Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2023-05-18 00:14:41 سک.س گروپ دو خواهر با شاهزاده و ...

#پارت51

دستم رو روی #مردونگی شاهزاده گذاشتم و آروم مالوندمش که صدای نالش بلند شد.

ساره لبخند #شیطونی زد و سینه هاش رو به دهن شاهزاده مالید و بلافاصله منم شروع به خوردن کی.ر کلفت و بزرگش کردم.

اونقدر بزرگ و #کلفت بود که دلم میخواست هرچه سریع تر باهاش من و جر بده.

دست از ساک زدن برداشتم و بلند شدم و خودم رو بین کی.رش تنظیم کردم و قبلش لب ساره رو بوسیدم.

سینه هامون رو بهم #مالوندیم و ساره به شاهزاده نزدیک شد و لب هاش رو روی لبهای شاهزاده گذاشت.

همزمان من خودم رو آروم آروم وارد شاهزاده کردم که بین ملوچ ملوچ #بوسه هاش با ساره آه مردونش با ناله ی من یکی شد.

لبم رو گاز گرفتم و سینه هام رو بهم فشار دادم و سعی کردم تا جایی که میتونم حجم زیادی از کیرش رو وارد خودم کنم.

وقتی تا ته کی.رش رو وارد خودم کردم دستم رو به سمت پشتم بردم و پاهام رو بلند کردم و آروم آروم خودم رو بالا پایین کردم که یهو شاهزاده بی طاقت خودش رو بالا پایین می کرد و محکم به من #می‌کوبید.

ساره بهم نزدیک شد و شروع به #بوسیدن سینه هام کرد.

صدای تلمبه هامون کل اتاق رو پر کرده بود و فقط درد و لذت بود!

دستم رو به سمت #بهشتم بردم و آروم مالوندمش و بعد از چند ضربه ی محکمی که بهم زد خودم رو ازش فاصله دادم و از جام بلند شدم که ساره بلافاصله روی #شاهزاده نشست و ک.یر شاهزاده رو بین پاهاش تنظیم کرد و خودش رو با فشار وارد کرد.

صدای #ناله های هردوشون بلند شد که یهو در اتاق باز شد و ...

https://t.me/+WnyVTTTlm0JhMTE0
https://t.me/+WnyVTTTlm0JhMTE0

سارا به خاطر قتلی که انجام داده باید اعدام بسه اما ناگهان با شاهزاده ای آشنا میشه که زندگی خودش و خواهرش رو تغییر می ده و شاهزاده برای نجات سارا شرطی می ذاره که ...

#گروپ
#تریسام
#بزرگسال
191 views21:14
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 00:14:41 -دکتر نگفت عفونت واژنت واسه چیه؟

با خجالت سرم رو پایین ميندازم

-چرا... چیزه... یعنی....

ابرو در هم میکشه و پوزخندی میزنه

-نمیدونستم عفونت واژن باعث بسته شدن زبون هم میشه... آخه قبلا درسته من رو قورت میدادی... یادم باشه برات تخم کفتر بخرم زبون باز کنی دوباره زبون بسته!

لجم گرفت و با غیض میگم

-گفتش به خاطر  رابطه بدون کاندومیه که داشتیم... بعدشم گفت تا یه مدت حق نزدیکی نداریم... حقته

ناباور بهم نگاه میکنه. کم کم رگه های تمسخر تو نگاهش از بین میره و عصبانیت جاش رو میگیره

-تو رفتی گفتی شوهرم بدون کاندوم من رو میکنه؟!... لابد لنگ و پاچه هات رو هم براش باز کردی اره؟!..احمق بی‌شعور مگه بهت نگفتم دوست ندارم کسی جز خودم بدنت رو ببینه؟!

با ترس به صورت سرخ شده از عصبانیتش نگاه میکنم. یا بسم الله. این چرا اینطوری شد یهویی؟!

و با استفاده از اینکه میدونم دلش نمیاد کاریم بکنه از موضعم پایین نمیام و همونطور سلیطه وار میگم

-اولا که دکتر محرمه...دوم اگه نمیذاشتم معاینه کنه چطوری میخواست تشخیص بده؟!

