Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده آزادی

لوگوی کانال تلگرام dastanazadi — داستانکده آزادی د
آدرس کانال: @dastanazadi
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 131.28K

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2021-10-23 22:10:45 سکس تو محل کار به زن با (حجاب چادری) بزور لخت میکنن از کون میکنن تو دوربین ضبط شده

مشاهده فیلم تجاوز
158 views19:10
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 22:00:01 ده تا فیلم محارم و خواهر برادری کص خواهر و میماله!!
مشاهده فیلم | دانلود فیلم
1.6K views19:00
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 01:45:58 دختر و زن جهت سک‌س برای امروز و فردا
@Marefvezetor
19.4K views22:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 01:45:22 فقط سوپرای وطنی Vip
@AFShAnude
@AFShAnude
19.0K views22:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:56:01 خام حرفاش شدم
1398/4/9
دوست پسر
سلام اسم من عسله قدم ۱۷۵ وزنم ۷۰ سنم ۲۴.
دختر خوشگل و خوش لباسی بودم همیشه هم اهل خوش گذرونی با دوستام.
خلاصه قرار بود عید خانوادگی یه شمال دسته جمعی بریم بابام اینا تو شمال دوتا ویلا داشتن بخاطر همین کلید یکی از ویلا هارو داد به من که ما دخترا بریم اون جا
خیلی خوشحال بودیم اصن دلمون نمیخواست اون تعطیلات تموم شه
یه روز رفته بودم دم ساحل داشتم از خودم سلفی میگرفتم که دیدم یه پسره اومد تو عکسم به شوخی برگشتم بهش نگاه کردم به شوخی گفت حالا نمیشه با منم عکس بگیری منم حرفشو جدی نگرفتم و یه عکس باهاش گرفتم
خودشو معرفی کرد و حرفای عاشقونه و مخ زنی از این حرفا و من رو به قول معروف خام کرد.
اسمش آرمین بود یکم بور بود و ریش میذاشت که همین واقعا جذابش میکرد قد متوسط داشت و طبق گفته خودش ۲۵ سالش بود.
خلاصه من احمق بهش شماره دادم
دیگه هر روز پیام بازی و اینا.
ارمین با دوستاش اومده بود بخاطر همین محدودیتی نداشت ولی من داشتم
یه روز پیام داد گفت میای لب دریا یه قلیون بکشیم منم قبول کردم و رفتم پیشش نشستم هی میترسیدم یه دفعه ای بابام بیاد هرچند که اصن تو شهرک ما نبودن‌.
دیگه روزای آخر بود... رل زده بودیم هی قربون صدقم میرفت
بازم میگم واقعا خامش شدم
یه روز که سوار ماشینش شدم هی انگولکم میکرد منم به جای این که بگم عوضی بزن کنار خوشم میومد و میخندیدم...
گفت میخوای بریم ویلای ما بچه های نیستن
من احمقم قبول کردم رفتیم تو یکم نشستیم و اومد بقلم کرد و سینه هامو چنگ میزد
الان که بهش فکر میکنم نمیدونم اون روز چم بود که داشتم پا به پاش راه میومدم
منم دیگه حشری شده بودم ک یر اونو میمالیدم اونم این وضعیت رو دید سریع منو برگردوند و کرد ک یرشو تو ک ونم به قدری درد و داشت و میسوخت ولی دیگه کار از کار گذشته بود ابشو پاچید رو کمرم و رفت منم دیگه جواب پیامشو ندادم بعد از چند روز عید تموم شد و یه شماره تو تلگرام بهم پیام داد گفت عسل آرمینم این فیلمی که واست میفرستم نگاه کن فرستاد دیدم فیلم من موقع دادنه و انگار دوستاش موقع دادن یواشکی فیلم گرفتن و آقا دروغ گفته بود
بعد زیرش نوشت از این به بعد هر وقت بگم باید بیای بدی منم که انگار آب سرد رو از رو سرم ریختن پایین دیگه چاره ای نداشتم ۶ بار رفتم از رو ناچاری بهش دادم و بعد چند روز از بار شیشم پیام داد که زن گرفته و فیلمارو پاک کرده.
این داستانم نوشتم که شاید بخونه
آرمین هرجا که هستی کس خواهرت.

