Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2023-05-15 11:25:06
ببین چه آورده غمت به روزگارم ..
3.5K views08:25
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 11:24:49
دوست دارم اونقدر
که لنگم باشم واسه تو پول هست ..
3.4K views08:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 08:48:35
تو چی دیدی تو من
که من ندیدیم خودم
وقتی که با توام
من یه اژدهام
3.6K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 08:48:22
حتی برای یه شبم دیگه تو خوابم نیا :))
3.5K views05:48
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 08:47:40



#پارت۷٩
#خان_زاده_دلربا

سرمو كج ميكنم و خيره اش ميشم كه با يك اخم ساختگي ميگه:

-چته؟

شونه بالا ميندازم:

-مي دونستيد يزدان خان داره برميگرده؟

سرشو تكون ميده:

-آره دستور از بالاس...

چشمامو ريز ميكنم:

-يعني چي؟

-يعني دَربار دستورشو صادر كرده... اونا تحت پوشش نظام تو فرانسه تحصيل ميكردن!

دستمو زير چونه ام ميزنم:

-وا يعني اونجا جاسوسن؟

نگاهم ميكنه و با خنده ميگه:

-نه جاسوس نيستن هزينه تحصيلشون رو دولت ميده... يزدان قراره بعد گرفتن تخصصش يا بره بيمارستان ارتش!

ابروهامو بالا ميدم:

-حالا چرا بيمارستان ارتش؟!

شونه اي بالا ميندازه:

-خان هميشه دلش ميخواست قدرتش بالاتر بره... فكر ميكنه اگه يزدان بره بيمارستان ارتش بتونه پل ارتباطي باشه با دربار...

برنجمو تو بشقاب هم ميزنم:


-ولي من ميترسم! از هر چي سياست و قدرته!

-پدرم ميخواد روياهايي كه خودش بهش دست پيدا نكرده با ما تحقق بده... واسه همينه هيچ وقت نميخواستم تو كابين اون باشم! ولي حالا... مجبورم...


با شنيدن اين حرفش لب زدم:

-يزدان خان شما تا به حال فكر كرديد كه از روستا بريم؟!

متعجب نگاهم ميكنه:

-مثلا كجا؟


دستمو زير چونه ام ميزنم:

-مثلا جايي كه از همه اين چيزايي كه متنفريم دور باشيم!

ابروهاش بالا ميپره:

-تو اينجا رو دوس نداري؟

لبمو به دندون ميگيرم:


-من هر جايي كه شما باشيد رو دوس دارم!


ميخنده و سرش به سمت گردنم خم ميشه و يه بوسه ميزنه. حس ميكنم خون درونم به جريان ميفته.

با چشماي خماري نگاهش ميكنم. دستش از زير ميز مياد و روي پام ميشينه. رونم رو فشار ميده كه نفس صدا داري ميكشم.

دوباره گردنم رو مي بوسه. بي طاقت مچ دستش رو فشار ميدم تا از روي پام برش داره:

-خان زاده الان يكي ما رو ميبينه!

-واقعا فكر ميكني نگران اينم كه يكي ما رو ببينه! من خان زاده اينجام نبايد از زيردستام حساب ببرم!

آروم مي نالم:


-الان ميخوايد چيكار كنيد؟

لبخندي ميزنه و پاهامو فشار ميده:

-ميخوام از نفس نفس زدنات لذت ببرم!


3.5K views05:47
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 10:56:29
تو که معنای عشقی
به من معنا بده ای یار
3.1K views07:56
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 10:56:23 ⁠ #پارت9

دست کامرانو گرفتم و به سمت تخت گوشه ی اتاق بردم.

آلت بزرگش بهم چشمک میزد، کنار تخت نگهش داشتم و خودم رو تخت روی زانوهام نشستم و بعد از دید زدن پایین تنش شروع کردم به آروم آروم لیس زدم مردونگیش...
اونم آروم ناله میکرد ،یهو اون حجم کلفتشو کامل تو دهنم بردم و تندتند شروع به ساک زدن کردم همزمان دستام بیکار نبود و بیضه هاشو میمالیدم که صدای آه و ناله های مردونش کل اتاق رو گرفت.

حس میکردم هر لحظه آلتش در حال بزرگ تر شدنه و رسماً داشت دهنمو جر میداد که کشیدم بیرون و شایان رو صدا زدم رو تخت دراز کشید، به سمتش رفتم و یه ساک سریع زدم براش که آلت بزرگش خیس و لیز شد، میخواستم بهش یه حال اساسی بدم پس به خیسی بین پاک توجه و نکردم و رفتم روش با دو دستم لای باسنمو باز کردم و آلتشو روی سوراخ پشتم تنظیم کردم و آروم آروم روش جابه جا شدم تا جا باز کنه که شایان دوتا سینه هامو تو دستاش گرفت و یه ضرب واردم کرد.

جیغ بنفشی کشیدم که کامران بیکار نموند و دستشو رو دهنم گذاشت تا صدام بیرون نره.

لباشو و سمت سینم برد و آروم شروع کرد به لیس و میک زدن شایان که دید آروم شدم شروع کرد به کمر زدن که دوباره از درد ناله کردم، اما کامران انقدر خوب سینه هامو میخورد که شل شدم و خودم شروع کردم به سواری روی آلت شایان زیادی تنگ بودم و کیر شایان حسابی واسم بزرگ بود اما با این حال داشتم لذت میبرد، صدای ناله های من و شایان بلند شده بود و هردوتامو غرق بودیم تو دریای شهوت...