با غیض بهم نگاه میکنه

-سلیطه بازی در نیار؛ بیشتر از این دیونم نکن بیوفتم به جونت و سیاه و کبود میکنما ملیسا... بهت گفتم بیا خودم معاینت کنم گفتی نه ازت خجالت میکشم....واسه من ادا تنگا رو در آوردی!... انگار نه انگار خودم پردت رو زدم و هر شب میکنمت.... جاهایی از بدنت رو از حفظم که حتی خودتم ندیدیشون

به طرفم میاد و پلاستیک دارو رو از کنارم بر میداره و پماد رو از توش در میاره

-بده ببینم چه کوفتی برات نوشته... همینم مونده یکی دیگه بیاد به من بگه زنم رو بکنم یا نه... به من میگه از پشت نه درد دارم... همین که میکنم توش هی اخ اوخ میکنه.. دائم الپریود هم که هست... حالا میره واسه ملت لنگاش رو میده بالا

وقتی مبینه خندم گرفته و دارم ریز ریز میخندم با چشمای عصبی بهم نگاه میکنه

-به قران ملیسا بخندی تک تک استخونات رو خورد میکنم توله سگ... گوه میزنه تو اعصاب من خودش حال میکنه

شلوارم رو بدون آمادگی میکشه پایین که بهت زده هینی میکشم

-دراز بکش پاهات رو باز کن

از ترسم سریع در حالی که میخوام بهش زبون درازی کنم به حرفش گوش میدم. پایین پام میشه و دستمال مرطوبی از جاش در میاره

سعی میکنم تکون بخورم ولی با نیشکونی که از پام میگیره هینی میکشم

-من ناشتا ناشتا گوه بخورم اگه یه بار دیگه به توعه توله سگ دست بزنم!... عقل تو کله پوکت هست اصلا؟!... لعنتی میدونی خونریزی داری با لباس روشن بلند شدی تو شهر سگ چرخ زدی؟

بغض کرده لب بر میچینم و سعی میکنم چیزی نگم که عصبانیتش رو بیشتر کنه

-خب مگه چی شده؟!

دستمال رو به طرف بین پام میبره و سعی میکنه پایین تنم رو تمیز کنه که بعدش پماد بزنه

-چی شده؟!... هیچی نشده عزیزم... فقط مادرم باید بهم زنگ بزنه بگه پسر مگه تو پول نداری؟....چرا نوار بهداشتی نمیخری واس زنت که بزاره بین اون پاهاش وقتی میدونه پریوده

"هولی شتی" بدون اختیار از بین لبام خارج میشه

-منه خرم از همه جا بی‌خبر بگم مگه چی شده... اونم واسم فیلمی بفرسته که خانم با مانتوی خونی داره تو خیابون راه میره

یهو حرف تو دهنش خشک میشه و من در حالی که برای خودم فاتحه میخونم چشمام رو میبندم. با صدای لرزونی میگه

- مل...ملیسا این خو....خون چیه؟!.... مگه تو تازه پریود نشده بودی؟!

سرش رو به شدت بالا میاره و میگه

-به من دروغ گفتی نه؟!... تو که تازه پریودت تمام شده بود پس این دریاچه خون از کجا داره میاد؟!

-غ...غیاث ر...راستش دکتر گفت به خاطر رابطه خشنی که داشتیم واژنم پاره شده!

با رگی برجسته و عصبانی چند ثانیه بهم زل میزنه و بالاخره از جاش بلند میشه

-میرم بی حسی و نخ و سوزن بیارم بدوزمت!!


https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk
https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk
https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk

شوهر وحشی خودش میخواد واژن زنش رو که جر داده با نخ و سوزش و بی‌حسی تو خونه بسوزونه!!!
https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk
https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk
https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk
https://t.me/+e-jDn2KPDglhYjNk
180 views21:14
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 00:14:41 #پارت_۱


_ چند بار کــ…~…ـص دادی؟!

آب دهنمو قورت دادم. دستشو بین پام مالید و بی‌هوا دستشو توم فرو برد که جیغی کشیدم و سریع به دستش چنگ زدم تا ازم بیرون بکشه.

_خوبه. من سگ تنگ دوست دارم. خم شو از پشت ک‍…ـصتو بنداز بیرون؛ می‌خوام سوراخ ک‍ـ…ونتو ببینم. اگه تنگ باشی می‌خرمت.

دستشو دوی گردنم کشید و سیلی به سیــ…ـنم زد که نوک سیـ…ـینم سوخت و جیغی کشیدم.

_دوست دارم این گردن سفیدتو با قلاده ببینم؛ که یه دم تو ک‍ـ…ونت فرو فرو کنم و تو از درد زیرم زوزه بکشم اما من دست از سوزوندن بدنت بر ندارم.

با ترس اب دهنمو قورت دادم که دستش رو توی دهنم فرو کرد.

_س‍ـ…ـاک زدن رو یاد بگیر والا خشک خشک پاره می‌شی...

