Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده آزادی

لوگوی کانال تلگرام dastanazadi — داستانکده آزادی د
آدرس کانال: @dastanazadi
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 131.28K

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2021-10-19 00:49:58 سلام. اسم من هانی هستش میخواستم یه داستانی رو براتون تعریف کنم که مال اولین سکس زندگی من با یه دختر هستش چون من اصولا یه پسری هستم میتونم خیلی با دخترا جور زندگی کنم ولی از حرف زدن با آنها تا انجام دادن سکس بیشتر لذت میبردم نمیدونم که چرا این همه صحبت کردن باهاشون رو به سکس ترجیح میدادم .ولی یک روز که ما باهم در کلاس بودیم اخه من در شهرمون کلاس میرم و ام البنی به کلاس می اومد ما در یکی از شهرهای استان بوشهر زندگی میکنیم خونمون هم نزدیک به هم از اونجایی که میخواستم در دوستی رو باهاش باز کنم یه روز که در کلاس بودیم بهش چشمک زدم اونم کوتاهی نکرد و با یه زبونک جواب داد از اونجا بود که ما با هم دوستی رو اغاز کردیم وقتی که کلاس تموم شد به بهونه ی گرفتن دفترش جلو رفتم و اون هم که خودش میدونست علاقه ای به دفترش ندارم و برای چی اومدم به من داد و رفتیم خونه . تو کوچه دیدمش و بهش سلام کردم و جوابم رو داد و کلی احوال پرسی بهش گفتم یه روز می خوام دعوتت کنم خونمون که بیایی که یه جایی از دفترت رو گیر کردم و نمیتونم بخونمش. خلاصه اونم قبول کرد. این خانم سبزه هست و یه قد بلندی داره یه کونی داره که اگه بهش نگاه کنی سریع ابت راه می افته . از بس این کون بزرگه. موقع موقع عید بود که خانوادم رفته بودن مسافرت من هم شده بودم خونه پا .یه روز که دیدمش دعوتش کردم به خونمون کلی اصرار کردم اونم کلی بهونه اورد گفت که نمیشه ناجوره بابات اینا خونن من هم سریع بهش گفتم که خونمون خالیه اونم با کمال میل قبول کرد. چهرش یه چیزی دیگه میگفت ولی میدونستم که چقدر تو کفه. بلاخره ظهر شد نهار هم از بیرون سفارش داده بودم . نهار خوردیم همه چیز بدون هیچ حرفی پیش میرفت که نهار تموم شد و با هم سفره رو جمع کردیم و در بین راه که سفره رو میبردیم یه در کونی بهش زدم خودش رو به نفهمی زد. بعد اومدیم تو پذیرایی نشستیم و گفت که کار داشتی باهام گفتم اره رفتم دفترش رو اوردم و یه جایی که برام نا مفهوم بود بهش نشون دادم یه جورایی حرف میزد که من رفته بودم تو حس بعد رفتم کنارش نشستم و خودم رو بهش چسبوندم و اون اول خودش رو کشید کنار بعد من ول نکردم و رفتم دوباره خودم رو بهش چسبوندم و بهش کفتم واسه چی اینقدر به خودت آزار می رسونی لباسات رو بیار تا راحت باشی قبول نکرد و با کلی اصرار فقط رو سریش رو در اورد . موهای نرم و خیلی بلندی داشت . خیلی شرم میکرد ولی بعدا براش عادی شد. ماهواره روشن کردم بهم گفت یه کانال فیلم بگیر تا نگاه کنیم گفتم چه فیلمی ، گفت که فکر بد نکنی یه فیلم ایرانی بگیر تا نگاه کنیم .فیلم رو واسش گرفتم همینطور که فیلم نگاه میرد خوابش برد من که دیدم خوابه از موقعیت استفاده کردم و یه کانال سوپر رو گرفتم و صداش رو بلند کردم چه اخ و اوخی تو خونه راه افتاده بود بعد از گذشت نیم ساعت که فهمیدم بیدار شده و خودش رو الکی به خواب زده رفتم طرفش یه لبی ازش گرفتم وای باور نمیکنید دیگه داشتم غش میکردم که چه لبی داشت اولین لب زندگی ام بود چه لب غنچه ای داشت یه نیش خند زد و چشماش رو باز کرد اون به من گفت چیه شیرینه ، گفتم اره حتی شیرینتر از قند . کانال سوپر رو گرفتم . خلاصه اون کف کرده بود مانتوی کوتاش رو در اورد بهم گفت بقیش رو خودت در بیار یه تاپ مشکی تنگ و قشنگی تنش بود که سینه های هندونه ایش رو توی اون به وضوح میشود دید که چه حالی بهم دست داد بزرگترین لذت زندگیم رو داشتم تجربه میکردم سینه های بزرگش رو تو مشتم گرفتم اونا رو فشار دادم تاپش رو در اوردم یه کرست آبی تنش بود کرستش رو در اوردم سرش رو لیس زدم داشتم چه کیفی میکردم .سینه هاش رو مثل بستنی لیس میزدم شلوار لی تنگ رو پوشیده بود که هر جنبنده ای رو به وجد می اورد شلوار رو در اوردم شرت پاش نبوش وایییی که نمیدونین که اون کون خوشتراش رو دیدم طاقت نیوردم چشمام نمیتونست بزرگی و عظمت کون رو تو خودش نگه داره ای وایی چقدر لذت داشت کون سبزه بدون مو هیچی لذتبخش تر از این نیست که شلوار یه دختر پایین بکشی مو نداشته باشه . سریع رفتم سراغ کسش غرق اب شده بود لباش رو عجیب میخوردم . بعد رفتم سراغ چوچولش که تا زبونم رو روش گذاشتم و لیس زدم مثل مار به خودش پیچید . همینطور ادامه میدادم که دوباره ارضا شد تمام ابش رو ریخت تو دهنم چقدر خوشمزه بود همش رو قورت دادم . بعد بهش گفتم همین جا بمون تا بیام رفتم بیرون اسپری 30 دقیقه ای زدم اومدم تو دیدم به شکم خوابیده با یه خیار خودش رو اماده میکنه به خودم نیوردم تو نرفتم تا وقتی کارش تموم شد اسپری حسابی بی حس کرده بود وای نمیدونین کیرم رو گذاشتم تو دهنش پا شد دوباره به شکم خوابوندمش کونش رو ژل لیز کننده زدم همین که کیرم رو گذاشتم لای کونش سریع
4.0K views21:49
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:54:21 فقط سوپرای وطنی Vip
@AFShAnude
@AFShAnude
24.0K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:54:11 داستان گی

ﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﻪ. ﺍﺳﻤﻢ ﺍﻣﯿﺮﻩ ﺷﻮﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﺧﺮﻣﺎﯾﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﭘﻮﺳﺘﻢ ﺳﻔﯿﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮔﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺎﻝ ﺍﺯﻡ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺗﺮﻩ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﮐﯿﺮﺵ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩ ﺧﺐ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﺍﺻﻞ ﻣﻄﻠﺐ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻗﺒﻠﯿﻤﻮﻥ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻣﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﻮﭼﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻍ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﭼﻤﻮﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﻬﺪﯼ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﺩﯾﮕﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﻣﻬﺪﯼ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﭼﺸﺎﺵ ﺑﺮﻕ ﺯﺩ ﻭ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﻣﯿﺮ ﺑﺮﯾﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﻪ ﯾﻬﺠﻮﺭﯼ ﭘﯿﭽﻮﻧﺪﯾﻤﻮ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﻦ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻣﻬﺪﯼ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﺭﺍﻩ گفت ﺑﺮﯾﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﯿﺎﻣﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﻨﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺮﻡ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻮﻧﻤﻮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﮑﻢ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﺷﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﺮﯾﻊ مثل ﺳﮓ ﻣﻨﻮ ﺑﮕﺎﺩ ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺿﺎﯾﻊ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺩﻣﻮ جمع و ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭘﺎﺷﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﻝ ﮐﻦ ﮔﻔﺖ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﺵ ﻣﻨﻢ ﺷﺪﯾﺪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﺰﺍﺭﻩ ﯾﮑﻢ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺰﺍﺭ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﮐﯿﺮﺵ ﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﻓﻌﻪ ﻗﺒﻞ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯿﮕﺬﺷﺖ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭﺷﺖ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮ ﺟﻮﻥ ﺭﻓﺘﯽ ﻣﻨﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﺑﻬﺖ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﯿﺮﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﺗﺮﺍﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﻔﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻭﻭﻑ ﺑﻌﺪ ﯾﮑﻢ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻣﺶ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﯿﺮﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﯾﮑﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺑﮑﻦ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﭘﺸﺖ ﮐﻦ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺳﮕﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻮﻧﻤﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﯾﮑﻢ ﮐﻮﻧﻤﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﯾﮑﻢ ﺗﻒ ﺯﺩ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﺵ ﻣﻨﻢ ﯾﮑﻢ ﺗﻒ ﺯﺩﻡ ﺳﺮ ﺳﻮﺭﺍﺧﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺭﻭﻡ ﺑﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﺎﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺑﺎ ﮐﻮﻧﻢ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﺍﺭﻭﻡ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﻭﻭﻑ ﺣﺸﺮﻡ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﯾﮑﻢ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﻨﻢ ﺍﻩ ﺍﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺣﺎﻟﺘﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺭﻭﻏﻦ ﺑﯿﺎﺭ ﺭﻭﻏﻦ ﺭﻭ ﺍﻭﺭﺩ ﻣﺎﻟﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﺍﺧﻢ ﺑﻌﺪ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺭﻭﻏﻦ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭ ﺷﮑﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭﻡ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﺎﯾﯿﺪﻩ ﺷﻢ ﺑﻌﺪ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺍﺧﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﻨﻢ ﻧﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺟﻮﻭﻭﻭﻥ ﻓﺪﺍﯼ ﮐﯿﺮﺕ ﺷﻢ ﺑﮑﻦ ﺍﻭﻭﻭﻭﻑ ﺑﮕﺎ ﻣﻨﻮ ﺍﻭﻭﻭﻡ ﺍﺁﻫﻬﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺣﺸﺮﯼ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﭘﻨﺞ ﺷﯿﺶ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩ ﺍﺑﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺍﻫﻬﻪ ﮐﺸﯿﺪ ﺩﺭﺵ ﺍﻭﺭﺩ ﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﯿﺮ ﺟﻮﻥ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﻌﺪ ﻟﺒﺎﺳﻤﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ

ﻧﻮﺷﺘﻪ : امیر

@dastanazadi
24.0K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:52:06 ﻟﺐ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺍﺑﺶ ﭘﺎﺭﻙ ﻛﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻫﻢ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﺳﺮﻳﻊ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﻣﺰﻩ ﺭﮊ ﻟﺐ ﺣﺎﻟﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﮔﻔﺖ ﻟﺐ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﺴﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﺭﻭ ﻛﺸﻴﺪﻡ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺷﺮﻭ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﺎ ﺳﻴﻨﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺮﻡ ﻭﮔﻮﺷﺘﻲ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﻴﺪ ﻭﺧﻮﺵ ﻓﺮﻡ ﮔﺮﺩ ... ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻳﻮﻧﻪ ﻣﻴﺸﺪﻡ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﺟﻠﻮ ﺭﻭ ﺧﺎﺑﻮﻧﺪﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺭﻭﺵ ﻛﻴﺮﻡ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﭼﺎﻙ ﻛﺴﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻣﻲ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﺍﺧﺮﺵ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻳﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﻌﺪﺵ ﺗﻤﻮﻡ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻓﻜﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻜﻨﻲ ﺗﻮﺵ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﭼﻲ ﺑﮕﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﻭ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﻧﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﺵ ﻧﻤﻲ ﺍﺭﺯﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺗﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻩ ﻧﺎﻣﺰﺩﻱ ﭘﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮔﺎ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺑﻬﺖ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﺴﻲ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﻲ ﻣﻴﺸﺪﻳﺪ ﺗﻮ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻬﺖ ﻧﺎ ﺑﺎﻭﺭﻱ ﮔﻮﺷﻴﻢ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺍﺩﺷﻢ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﻛﺠﺎ ﻣﻮﻧﺪﻱ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺗﺮﺍﻓﻴﻚ ﮔﻴﺮ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺐ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺒﺮﻣﺶ ﺩﻳﮕﻪ !! ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﻓﻜﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﮔﺬﺷﺖ ﻧﻜﻨﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﻛﻨﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻜﺮ ﺍﺑﺮﻭ ﻫﻢ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻭﺷﺎﻳﺪ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺧﻤﺎﺭ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺷﻬﻮﺕ ﺍﺗﻴﺶ ﻣﻴﮕﺮﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﻮ ﻣﻴﻔﻬﻤﻮﻧﻪ ﻛﻦ ﺷﻚ ﻧﻜﻦ ﺑﻴﺎ ﺑﻜﻦ ﺗﻮﺵ ﺩﻝ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﺩﻣﺶ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﻋﻘﺐ ﺩﺭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺯ ﭘﺎﺵ ﺩﺭﺍﻭﺩﻡ
ﺩﻳﮕﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﻛﺲ ﻟﻴﺴﻲ ﻭ ﺑﻨﺪ ﻭﺑﺴﺎﺕ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﺲ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺧﻴﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﻛﺴﺶ ﺩﻳﺪﻡ ﺧﻴﺲ ﺧﻴﺲ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺯﻭﺩ ﺍﺭﺿﺎ ﻣﻴﺸﺪ ﻛﻴﺮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﮔﺎﺵ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭﻱ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺭﻭﻡ ﺑﺎ ﻟﺒﻪ ﻫﺎﻱ ﻛﺴﺶ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﻮﻥ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﻭﺿﻮﺡ ﻣﻴﺪﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻳﻮﻧﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﮕﻪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺰﺑﻮﻥ ﺍﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻜﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮﺵ ﺑﻲ ﺍﻧﺼﺎﻑ ........... ﺗﺎ ﺗﻪ ﺣﻞ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﻮﺵ ﻭﺍﻱ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻱ ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺧﺎﻟﻲ .. ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺭﻳﺘﻤﻴﻚ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﭘﺎﻫﺎﻱ ﺳﻔﻴﺪﺵ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎ ﺭﻭﻧﺎﺵ ﻭﺭ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻳﻜﻲ ﻫﻢ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻣﻲ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﻳﻮﺍﺵ ﻳﻮﺍﺵ ﺩﻳﺪﻡ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻨﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﻛﻴﺮﻡ ﺳﺮﺵ ﺳﺮﺥ ﺷﺪﻩ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺎﺩ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺟﻮﻥ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻱ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎﻱ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻲ ﻣﻨﻮ ﺩﻳﻮﻧﻪ ﻛﻨﻲ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻮ ﺷﻨﻴﺪ ﮔﻔﺖ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻛﻴﺮﺕ ﺑﺮﻡ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻲ ﻧﺮﻣﻪ ﺩﺍﻏﻪ ﺧﻴﺴﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﺻﺪﺍﻱ ﻟﺮﺯﻭﻥ ﻳﻨﺎﺭﻭ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻛﻪ ﻳﻬﻮ ﺯﻳﺮ ﺍﺗﻴﺶ ﺑﻨﺰﻳﻦ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﺷﻌﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻴﺘﺮﻛﻴﺪﻡ ﻛﻴﺮﻣﻮ ﻛﺸﻴﺪﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﺮﺯﺑﻮﺩ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻨﻮ ﻛﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻧﺮﻳﺰﻡ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﻲ ﺍﺑﻤﻮ .. ﻣﻨﻮ ﻛﺸﻴﺪ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﻛﻴﺮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺮﺍﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻛﻒ ﺩﺳﺘﻲ ﺯﺩﻥ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻱ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﻪ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﻫﻢ ﭘﺎﺱ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺸﻪ ﺍﺑﻢ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﭘﺎﺷﻴﺪﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﻲ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺣﻴﻒ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭ ﻧﺒﻴﻨﻤﺒﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻟﺐ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺩﺳﺖ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﻭ ﺍﺏ ﺯﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﻴﺮﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﺯﺵ ﻟﺐ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﮊﻱ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﻴﺦ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻛﻪ ﺑﻴﺎﻱ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﺑﺮﺳﻮﻧﻲ ﻳﻪ ﺳﻮﺭﭘﺮﺍﻳﺰ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ ...........................
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻣﺤﻤﺪ

@dastanazadi
17.2K views21:52
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:51:56 ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺣﺸﺮﯼ

ﺑﺎﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻦ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻛﻪ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻦ ﺗﻮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻙ ﻫﺎﻱ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺷﻴﻄﻮﻧﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﻋﻤﻮ ﮔﻮﺷﻴﺘﻮ ﻣﻴﺪﻱ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺑﺪﻡ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻋﻤﻮ ﺟﻮﻥ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺸﻨﻴﺪﻥ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﻨﻮﻳﺲ ﻣﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﺵ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻪ ﺑﻌﺪ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﺍﺩﺕ .... ﺧﻼﺻﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﻜﻨﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﮕﻢ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﺯﻥ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ
ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺗﺎﻣﻦ ﻳﻪ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﺕ . ﺍﺱ . ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻛﻠﻴﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ... ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ . ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺭﺕ ﻧﻴﺎﺭﻡ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺘﺮ ﻭﻋﺸﻘﻲ ﻣﻴﺸﺪ ﻳﻮﺍﺵ ﻳﻮﺍﺵ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺑﻌﺪ 3 ﻣﺎﻩ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﻮﺍﺷﻲ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪﻳﻢ
ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺳﻜﺲ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﻛﻤﻲ ﻣﻦ ﻣﻦ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺵ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﻛﺎﺭ ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻣﺎﺩﺵ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺍﮔﻪ ﭘﺎ ﺩﺍﺩ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺎﺭﺵ ﺭﻭ ﻳﻪ ﺳﺮﻩ ﻛﻨﻢ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺳﻜﺲ ﺗﻠﻔﻨﻲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﻨﻢ ﻳﻪ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻣﻴﻮﻥ ﺳﺎﻋﺖ 10 ﺑﻪ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺰﺩﻡ ﻭﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺪﺍﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﺸﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﺰﻧﻢ ﺯﻳﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺪﺍﻧﻲ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺪﻱ ﻛﻪ ﺯﺩﻱ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺑﻴﺎﺩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ......
ﻗﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺍﺏ ﺷﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﻪ ﻟﻪ ﻣﻴﺰﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﺮﺳﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﺻﺒﺢ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻛﻲ ﻣﻴﺎﻱ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﭼﻄﻮﺭﻱ ﺑﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﭼﺸﻤﺘﻮﻥ ﺭﻭﺯﺑﺪ ﻧﺒﻴﻨﻪ ﻳﻪ ﺍﺭﺍﻳﺸﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻴﺎ ﻭ ﺑﺒﻴﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻳﻜﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﻴﺘﺮﻛﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﻛﺎﺭﻳﺶ ﻛﻨﻢ ﺧﻼﺻﻪ .... ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻓﻜﺮ ﺳﻜﺲ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﺷﺐ ﺳﺎﻋﺖ 8.30 ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺎ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﺮﺳﻮﻥ ﺭﺍﻩ ﺍﻫﻦ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻦ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻨﻴﺪﻡ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﻴﺸﺪ ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﻮﻣﺪ ﺭﺳﻴﺪ ﺳﺮﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﺟﻮﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻛﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩﺷﻢ ﺍﺩﻡ ﻛﻮﻥ ﮔﺸﺎﺗﻲ ﺗﻮ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﻴﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﻴﺒﺮﻩ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﺗﻮ ﻛﻮﻧﻢ ﻋﺮﻭﺳﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻴﺎ ﻭﺑﺒﻴﻦ ...
ﺗﺎ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺳﺎﻋﺖ 9.00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺒﺮﺩﻱ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺍﻓﻴﻚ ﻣﻦ ﻛﺠﺎ ﺑﺮﻡ ﻛﻲ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺱ ﺷﻬﺮ ﭘﺮﻳﻮﻥ ﺗﺸﺮﻳﻒ ﺍﻭﺭﺩﻥ ﺭﻓﺖ ﭘﺸﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﻣﻦ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺍﺯ ﻛﻮﭼﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺖ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﻮﺑﺎﻥ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻗﺖ ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ ﺍﻳﻨﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻠﺒﻞ ﺯﺑﻮﻧﻲ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﭼﺮﺍ ﺳﺎﻛﺘﻲ ﺗﻮﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺘﻲ ﭘﺮﺭﻭ ﻫﺴﺘﻲ ﺑﺲ ﭼﻲ ﺷﺪ ﻫﻴﭽﻲ ﻧﮕﻔﺖ ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﻛﺸﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺳﺶ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ ﺧﻴﻠﻲ ﭘﺮﺭﻭﻱ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻱ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﻛﻪ ﻛﻴﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺩﺷﺘﻲ ﭼﺮﺍ ﻭﺍﻳﺴﺎﺩﻱ ﺑﻴﺎ ﺩﻳﮕﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻤﻴﺸﺪ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺩﻛﻤﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ ﻭﺍﻱ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﺳﻔﻴﺪﻱ ﺭﻭﻧﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺷﺮﺗﺶ ﺭﻭ ﻛﻤﻲ ﺩﺍﺩﻡ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪﻥ ﻛﺴﺶ ﺗﺮ ﻭﺗﻤﻴﺰ ﺑﺪﻭﻥ ﻳﻚ ﻣﻮ .. ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻳﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﺍﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺯﻳﭗ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻣﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﺷﺮﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪﻥ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﺟﻮﻥ ﻣﮕﻪ ﻧﻤﻴﮕﻔﺘﻲ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻣﻬﻠﺘﺶ ﻧﻤﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺠﺎﻝ ﻧﺪﺍﺩ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﻛﻴﺮﻡ ﻛﻪ ﻧﮕﻮ ﻭ ﻧﭙﺮﺱ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺩﻭ ﺳﺘﻲ ﺑﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺍﺯ ﺑﻐﻞ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﺸﻦ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻛﺠﺎ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺮﻳﻢ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﻩ ﺍﻫﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻴﻂ ﻣﺎﻝ ﭼﻪ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﻠﻴﻂ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻴﺮﻡ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﺻﻒ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﻴﺮﻡ ﻣﻨﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﺭﺍﻩ ﺍﻫﻦ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭﻭ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﻛﻴﻨﮓ ﻃﺒﻘﺎﻃﻲ ﭘﺎﺭﻙ ﻛﺮﺩﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻛﺮﺩﻣﻮﺍﻱ ﭼﻪ ﻣﺰﻩ ﺑﺪﻱ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻭﻥ ﺭﮊ ﻟﺐ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺵ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﻟﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ ﻭﻟﻲ ﭼﺎﺭﻫﺎﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺮﻍ ﺍﺯ ﻗﻔﺲ ﻣﻴﭙﺮﻳﺪ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﻃﺒﻘﺎﻃﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎﺭﻙ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﻳﺎﺭﻭ ﺷﻚ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﻛﺠﺎ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﻫﻦ ﺭﺯﻓﺘﻴﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮﻱ ﺑﺎﺟﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻴﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﻼﻥ ﺟﺎ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺑﺮﮔﺸﺘﻲ ﭼﻲ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻧﺎ ﻛﻪ ﻛﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺗﻮ ﺻﻒ ﻫﺴﺘﻦ ﺣﺪﻭﺩ 20 ﻧﻔﺮﻱ ﻣﻴﺸﺪﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺋﺪﻩ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻴﻢ ﮔﻔﺖ ﻳﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﻪ ﺍﺑﺠﻴﻢ ﻣﻴﺰﻧﻢ ﻣﻴﮕﻢ ﻛﻪ ﻧﺸﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺍﻫﻦ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺷﻚ ﻧﻜﻨﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻣﺎ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺑﺮﮔﺸﺘﻴﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﺎ ﻣﻴﮕﺸﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺮﻳﻢ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻧﺸﺪ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺑﺎﻍ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﺤﻞ ﻛﺎﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺍﺧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻴﺬﺍﺷﺘﻴﻢ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﻢ ﺳﺮ ﺭﺍ ﻳﻪ ﺑﺎﻏﻲ ﻫﺴﺘﺶ ﺍﻣﻨﻴﺘﺶ ﺑﺎﻻﺳﺖ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺑﺎﻍ
15.3K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:51:50 یه نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد گفت حمام بودم منم با دستم براش می مالیدم دستم خیس شده بود انگشتمو کردم داخل دستمو گرفت که نکنم.