نوشته: عسل

@dastanazadi
20.3K views21:56
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:55:48 مونجا گریه ام گرفت مثل دختر بچه ها زار زار جلو سارا اشک ریختم بغلم کرد گفت تو دیگه چرا ؟داری دیوونم میکنی گریه نکن بگو چی شده؟ کل ماجرارو بهش تعریف کردم کتک کاریاش دعوای خانوادگی و کلی راز خانوادگی که نباید گفته میشد گفتم اعترافاتی که دخل محسن رو درمیاورد سارا دیگه ساکت شد به زل زده بود به فرش صدای گریه اش مثل گلوگه قلبمو تکه تکه میکرد گفتم دیگه کافیه پاشو برو دستو صورتتو بشور بیا برگشت با دستش صورتمو دوباره گرفت گفت اصلا دوسش ندارم حرفایی رو که زدی باور میکنم اولین بارش نیست که میزنه امروز اعصابش داغون بود منم با حرفام تحریکش کردم اخرشم اینطور شد گفتم عیبی نداره حلش میکنیم فاصله ی صورتمون خیلی کم بود با انگشت شستم اروم روی صورتش کشیدم تا کنار لباش اونم انگشتمو بوسید نه یک بار چند بار اینکارو کرد دیگه ترسی از محسن نداشتم امدم جلوتر لبشو بوسیدم و سریع برگشتم عقب نگاش کردم بهش هیچی نگفت دوباره رفتم جلو اینبار طولانی تر لباشو میبوسیدم تا اینکه اونم همکاری کرد دیگه یخمون آب شد چند ثانیه بعد از هم جدا شدیم یهو خندمون گرفت سارا گفت دقیقا این کار واسه چی بود مجوز بوسیدن زن داداشتو داری مگه آقا ؟ بازم خندیدیم گفت من زن داداشتم نباید این کارو میکردی امدم جلو گفتم تو که خوشت امد:)با لبخندش بلند شد رفتیم سر میز شام اصلا نمیدونستم چکار کردیم گیج میزدم هر دومون فقط یه کم شام خوردیم سارا رفت چایی بریزه داشتم نگاش میکردم وای این دختره چقدر زیباست موهاشو دم اسبی بسته بود چند بار برگشت نگام کرد که منم از فرصت استفاده کردم از پشت بغلش کردم اونم با صدای اووووووممم مازیار بسه خاهش میکنم یکم گردنشو بوسیدم دستامو دورش حلقه کردم انگشتامو رو شکمش کشیدم برگشت دستشو گذاشت رو لبام سه بار خیلی جدی گفت کافیه کافیه کافیهههه دیگه باید این کارو تموم کنم گفتم چه کاری ؟
گفت میخام ازش جدا بشم دیگه ته خط رسیدم نمیذارم بیشتر از این تو زندگی زجر بکشم خاهش میکنم دیگه این کارو نکن فراموش کن چکار کردیم گفتم اون داداش من نیست حتی بیشتر از یه دشمنه گفت نه اینطوری نگو میدونم به خاطر من اینارو میگی دوباره بوسیدمش بازم سارا گریه ش گرفت هی میگفت عزیز دلم این کارمون اشتباهه اونم منو بوس میکرد مکالمه ای که سه چهار ثانیه با یه بوس محکم ادامه داشت دستامو رو صورتش گرفته بودمو داد زدم نهههه این حق تو نیست خودتم خوب میدونی یکم ساکت شد یهو زیر پیرنشو هم در اورد گفت باشه هلم داد عقب پیرهن منم دراورد دیگه ندونستم چی شد محکم بغلش کردم سینه هاش چسبید به سینم بوسها فرانسوی شده بودن با دستم از رو شلوار راحتی کوسشو مالوندم دیگه صداش درامده بود شلوارش کامل خیس شده بود دراوردم شرتشو جدا کردم بغلش گرفتمو گذاشتمش رو اپن اشپذخونه سرم کردم تو کسش دیگه هر جا میومد لیس میزدم از سوراخ ک ونش گرفته تا نافش اولش یکم شور بود ولی بعدا هیچ طعمی نداشت سریع شلوارمو کندم سارا امد پایین ک یرمو گرفت دستشو با زبونش لیس میزد ساک زدنش حرفه ای بود با حالت چرخان میمکید چند دقیقه بعد
