Get Mystery Box with random crypto!

داستانکده آزادی

لوگوی کانال تلگرام dastanazadi — داستانکده آزادی د
آدرس کانال: @dastanazadi
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 131.28K

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2021-10-28 01:27:22 تجاوز 3 تا مرد به دختر 16 ساله تو جنگل

مشاهده فیلم
155 viewsedited  22:27
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 01:23:53 سک‌س یه بچه کوچیک با مامانش


مشاهده فیلم مشاهده فیلم
371 views22:23
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 01:20:02 پدوفیلی (وطنی ) 14 ساله کوص کلوچه ای کوچولو سینه ها در حال رُشد

مشاهده فیلم
556 views22:20
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 01:07:08 پرده زنی عروس ۱۷ ساله

مشاهده فیلم
مشاهده فیلم
1.3K views22:07
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:53:26 خانوم برای شب جمعه میخاید برید پیویش
@Marefvezetor.
2.0K views21:53
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:51:37 فقط سوپرای وطنی Vip
@vipefsha
@vipefsha
2.0K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:51:19 زیرم کشیدبیرون گفت یکم ک ونتو چفتش کن منم تا جایی که میتونستم سوراخمو جمع کردم شروع کرد تلمبه زدن بهش گفتم اب کمرت میاد گفت اره. گفت عباس تو ک ونت اب ریخته گفتم نه گفت میخوای من بریزم گفتم طوری نمیشه گفت نه فقط ک ونت بزرگتر و نرمترمیشه منم گفتم بریز توش و رضا اولین کسی بود که توک ونم اب کمر ریخت. بیشتر از عباس تلمبه زد تا ابش اومد. اونم هی بوسم میکرد و از ک ونم تعریف!! آبش که اومد از ک ونم کشید بیرون بهم گفت خوشت اومد گفتم اره گفت ک یرمن بهتره یاک یر عباس؟ گفتم هر دو تاش.میخواستم برم گفت بمون کارت دارم رفت از تو یخچال میوه اورد من همون جور دراز کشیده یه سیب بهم داد شروع کردم خوردن بهم گفت یه بار دیگه هم میخاد بکنه گفتم کسی نمیاد گفت نه. میخاستم برم دستشویی. نذاشت گفت بعد از اینکه ک ونتو کردم برو. اومدبالام ک یرش نیم خیز بود اینقدر رو ک ونم ک یرشو مالید تا شق کرد. یکم روغن زد دوباره جا کرد توش شروع کردتلمبه زدن بهش گفتم دلم دردگرفت گفت یکم صبرکن ک ونمو دادم بالاتر تا فشاررو شکمم کمتربشه دلم هنوز درد میکردک یرش تو ک ونم صدای شلوپ شلوپ میداد تلمبه هاش محکم تر شد گفتم درش بیاربرم دستشویی گفت الان تموم میشه یهو تا اخر فرو کرد و توک ونم نگه داشت گفت امد از توش کشیدبیرون منم قارررت گوزیدم ابش از ک ونم زدبیرون بلند شدم دویدم سمت دستشویی تو حیاط هم نشستم هرچی تو رودم بودخالی شدبیرون. خودموشستم اومدداخل رضاگفت گوییش کردی گفتم بهت گفتم دلم دردگرفته خندیدگفت ک ون کردن همینه. لباس پوشیدم و رفتم خونه.

