Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2023-06-13 10:15:27
بعد تو نمونده هیشکی واسه من دیوونه ..
2.9K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:15:22 _ شب عروسیت عفونت گرفتی؟

کلافه و با گریه پارچه‌ی خنک رو لای پام گذاشتم. از سردیش نفس راحتی کشیدم.
خدمتکار با ترس نگام می‌کرد.

- چیکار کنم خب، نزدیک پریودیمه، هر ماه خارش میگیریتم.

خدمتکار محکم روی دستش زد که ناله کردم. سوزش و خارش تا ته جونم می رفت‌. پارچه رو برداشتم و دو بند انگشتم رو داخل فرستادم.

- وای تو چقدر می خاری. مردم من...زخم شد فکر کنم.

انگشتم رو توم چرخوندم و با نوک ناخونم خودمو از داخل خاروندم. همش تقصیر اون شورت لامباداییه که توی تولد پوشیدم.

_ بدبختی دارم من.
هم به شورت حساسم هم نوار بهداشتی. تنم تاول می زنه.

_ به شورت حساسی؟ یعنی قراره کون لختت رو همش ببینم.

با شنیدن صدای پاشاخان ترسیده به سمتش رفتم و دستمو از توم دراوردم. خدمتکار با صدای لرزونی سلام گفت که پاشا خان کلافه نفس کشید.

_ چته؟ می خاری؟

جوابش رو ندادم. خوبه خودش می دید چطور دارم به خودم میپیچم‌.

_ یکم...با انگشت...

نذاشت حرفم تموم شه. دستم رو گرفت و منو کشید تو اتاق. روی تخت هلم داد و لای پام نشست.
سرشو برد وسط...

_ ببین چه قرمزشم کردی.

بند انگشتش که توم رفت ناله کردم. داخلم چرخوندش. عالی شد، علاوه بر خارش حشریمونم کرد.

_ نبینم شب دستت رو توی خودت بکنی و بخاری. یه امشب رو تحمل کن تا ببرمت دکتر.

دستشو بالای بهشتم کشید که لبمو گاز گرفتم.

_ خیس شدن از علائم عفونتته؟

خیس کرده بودم؟ این ابرو ریزی بود. سریع انگشتامو به تنم زدم که با دیدن خیسیشون.

_ ب...ببخشید الان پاک می‌کنم.

وایی گفتم که با لبخند کجی خم شد و زبونشو کشید روی...

https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
https://t.me/+cyFhbjJ563lmZWM0
لینک این رمان ممنوعه لو رفت
2.8K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:15:22 #part354

https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk


_آه، حس می کنی چطور اون‌ #سوراخ #تنگت داره #سالارم رو می بلعه؟

حرکتی بهش داد و از #داغی و #تنگی که دور #آلتش پیچید آه لذت بخشی کشید.

_لعنتی به اوج می بریم.

_میشه #سینه_هام رو بخوری؟

نگاهی به نوک #سینه های برجسته اش انداخت. از شدت حساسیت و #تحریک مثل #سنگ سفت و درشت شده بودن.

- همونطور که آروم و پر لذت تلمبه می زد خم شد و نوک برجسته ی سینه اش روبه دهن گرفت و با اون یکی دستش سینه ی دیگه لش رو به بازی گرفت.

آه و ناله ی بلند فرهود خبر از حساسیتش روی نوک سینه هاش رو می داد. جوری به خودش می پیچید و آه و ناله سر می داد که هر آن احتمال داشت
#ارضا بشه.

دهنش رو از نوک سینه اش برداشت و دستش رو جایگزین کرد. لبش رو کام گرفت و سرعت تلمبه هاش رو بیشتر کرد.

با حس لرزش بدن فرهود و آه عمیقی که میون لب هاش خفه شد فهمید که #ارضا شده.

داغی و روونی مایع دور #آلتش بیشتر تحریکش می کرد و قرار رو ازش می گرفت. سرعت حرکاتش دست خودش نبود، لباش رو از فرهود شل شده جدا کرد و سرش رو عقب برد.