از پشت سرش نگاهم به عموم افتاد و دلم خواست  از ترس هق بزنم.
سه سالم که بود پدرم و مادرم رو گاز گرفته بود و مرده بودن. تنها کسیم که خانواده‌ام داشتن برادر ناتنی پدرم بود که بخاطر نفرت چندین ساله باهم قطع ارتباط کرده بودن.

ولی با مرگ پدرم من فرصتی بودم که عموی ناتنیم بتونه نفرتش رو روی من خالی کنه.
تمام این‌ سالها برام مثل کابوس بود.

بهم یادداده بود چطوری مثل یک برده رفتار کنم و بتونم راضیش کنم.

مکی به دستش زدم که راضی دستش رو بیرون کشید و به آب دهنم روی انگشتش نگاه کرد.

_خوبه زانو بزن.

با اینکه حالم بد بود و از این شرایط راضی نبودم اما یاد گرفته بودم من جز یه برده که جام زیر پای صاحبشه چیز دیگه‌ای نیستم.
برای همین بدون هیچ حرفی جلوی پاش زانو زدم و.......


https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk

دختری که از کودکی یتیم و دست عموش سپرده میشه و از عموش مطیع بودن، آموزش زیر خواب بودن و خدمت به مرد‌هارو توی زندگیش یاد گرفته.
رابطه، سرویس دادن و رضایت اربابش تنها دغدغه زندگیش بوده و به همین هدف بزرگ شده.
و حالا، مردی توی زندگیش وارد می‌شه که با فتیش‌هایی عجیب، قصدِ تخریب تمام دانسته‌ هاش رو داره.


https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk
https://t.me/+zgS1gBg5UyAzZDBk

رابطه ارباب خدمتکاری صحنــــه‌دار
171 views21:14
باز کردن / نظر دهید
2023-05-17 11:21:22
ناگهان دیدم عاشقت هستم ..
3.1K views08:21
باز کردن / نظر دهید
2023-05-17 11:21:03
خیلی تاوان داره شریف زندگی کردن ..
3.1K views08:21
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 22:51:33
به من نگاه کن، واسه‌ی یه لحظه ..
3.3K views19:51
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 10:49:12
وقتی
به روزی رسیدید که انسان، یاور انسان بود
درباره‌ی ما
با رافت داوری کنید ..
3.4K views07:49
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 10:48:58
من از لحظه ی قبل عاشقترم
تو از لحظه ی قبل زیباتری
نگاه کن هر جایی میری داری
دله یه شهرو همرات میبری ♡
3.3K views07:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 10:48:05 #پارت_۲۱۱



هفت خط




گرچه لبخند روی صورت اون ماسید اما در عوض تمام وجود من درگیر شوق و شور و شعف حاصل از شنیدن حرفهای هامون شد.
انتظار چیز دیگه ای داشتم اما این حرفهای خوشایند حالمو خوب کردن.
فادیا که
هاج و واج به هامون خیره شده بود با یه مکث کوتاه پرسید:


-منظورت چیه !؟ نیمخوای بگی که با این دختره ی...


قبل از اینکه جمله اش رو کامل به زبون بیاره هامون دستش رو بالا برد و خیلی سریع و قاطع گفت:


-آی آی...وایسا وایسا...ببین یه بار میگم واسه همیشه ات.
هیچوقت و هیچ زمان بهت این اجازه رو نمیدم که بخوای در مورد لاوین بد بگی.
هیچوقت!


فادیا با عصبانیت گفت:


-چی میگی تو هامون ؟ تو که واقعا نمیخوای بگی یا اونی؟ هه...سر لج با من داری اینکارو میکنی آره!؟


هامون عصبی جواب داد:


-چرت نگو...


فادیا پوزخند زد و گفت:


-چرا...چرا...تو سر لج با من داری اینکارو میکنی...


-خفه شو فادیا...


ساکت که نشد عصبی تر گفت:


-واسه اینکه حرص منو دربیاره و با من لج کنی و مثلا تلافی گذشته رو دربیاری رفتی سراغ لاوین وگرنه تو خودت همیشه میگفتی هیچ حسی بهش نداری...


اعتراف میکنم حرفهای فادیا وجودم رو درگیر یاس و رانی و تشویش کرد.
نکنه واقع چرندیاتش درست باشن !؟
نکنه هامون واقعا سر لج با فادیا اومده باشه سراغ من ؟!
3.4K views07:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 22:29:44
از کی به جای تو دل ببرم ..
3.4K views19:29
باز کردن / نظر دهید