نوشته: حسین

@dastanazadi
1.9K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:51:11 وقتی صفرم باز شد
1398/4/19
تجاوز خاطرات کودکی
سلام. این خاطره دوران کودکی من و خیلی از بچه های دهه شصت است اما خیلی ها نمیخوان قبول کنند این واقعیت هارو!!!!!
کلاس پنجم دبستان بودم یه پسر تپل و سفیدبا چهره معمولی. تو کوچمون ک ونی و ک ون کن زیاد بود چون اون وقتا نمیشد به آسونی با دخترها رابطه سKسی برقرار کرد. باید نامه مینوشتی و میدادی به بچه کوچیک ها تا برات نقش پستچی رو بازی کنند.اما دسترسی به ک ون پسر آسونتر بود.کون تپل من هم مورد توجه خیلی از بچه بزرگای محل بود. عباس حسن زاده یکی از اون افراد بود ۱۷سالش بود چهره و بدن خوبی داشت خونه ما تو حاشیه شهر مشهدبود. اطراف محلمون باغ و مزارع صیفی جات زیاد بود. عباس و یکی ازدوستاش به اسم رضا (فامیلش یادم نیست)یه روز منو بردن تو باغ که بازی کنیم عباس بهم گفت تو بشو مرغ من و رضا هم میشیم خروس منم گفتم باشه اون دونفرازروشلوارکیرشون روبهم میمالیدن منم خوشم اومده بوداون روزگذشت چندروزبعدعباس بهم گفت بریم بازی گفتم رضانیست گفت خودمون دونفربازی کنیم گفتم باشه رفتیم تو باغ عباس منو برد یه جای دنج بین چند تا درخت که یه جوی بدون اب که کمی علف سبز شده بودقرارداشت بهم گفت به شکم بخواب تا من بیام منم رفتم توجوی روی علف هابه شکم خوابیدم چنددقیقه بعدعباس اومدگفتم کجارفتی گفت رفتم ببینم کسی این دور وبرا نباشه!!اومدروم درازکشیدگفت شلوارتودربیارم گفتم باشه اونم شلوارموتازانوهام کشیدپایین من دستام زیرچانم بودک یرشودراوردگذاشت لای پام خوابیدبالام درگوشم گفت چه کون داغی داری یکم خودشوبالام جابه جاکردبعدبلندشد باانگشت لای ک ونموبازکردبهم گفت ک ونتوبده بالا منم قمبل کردم براش انکاراصلا ازخودم اراده نداشتم گذاشت دم سوراخم ک ونم یه تف انداخت شروع کرددرمالی کردن هی تف مینداخت لای ک ونم لیزشده بودموقع درمالی کردن یه صدای خاصی میدادبهم گفت خوشت میادگفتم اره یکم فشاردادبه سوراخم گفتم اخخخخخخ گفت دردت میادگفتم اره یکم.شروع کرددرمالی کردن ونم نم فشاردادن به سوراخم. یهوبایه فشارسرش رفت توسوراخم. ک ونموجمع کردم خوابیدبالا گفتم عباس دردگرفت گفت جان یکم طاقت بیارگفتم باشه ک ونم شل کردم درد داشتم ولی زیادنبودعباس بهم گفت بادستات ک ونتوبازکن منم کردم تف انداخت شروع کردفروکردن نصفشوکرده بودتوکونم یکم عقب جلوکردت.ک ونم یه جوری بودعباس بالام خوابیده بودک یرشم توک ونم بودداشت تلمبه میزددم گوشم ازک ونم تعریف میکردنمیدونم چندتاتلمبه زدکه یهوازکونم کشیدبیرون ازروم بلندشد ابشوریخت روزمین بهش گفتم ایناچیه گفت اب کمره من برام جای سوال بودکه اب کمرچیه بهم گفت پاشم شلوارموکشیدم بالا بهم گفت به کسی چیزی نگی گفتم باشه. دونفری رفتیم ازباغ بیرون سوراخم سوزش داشت رفتم خونمون دستشویی احساس میکردم سوراخم یکم بازشده فرداش موقع بازی بابچه هاعباس رودیدم بهم گفت خونشون خالیه بریم بازی گفتم باشه.باعباس رفتم خونشون.یه تشک پهن کردبهم گفت شلوارتودربیاربخواب منم خوابیدم دوباره شروع کرددرمالی کردن این دفعه به جای تف روغن زدبه سوراخ من وک یرش .ک یرش مثل ماهی لای ک ونم لیز میخوردگفت قمبل کن منم کردم سرش رفت دم سو اخم بایه فشار جا کرد توش دوباره دردم گرفت گفتم ایییی عباس یواش گفت معذرت خیلی حشریم شروع کرد تلمبه زدن این دفعه تا آخر جا میکرد بهش گفتم با رضا هم باید همین جوری بازی کنم خندیدگفت اره !!! بوسم میکرد قربون صدقه ک ونم میشد تا اینکه باز اب کمرش اومد این دفعه ریخت لای چاکم. آبش گرم بود و لزج سوراخم بازشده بود. برگشتم ک یرشو نگاه کنم ک یرش کوچک شده بود رفته بود تو غلافش. گفت تکون نخور رفت یه تیکه پارچه اورد لای کونمو پاک کردبعد هم با احتیاط که کسی نبینه منو فرستادبیرون.
دیگه من شده بودم ک ون اختصاصی عباس تا اینکه پام به خانه رضا و چندنفردیگه هم بازشد برای ک ون دادن.عباس هوامو خیلی داشت برام بستنی،پفک،ساندویچ هم میخرید. منم هروقت هوس میکرد آبشو میاوردم بعد از این همه سال هنوز عباس وک یرشو یادم نرفته!!!!!