نوک #سینه های برجسته اش رو چنگ زد و خودش رو تا اعماق وجود فرهود می کوبید. با حس به اوج رسیدن #محکم خودش رو درونش کوبید و آه غلیظی همراه با خروج مایعش از دهنش خارج شد.‌


https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
رابطه ی بین یه پسر دوجنسه،نیمی دختر ونیمی پسر با رییس شرکت

عشقی متفاوت و خاص.

#گی
#دوجنسه
#عاشقانه
#اروتیک
#صحنه دار
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
https://t.me/+wRfJhYUc-GZkZjlk
2.8K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:15:14
جانا نفس شدی به جان من ♡
2.9K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:15:09 اهی کشیدمو تند تند چو... لمو میمالیدم اوم لعنتی چقد خوب رو میکنه.!
https://t.me/+AcO3hyyGnCIwMmY8
+اهههه
نزدیک #ارضا شدنم بود که دراتاقم باز شد
از شدت #حشریت نمیتونستم واکنشی نشون بدم

_این چه وضعیتیه..!!
نیم نگاهی به امیر کردم
+تو واقعا پسر دوست مامانی؟؟ یا بکن مامانم..!؟؟

اخماش توهم رفت اومد داخل درو بست
_این چرتوپرتا چیه میگی
گوشیمو بهش نشون دادم فیلم خودشو مامانم

قدمی جلو برداشت ک گوشیمو زود عقب کشیدم
_اون فیلم رو پاک کن
+ب این آسونی ها نیست شرط داره
دستاشو مشت کرد غرید

_چه شرطی..؟؟
پاهامو باز کردم زل زدم بهش
+برام بخورش

https://t.me/+AcO3hyyGnCIwMmY8
https://t.me/+AcO3hyyGnCIwMmY8
با دستاش پاهامو بیشتر باز کرد
نفسای داغش به #بهشتم می‌خوردن #حشری ترم میکرد
+شروع نمیکنی.؟؟ غذا از دهن میوفته ها..!!
دستمو رو بهشتم کشیدم لای چو.چولمو باز کردم

+شروع کن تا از دهن نیوفتاده..!!

با اولین #لیسش اهی کشیدم کمرمو به تخت کوبیدم
+اهههه لعنتی
مکی به #چو.. چولم زد با سروصدا #بهشتمو می‌خورد انگار که ی غذای خیلی خوشمزه جلوشه و اونم چندروزه غذا نخورده
+اههه بخورش اه خوشمزس؟ دوسش داری اییی مال خودت بخورش تا سیر بشی
_با زبونم میکنمت تا بار دیگه هوس خیس کردن برای #دوست_پسر مامانتو نکنی
#زبونشو تو #سوراخم فرو کرد که جیغی کشیدم سرشو بیش‌تر به بهشتم فشار دادم
https://t.me/+AcO3hyyGnCIwMmY8
https://t.me/+AcO3hyyGnCIwMmY8
https://t.me/+AcO3hyyGnCIwMmY8
2.9K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:15:09-با واژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم زن داداش...

-من... ر روم نمیشه داداش هایکا..

چنگ به باسن ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید.
-حرف نزن وسط سکس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر...

همینکه واژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست.

-پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات.

