدن آبش كه بدنم رو پر كرده بود فكر میكردم و همینطور كه با انگشتام با خودم ور میرفتم . به لحاف لای پام فشار بیشتری اوردم و مدام تجسم میكردم .
به همه چی ، از یك یك مردایی كه سر راهم قرار گرفتند تا ساعتهایی كه شوهرم نیست و بچه هم مدرسه ست . از شماره هایی كه توی خیابون بهم میدادند تا مزاحمای تلفنی ، از همكارای توی شركت تا اربای رجوع !
اما اتفاق دیشب قابل مقایسه با هیچ چیز نبود .
داشتم به دعاهام فكر میكردم و معجزه ای كه منتظرش بودم . پاشدم رفتم گوشه ى اتاق روبروی میز آرایش ایستادم ، دستامو چسبوندم به دیوار و باسنمو هل دادم عقب و قلمبه كردم . همینطور كه توی آینه به چاك باسن و لرزش و قوس كپلم خیره شده بودم ، چند بار معجزه رو زیر لب زمزمه كردم و به این فكر میكردم دوباره چه ساعتی از دكتر وقت بگیرم و كی برگردم و چجوری از اون كوچه رد بشم خوبه ؟!

نوشته: یلدا

@dastanazadi
11.2K views21:53
باز کردن / نظر دهید
2021-10-22 00:55:14 كه میومد حالمو بد میكرد یكم كه خوردم برش گردوندم كونه كوچیكی داشن ولی خیلی نرم نبود چنتا سیلی محكم زدم كه قرمز شد سوراخش اكبند بود تمیز تنگ چنتا لیس زدم كه هی جیغ میزد كیر من سایزش معمولی بود تقریبا ١٧ سانت با كلفتی متناسب شروع كردم انگشت كردن كونش تف مینداختمو انگش میكردم كیرم سفت سفت شده بود انگشه سوم یكم اذیت میشد ولی میگفت بكن تقریبا حس كردم كه باز شده فقط تف میزدم به سوراخش دهنم خشك شده بودو تف هام لزج میترسیدم بدون كاندم بكنم ولی دیدم نمیشه یه نمه ك یرمو مالیدم به كوسش كه لرزید و خوابید باز كمرشو اوردم بالا سگی قمبل كرده بود خیلی خوشگل بود سفید لاغر سر كیرم یه تف زدم سنگ سنگ بود. ستام میلرزید مالیدم به سوراخش اروم فشار میدادم بره تو كونش یكم میرفت یه دفه در میرفت فقط نفس نفس میكردو ناله های ریز صداش اتاقو پر كرده بود همچی اروم شده بود صدای تیك تاك ساعتم میشنیدم بهش گفتم دودستی كونتو باز كن فاطمه سرشو گزاشت رو متكا با دستاش لپای كونشو باز كرد سوراخ خیس نیمه باز صورتی تیره عالی بود سر كیرم گزاشتم دم سوراخش میلرزیدو ناله میكرد اروم فشار دادم سر رفت تو كه یه جیغ كوچیك زد میدونستم داره درد میكشه گفتم فاطمه خوبی میگام اره گفتم فاطمه خودت باهش بازی كن فشار بده بره داخل با دستش لپای كونشو میكشد كه باز تر شه اروم عقب جلو میكرد واقعا حس بی نظیری بود شروع كردم كسش با دستم بمالم كه یه دفه حشری شد تا ته چسبوند كونش به ك یرم تخمام چسبیده بود به كسش داشتم از حال میرفتم بهترین لحظه عمرم بود یه گرمای بی نظیر رو ك یرم حس میكردم گرم نرم عالییی شروع كردم اروم تو كونش تلمبه زدن ك یرمو در نمیوردم اروم میزدم تو كونشو ناله میكرد بعد از چند دقیقه كشیدم بیرون یه صدای میداد وقتی از كونش در میومد ك یرم سوراخش قشنگ باز شده بوده نبض میزد كیرمو فشار دادم تو كونش خوابیدم روش تلمبه میزدم سینه هاشو