کیرمم بلند شده بود بلند شدم شلوارمو در اوردم گفتم الان ناراحت میشه ولی حرکتی از اون ندیدم فقط یه نگاه کوچیک کرد و روشو کرد به مانیتور شلوارو شرتمو همزمان دراوردم و رفتم بین پاهاش دستامو از زیر زانواش رد کردمو روی رونشو گرفتم و کشندمش جلو .خودشو به بیخیالی زده بود سر ک یرم تف زدم وگذاشتمش در کسش یه کم بالا پایینش کردم گذاشتمش در سوراخشو کردمش تو یه اهی کشید که نزدیک بود آبم بیاد وقی خوب جا گرفت شروع کردم به جلو و عقب کردن ک یرم عجب کس خوش تراش تپلی داشت بلوزشو از تنش در اوردم چه سینه های درشت خوش فرمی داشت از خوشکلی کوسو سینه هاش نفهمیدم کی آبمو تا قطره آخر تو ک سش ریختم بعد ک یرمو از کسش بیرون کشیدم وشروع کردم به مالیدن کسش همینطور آبم از کسش بیرون میزد یه دفعه احساس کردم رفتارش یه شکل دیگه شد آره داشت آبش میومد دستمو محکم فشار می داد که یکباره جیقی کشیدو از حرکت ایستاد آبش امده بود .از من بابته ماساج خوبم تشکر کرد گفت تا الان حسن هم اینچنین حال بهم نداده بود و از من خواست که در این مورد با کسی حرفی نزنم و هر وقت که فرصتی پیش امد همدیگرو ماساژ بدیم.

پایان

@dastanazadi
14.5K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:51:41 زن داداش خانمم

اسمش غزاله و از من حدود 14 سالی کوچکتره هیکل تو پر و یه جفت سینه بزرگ و صورتی زیبا
از زمانی که با برادر زنم ازدواج کرده تو این گمانه که اهل خونه رفتار غریبی باهاش دارن و همین طورم بود. من بخاطر بهتر شدن وضعییتش میخواستم کمکش کنم با او در مورد اوضاع خونه گفتم که چیکار کنه تا دل اهل خونه رو بدست بیاره و موفق بود یه روز ازش پرسیدم رابطش با حسن شوهرش چطوره گفت خیلی خوب نیست رابطه جنسیتون چطور البته ببخشید که بی پرده گفتم :اشکالی نداره .میلی بهت نداره؟نه میخوای بهتر بشه؟
آره.
کمکم میکنی؟
آره.بهش قول دادم
وقتی از سر کار میاد خونه براش چیکار میکنی؟
غذا میزارم بعد چای بعد میره میخوابه
وقتی پیشش میخوابی خسته گیشو در میاری؟
چطوری؟یادم میدی؟
چراکه نه یادت میدم
بعد از تمامی اون حرفها قرار از این شد که یه روز که کسی خونه نیست برم و یه چیزایی یادش بدم.زدو مادر زنم و بقیه به مسافرت رفتن و کسی خونه نبود من هم طبق قولی که داده بودم برای یاد دادن پاره ای از کارها پیش غزال رفتم.ساعت 9:25 دقیقه صبح بود در زدم. در را که باز کرد تعجب کرد و گفت مگه سر کار نرفتی؟نه
رفتم تو یه دامن مشکی بلند پوشیده بود با یه بلوز قرمز که سینه هاش ازش زده بود بیرون.تو فکر چیز دیگه ای بجز یاد دادن نبودم گفتم خیلی خستم ماساژم میدی؟ دراز کشیدم
نه زشته
بابا کسی که نیست در ثانی مگه میخوام به کسی بگم
به هر بدبختی که بود راضیش کردیم بشینه رو کمرمو ماساژم بده. دستهای پر زوری داشت باسن نرمی داشت ولی بلد نبود چکار کنه گفتم معلومه حسن رقبتی نشون نمیده بلد نیستی باهاش ور بری.زمانی که خواست بخوابه باید انقدر لطیف ماساژش بدی که نفهمه کی خوابش برده. بیا دراز بکش تا یادت بدم.برای اولین بار بود که دستام پشتشو لمس میکرد چقدر نرم لطیف بود.شروع به ماساج دادن کردم از بالا تا پایین خیلی بهش خوش میگذشت.گفت خوب ماساژ میدی منم از بالا تا پایین پاهاشو مالیدم.یکباره یه فکری امد توی سرم که یکم پامو از گلیمم دراز تر کنم.شروع کردم به مالیدن این بار به یه شکله دیگه.از نک انگشتای پا شروع کردم امدم روی ساق پاش با ترس دستمو بردم زیر دامنش تا پشته رونشو مالیدم چیزی نمیگفت بخاطر اینکه ناراحت نشه دستمو بیرون کشیدم و رفتم سر وقت کمرش .شروع کردم به مالیدن از کنار پهلواش سینه های بزرگش به چشم میخورد که در اثر خوابیدن و فشار تو اون لحظه پهن شده بودن.کم کم نزدیک سینه هاش شدم و دستی روشون کشیدم چقدر سفت بودن دوباره تکرار کردم ایندفعه با فشار بیشتر و حجم بیشتر خودشم مثل ایکنه بدش نمیومد که دستم به سینه هاش بخوره تا احساس میکرد دستام نزدیک سینه هاش میشه از زمین فاصله می گرفت تا دستم پیشروی بیشتری داشته باشه.یه دفعه از جاش بلند شد گفت دیگه بسه و رفت نشست رو مبل
راستی یادم رفت بگم که اون روزو براش فیلم سوپر برده بودم خوشش میومد نگاه کنه قبل اینکه ماساژش بدم با هم کلی فیلمو عکس سکسی نگاه کردیم.شهوت کم کم از چشمهاش میزد بیرون همانطور که کامپیوتر عکس پخش میرد منم رفتم پشت سرش رو مبل نشستم و شونه هاشو ماساژ میدادم. شل شل شده بود کم کم دستمو زیر کتفش بردم واز پایین پهلواش به بالا میومالیدم با هر دو دست گاهی سینه های سفتشو از بغل فشار مدادم تا جایی که فقط سینه هاش تو دستم بود.نمیتونستم هر کدومشو تو گودی دستم جا بدم فقط محکم میمالیدم .اینطوری دیگه حال نمیداد دستمو بردم زیر بلوزش و مقداری زدمش بالا یه سوتین مشکی بسته بود با زیرکی بازش کردم واز پشت دستمو یواش یواش بوردم زیر سینه هاش سنگینی سینه هاشو که توی دستم احساس کردم دیگه همه چیزو فراموش کردم و حالا نوک سینش تو دستم بود باهاشون بازی میکردم خیلی دوست داشتم رنگشونو میدیدم.