بعد از باز شدن صفرم با کیر عباس و چند بار کردن ک ونم با این که عباس هیچوقت ابشو تو کونم نریخت بیشتر وقتا یه حسی مثل خارش داشتم سوراخم شده بود غلاف ک یرش و ک ونم راحت ک یرشو میبلعید. پدر و مادر عباس اصلیتشون مال یکی ازشهرستانهای اطراف مشهد بود و اونجا زمین کشاورزی داشتن. تابستون بود و اونها رفتن شهرستان. عباس هم رفت. اینجا بود که من با رضا بیشتر قاطی شدم. رضا از یه فرصت خالی شدن خونشون استفاده کرد و منو برد خونشون. اونم یه تشک پهن کرد و منم طبق عادت ک ون لخت به شکم خوابیدم روی تشک رضا یه بالشت گذاشت زیرشکمم بهش گفتم با روغن لیزش کن اونم با روغن نباتی چرب کرد لای ک ونم باز بودک یرش تقریبا هم سایز ک یرعباس بود ولی کلاهکش یکم بزرگتر بود. اونم با یه فشار سرشو فرستاد تو سوراخم و خوابید بالام دم گوشم گفت چی گشادی بچه!!! من یه لبخندی زدم بالشتو از
1.3K views21:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:50:52 بعد منم با شدت و قدرتی که واقعا نظیرشو ندیده بودم آبمو داخل ک ون سارا خالی کردم و چند لحظه در همون حال موندم تا آخرین قطره رو هم هدر ندم و جفت سوراخای سارا رو کاملا سیراب و آبپاشی کرده باشم.
بعد از حدود 40-30 ثانیه به آرومی ک یرمو که شل و ول شده بود کشیدم بیرون و با بی‌حالی کنار سارا، خواهر زنم، زنی که آرزوی چندین و چند سالم بود دراز کشیدم و تقریبا از هوش رفتم.



با زنگ موبایلم بیدار شدم و دیدم سانازه. جواب دادم.
- الووووو
-‌ سلام پرهام کجایی؟ چرا جواب نمی‌دی؟
- سلام. خوانه‌ام. چطور؟
- من کلیدامو خونه جا گذاشتم. الان هم موندم پشت در. میشه بیای درو وا کنی؟
- باشه الان میام
- راستی با سارا رفتین...
قطع کردم... اما یه چیزی... گفت سارا؟؟!
سارا.... سارا چی... وااااااااااااااااااای بر من... برق از سرم پرید. پسر من چکار کردم؟ کلاَ یادم رفته بود تو چه وضعیتیم. کس و ک ون خواهر زنمو جر دادم بعد هم لخت و عور وسط هال دراز کشیدم. تازه دارم میرم درو برای ساناز باز کنم و دعوتش کنم بیاد تو. فقط چه شانسی آوردم کلیدا رو جا گذاشته بود
نگا کردم دیدم سارا نیست. صداش کردم از آشپزخونه جواب داد. صدا زدم سارا بدو برو یه جایی قایم شو گاومون زایید. دویدم سمتش که دیدم حاضر و آماده لباش پوشیده داره با خنده منو نگا می‌کنه.
هاج و واج موندم. گفتم: بابا تو چرا اینقدر ریلکسی؟ ساناز پشت دره الان میاد تو هر دومونو ... نه... تو رو نه تو خواهرشی اما منو خشک خشک می‌کنه.
گفت: نگران نباش من آمادم. تو هم برو لباس بپوش بیا برو درو واکن. خودت گفتی. خب اومدم خونه خواهرم دیگه. مگه چیز عجیبیه؟
فهمیدم منظورشو رفتم لباس راحتی پوشیدم و رفتم سمت در
ساناز اومد تو
- سلام
-‌ علیک سلام. چیه؟ خبریه؟ چرا یهو قطع کردی.
- چی رو؟
- تلفنو دیگه داشتم می پرسیدم با سارا رفتین خونه سمیّه‌اینا؟
- چی؟.... آها ... آره رفتیم و برگشتیم
- چته تو؟ چرا باز شوت می زنی؟ خواب بودی؟ بیا همه شوهر دارن منم شوهر دارم. یه روز جمعه رو مونده خونه فقط خروپفاشو تحویل ما میده.
- چی می گی تو باز ساناز... باز رفتی گشتی خوش گذروندی. اخم و تَخمتو واسه ما آوردی؟ بیا برو بابا
سارا در حالیکه می خندید اومد دم ورودی
- چیه باز شما دوتا عین سگ و گربه افتادین به جون هم
- عهههه سلام سارا. تو اینجایی؟ چه عجب؟ راه گم کردی؟
- اولاً علیک؟ دوماً کجای اینجا بودن من عجیبه؟ تازه دیروز رفتم از خونه‌تون
- آره راست می‌گی. می‌بینی تو رو خدا. یه روز جمعه رو مونده خونه اونم که فقط تو تختخوابه این شوهر من. انگار کل هفته رو کوه کنده خستگیشو آورده برا من
- عیبی نداره قربونت برم. بیا اینجا بذار ماچت کنم. برات شربت هم ریختم بیا بخور حالت جا بیاد.
- یاد بگیر آقا پرهام... اینجوری آدمو دم در تحویل می‌گیرن. نه مثل شما که از اونجا تا اینجا یه بند غر زدی.
- من؟! می بینی سارا. من اصلا چیزی گفتم؟ یه چیزی بهش بگو دیگه
- آره عزیز دلم چیکارش داری آخه پسر مردمو. تازه ببین همین شربتم اون برات درست کرده. می‌گفت الان می‌رسه خسته و کوفته‌اس. بخوره حالش جا میاد.
- واقعاً؟! قربون شوشوی خودم برم. من که می‌دونم پرهام نمی‌تونه بدون من یه ثانیه هم دووم بیاره. شوخی می‌کردم باهاش
با تعجب نگاشون کردم و از این همه تفاوت شخصیت تو دو تا خواهر خونی و ک..نی!! انگشت تحیر بر لب گزیدم.