میكشیدمو میمالیدم بهش گفتم بلند شو من بخوابم بشین روش دارد كشیدمو بلند شد بدنش عالی بود سفیدو لاغر اومد روم ك یرمو گرفت تو دستشو میمالید به سوراخشو میخواست بشین روش خیلی حشری شده بودم یك كه رو ك یرم بالا پایین میرفت حس كردم داره ابم میاد وقتی ناله هاش موهای پریشونشو میدیدم سینه هاش كه بالا پایین میشد جفتمون داغ داغ آتیش و باد خنكی كه از پنجره میمود بیشتر تحریكم میكرد دیدم ابم داره میاد كه سریع كشیدم بیرونو بلندش كردم خودمم بلند شدم بغلش كردم كیرم رفته بود لای پای اب كسش خیس خیس كرده بود بهش گفتم دسستو بزن به دیوار قمبل كن ك یرمو رو سوراخش باز میدادم با دستم جق میزذم حس كردم كه داره ال میاد محكم كردم تو كونش تا ته جیغ كشیدو اومد تكون بخوره كه چسبیدم بهش سینه هاشو گرفته بودم تلمبه میزدم گرمای سوراخش دیوونم كرده بود كه ابم اومد تا ته چسبوندم بهش و خالی كردم تو كونش یه لحضه بدنم خالی كردو داشتم می افتادم زمین بالا ترین لذتی بود كه تاحالا داشتم ریختن اب كیرم تو كونش یكم صبر كردم ك یرم خوابیدو كشیدم بیرون افتادم رو توشك لش بی حال فاطمه هم خوابید روم یكم كه صر حال اومدیم رفت خودشو خالی كنه منم زنگ زدم پرپروك دوتا پیتزا بیار حال نداشتم لباسمو بپوشم غذا كه رسید گفتم لباستو بپوش پول بردار برو دم در بگیر نشستیم رو مبل من لخت كیرم خوابیده ژله ای شده داشتیم پیتزا میخوردیم كه مادرش زنگ زد كجای گفت كلاسم تموم شده دارم میام غذارو كه خوردیم گفتم برام ساك میزنی نشست جلو پام با مانتو شروع كرد ساك زدن ولی اصلا ابم با ساك نمیمود گفتم فاطمه میزاری بریزم تو صورتت گفت نه اینا ولی قبول كرد اخرش گفتم یكم ناله كن منم داشتم جق میزدم كه ابم راحت اومد صورتشو اورد جلو ریختم تو صورتش یكمم ریخت رو فرش عاشق این بودم كه ابمو بریزم تو صورت دختر. رفت صورتشو شست گفت من باید برم من هنوز لش بودم بغلش كردمو رفت بیرون و درم بست تقریبا ٣ماهی دوست بودیم كه بعدش كات كردیم

@dastanazadi
28.1K views21:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-22 00:55:05 اولين سك س آتشين با فاطمه
دوست دخترم
سلام. پیمان هستم 

این داستانی كه میخوام براتون بنویسم تقریبا بر میگرده به ساله ٩١ اون زمان من حدودا ١٧ سالم بود و به نوعی اولین رابطه جدیم میشه گفت بود
رشتم كارو دانش بود و تازه وارده دانشگاه شده بودم اون زمان فیس بوك خیلی رو بورس بود و تو فیس بوك من با دختری اشنا شدم سه سال از من بزرگتر بود اسمش فاطمه بود یك ماهی از دوستی ما گذشت كه قرار شد فاطمه بیاد خانه ما . ما سعادت اباد بودیم و یك هفته هم خانه خالی بود
تقریبا وسط های پاییز بود هوا هم سرد بود هم خنك گاهی نمه بارون هم میزد
شنبه بود كه قرار بود فاطمه كلاس دانشگاه رو بپیچونه و بیاد پیش من