گفتم فرض کن من حسنم گفت ای کاش حسن هم مثل تو میتونس ماساژ بده رفتم جلوی پاهاش رو زمین نشستم گقتم پس پاهاتو از هم باز کن تا روناتو برات بمالم دستمو بردم زیر دامنش و شروع به مالیدن کردم ولی بخاطر تنگی دامنش نمیتونستم زیاد پیشروی کنم. دامنشو تا بالای زانواش دادم بالا گفت نزاری عکسهارو ببینما گفتم تو نگاه کن منم ماساژ میدم
پاهاشو که از هم باز کردم این بار بیشتر باز شد بخاطر بالا رفتن دامنش شرتشو میدیدم سفید بود .داخل روناشو میمالوندم خیلی حال میداد کم کم انگشتمو به کسش زدم هیچی نگفت انگشت اشارم روی کسش بود دو تای دیگه روی رونش.دلمو زدم به دریا دیگه تمامی انگشتام بجز شستم روی کسش بود حالا فقط یه شرت بین من و کسش بود که کم کم اونم زدم کنار وخروسکشو میمالیدم انگشتش تو دهنش بود ونفس نفس میزد شرتش خیس خیس شده بود گفت کسی نیاد گفتم نمییاد پاهاشو رو مبل گذاشت طوری که زانواش تو بغلش بود با صدایی لرزون گفت دیگه بسه خوب گفتم تازه اولشه.دامنش زیر باسنش رفته بود و برای بهتر ماساژ دادن من اماده شده بود. شرتشو زدم کنار کس سفید صافش و دیدم گفتم چقدر صافه
14.0K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:51:35 برات،گفتم نه بعدا،بکنم،دستمو گذاشتم رو کیرش راست راست بود،کمر شو باز کرد،زیپشو داد پایین،کیرشو دراورد،جووون،یه کیر راست راست 17-18میشد،نشستم جلو پاش کردمش تو دهنم دوبار عقب جلو کردم گفت داره ابم میاد،گفت تکیه بده دیوار پاهاتو جمع کن،گذاشت لای کسم،کسمم خیس خیس دوبار عقب جلو کرد ناله ام دراومده بود،اخ و اوخم بلند شده بود ابش اومد،کشید بیرون رو زمین خالیش کرد،داشتم میمردم،خیلی بهم حال داده بود،بیحال نشست رو توالت فرنگی، به هم نگاه کردیم،گفت فدات بشم تا حالا اینجوری حال نکرده بودم،پاشد کیرشو شست و شلوارشو مرتب کرد،منم نشستم جلوش حیش کردم کسمو شستم و شورت و جورابمو پوشیدم مهرداذ رفت بیرون،کسی نبود،گفت بیا،اومدم جلو اینه به نگاه به خودم کردم،اثری از رژ لب دیگه رو لبام نبود،یه کم خودمو مرتب کردم و رفتم بیرون،مهرداد داشت سیگار میکشید،گرفتم ازش دوتا پک زدم،رو پاهام بلند شدم و بوسیدمش،سفت تو بغلش فشارم داد گفت خیلی حال دادی ،خیلی دوست دارم،دلم به جوری شد،برگشتیم تو سالن،لبام خبر از حال درونم میداد،از پونه یه رژ گرفتم و زدم،مهرداد اومد سمتم گفت بیا میخوم مامانم ببینتت،من مست بودم،دلم نمیخواست برم،گفت بیا من حواسم بهت هست،خاله پونه و دختر خاله شو قبلا دیده بودم ولی از مهرداد چیزی یادم نمیومد گفت باشه،مامنش خیلی گرم بغلم کرد خواهرشم خوب بود،موقع شام بود رفتیم واسه شام،تا آخر مجلس مهرداد مثل پروانه دورم میچرخید،تو دلم گفتم واسه یه لاپایی چه کارا که نمیکنه،دوس داشتم اونجا بهش بگم بزاره تو کونم،ولی جمله پونه تو ذهنم اومد خوب تیکه ایه مخشو بزن،الانکه دارم این داستانو مینویسم 6ماهه زن رسمی و قانونی مهردادم،و تقریبا هفته ای 5-6بار سک س داریم اگه دوس داشتین بازم از سک سای بعدیمون براتون میگم،داستان کاملا واقعیه بدون کوچکترین جابجایی.