نوشته: Jasper

@dastanazadi
1.0K views21:50
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 00:50:35 خ ک ونش. یه لحظه از جاش پرید.
- اونجا؟ نههههه...
- نترس من کارمو بلدم. می‌بینی که
- آره... اما
- فقط آروم باش بذار من کارمو بکنم.
- خب من می‌خوام کسمو بکنی.
- اونم به موقعش... نگران نباش امروز نمی‌ذارم از این در بری بیرون مگه اینکه جفت سوراخاتو گشاد کرده باشم.
- جووووووووووووووونم پرهام.
- اما اول بذار یکم ک ونتو بخورم و برا کردن آماده‌اش کنم. این یکی قلق داره
- تو رو خدا پرهام فقط یکی آرومتر. خیلی وقت منتظر این لحظه‌ام نذار زهرمارم بشه.
حرف زدن کافی بود. باید می رفتم رو کارش. جوازشم صاد شد. دیگه چی از این بهتر. اول با یه انگشت شروع کردم. یکم که گذشت با دو تا انگشت اشاره دو تا دستام کرده بودم تو و داشتم خیلی آروم ماساژش می‌دادم. بعد حدود 4-3 دقیقه اول یکی و بعد حدود 2 دقیقه بعد انگشتای اشاره و وسطی جفت دستام تو ک ون سارای من بودن و اونم بر خلاف اوایل کار الان کاملا راضی و مشتاق داشت ک ونشو اینور و اونور تاب می‌داد و حال می‌کرد و قربون صدقه خودم و ک یرم و انگشتای هنرمندم می رفت.
بعد از حدود یه ربع بازی بازی، کس و ک ون سارا جان من آماده بهره‌برداری و حفاری بود. بعد در حالی که رو زانوش لمیده بود به جلو دوباره یکم کس و ک ونشو با زبونم مالیدم و با یه تف مشتی رو چاک کس سارا ک یرمو با شدت کردم تو کسش. جوری آهش بلند شد که یک آن فکر کردم نفسش بالا نمیاد. اما بعد دیدم نه این دختر حالاحالاها جا داره. تو آسمونا سیر می‌کردیم و صدای شالاپ شولوپ ک یر و خایه من یا لمبر کس و ک ون سارا کل خونه رو برداشته بود و دیگه به تخممون هم نبود که کسی از در بیاد تو یا نیاد.
" کس خواهر هر کی که بود از جمله کس خواهر ساناز!!!
همونجور که داشتم کسشو جر می‌دادم با انگشتام سوراخ ک ونشو نوازش می‌کردم و آماده‌اش می‌کردم برای راند بعدی که نبرد نهایی من و سارا بود.
برش گردوندم، به پشت خوابید و پاهاشو گرفتم رو شونه‌هام و دوباره شروع کردم به تلنبه زدن و همزمان داشتم پستوناشو که داشت یادم می‌رفت چنگ زدم. می‌مالیدم و نوکشونو می‌کشیدم. سفت سفت شده بودن و معلوم بود که سارا هم کاملا تو عوالم خودش سیر می‌کنه. پاهاشو کمی آورد پایین و من کاملا روش خوابیدم و همونطور که داشتم تلنبه می‌زدم شروع کردم به خورن ممه‌هاش و لب و لوچه و سر و صورتش. چهره‌اش کاملا نشون می‌داد که داره لذتهای دریغ شده این چند وقته رو جبران می‌کنه. چشماشو هر از گاهی می‌بست و لبخند می‌زد و جواب بوسه‌ها و لیس‌های!!! منو می‌داد.