شبش تا صبح با هم حرف میزدیمو چت میكردیم بلاخره صبح شد و فاطمه را افتاد كه بیاد من هم میز صبحانه را اماده كردم خودم زود تر خورده بودم زنگ ایفون زده شد من در باز كردم و منتظر شدم تا فاطمه بیاد بالا وقتی رسید سلام كردم و بغلش كردم وارد خانه كه شد مانتوشو دراورد منم گفتم بشین صبحانه بخور و من نشستم و تلویزیون تماشا میكردم صبحانه اش كه تموم شد اب پرتغال كه براش خریده بودم اورد و باهم خوردیم نشست تو بغلم یه نمه مه گپ زدیم بهش گفتم بریم بخوابیم گفت اوهوم بعد دستشو گرفتم و رفتیم تو اتاق من فضای اتاق رو به نوعی لش طور درست كرده بودم چنتا توشك رو زمین با نور بنفش كمرنگ وارد اتاق شدیم من چنتا موزیك ملو داشتم با لپتاپ پلی كردم و لش كردیم تو تخت دست ساز من(توشك ها) كنار هم پنجره نزدیك تخت بود یكم بازش كردم هوا عوض بشه اولین رابطم بود فاطمه پشت به من كرده بود و من هم بغلش كردم یكم استرس داشتم و موهاشو نوازش میكردم چند دقیقه بعد برگش و چشم تو چشم هم شدیم لب هامون فاصله كمی باهم داشت همینطور كه نگاهش میكردم یك حرارتی ازش میومد كه واقعا میگم بعضی وقتا حس میكردم دارم میسوزم به حدی كه حشری شده بود یواش یواش دیدم لبش داره نزدیك لبم میشه لبشو چسبوند به لبم چند ثانیه گذشت كه شروع كردیم خوردن اب هم دیگه حس عجیبی بود مزه خاصی داشت نرم گوشتی و داغ اهنگ پلی بود و گاهی نمه بارون میخورد تو صورتمون لبامو بعضی وقتا میكشدو گاز میگرفت عالی بود یواش یواش شروع كردم سینه هاشو مالوندن میخواستم سریع تر سینه هاشو ببینم بلاخره لبمو جدا كردمو شروع كردم گردنشو خوردن لرزش های ریزی داشت نفس نفس میزد رفتم پایین تر چاك سینشو لیس میزدم اومد تاپشو در بیارم دستشو گزاشت روش دستشو بوس كردم شروع كردم انگشتاشو خوردن حشری تر شد ناله های ریز میكرد تاپشو دادم بالا دراوردم انداختم گوشه اتاق موهاش ریخت رو صورتش شروع كردم دوباره لباشو وحشی میخوردم گاز میگرفتم با دستم سینه هاشو میمالیدم بهترین حس دنیا بود داغ نرم بدنش معمولی بود اما خوش فرم سوتینشو كشیدم بالا در اوردم فقط داشتم سینه هاشو نگاه میكردم عاشق بدنش شده بودم همونی كه ارزوشو داشتم سینه های گرد شصتو پنج نوك كوچیك و صورتی ملایم شروع كردم صورتمو تو سینه هاش میمالیدم فقط ناله میكرد نوكشو كه كردم دهنم بدنش لرزید میخواست از دهنم در بیاره فقط میك میزدم خیلی خوب بود نرم طعمه عجیبو جدیدی داشت حسابی سینه هاشو مالیدمو خوردم میخواستم چون باره اوله تا همینجا تموم كنم كه دستشو اروم كرد تو شلوارم یه لحضه لمس شدم ك یرموگرفت تو دستشو باهاش بازی میكرد وقتی تخمامو میمالید دیوونه میشدم گوشمو میخوردو با كیرم بازی میكرد لمس شده بودم حسابی داغ كرده بودم نشست روپام یه لب گرفت شورتو شلوارمو باهم كشید پایین شروع كرد ك یرمو خوردن یكم دندون میزد ولی خوب میخورد گرمایه دهنشو رو كیرم حس میكردم وقتی تخمامو میك میزد بدنم میلرزید با كیرم بازی میكردو محكم ساك میزد خیلی حشری شده بود وقتی نگاهش میكردم دیوونه