2021-10-09 00:09:17
جدا شدم و گفتم خودت برو با سلیقه خودت یکی برداد بگو دانیال باهات حساب میکنه . اون روز اصلا قضیه
راه پله و میلاد و مینو رو بکل فراموش کرده بودم .
ادامه داستان که بعدا مینو برام تعریف کرده بود.
اون روز مینو یه مانتو کوتاه پوشیده بود به رنگ سفید که راه های افقی سیاه داشت با یه ساپورت سفید تقریبا تو طرح و مدل مانتو و از زیر مانتو چیزی جز سوتین نداشتو یقه ش که باز بود ولی نه زیاد. سینه هاش و رونای خوشگلش از چاک بغل مانتو به زیبایی خودنمایی میکردن . وقتی مینو وارد فروشگاه میشه از کارگرهای میلاد سراغش رو میگیره و کارگرها بهش میگن بشینه تا آقای فیروز فرو صدا کنن بیاد .
بعد چند دقیقه میلاد میاد و برا مینو چایی و بیسکویت میاره و خوش وبش
میکنن .
میلاد: افتخار دادین تشریف آوردین .
مینو: ممنونم ، لطف دارین
میلاد : دانیال جان کو پس ؟
مینو: داشت میومد ولی توراه ز زدن بهش مجبور شد بره شرکت ، برا
همین تنهایی اومدم خدمتتون
میلاد پسر متشخص و مودبی بود و خیلی هم خوشگل و خوش تیپ.
میلاد: خدمت از ماس . بنده در خدمتم دستور بفرمایین تا انجام وظیفه کنم
مینو : والا همونطور که در جریانید یه ماشین ظرفشویی میخوام که
مارکش خوب باشه و مصرف برقو انرژیش هم در حد عالی باشه .
میلاد : بله تازه یه سری اومده برامون فقط باید بریم طبقه پایین فروشگاه .
ظرفشویی و لباس شویی هامون پایینن .
هر دو به طرف طبقه پایین فروگاه که خیلی هم بزرگ و شیک بود راه
افتادن . وقتی رسیدن پایین میلاد به کارگرش که اونجا پشت میز نشسته
بود گفت : برو بالا به مشتری ها برس من اینجا هستم .
با مینو رفتن به طرف انتهای فروشگاه که حالت ال بود و ماشین
ظرفشویی ها اون ته بودن .
میلاد: ایناس خانوم ، هر رنگ و مدلی که دوس دارین بفرمایین بگم
براتون کنار بذارن شب بیارن خونتون
مینو خم شده بود و داشت توی ظرفشویی ها که خیی شیک کنار هم به
طرز ماهرانه ای چیده شده بودن نگاه میکرد و این حرکتش که کاملا
عمدی بود باعث شده بودک یر میلاد مثل اونروز سفت بشه .
مینو: رنگ زرشکیش رو هم دارین ؟
میلا: البته شما خودتون بی نهایت خوش سلیقه هستین ولی به نظر من
رنگ زرشکیش ممکنه با بقیه لوازم آشپزخونتون ست نباشه .
مینو : چرا ، اتفاقا همه وسایلا و سرویس کابینتمون زرشکی هستش
میلاد : عه ؟ چه زیبا . پس درست گفتم که خوش سلیقه این . اگر که
اینطوره زرشکیش خیلی هم خوشگله و با آشپزخونتون میاد .توی انبار
باید باشه . میگم براتون بیارنش
مینو: آقا میلاد ؟ این مصرف آبش چطوره ؟ آب زیاد میبره ؟آخه من رو
آب خیلی حساسم .
مینو این حرفارو عمدا میزد تا با میلاد راحتتر باشه
میلاد : از این بابت خیالتون راحت باشه . اصلا در مورد آبش به مشکل
نمیخورین .
مینو همینطور جلوی دونه دونه ی دستگاه ها خم میشد و باسنش رو به
طرف میلاد میگرفت . وقتی برگشت به سمت میلاد ، متوجه شد هک یر
میلاد توی شلوارش حسابی باد کرده و این نگاه مینو از چشم میلاد پنهون
نموند و سعی برای مخفی کردنک یرش نکرد .
هر دو حشری بودن ولی هیچکدوم جرات نکردن که حرفی بزنن .
مینو : میشه تو انباریتون نشونم بدین ؟ میخوام رنگش رو قبل خرید ببینم .
میلاد: بله حتما . از اینطرف لطفا
حین راه رفتن به طرف زیرزمین دوم میلاد به مینو گفت :فقط با عرض
معذرت مواظب باشین لباساتون خاکی نشه . زیر زمینمون یکم شلوغ و به
هم ریخته س آخه تازه جنس اومده برامون .
میلاد مینو رو راهنمایی کرد و به طرف کارتون هایی که رو هم چیده
بودن رفتن .
میلاد: اشتباه نکنم همین باید باشه .
از میون کارتونا یکیش رو برداشت باز کرد و برگه ش رو در آورد و داد
دست مینو گفت تمام موارد مربوط به مصرفش رو این تو نوشته میتونید
مطلعه بفرمایین .
مینو برکه رو گرفت و گفت : میبخشین صندلی اینجا نیس ؟ آخه میخوام
ببینم اگه خوب نباشه یه چیز دیگه انتخاب کنم .
میلاد یه کاور از یه قوطی درآورد و انداخت رو یکی از کارتونا و به
مینو گفت : خیل خیلی شرمندم . اینجا برا اینکه موقع تخلیه به مشکل
نخوریم وسیله اضافی نمیاریم و بار از در انتهای همین سالن با شین میاد
داخل . میتونید بشینید رو این کارتون . کاور روش کاملا تمیزه .
مینو تشکر کرد و نشست روی یه کارتونی که احتمالا مال لباسشویی بود و توش هم پر بود .
نشستن مینو طوری بود که گوشت رون مینو چسبیده بود به هم و صحنه زیبا و وسوسه انگیزی رو خلق کره بود و میلاد چشممش دائما روی رون و کس مینو بود و مینو هم به خوبی اینو میدونست و عمدا مطالعه بروشور رو طول میداد .
وقتی مینو سرش رو به طرف میلاد بلند کرد دید که میلاد زل زده روی رون مینو .
مینو: فکر میکنم همین خوب باشه . آخه هرچی تنوع زیاد باشه آدم سخت تر میتونه تصمیم بگیره .
میلاد . اون که صد درصد . ولی ما مشتریهامون رو انبار نمیاریم . خاطر شما خیلی براون عزیز بوده .
مینو حسابی حشری شده بود . تو چشمای میلاد زل زد ولی چیزی نگفت .
میلاد ه
13.7K viewsʰᵃʲ ᴀʟɪ, 21:09