نوشته: نازی

@dastanazadi
13.2K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:51:25 ت شما جوون بخوا،دوتا سیگار روشن کرد و یکیشو داد دست منو خودشم شروع کرد کشیدن،نگاش زوم بود روم،منم داشتم سیگارمو میکشیدم،گفت شما از دوستای پونه جونید گفتم بله،گفت میتونم اسمتون و بپرسم گفتم بهناز،گفت مثل اسمتم نازی،خودشو معرفی کرد پسر خاله پونه بود مهرداد،گفت دوس دارین بیشتر باهم آشنا شیم،سرمو تکون دادم،بدم نمیومد،ازشم خوشم اومده بود،سنم و پرسید،گفت ک 40سالشه،کمتر بهش میومد،واسم سوال بود که 40سالشه و مجرده ولی چیزی نپرسیدم ازش،گفت چیزی میخوری برات بیارم،گفتم شیرینی و ابمیوه میخوام،رفت و زود برگشت،یه کم بعد یکی از مهماندارا با یه طرف پر میوه و شیرینی و ابمیوه اومد،گشنه گشنه بودم یه شیرینی برداشتم و شروع کردم به خوردن،مهرداد داشت نگام میکرد مثل دختر ندیده ها،یه کم در مورد کار و ....حرف زد،معلوم بود خیلی مایه داره،یه کم از تحصیلات و کار و.... ام سوال کرد،جذاب و خنده رو ،خوشم اومد ازش دوس داشتم باهاش باشم،داشت حرف میزد و چیزی تعریف میکرد و من بلند بلند بی محابا میخندیدم،پونه رسید گفت خوب باهم گرم گرفتینا،به مهرداد گفت بهناز خانم مهندس شرکت ماست خوب کسی و تور کردی،مهرداد گفت م اینیم دیگه،پونه ازم پرسید چیزی لازم نداری،مهرداد گفت خیالت راحت من خودم حواسم به نازی جون هست،چشای پونه گرد شد،گفت نازی جووووون،چشمکی زد و حین رفتن تو گوشم گفت خوب لقمه ایه مخشو بزن،من مست مست بودم چیجوری میتونستم مخشو بزنم اگه تو حالت عادی بودم حتما میتونستم،پونه رفت،مهرداد گفت میخوای پاشیم یه کم راه بریم حالت بهتر بشه،شروع کردیم به قدم زدن مهرداد تعریف میکرد و من میخندیدم دستشو گذاشته بود پشت کمرم مثلا حواسش به من باشه که نخورم زمین، رسیدیم تقریبا پشت باغ،اونجام یه سری میز و صندلی چیده بودن،بوی جوجه می اومد بدجور،دلم میخواست،گفتم مهرداد بوی جوجه میاد؟؟:گفت میخوای عزیزم،سرمو تکون دادم،گفت اینجا بنشین همینجا تا بیام،دوتا سیخ جوجه آورد،انقدر بهم مزه داد تو عمرم همچین جوجه ای نخورده بودم،یه سیخشو خوردم دیدم مهرداد همینجور داره نگام میکنه گفتم الان پیش خودش میگه این تو عمرش جوجه نخورده،داشت نگام میکرد،خجالت کشیدم،گفتم شما نمیخوری،گفت نه عزیزم برای تو آوردم،گفتم من دیگه نمیخورم ممنون،بخورید شما،یه تکه کشید و گذاشت دهنم،شروع کردم به خوردن همینجور داشت نگام میکرد،صورتمو آوردم جلوتر تو یه لحظه و ناخواسته جوجه کبابی که تو دهنم بود و گذاشتم دهنش،اونم شوکه شده بود،گفت جووون چه خوشمزه س دهنی تو،بازم میخوام یکی دیگه گذاشت تو دهنم،دستشو گذاشت رو پام فشارم داد صورتشو آورد جلو که ازم جوجه رو بگیره،جوجه رو گرفت خورد،لباش و گذاشت رو لبام شروع کرد به لب گرفتن و میکیدن،منم همراهیش میکردم،دستش که رو پام بود کرد لای پام لای رونام اون یکی دستشم سرمو گرفته بود تا نتونم ازش دور بشم،من نمیخواستم ازش دور بشم،میخواستم تا یه ساعت لباشو بخورم،دیوونه شده بودم،هوسی هوسی،مهرداد ازم جدا شد یه کم فاصله گرفت یه نگاه بهم انداخت گفت همه جاتم که پوشوندی من چیکارت کنم الان،اشاره اش به یقه و سینه عام بود که کامل پوشیده شده بود با لباس،دوباره اومد سمت لبامو شروع کرد سفت مکیدنشون،گفت جبران سر و سینه تم لبات باید بکنه،گوشامو میخورد همه صورتمو بوس میکرد دستش لای پام بود رو کسم ولی از رو شورت و جوراب شلواری،تازه داشت به جاهای خوبش میرسید سه نفر سر رسیدن،با تک سرفه ای مارو متوجه خودشون کردن،از هم فاصله گرفتیم،بد موقعی بود آبم داشت میومد ضد حال شده بود،زود خودمو جمع و جور کردم،بلند شدم وایسادم،کامرانم بلند شد،کیرش راست شده بود معلوم بود از رو شلوار،اونم ضدحال خورده بود،گفتم بریم،راه افتادم پشتم راه افتاد،صدام کرد بهناز بیا از اینور بریم،یعنی از اون راهی که اومده بودیم نه،دستمو گرفت تو دستش،قلبم داشت تندتند میزد،نگهم داشت تو صورتم نگاه کرد،گفت چته عزیزم؟فقط نگاش کردم،گفت چی شدی عشقم؟؟؟دیوونه شدم با این جمله اش،گفتم مهرداد من هنوز میخواستم،بازم میخوام،انگار بهش گفتن تموم دنیا مال تو،نیشش باز شد،گفت پس بیا،یه کم رفتیم جلوتر یکی از خدمه باغ داشت رد میشد مهرداد ازش پرسید اینجا بیرون سالن سرویس بهداشتی نیست؟؟گفت چرا یکی هست برا کارکنان اینجا به ته باغ اشاره کرد گفت اون سمت،مهرداد گفت میشه ازش استفاده کنیم،تا تو سالن نمیتونم برم،گفت بله برید،دودقیقه با ما فاصله داشت،یکیش فرنگی بود یکی ایرانی،رفت تو فرنگیه گفت بیا،یکم دودل بودم ولی میخواستم،رفتم تو،فضاش بزرگ بود در و بست،بغلم کرد چسبوندم به دیوار شروع کرد ازم لب گرفتن،قدم تا چونه اش بود،داشتم میمردم از شهوت،همینطور که داشت لبامو میخورد دستشو برد لای پام،ابم داشت میمومد،اومدجلو پام نشست جوراب شلواری و شورتمو تا زانوم کشید پایین،کسمو نگا کرد،لباشو برد جلو و بوسید ،بلند شد و شروع کرد به لب گرفتن،دستشم لای کسم بود،چوچولمو میمالید ابم داشت میومد،گفت میخوام بخورم
12.6K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-18 00:51:20 مست_مست_لاپایی_دادنم_توعروسی


سلام دوستان بهناز هستم 29ساله متاهل،از ویژگی‌های ظاهریم بخوام بگم قدم 170 و وزنم64،پوست گندمی دارم،بینی عمل کرده،چشم های قهوه ای و لبای خوش فرم،روی هم رفته صورت خوبی دارم،خیلی زیبا نیستم ولی لوند و جذابم،سایز سینه هامم میگم که کامل بتونید تجسمم کنید،75،دوست پسر زیاد داشتم و تو دانشگاهم خواهان زیاد داشتم،رابطه سک سی هم با بعضی هاشون بوده،اولین بار 26سالم بود از کون نزدیکی کردم،با یکی از رفیقام به اسم محمد،سک سام همیشه در حد لب و بوس و سینه و اگه خیلی جلوتر پیش میرفت اجازه به کس لیسی و لای پا و لا سینه گذاشتن بود،هراز گاهی هم از کون خال میکردم ولی نه همیشه،خیلی حشری نیستم ولی سک س و دوس دارم و نمیخوام ادای تنگارو درارم ولی همیشه سعی کردم رابطه هامو کنترل کنم ،حالا که تقریبا با من اشنا شدین بریم سر داستان اصلی و کونی که تو عروسی ازم گاییده شد.