میشدم نور كم ك یر من تودهنش موهای پریشون بوی نمه خاك و بارون یه لحظه دیدم ابم داره میاد بهش گفتم گفت میخوام بخورمش ابم پاچید تو گلوش بهترین حس بود خالی شدم كیرم خوابیده بود اومد لش كرد روم خیس عرق بودیم باز سینه هاشو میمالیدمو از رو شلوار با كونش بازی میكردم كه دراز كشید كنارم دكمه شلوار لیشو باز كرد گفتم شاید دیگه تكرار نشه رفتم روش شیكموش لیس میزدمو میومدم پایین زیپ شلوارشو باز كردم خیلی تنگ بود به زور كشیدم پایین كه شرتش هم درومد وقتی شلوارشو دراوردم جواربش هم درومد پاهاش رو مه دیدم دیوونه شدم انگشت های لاغر كشیده رگش زده بیرون لاك قرمز تمییز سفید حسابی داغ كردم شروع كردم روی پاش بوسیدن انگوشتاشو میمالیدم تو صورتمو میخوردم یواش یواش اومد بالا ساقشو لیس میزدمو گاز میگرفتم رونش لی میزدم واقعا خوب بود وقتی گاز میگرفتم دلم میخواست بكنمش كسش اب انداخته بود یه كم مو ریز داشت ولی مثل سینه هاش صورتی كم رنگ و كوچیك بدم میومد ولی اونقدر حشری شده بودم لباسمو دراورد خشكش كردم شروع كردم لیس زدنو میك زدن كه یه جیغ كوچیك كشیدو نفس نفس میزدو میلرزید عالی بود اما ابش
21.2K views21:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-22 00:55:00 گفت نه گفتم پس چرا نوار گذاشتی گفت ترشح دارم . اون روز گذشت و من تو خماریش موندم تا اینکه دوهفته بعد مامانم گفت سوزی من دارم میرم بیرون تا شب نمیام زنگ بزن اهو بیاد پیشت. زنگ زدم اهو گفت باشه میام.مامانم رفت سریع تاپ تنگی پوشیدم که سینه هام رو بزرگ تر نشون میداد با شرتک لی زنگ در که خورد زدم اهو اومد بالا گفتم سلام گفت سلام چه خوشگل کردی خندیدم نشستیم رو مبل شربت اوردم براش گفت زحمت نکش ناهار خوردم.گفتم من نخوردم.گفت پاشو بریم بخور .ناهار ماکارانی بود . نشستم پشت میز و اونم کنارم نشست زیپ شرتکم رو وا کردم و باز نشستم از عمد یکم ماکارونی ریختم رو پام خم شد و برداشت.گفت سوزی زیپت بازه.گفتم اشکال نداره من جلو تو لختم نشم اشکال نداره گفت چرا اشکال داره.ناهارم رو که خوردم نشستیم رو مبل اومد بغلم تاپم رو داد بالا و پستونم رو مکید . منم شروع کردم با کمرش بازی کردن.گفتم اهو دارم داغ میشم گفت وا یعنی چی فهمیدم معنی شو نمیدونه. گفتم بریم رو تخت .رو تخت به پهلو دراز کشیدم و تاپم رو کامل در اوردم اومد و مکید منم شروع کردم به نوازشش دیدم مک هاش رو پستونم داره تند و عمیق میشه.حشری شده بودم .از پشت شرتش رو کشیدم عکس العملی انجام نداد.گفتم اهو همیشه دوست داشتم رییس باشم ارباب خندید سینه مو در اوردم و گفتم رو شکم بخواب .بی اختیار شده بودم.سینه شو چنگ زدم و از رو لباس مکیدم.دستم رو کردم لای موهاش و لبش رو مکیدم اونم همراهیم میکرد گردنش رو لیس زدم لباسش رو دادم بالا سرم رو کردم زیر لباسش و سینه اش رو بوسیدم لباسش تنگ بود برای همین سرم چسبیده بود به سوتینش سرم رو اوردم بیرون و سوتینش رو باز کردم.