با اولین لیسی که هایکا بین پای بیوه برادرش زد...
https://t.me/+v1mUJIsdw8oxYzk9
https://t.me/+v1mUJIsdw8oxYzk9
https://t.me/+v1mUJIsdw8oxYzk9

#رابطه_برادرشوهر_با_عروس_بیوه

https://t.me/+v1mUJIsdw8oxYzk9

- اسم برادرشوهرت و تتو زدی روی واژنت؟!
با ترس هینی کشیدم و حوله رو دورم پیچیدم.
-برای چی یهو میای تو؟!
نگاهش روی بدنم پیچ و تاب میخورد.
-چرا نگفته بودی انقدر خواطرخوامی زن داداش؟
عقب تر رفتم.
-برو بیرون هایکا میاد فکر بد میکنه!
بیشتر بهم نزدیک شد، با یه حرکت بند حوله رو کشید و حولم افتاد.
-اوف، تا هایکا نیومده یه دور
کارت‌و میسازم!
https://t.me/+v1mUJIsdw8oxYzk9
https://t.me/+v1mUJIsdw8oxYzk9
2.9K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:15:08 ‍ ‍ #پارت_۴۵
#سسکی‌هات‌بکن‌بکن

وارد #حجله شدم
درو دیوار و تخت خواب رو با گل و ربان تزیین کرده بودن
سیوان پشت سرم وارد شد و از پشت بهم چسبید بند لباس عروسمو پایین کشید و #سی‌نه هامو چلوند و با #شه‌وت کنار گوشم گفت:
_اوووف دلبر #سسکی من دارم برای #جر دادنت له له میزنم
امشب جوری #میکنمت که هیچ وقت شب #زفافتو یادت نره

قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن میدونستم بیماری #جنسی داره

کم کم لباس عروسمو بالا زد و دستشو از #لای #شرتم برد داخل و شروع کرد به مالیدن #بهشتم
بدنم شل شده بود که خانم بزرگ اومد تو اتاق و سسوان بی توجه بهش سرشو برد بین پامو #بهشتمو #لیس زد

خانم بزرگ #سرفه ای کرد وگفت:
_لباس عروستو در بیار
فقط لباس #زیرت بزار باشه
بعد ریز خندید و ادامه داد:
_پسرم خودش اونارو #پاره میکنه

از خجالت سرخ شدم که گفت:
_پسرم یادت نره پارچرو #خونی کنی
طوری #مردونگیتو نشون بده که آوازت تو کل روستا بپیچه
بگم خدمتکارا کمکش کنن لباسشو در بیاره؟!

سیوان انگشتشو از پشت #واردم کرد ‌که از درد جیغی کشیدم و شروع کرد به #عقب #جلو کردن و گفت:

_همه بیرون خودم کمکش میکنم
اینو گفت و #زیپ #شلوارشو پایین کشید که #اندامش افتاد بیرون
تنم لرزید
چقدر #بزرگ و #کلفت بود
با این کارش از شرم سرمو پایین انداختم که بقیه #پشتشونو کردن و شروع کردن به خندیدن

سیوان فریاد زد چیه نکنه اول باید شمارو #بکنم بعد ادامه داد:
_کسی اینجا نمونه
همه برن خونه هاشون
تا سه روز نمیخوام کسی مزاحممون بشه

لبخند از روی لب همه محو شد و #ترس تو وجودم پیچید
خدمتکارا و خانم بزرگ در حالی که با دلسوزی و نگرانی بهم نگاه میکردن از اتاق خارج شدن
سیوان پرتم کرد رو تخت و در حالی که یکی یکی انگشتاشو وارد #تپلم میکرد #کلفتیشو یه #ضرب کرد تو #پشتم
https://t.me/+JIl6NUYp-wI0MGE0
#رمانی‌که‌تو‌دو‌روز‌۲۲هزار‌مخاطب‌جمع‌کرده
#داماد‌بیمل‌ر‌جنسی‌شب‌عروسی‌همرو‌بیرون‌میکنه‌و‌عروسو‌از‌پشت‌وجلو‌جرمیده
https://t.me/+JIl6NUYp-wI0MGE0
2.8K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2023-06-13 10:13:05



#پارت٨٩
#خان_زاده_دلربا

زير دلم مدام تير مي كشه. نوك انگشتام يخ بسته! لحاف بي بي رو دورم مي پيچم. وقتي بر ميگرده و ليوان رو به لبهام مي چسبونه بي مخالفت محتويات شيرينش رو قورت ميدم.