سارارو بغل کردم از اشپذه بردم تو اتاق روبه شکم دراز کشید کمرشو لیس میزدم تف انداختم لای پاهاش کیرمو گذاشتم وسطش بالاپایین کردم وای وایییی بهترین لحظه بود برگردوندم سینه هاشو گرفتم دستم مثل اسباب بازی انگولک کردم سارام میگف آیییی نکن:)از یه طرف به کسش فشار میدادم گفت مازیار منو بکن اون ک یرتو میخام دارم میمیرم خیس عرق بودیم گفت من بالا میرم میخام دست خودم باشه منم دراز کشیدم سارای خوشگلم امد روم از گردن تا ک یرم بوس کرد یه ذره ساک زد بعد نشست رو ک یرم جلو عقب کرد دیگه میدونستم تا ک یرم بره داخل آبم امده تو این فکر بودم که دقیقا این کارو کرد ک یرمو گرفت گذاشت رو کسش فشار اورد رفت تو وای چقدر داغ بود با سه بار بالا پایین ابم امد ریختم تو کسش یعنی اصلا توان بیرون کشیدنو نداشتم گفت ادامه میدم اشکال نداره تا کورت نکنم دست بردارت نیستم اون شب من سه بار ارضا شدم دیگه توان حرکت نداشتم سارا بغلم ولو شده بود شب خاصی بود بالاخره با اون که دلم میخاست تا صب تو بغلم خوابید عوض اون همه کتک کاریای محسن درامد
دیگه سارا شد زندگیم هر روز با تلفن حرف میزدیم با ماشین میومد دنبالم کل شهر رو میگشتیم
سارا تو تصمیمش جدی بود زنی که زندگی کردنو بهم یاد داد بالاخره دایی سارا تونست به کمک وکیلشون طلاق بگیره از روزی که سارا رفت ناراحتیم این بود که دیگه طبقه بالا نمیرم خوشحالیمم از این که دست محسن بهش نمیخورد منو سارا در ارتباط بودیم قرار میذاشتیمو حتی خواهرشم فهمیده بود محسن مثل سگ پشیمون شده بود افسرده و پریشون به زندگی ک یریش تو خارج از کشور ادامه داد منم دانشگاه قبول شدم چند بار دیگه با سارا تو خونه دوستش سkس کردیم بالاخره یه پسر باحال عاشقش شد و منم جواب مثبت دادم دیگه بعد از اون رابطه نداشتیم فقط در حد تلفن سارا خوشبخت شد با دو تا بچه ی خوشگل به زندگ
14.3K views21:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:55:33 سارا زن داداش
1398/4/9
زن داداش
به خاطر تصادف مامانم فاصله سنی منو داداشم 10 سال شد محسن که الان 30 سالش شده همیشه با خودش درگیری داشت همش کتک کاری جوری که رئیس کلانتری محل عادت داشت هر هفته ببینتش اختلال دوقطبی بودنش از یه طرف طولانیتر شدن دانشگاه ازاد از طرف دیگه اعتماد نداشتن به دخترا داغونش کرده بود دوران ابتدایی و راهنمایی بدجور کتکم میزد جوری که ماه ها طول میکشید تا زخمام خوب شه دلم برا خودم میسوخت پسر بچه ای کم سن که افتاده دست ادم دیوونه همش آرزو میکردم بمیره تا بلکه راحت شم بالاخره مادرم تصمیم گرفت یه زن واسش جور کنن بلکه این همه درگیری ذهنی خلاص بشه مامانم فکر میکرد دختر بدبخت مردم میتونه این دیوونه رو ادم کنه به هر حال بعد از چند ماه مامانم هر روز توی مجالس مذهبی مهمونیا دنبال یه دختر خوب میگشت

محسن اولش مخالف بود ولی با راهنمایی بابام و کلی مسائل جنسی که دم گوشی شنیدم راضیش کرده بود بالاخره اون دخترو مامانم پیدا کرد
تو یه شب سرد پاییزی همه برا خاستگار رفتن اماده شده بودن منم تو خونه موندم به این فکر که هر چه زودتر محسن خونه رو ترک کنه.