از زیر لباس بیرون کشیدمش.دوباره بوسیدمش خمار شده بود سرم رو کردم زیر لباسش و پستوناش رو تف مالی کردم و عمیق مک محکم میزدم. دردش اومده بود و سرم رو فشار میداد پستونش رو با زبونم لیس زدم و بین دندونام گرفتم و کشیدم اهش در اومده بود لباسش رو در اوردم و شکمش رو بوسیدم . رفتم طرف شلوارش و دکمه شو باز کردم گفت نکن سوزان گفتم باز نمیکنم . شرتش رو کشیدم زیر شکمش یکم مو داشت زیر شکمش رو بوسیدم. نمیذاشت برم پایین تر. نشستم و بغلش کردم نوک پستونام میخورد پشتش.پاهامو باز کردم و نشوندمش تو بغلم .تنها کار لز زوری بود سرش رو گرفت بالا و لبام رو مکید دستاش رو گذاشتم دور گردنم سریع دستم رو بردم زیپ شلوارش رو باز کردم و دستم رو کردم تو شرتش نوار بهداشتی داشت کسش خیس بود تقلا میکرد از یک طرف دردش اومده بود از یک طرف نمیخواست دست بزنم بهش .اشکش در اومده بود . دستم را کشیدم رو کسش لرزید کسش خیس بود . ولش کردم. یکی زد تو گوشم و گفت ازت انتظار نداشتم. پاشد بره که موهاش رو کشیدم و افتاد تو بغلم . رفتم جلوش تقلا میکرد پاشه .با دستام پاهاش رو گرفتم و شلوارش رو در اوردم یک شرت سبز پاش بود شرتو در اوردم گریه میکرد و جیغ میزد . جلو دهنش رو گرفتم و کشیدمش تو بغلم بهش گفتم اهو اگر دختر خوبی باشی قول میدم پرده تو پاره نکنم دست و پا زدناش بیشتر شد گفتم نه قول نمیدم دستم رو بردم طرف کسش دوباره دست و پا زد گفتم اروم باش تا نکنم اروم شد فقط گریه میکرد.خوابوندمش و سینه مو کردم تو دهنش موهاشو نوازش کردم و گفتم دختر خوبی باشی و باهام همکاری کنی کاریت ندارم وگرنه پرده تو میبرم. پستونمو مک نمیزد گفتم بخور گفت نه پستونم رو چپوندم تو دهنش و گفتم یالا یالا بازم مک نزد دستم رو کشیدم رو کسش مک زد چوچولش رو گرفتم و
مالوندمشون دست و پا زد گفتم نه تو ادم نمیشی انگشتم رو کردم تو سوراخ کسش تقلا هاش بیشتر شد زجه میزد گفتم اگر اروم باشی کاریت ندارم اروم شد دستش رو کشیدم و بردمش رو میز ناهار خوری نشوندمش پاهاش رو وا کردم و سس مایونز رو ریختم رو کسش فقط گریه میکرد دستش رو گرفتم و کردم تو شرتکم برخورد دست سردش با کسم حشری ترم کرد سینه اش رو فشار دادم و گفتم بمالون کاری نکرد پستوناش رو کردم تو دهنم و گاز زدم و کشیدم دستمو گذاشتم رو کسش مالوندم حشرم زده بود بالا نشستم رو میز و گفتم بهش شرتکو در بیار .شرتکم رو در اورد . پاهام رو باز کردم و موهاش رو کشیدم صورتش رو اوردم جلو کسم گفتم بهش بخور چوچولم رو کرد تو دهنش و مک زد و خورد زبونش میخورد به چوچولم حس خوبی داشتم. بهش گفتم تند تر تند تر مک زد داشتم به درجه ی ارگاسم میرسیدم. موهاش رو کشیدم تند تر مک زد یک دفعه منی ام پاشید تو دهنش صورتش و عقب کشید بی حس شده بودم گفتم من و زود ببر رو تخت دستم رو گرفت و من رو برد رو تخت از بی حس شدنم میترسید خوابیدم و گفتم بمک سینه مو...

