Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2023-06-10 23:11:44
من گم شده‌ام،
تو مرا به خودم برسان ..
3.1K views20:11
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 10:09:04
تو تو این خودخوری هم‌گناهی ..
3.2K views07:09
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 10:08:49
اون همه خاطره کوش اصلا ..
3.1K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 23:00:06
جانان من ..
3.4K views20:00
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 10:13:13
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو ..
3.3K views07:13
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 10:12:57
آخ چقدر تنگه برات، دل من ای همه‌ جونم ..
3.3K views07:12
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 10:12:03



#پارت٨٧
#خان_زاده_دلربا

ميگم شام رو تو اتاق ميخورم و بالا ميرم. دليلي نداره برم تو جمعِ اعصاب خوردكني كه اهوراخان هم بينشون نيست!

كمي سالاد ميخورم و بيخيالِ آبگوشتي كه برام آوردن ميشم و ميگم از جلوي چشمم دورش كنن! هميشه شام رو بر طبعِ خان درست ميكردن! هيچوقت از آبگوشت خوشم نميومد! حتي مواقعي كه واسه چشيدن طمعِ گوشت تو حسرت بوديم!

بي حوصله روي تخت دراز مي كشم و چشم مي بندم. فضاي تاريكِ اتاق هم باعث گرم شدن چشمام نميشه.

همش حواسم پي خانزادس و اميدوارم دوباره مردِ مست شب هاي قبل نباشه.
نميدونم چند ساعت ميگذره...
يا چقدر با افكار آزاردهنده ام كلنجار ميرم.

غم و غبارِ دلم مثلِ سي سالگيه! نه يه چهارده ساله! تمام سلول هاي تن و مغزم انگار تو اين چند كاه با تمام قوا رشد كرده تا منو به بلوغ برسونه و انقلابي تو ذهنم شكل بگيره.

تنها قدرتي كه منو به جلو ميروند همون نبضي بود كه درونم رشد مي كرد. دستمو روش ميذارم و نوازشش ميكنم.

يه فكراي تو سرمه. دلم يه متحد مي خواد و بي صبرانه منتظر طلوع فردام تا نقشه ام رو عملي كنم.


جون ميگيرم وبلند ميشم. بعد روشن كردنِ روشنايي يه كاغذ و قلم پيدا ميكنم. با مطالعه ي بالايي كه داشتم به راحتي يه نامه مي نويسم كه براي دور موندن از چشم خانزاده زيرِ متكا قايم ميشه.

بر ميگردم روي تخت و چشم مي بندم. اينبار چشمام گرم و ميشه و ميرم تو عالم خواب. انگار اين نامه تونسته من رو دلگرم كنه.

***

صداي جير جير تخت باعث ميشه چشم باز كنم. بوي مشروب از دهنِ خانزاده كه نزديكِ صورتم نگه داشته به مشامم ميرسه و حالم رو بهم ميزنه.

چهره تو هم ميكشم و با صداي دورگه خواب آلود ميگم:

-ميشه عقب بريد؟

انگشتاشو از روي صورتم تا گونه ام ميكشه:

-بايد تمكينم كني...

مستِ و عجيب از اين حالتش بيزارم. چهره تو هم ميكشم:

-براي بچه خوب نيست داريد منو ميترسونيد...

لباشو مي چسبونه و كنار گوشم لب ميزنه:

-تو بچه داري؟ يعني چي ساره؟ تو چطور حامله اي؟

نگاهش ميكنم با كمي نفرت! يه مشروب نمي تونست براي آدم توهم ايجاد كنه! اين حالت هايي كه داشت يه چيزي فراتر از مشروب بود.


دستمو روي سينه اش ميذارم و با تمام قوا به عقب هلش ميدم:

-ازم دور بمون! از منو بچم دور بمون!

خودش رو روم ميندازه. وزنش غيرقابل تحمله. حس ميكنم دارم له ميشم. بوي دهنش باعث انزجارمه.

مشتاي كوچيكم رو ي سينه اش مي شينه و لباش روي گردنم.


3.3K views07:12
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 23:08:19
Need ..
3.5K views20:08
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 11:05:28
ای همه کاره‌ی قلبم ..
3.5K views08:05
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 11:05:10
ای همه کاره‌ی قلبم ..
3.4K views08:05
باز کردن / نظر دهید