سرشو بغل کردم و شدت و سرعت ضربه‌هامو بیشتر کردم. هر دومون به شدت نفس نفس می‌زدیم و لذت می‌بردیم. کمی بعد دوباره چرخوندمش در حالی که کاملا خوابیده بود پاهاشو باز کردمو کردم تو کسش عقب و جلو می‌کردم.
از اینکه کمرم اینهمه به یاری من شتافته بود و ملاحظه‌مو کرده بود راضی بودم و متعجب. معمولا راحت می‌تونم جریان آبمو کنترل کنم. به این صورت که اجازه می دم تا حد اومدن آبم کس یا ک ون رو می کنم. اما درست در لحظه آخر یعنی حدود 10 الی 15 ثانیه قبلش می کشم بیرون و ک یرمو ک یر!!! می کنم و نمی ذارم آبم بیاد. و یکی دو دقیقه‌ای بهش استراحت می‌دم. جوری میشه که انگار آق منوچهر (اسم کیرمه!!!) قهر می کنه. راست میشه ولی دیگه به این راحتیا خلاصم نمی‌کنه. باید پوست بندازم تا بتونم راضیش کنم و ارضا بشه.
بگذریم... در هر حال امروز که راضیم ازش!!!
2-3 دقیقه که گذشت. کشیدم بیرون و با یه لیس و بوس رو ک ون سارا خانم که آماده بود شروع کردم به حفاری. اول خیلی آروم کله‌شو فرو کردم و صبر کردم تا نفسش بالا بیاد. کم‌کم بقیه‌شو فرستادم تو و آروم شروع کردم به تلنبه زدن، حالا نزن کی بزن! راحتتر از اونی بود که فکر می‌کردم. البته مطمئناً روند آماده‌سازی و اردوی پیش فصل در آماده شدن کون سارای عزیز بی‌تاثیر نبود.
خودش هم کاملا راحت بود و از ک ون دادنش به من راضیِ راضی بود. لذت و شهوت از حالات و وجناتش کاملا مشهود بود و مثل یه دختر خوب خودش با دستاش دو طرف ک ونشو گرفته بود و قشنگ بازش کرده بود. منم یه بالش کشیدم جلوش تا راحتتر باشه و دستامو گذاشتم رو دستاش یه یالاه گفتم و بلند شدم رو پاهام و کاملا رفتم رو ک ونش. دیگه چیزی نمونده بود ک یرو با خایه‌ش توش جا کنم اما جنده خانوم عین خیالش نبود و داشت عشق و آه و اوه می‌کرد و حرفاش خاک‌برسری و بی‌ادبی تلاوت می‌کرد. منم دیگه داشتم به آخراش می رسیدم آماده ارضا شدن بودم.
- پرهام تو چرا از ک ون من سیر نمی‌شی؟ .... ک ون سانازم می ذاری؟.... معلومه که ک ون سارام میذاری.... مگه میشه از این ک یر گذشت و نذاشت تو ک ون .... ساناز جنده... اینهمه سال داری تک‌خوری می‌کنی؟ جنده خانوم... ک ونی... منم مثل خودت ک ونی کردی رفت سانااااااااااااز
با این سانااااااااز گفتنش دوباره تن و بدنش با شدت شروع کرد به لرزیدن و یه ارگاسم شدید دیگه ... و تمام!!! خسته نباشی دلاااااور!!
خدا قوت پهلوون!!
چند ثانیه
956 views21:50
باز کردن / نظر دهید