پایان
@dastanazadi
19.6K views21:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-22 00:54:49 لز خشن با دوستم

سلام . من سوزانم و ۱۸سالمه این خاطره مال ۱۷سالگیمه.دوم دبیرستان بودم که وارد مدرسه جدید شدم.یکی از همکلاسی ها هیکل ریزه میزه ای برخلاف من داشت و باسن برامده به طوری هر وقت دستش بالا میرفت مانتوش بالای باسنش گیر میکرد .اون زیادی مذهبی بود یک روز بهم گفت سوزی میایی همسفر من بشی.منم که دیدم بهترین راهه گفتم اره.اهو خیلی مامان و سکسی بود هربار که دستش رو میگرفتم شرتم خیس خیس میشد.یک بار بغلش کردم حسابی داشتم ارضا میشدم.اهو گفت من بغل از پشت رو دوستدارم منم از پشت بغلش میکردم.یک روز سر کلاس دیدم دستش رو سینه راستشه. گفتم چیشدی گفت هیچی یکم قلبم درد میکنه. منم دستم و گذاشتم رو سینه اش و چنگ زدم. همین طور سینه گرفتنای من ادامه داشت تا اینکه یک روز دستم رو از زیر مانتوش کردم تو لباسش.سوتین تنش بود گفت چیکار میکنی گفتم خواهرمی محرمی دوست دارم بعدم اینجا که اشکال نداره.هیچی نگفت . جرعت نمیکردم دستم رو ببرم زیر سوتینش تا اینکه فرداش اومد و گفت سوزی من دارم میرم مسافرت خیلی ناراحت شدم اونم برای دلداریم دستش رو کرد تو مانتوم از شانس خوب من که هیچی تنم نبود دستش مستقیم خورد به پستونم سریع دستش رو کشید و گفت ای وایی ببخشید کنار لبش رو بوسیدم و گفتم فدای سرت عزیزم راحت باش. دوباره دستش رو کرد گفت میخوام نگاهش کنم. دکمه های مانتوم رو در اوردم و گفتم بیا عزیزم سرش رو اورد جلو و نگاه کرد گفت خوش به حالت سینه هات بزرگن.گفتم فدای تو بشن.گفت چرا این پستونت زده بیرون اون نزده گفتم تو بیارش بیرون گفت چه جوری گفتم بمک دهنش رو گذاشت رو پستونم و خورد اما زود از دهنش در اومد گفتم اشکال نداره دوباره بکن دوباره کرد اما کل سینه مو خورد گفتم بهش خانومی فقط پستونم دوباره مکید چند بار از دهنش در امد تا یاد گرفت.بهش گفتم اهو عصر میایی خونه ما گفت چرا گفتم درس گفت باشه.عصر یک سوتین توری بنفش پلنگی پوشیدم با یک تاپ یقه گشاد روشم مانتو.به مامانم گفتم ما میریم پایین درس بخونیم.اهو امد تنش سوتین نبود.بوسش کردم و گفتم خوبی گفت اره ممنون. گفتم اهو چرا سوتین نبستی گفت از حموم اومدم وقت نشد.گفتم اخی .لبش رو بوسیدم گفت نکن سوزان گفتم چرا نکنم خندید دوباره بوسیدم این دفعه اون لب پایینم رو مک زد منم لب بالاشو کشیدم خوشش اومده بود گفت دوست دارم روت بخوابم.خوابیدم و گفتم بیا روم اومد روم لبام رو مکید زبونش رو کشید رو دندونام گفتم اهو سینه هام رو میخوری گفت اره گفتم وایسا من ندیدم سینه هاتو. لباسشو کشیدم بالا سینه هاش کوچیک بود خیلی کوچیک پستونش رو مکیدم و گاز زدم گفت آی دوباره سینه اش رو کشیدم یکم مک زدم خسته شدم.