دستشو روي گيس هاي بلند و پر پشتم مي كشه و ميگه:

-چت شده مادر؟

مي لرزم:

-حالم خوب نيست بي بي حميرا! دلم! كمرم! انگار كارد فرو كردي بهشون!

بي بي عقب عقب ميره و چنگ ميزنه به صورتش:

-اي واي بر من! اي واي برمن...

آروم كمكم ميكنه روي تخت دراز بكشم و همونطور كه معلومه هول كرده ميگه:

-آروم بگير مادر ببينم چه خاكي به سرم بريزم!

اشكام گوله گوله روي گونه هام مي ريزه. دستمو روي شكمم ميذارم و به جاي خالي بي بي زل ميزنم:

-تنهام نذار... توروخدا... من خيلي دوست دارم...

بغض خفه ام ميكنه. نمي خوام بچه ام رو از دست بدم. اين چه بلايي بود كه به سرم اومد؟! سردمه و دلم ملافه هاي بيشتري ميخواد. وقتي بي بي برميگرده همسرخان همراهشه.

با ديدن وضعيت من وحشت ميكنه:

-خاتون چيكار كنيم؟

بي بي سري از تاسف تكون ميده:

-فكر كنم بچه اش... بچه اش يه چيزيش شده!

-آخه چطور ممكنه! صبح صحيح و سالم بود... نارين چي شده؟!

به سمتم مياد. دستمو ميگيره و هيني ميكشه:

-چرا اين دختر يخ بسته بي بي؟ طلف نشه؟ نميره؟

دلم تير ميكشه و خيسي بين پام حس ميكنم. ناله اي سر ميدم كه بي بي ملافه رو كنار ميزنه و روشنايي رو جلو مياره:

-كجات درد گرفت؟

دستمو روي دلم ميذارم بي بي كمي دامنم رو بالا ميده و هيني ميكشه:

-اين كه غرق خونه! يه كاري كنيد خانم جان! حكيم بانو رو خبر كنيم؟

همسرخان وا رفته سرش رو تكون ميده. از خودم بدم مياد... از ضعيف بودنم. از اينكه حتي نميتونم از بچه ام محافظت كنم.


بي بي ميره تا يكي رو دنبال حكيم بانو بفرسته. از سر و صداهاش خدمتكار ها بيدار ميشن و با لباس خواب هاشون صف مي بندن جلو در.

رمقي برام نمونده ك حرص بخورم كه به چه حقي به تماشاي بدبختي من نشستن! چشمام روي هم ميفته كه همسرخان نزديكم ميشه.

دست يخ زده ام رو فشار ميده:

-نبايد بخوابي نارين... بيدار بمون!

ياد رفتارصبحش ميفتم و سعي ميكنم دستمو بيرون بكشم:

-خوابم مياد!


شونه هامون تكون ميده:

-ميخواي بميري؟! بيدار بمون تا حكيم خانم بياد ببينه چي به سرت اومده!

مٌردن؟ زياد هم بد نبود! من يه مرگ آروم رو مي خواستم و بدون اون نطفه ي نارسم عاشقونه به استقبالش مي رفتم.


دستمو روي شكمم ميكشم:

-بچه ام... بچه ام نميره... خواهش ميكنم....

هذيون وار تكرارش ميكنم و سرمو تكون ميدم همسرخان داد ميزنه كه برام آب قند بيارن.

قطره هاي ريز عرق روي شقيقه هام به راهه و اون خون گرم انگار قصد توقف نداره. حلما خدمتكار ها رو پس ميزنه و داخل مياد:

-واي مامان نارين چش شده؟

2.9K views07:13
باز کردن / نظر دهید
2023-06-12 22:46:24
شدم ساحل تو دریایی ..
3.2K views19:46
باز کردن / نظر دهید
2023-06-12 09:51:53
من باهات خوبِ خوبم ..
3.2K views06:51
باز کردن / نظر دهید