بعد از گرفتن جواب مثبت از خانواده دختره بابام تصمیم گرفت طبقه بالارو به محسن بده خیلی حالم بد شد انگار این درد تمومی نداشت بعد از چند ماه نامزدی تعجب کرده بودم که چطور محسن رو تحمل کردن و هنوز رابطشون ادامه داره محسن خیلی پر رو بد دهن بود بعد از یک سال سارا امد خونه ما یه دختر قد بلند موهای فرفری پر کلاغی پوست سفیدو و صد البته اخلاق مهربونش افسوس میخوردم چرا این دختر با داداشمه مامانم عاشقش شده بود محسن به کلی عوض شد با پدرم سرکار میرفت و رفتارش باهام خوب شده بود منم سخت برا کنکور درس میخوندم سارا همش پیش مادرم بود تو اشپذی و کارای خونه کمکش میکرد سارا اکثرا با دامن درازش با یه پیرهن چهارخونه دکمه دار یا تاپ با شلوار راحتی میگشت با من صمیمی شد همش بهم میگفت برم بدنسازیو هیکلمو درست کنم همیشه خوراکی میاورد اتاقم اخرش باعث شد بدنسازی هم برم هیکلم نسبتا خوب شد
یه مدتی گذشت محسن به جای پدرم یه چند روزی رفت شهرستان سارا هم که تنها شده بود میترسید تو طبقه بالا بمونه خونه ماهم اتاق محسن انباری شده بود به خاطر همین من میرفتم پیشش. سارا تو خونه خودش یه ادم دیگه ای میشد انگار که اصلا من پیشش نبودم اکثرا ساعت 8 به بعد که میرفتم بالا همیشه لباس خواب تنش بود سینه های بزرگش پاهای سفید خیلی تحریکم میکرد هر وقت چشم تو چشم میشدیم میخندید میگفت چیزی لازم داری فقط لب تر کن
روز بعد ساعت 7 بعد از ظهر بود با دوستم درگیر شدم چند تا به هم مشت زدیم دیگه نمیتونستم برم خونه صورتم بدجوری داغون بود بالای ابروم جر خورده بود امدم خونه یه راس رفتم بالا پیش زن داداش تا منو دید با صدای بلند گفت :چی شده فدات بشم؟چرا اینطوری شدی بیا تو بببینم وای دعوا کردی؟ گفتم اره رفت تو اتاق خوابش چند تا باند و چسب اورد این صحنه خیلی بهم چسبید تا امد پیرهنشو سریع دراورد کل بازوهاش نصف سینه هاش امد بیرون گفت اینطوری راحتم سرتو بذار رو پاهام ببینم هر کی این کارو کرده دستش بشکنه الاهی سرم رو پاهای خوشگلش بود برامدگی سینه هاش نوک سفت زیر پرهنش معلوم بود همینطور که تمیز میکرد با اون یکی دستش داشت صورتمو ناز میکرد چند جای صورتمو با اب دهنش پاک کرد با اینکه درد داشتم ک یرم کاملا راس شده بود از رو شلوار معلوم بود میترسیدم برگرده و ببینه دلهوره داشتم بعد کارشو تموم کرد و زل زد تو چشمام آروم امد جلو موهاش ریخت رو صورتم با یه لحن خیلی سkسی پیشونیمو بوسید گفت به خاطر من دیگه دعوا نکن باشه؟ دستامو گرفت تو دستش منم نصف صورتمو چسبوندم به شکمش فک کنم 3 دقیقه یا حتی بیشتر اینطوری موندیم اونم با انگشتاش موهامو میچرخوند آرامش خاصی بهم دست داد صورتمو چسبوده بودم بهش حتی صدای غرغر شکمشو میشنیدم برگشت گفت مازیار پاشو برو رو تخت خواب اونجا راحته یکم بخاب گفتم باشه پاشدم آروم بغلش گرفتم گفتم ممنونم سارا گفت دیگه اینطوری نبینمت برو تو اتاق من دیگه با بوی بدن سارا بوی لوازم آرایشش تو اتاق مست شده بودم رو تختش دراز کشیدمو خودمو به بالشش میمالیم خابیدمو فرداش با کلی جروبحث با مامانم داستان دعوا تموم شد محسن از شهرستان برگشت دیگه من از سارا دور شده بودم یک ماه گذشت لحظه بوسیدنش یادم نمیرفت
یه روز تو اتاق بی حوصله نشسته بودم مامانم امد گفت پاشو برو بالا اون دختره باز تنها شد محسن رفته شهرستان خدا میدونه کی برمیگرده فک کنم درک کنید چقدر خوشحال شده بودم با اعتماد به نفس کامل رفتم بالا در رو زدم سارا امد برخلاف انتظارم با یه صحنه ترسناک مواجه شدم زیر چشم سارا کبود شده بود با چشای پر از اشک زل زد بهم تنم لرزید بغضم گرفت امدم داخل گفتم کار محسنه؟گفت اره با مشت کوبید رو چشمم دلم میخاد برم بکشمش یاد کتک کاریاش افتادم تمام درد رو با دیدن صورت سارا احساس کردم ه
12.4K views21:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:55:10 ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭﺷﻮ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮﻭ ﺗﺨﻢ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ! ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ! ﺳﺎﮎ ﻣﯿﺰﺩﻡ ! ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﺶ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ! ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﮑﻤﺶ ! ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﻬﺶ ﺗﮑﯿﻪ ﺩﺍﺩﻣﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺯﻝ ﺯﺩﻣﻮ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﻮﺗﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﻮ ﯾﻮﺍﺵ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﻣﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺵ ! ﺍﻭﻧﻢ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﮔﺮﻓﺘﻮ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻣﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩ ! ﻭ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯽ ﺣﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ! ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺟﻔﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩﻭ ﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ! ﻣﻨﻢ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺧﻮﺑﻪ؟ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭِﯼ؟ ﯾﻮﺍﺵ ﺭﻭﺵ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻣﻮ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﮐﻮﻧﻢ ﻣﻨﻢ ﻫﯿﭻ ﻣﻘﺎﻭﻣﺘﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ ! ﮐﻼ ﺍﺯ ﻋﻘﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ! ﺍﻭﻧﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﮕﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﮐﺮﻣﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺸﻮ ﮐﺮﺩ ﺗﻮﺷﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﮔذﺍﺷﺖ ﺳﺮ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﻢ ! ﻣﻦ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻥ ﺟﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﮑﻦ ﺑﮑﻦ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺍﻧﮕﺸﺖ ! ﺍﻧﻘﺪﺭ ﭼﺮﺗﻮ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯽ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺷﻮ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﻮ ! ﺑﻌﺪﻥ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ 4 ﺗﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ! ﺧﻼﺻﻪ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻟﺖ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎ ﺑﺸﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﺸﻪ ! ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ! ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮐﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﮔﻨﺪﮔﯽ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ! ﺩﺭﺩﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻬﻢ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺧﻮﺏ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻮﻧﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻨﻦ ﺑﮑﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﮑﻦ ﻋﺸﻘﻢ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻧﻮ ﻣﻨﻢ ﻋﯿﻦ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺁﻫﺎﺍﺍﺍﺍﺍﻥ ﻣﺤﮑﻢ ﺁﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﯿﺮﺭﺭﺭ ! ﭼﻨﺪ ﺩﻓﻌﻪ ﮐﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺯﻭﺩ ﺁﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻭ ﻫﻤﺸﻮ ﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ! ﺁﺧﻪ ﮐﺎﻧﺪﻭﻡ ﻧﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﯾﺰﻩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺁﺑﺸﻮ ! ﺭﻓﺖ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﺸﻮﺭﻩ ﻣﻦ ﭘﺎ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﺑﭙﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭﻣﺪﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﻬﻢ ﭼﺴﺒﯿﺪﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻌﻠﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﯿﺨﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﯾﮑﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺰﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﭼﻮﻥ ﮔﺮﻣﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﺩﻡ ﮔﺮﻓﺘﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺭﻭﺵ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻣﻮ ﺟﯿﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺎ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺣﻤﻮﻣﻪ ﻣﻨﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﻮ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﻤﻮﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻧﻮ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺭﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﺒﻞ ! ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻟﺒﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺧﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﮐﯿﺮﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟ ﻣﻨﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﯿﺮ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭﺳﻂ ﭘﺎﺵ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺮﻭ ﺍﻻﻥ ﻧﺨﻮﺭ ﮐﯽ ﺑﺨﻮﺭ ! ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻫﻤﺸﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺗﺨﻤﺎﺷﻮ ﺣﺘﯽ ﺗﺎ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮐﻮﻧﺸﻮ ﻭ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﺧﻮﻧﻪ ! ﻭﻟﯽ ﻣﮕﻪ ﺁﺑﺶ ﻣﯿﻮﻣﺪ ! ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻧﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ 35 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﻧﻤﯿﺎﺩ ! ﺍﻣﺎ ﻭﻝ ﮐﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺁﺧﺮ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻣﻮ ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻭ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺑﻬﺎﯼ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﺮﺵ !
ﺍﯾﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ رابطه ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ رابطه ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﺪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻣﯿﺬﺍﺭﻡ ! ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻤﺎﺑﯿﺶ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺎﺩﻩ ! ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﻋﺸﻘﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻪ ....
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺭﻭﺷﻨﮏ

@dastanazadi
11.6K views21:55
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:54:57 ﺳﻼﻡ . ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ 21 ﺳﺎﻟﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺣﺸﺮﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ س.ک.س ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺟﺬﺏ ﺑﺸﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ رابطه ﺑﺮﺍﻡ ﯾﮏ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻫﻀﻢ ﻧﺸﺪﺳﺖ ! ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻭﻟﯿﻦ رابطمو ﺑﺎ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﻮﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺛﺒﺖ ﺑﺸﻪ ! ﻣﻦ ﺍﻣﯿﺮ ﻭ ‏( ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﺻﻠﯿﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ‏) ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ 89 ﺩﯾﺪﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺍﺭﺩﻭ ! ﺍﻭﻥ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ! ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ !ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﻮﻭﻧﺶ ﻧﺸﻪ ! ﻗﺪﺵ 190 ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻭ ﻫﯿﮑﻞ ﺗﻮ ﭘﺮ ! ﭼﺸﻤﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﮐﻼ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺑﺮﻭ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭ ! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻤﺶ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ! ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 6 7 ﻣﺎﻩ ﺗﻮﯼ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﯿﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﺁﺧﻪ ﻣﻨﻢ ﯾﮑﻢ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺑﻮﺩﻡ ! ﻭﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺩﺩﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺑﻮﺩﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﺸﺘﺮﮐﻤﻮﻧﻢ ﻟﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﮐﯿﭙﯽ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﮔﺮﻓﺖ ! ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺸﺘﺎﻗﻪ ! ﺍﻣﺎ ﻫﯽ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﮔﻮﻝ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺳﺎﺩﺳﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﻔﺘﻪ ! ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺗﯿﺶ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﻬﻮﺗﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﺸﺪ ! ﺧﻼﺻﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻓﻪ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺷﺐ ﺗﻮﻟﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﻡ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺳ.ﻮﺭﭘﺮﺍﯾﺰﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺎﺵ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺎﺩﯼ ! ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺐ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ 90 ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺱ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﺭﻣﺎﻧﺘﯿﮏ ﺷﺪﯾﻤﻮ ﺣﺸﺮﻣﻮﻥ ﺯﺩ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﻓﺎﺯ ﺣﺮﻓﺎﯼ س.ک.سی ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ! ﻭﺍﯾﯿﯿﯿﯽ ﯾﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﮔﺮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ! ﺩﯾﮕﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺩﺍﺑﺎﺩ ﻭ ﻫﻤﭙﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ! ﺧﻼﺻﻪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺘﻮ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻮ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ !ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭘﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ! ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺟﻔﺘﻤﻮﻥ ﺷﻬﻮﺕ ﻣﯿﺒﺎﺭﯾﺪﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﻫﻤﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﻡ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﯿﻤﻮ ﻫﻤﻮ ﭼﻠﻮﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﺪﺷﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﺶ !
ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻣﻮ ﯾﮏ ﺳﺖ ﻣﺸﮑﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻣﻮ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ! ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺷﻬﻮﺕ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯿﺒﺎﺭﻩ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﻤﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺒﯿﻦ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯽ ! ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡ ! ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻓﺘﻨﺸﺴﺖ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﯼ ! ﺩﯾﮕﻪ ﺻﺒﺮ ﺟﺎﯾﺰ ﻧﺒﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﻃﺮﻓﺸﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺷﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﻟﺒﻤﻮ ﮔﺪﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﯼ ﮔﺮﻣﻮ ﺁﺗﯿﺸﯿﻮ ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮﺵ ! ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻤﻮ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭﯼ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺗﻮ ﺑﻘﻠﺶ ﻭﻝ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﮐﻠﻔﺘﻮ ﻣﺮﺩﻭﻧﺸﻮ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﻟﺒﺎﯼ ﻫﻤﻮ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻤﻮ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﺳﺮﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﻢ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﺮﻩ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﺵ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻧﻢ ﺷﺎﻟﻤﻮ ﺑﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺤﮑﻢ ﻣﻨﻮ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻋﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻔﺖ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﮐﺮﺩﻭ ﺑﺮﺩ ﻃﺮﻑ ﺍﺗﺎﻕ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﭼﻪ ﺣﺴﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﺘﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻠﻮﺯﻣﻮ ﺍﺯ ﺗﻨﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﺎﻟﯿﺪﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺳﻮﺗﯿﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪ ﺑﻬﺶ ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﮑﯿﺪﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﯿﺮﻫﻨﺸﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﭼﻮﻥ ﺣﺲ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ... ﮐﻢ ﮐﻢ ﺭﻓﺖ ﭘﺎﯾﯿﻨﻮ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺟﯿﻨﻤﻮ ﺍﺯ ﭘﺎﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﺮﺗﻢ ﮐوﺴﻤﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﺑﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪ ﻣﻨﻢ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﺭﻓﺖ ﻭﺳﻂ ﭘﺎﻣﻮ ﺍﻭﻝ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﺧﻮﺏ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻭ ﺑﻌﺪﻡ .... ﺍﻭﻥ ﺯﺑﻮﻥ ﺩﺍﻏﺸﻮ ﮔذﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐوﺴﻤﻮ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﻓﺮﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﻮ ﮐوﺴﻢ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﻫﯽ ﺑﻌﺶ ﺑﮕﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻣﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺻﻼ ﮔﻮﺵ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻭ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻟﻌﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﯿﺮ ﺍﺳﻤﻮﻧﯽ ﺍﻣﻮﻧﻤﻮ ﺑﺮﯾﺪ ! ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ! ﻭﺍﯾﯿﯿﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ! ﯾﮏ ﮐﯿﺮﻩ ﮐﻠﻔﺖ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﻠﻮ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ! ﺍﺯ ﮐﻠﻔﺘﯿﺶ ﯾﮏ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻣﺶ ﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﺯ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻣﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﺮ؟؟؟ چقد ﺑﺰﺭﮔﻪ ! ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ
10.8K views21:54
باز کردن / نظر دهید
2021-10-23 00:54:51 ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﻓﻮﺕ ﻓﺘﯿﺸﯽ
ﺍﺳﻢ ﻣﻦ ﻣﯿﺜﻢ 18 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻗﺪ ﺣﺪﻭﺩﺍ 180 ﻭﺯﻥ 78 ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻓﻮﺕ ﻓﺘﯿﺸﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮐﺎﻣﻼ ﻭﺍﻗﻌﯿﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺗﺨﻤﯽ ﺗﺨﯿﻠﯽ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺧﺐ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﺍﺻﻞ ﻣﻄﻠﺐ :
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﭘﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻋﻼﻗﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﯼ ﺍﺷﻨﺎ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭﺍﺏ ﺯﻥ ﻋﻤﻮ ﻭ ﺧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ . ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﻤﻮ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ 6 7 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﮊﯾﺶ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻓﻮﺕ ﻓﺘﯿﺶ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﻗﺒﻼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻩ ﺧﺎﮐﯽ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻦ . ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺭﻭﯾﺎ ‏( ﻣﺴﺘﻌﺎﺭ ‏)
ﺣﺴﻤﻮ ﺑﮕﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ .
ﺍﻭﻟﺶ ﻣﺴﺨﺮﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺩﺭﺱ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻓﻮﺕ ﻓﺘﯿﺶ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﺑﺎ ﺣﺴﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ
ﺍﻭﻟﺶ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ MMS ﻋﮑﺲ ﭘﺎﺷﻮ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ ﺭﺍﺿﯿﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﺸﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻖ ﻫﻢ ﺷﺪﻡ .
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﯾﻨﻮ ﻫﻢ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺟﻮﺭﺍﺏ ﺭﻧﮓ ﭘﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺒﺎ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺟﻮﺭﺍﺑﺸﻮ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﭘﺘﻮ ﻭ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ
ﺧﺎﺑﻢ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ
ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﺵ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﺷﻮ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﺍﻭﻟﺶ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ . ‏( ﺭﻭﯾﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺴﺘﺮﺱ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﮐﻨﻪ ﭘﺴﺮﺍﺭﻭ ‏) ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺳﻠﯿﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﺤﻘﯿﺮﻡ ﮐﻨﻪ ...
ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ . ﻓﮑﺮ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺪﺭﺳﺸﻮﻥ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺳﺎﻋﺖ 3 ﺭﻭﯾﺎ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﺪﻥ ﻭ ﺗﻮ ﺳﺎﻟﻦ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻣﺪﺭﺳﺸﻮﻥ ﻭﺍﻟﯿﺒﺎﻝ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺳﺎﻋﺖ 3 ﻣﯿﺮﻥ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﺳﺎﻋﺖ 30/4 ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺮﯾﻨﺸﻮﻥ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺮﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 30/4 ﺩﺭ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﻨﺪﻥ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺭﻭﯾﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺎﻋﺖ 4 ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺮﻡ ﺍﺑﺨﻮﺭﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻣﯿﻤﺮﺩﻡ
ﺍﺑﺨﻮﺭﯼ ﻣﺪﺭﺳﺸﻮﻥ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪ .........
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﮐﻔﺶ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺑﻮﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﺑﻮﺳﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺻﻼ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻭﻟﯽ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﯿﻢ ﺍﺧﺮ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﻮﺱ ﮐﺮﺩ
ﻗﺒﻼ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﭼﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﺍﻭﻧﻢ ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﻗﻤﻮ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﺗﺤﻘﯿﺮﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ ﺑﺸﯿﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﯾﮑﻢ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﯿﻠﯽ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﺩ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﮕﺶ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻤﻪ
ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﭘﺎﺷﻮ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻮ ﺑﺒﻮﺳﻢ ﻣﻨﻢ ﺻﻮﺭﺗﻤﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﺟﻠﻮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺍﺻﻼ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﭺ ﺭﻭ ﭼﺴﺒﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﮐﻔﺸﺶ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻔﺸﺸﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ
ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﻭﺱ ﻫﯽ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎﺯﺩﻡ ﮐﻨﻢ
ﺑﻮﯼ ﭘﺎﺵ ﺗﻮ ﮐﻔﺶ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﺮﻭﻉ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺎﺭﻭﻧﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺧﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﻣﯿﻠﯿﺴﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺟﻮﺭﺍﺏ ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﺍﺑﺸﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ
ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺳﻔﯿﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺷﺘﺮﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﯿﺴﯿﺪﻥ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺣﺎﻝ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺭﻭ ﯾﺎ ﻫﻢ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻫﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﺮﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺧﯿﺲ ﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻡ
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﮔﯿﺮ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺤﻘﯿﺮﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺟﻮﺭﺍﺑﺸﻮ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﮐﻔﺸﺸﻮ
ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺍﻣﯿﺰ ﺑﻬﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻣﻨﻢ ﺑﺎﺑﻮﻭﻭﻭﻭﺱ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺧﯿﯿﯿﯿﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻋﻤﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺮﻡ . ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺭﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺧﻮﺷﺘﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ . ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﺸﻦ ﺑﺎﻫﺎﺗﻮﻥ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻦ
ﻧﻮﺷﺘﻪ : meysam jooon

@dastanazadi
10.2K views21:54
باز کردن / نظر دهید