لباسم رو زد بالا گفت چه سوتینت خوشگله گفتم برا تو پوشیدمش.سینه مو اورد و مکید حس خوبی بهم دست داد .دستم رو روی پشتش کشیدم به پهلو چرخیدم و دستم رو میکشیدم رو شکمش مک هاش تند شد فهمیدم داره حشری میشه سینه مو در اوردم از تو دهنش خمار شده بود گفت عه سوزی گفتم بهش خانمی بسه دیگه بخواب رو شکم خوابید گردنش رو بوسیدم لاله گوشش اومدم پایین بین سینه هاش رو بوسیدم رو شکمش رو بوسیدم.دور نافش رو با زبونم لیس زدم گفت نکن.صداش گرفته بود .شلوارش رو دادم زیر شکمش سریع دستم رو گرفت گفتم بهش کاری ندارمت زیر شکمش رو بوسیدم لیس زدم.بلندم کرد و دوباره شروع کرد به مک زدن. گفتم بهش خانومی مریضی
18.2K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-22 00:54:37 طرفمون...بعد به کیرای شق هردومون نگاه کرد نیشش باز شد...بعد صدا زد...شیرین....شیرین..
بعد صدای دختره بلند شد گف بله
طناز_ پاشو شیرینی بیار اقایون میل کنن اون رفت تا بیاره... ما هم چاییمونو داشتیم میخوردیم ک پرسیدم ؛ شما متاهلین. اونم گفت نه ما دانشجوییم و این خونه دانشجوییمونه چاییمون رو تموم کرده بودیم که اون دختر مو بلونده اومد...لخت لخت هیچی تنش نبود...با پیشدستی شیرینی اومد بهمون تعارف کرد من و شاگردم همو دیدیم نفسمون بریده بود اصلا دهنم خشک شده بود نمیتونستم حرف بزنم شیرینی رو گرفتمو گذاشتم رو زمین...اونم نشست و با خنده گفت؛ اخ یادم رفت بگم منو طناز جون خودمون شیرین هستیم‌..بعد خندیدن...بعد به پشتی تکیه داد پاشو باز کرد کسش نمایون شد...کسش حالت بنفش بود حال میداد خوردن....داشت کسشو جلومون میمالوند و اه و ناله میکرد طنازم لباسشو داد بالا کسشو نشونمون داد...بعد به ما پشت کرد و حالت چهار دست و پا وایساد و هی کونشو‌ میلرزوند...یهو دیدم شاگردم کیرشو در اورده و داره جغ میزنه که طناز پیش شیرین بود...گفت بیاین بکنین... این کوسای ما کیر میخوان...منم نامردی نکردم لباسمو در اوردم فقط با شلوار اومدم سمت طناز افتادم روش شروع کردم لب گرفتن...سیناهاش رو میمالیدم گردنش را میخوردم... اووووف رسیدم به سینه هاش جوری مکیدم که هی ناله میکرد دستش رو کسش بود و داشت میمالوند بعد پاشو صد و هشتاد درجع باز کردم کسشو لیس زدم...اووووف...عجب کسی...نرم نرم‌..‌‌‌..با چوچولش ور میرفتم که گفت جووون اووووف عزیزم کسمو دیدی چه لطیفه...طعمشو چشیدی حالا بکنش...ی لحظه دیدم مهرشاد سر پاس و شیرین داره براش ساک میزنه...خیلی ماهرانه براش این کارو میکرد و منم شلوارمو در اوردمو گفتم؛ بخورش اونم خزید روم کیرم گرفت تف زد هی کلشو لیس میزد تخمامو میکرد تو دهنش... اووووف خیلی حال میداد‌...در حین عملیات مهرشاد شیرین رو بلند کرده بود داشت سرپا میگاییدش...اوووف صدای چکشش اتاقو پر کرده بود اونم هی اخ و اخ میکرد...منم حشری تر شدم طنازو گرفتم خوابوندم پاشو انداختم رو دوشم کیرمو به چوچولاش میمالیدم...داشت حال میکرد بد کردم تو کسش...یهو ی اخ اروم کشید چند ضربه تلنبه زدم که طناز گفت؛ عزیزم