عروسی برادر دوست و همکارم دعوت داشتم،عروسی 4شنبه بود ظهر از سرکار اومدم بیرون،اومدم خونه دوش گرفتم و رفتم آرایشگاه،4ساعتی کارم طول کشید میکاپ کامل (آرایش صورت) داشتم و موهای بلندمم بصورت باز بابلیس کردم،خوشگل بودم خوشگلتر شدم،اومدم خونه ساعت 6با دوتا از دوستام قرار داشتیم که باهم بریم ،اومدم سریع خونه و به تعویض لباس پرداختم،یه پیرهن مشکی تا زانو پوشیدم که آستین سه ربع داشت و یقه ایستاده و پوشید که بالای لباس با گیپور کار شده بود،این لباسو پوشیدم که تقریبا پوشیده باشه چون مراسم مختلط بود راحت باشم،یه جوراب پاریزین مشکی هم پوشیدم،با کفشای مجلسی هفت سانتی،خودم قدم بلنده و نیازی به کفش پاشنه بلند ندارم ولی برای اینکه لباس و هیکلم زیباتر جلوه کنه پوشیدمشون،یه مانتو جلوباز و شال و کیف مجلسیمو برداشتم،تقریبا اماده بودم و منتظر زنگ مریم دوستم که بیام از خونه بیرون،مریم زنگ زد که نزدیک خونه س وداره میرسه،بعد سفارش های مادرم که زود بیا و... از خونه زدم بیرون،سوار شدیم و راه افتادیم،عروسی تو باغی سمت گرمدره بود با ترافیکی که تو اون ساعت روز بود یه ساعت و خورده ای تو راه بودیم،رسیدیم تو باغ،باغ خیلی قشنگی بود چپن مراسم عقدم داشتن تقریبا شلوغ بود و نصف بیشتر مهمونا اومده بودن،تو اتق پرو مانتوهامون و درآوردیم و اماده شدیم برای بیرون رفتن و عکس گرفتن،مریم و سپیده دوستام هم آرایشگاه رفته بودن و خیلی به خودشون رسیده بودن،دنبال دوستم پونه بودیم خواهر داماد ولی پیداش نکردیم چون یه سری مهمونا هنوز تو سالن عقد بودن،ما هم مشغول عکس گرفتن شدیم،عروسی پر بود از پسرای خوش تیپ و جیگر که حتما یه سریشون دوستای داماد بودن،با دوستام شیطونی میکردیم و هر سه مون تصمیم داشتیم واسه خودمون کسی رو تور کنیم که تا شب حوصله مون سر نره و خوش بگذره بهمون،پونه هم رسید و بعد از خوشامد گویی و تعارف،راهنماییمون کرد که بنشینیم،همش در رفت و امد بود و میگفت اگه چیزی خواستین بگین،تقریبا باغ و سالن پر مهمون شده بود،پونه اومد سر میز و گفت نوشیدنی هست میخورید من و سپیده اکی دادیم ولی مریم گفت نمیخورم،منم گفتم اگه شراب باشه من میخورم رفت و واسمون یه قوطی اورد یه قوطی سفید متوسط که انگار واسه مهمونا تدارک دیده بودن،چون بعد که دقت کردم همه تقریبا یکی از اونا بود،من و سپیده اونو با هم شریکی خوردیم،فاز رقص گرفتیم و پاشیدیم یه کم رقصیدیم من بازم میخواستم به پونه گفتم گفت برات میارم،برادرش اومد سر میزمون و گفت شراب دیگه نیست اگه عرق میخورید بیارم براتون،کلی ام از عرق ه تعریف کرد،گفتم بیار ،سرم درد گرفته بود میخواستم یه چیز بخورم حالم ردیف تر شه،تاحالا عرق و امتحان نکرده بودم،زدم روشن شدم به معنای واقعی،یه حال خوب و وصف نشدنی،هوش و حواسم سرجاش بود ولی تلو تلو میخوردم موقع راه رفتن،با مریم و پونه یه کم رقصیدیم،سپیده با یکی از دوستای داماد بر خورده بود و مشغول بود،دلم سیگار میخواست،به بچه‌ها گفتم میرم بیرون تو باغ هوای آزاد یه کم باد بخوره به سرم،اردیبهشت ماه بود هوا خنک،اومدم بیام بیرون نزدیک بود لیز بخورم ولی خودمو جکع و جور کردم وگرنه نقش زمین میشدم،از یه کم قبل حواسم رو نگاههای یه آقایی بود که همش دنبالم بود ولی فقط در حد نگاه بود،اومدم بیرون منتظر فرصت بودم از یکی یه سیگار بگیرم بکشم،نشستم رو صندلیهای بیرون سالن،گارسون داشت رد میشد ازش یه اب پرتقال گرفتم و مشغول خوردنش بودم که همون آقایی که با چشاش داشت میخورد منو بالا سرم طاهر شد و گفت تنها نشستید؟حالتون خوبه؟سرمو گرفتم بالا و نگاش کردم،چهره جذابی داشت قد بلند بود،چشم و ابرو مشکی،ریش پروفسوری،خیلی خوشگل نبود ولی جذاب بود و خوش تیپ،کت و شلوار مشکی و....،نشست کنارم رو صندلی و گفت جووون اون جوری نگام نکن یه کاری دستت میدما،کامل شنیدم جمله شو ولی به رو خودم نیوردم اونم فکر کرد خیلی مستمو حالیم نیست،گفتم سیگار میخوام،گف
12.4K views21:51
باز کردن / نظر دهید