جاهارو عوض کنین....میخوام کیر شاگردتم بره تو کسم.‌..خلاصه جاها عوض شد منم دراز کشیدم کیرمم راست راست ...شیرین اومد طرفم افتاد روم یکم لب بازی کردیم بعدش کیرمو گذاشت دم کسش ...شروع کرد بالا پایین رفتن...اووووف وقتی این کارو میکرد سینه هاش تکون میخورد دیگه داشتم میمردم دوباره برگشت پشت به من کون گنده ی سفیدشو که با ضربات دست مهرشاد قرمز شده بود عقب اورد... اوووف کیرمو راحت کرد تو کسش...کونش میلرزید....کیرمم میرفت میومد...منم داشت ابم میومد...که گفتم داره میاد...که بلند شد...همش پاشید رو لب و صورتش...بیحال افتاده بودم... که نشست رو دهنم...کسشو براش مکیدم اونم کیر منو...کلی خورد تا دوباره داشت بلند میشد که مهرشادو دیدم...هر دو به پهلو دراز کشیده بودن..‌.یه لنگه از پای‌ طنازو داد بالا کیرشو گذاشت دم کسش...میزد به چوچولش. چون کس طناز خیس بود کیرش سر خورد رفت تو کس... جووووون که شیرین گفت...عزیزم ...از کون بکن دو طرف کونشو با دست گرفت...سوراخ کونش معلوم شد...اوووف عجب سوراخی...معلوم بود همه جور کیر تو این کون رفته بود...منم پریدم روش به کونش تف زدم کیرمم که اب دهن مهناز گرفته بود...چرب چرب بود....گذاشتم تو کونش اوووف زیاد گشاد نبود...ولی خیلی داشتم کیف میکردم...تلنبم زیاد شده بود...شیرینم کسشو میمالید چون حالت دست و پا واستاده بود... حدود پنج دقیقه کون نازشو گاییدم و بصورت غافلگیری کردم تو کسش...انقدر تلنبه زدم که صدای جیغ اتاقو برداشت.....ارضا شد افتاد کف
زمین‌.....منم رفتم طرف طناز و مهرشاد...طناز نشسته بود لبه میز نهار خوری پاشو وا کرده بود مهرشاد بصورت اُریب داشت کونشو میگایید... منم نامردی نکردم...کسشو تف زدم مهرشاد کیرشو در اورد ب طناز‌ گفت بیا پایین اول مهرشاد دراز کشید بعد طنازم رو بالا اومد روش مهرشاد کیرشو گذاشت تو کونش منم کیرمو کردم تو کسش...داشت حال میکرد...شیرینم داشت فیلمبرداری میکرد که گفتم از ما نگیر...
گف چرا؟ گفتم ؛ خوشم نمیاد... اونم گفت اوکی
ولی باید شما دوتایی منو بکنین...منم گفتم باشه خلاصه من کیرمو تو کس طناز عقب جلو میکردم یه دفعه بدنش لرزید...اب مهرشادم برا بار دوم اومد...دیگه نا نداشت...ولی خسته نمیشد خلاصه شیرینم را منو مهرشاد کاملا گاییدیم...و طنازم کیرامونو لیس میزد...اخرم کاراشونو نصب کردیم...ولی دو روز طول کشید..

پایان
@dastanazadi
17.5K views21:54
باز کردن / نظر دهید