دلم میخواست الت کلفت کامرانم الان تو سوراخ جلوم بود واسه همین از روی شایان بلند شدم فهمیدم که نزدیک ارضا شدنش بود و من اینو نمی‌خواستم

https://t.me/+-LjTUAbhUbtlYTc8

https://t.me/+-LjTUAbhUbtlYTc8

https://t.me/+-LjTUAbhUbtlYTc8

اووف سک~سی ترین رمان تلگرامه
پارت رمانش نبود بلفت
3.0K views07:56
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 10:56:23 ⁠ نگاه بابای جذاب رفیقمم دوباره رو با.سنم زوم شده بود و #دلبرانه خودمو رو صندلی جا به جا کردم وقتی ایدا خوابش گرفت سمتش رفتم و با دیدن ک.ی.ر کلفتش که در حال مالیدنش بود چشمام خمار شد.

_باز که شورتک پوشیدی سگ توله!

انگشت اشارمو رو رگای گردنش کشیدم و تنم به ارومی رو #ک.ی.ر سفیدش کشیده شد و با خنده‌ی ارومی کلا.هکشو تو دستم گرفتم

_بخورمش برات شوگر جون؟

کمرمو گرفت و قبل اینکه تفی رو سالارش بندازم تنم رو #مر.دونگیش عقب و جلو کرد

_اووف سورن....هلوم خیسه خیسه

زبونشو از رو پیرهن رو نوک سی.نه.های شیرینم کشید و با.سنمو فشردم به ک..ی...رش

_هر روز بیا اینجا و به دخترم درس یاد بده!

شورتمو کامل کنار کشیدم و‌ با جنون رو اون #کلفت بی صاحابش نشستم و صدای ماله جفتمون دوباره در اومد.

_به نظرت ایدا دوست داره یه مامان هم سن خودش داشته باشه؟

لپای با.سنمو چنگ زد و تنمو رو سالارش تکون داد

_من که دوست دارم زن جوون داشته باشم
هر روزم با لذت #بکنمش و کی بهتر از تو که رفیق دخترمی و خودم #پردتو زدم!

مردونگیش با اب ک..ص..م کاملا خیس شده بود و صدای لزج و شلوپ شلوپا باعث شد از رو زمین بلند شه و‌ تنمو سمت مبل ببره.

_پاهاتو باز کن
میخوام صدای ناله هات تو گوشم بپیچه کوچولوی ددی........


https://t.me/+acut-SjdRM0yZTI0
https://t.me/+acut-SjdRM0yZTI0
https://t.me/+acut-SjdRM0yZTI0
3.0K views07:56
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 10:56:13
بعد من روزات چقدر خوب میگذرن
3.1K views07:56
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 10:56:05 هَرجایی
#پارت_۶


_سواری کن توله....



مردو*نگیشو که عین تیر برق خبردار وایساده بود رو با دستش نگه داشت.
خودم مر*دونگیشو روی سور*اخم تنظیم کردمو آه کشون نشستم روش.
آخ لعنتی مثل یه تیکه چوبِ خشک سفت و راست بود.
با رفتنش توی و*اژنِ همیشه تنگم با هم آه و ناله کردیم و لذت بردیم.
تا ته روش نشستم و با مکثی خودم روش بالا پایین شدم.
دستشو دراز کرد و سینمو توی مشتش گرفت و مثل خمیر توی دستش ورز داد.
سرمو به عقب خم کردمو ناله سر دادم:



_آخ....آااا.....آههه.....آخ لعنتی چقدر کلفتی آی....




انگار سرعت من هر چقدر بود بازم راضیش نمیکرد که رونامو به بالا فشار داد تا یکم بالاتر خودمو نگه دارم و وقتی اینکارو کردم خودش شروع کرد به تل*نبه زدن.
با صدایی که به شدت تحلیل رفته بود و انگار از کو/نش در میومد گفت:


_جوری جرت میدم که تا سه روز گشاد گشاد راه بری.....آهههه....لعنتی چه تنگی تو....چرا قبلا ندیدمت....آه



با حرص و جوش حرفاشو میزد.
تند تند پر و خالیم میکرد.
داشتم به ارگاسم نزدیک میشدم و ناله هام اوج گرفته بود که یهو ع*ضوشو ازم بیرون کشید و یهو دوباره پرتم کرد روی تخت و اومد روم.
تند و سریع مر*دونگیشو فرو کرد توی و*اژنم و دیوانه وار خیلی محکم شروع کرد به ضربه زدن.
یهو حس کردم روی ابرام و با جیغی که کشیدم با لرزشی زیر تنش ارضا شدم.
من ارضا شده بودم ولی اون نه و دست از سرِ وا*ژنم برنمیداشت.
ضرباتشو محکمتر کرد و با آه مردونه و غلیظی زود ازم بیرون کشیدو آبشو روی سینه هام خالی کرد که...

https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk

پارت واقعی رمان کپی ممنوع

بهنوش فاحشه ای که برای تور کردن پرهام مایه دار دست به هر کاری میزنه حتی خوابیدن باهاش اما هیچ چیز اونطور که فکرشو میکرد پیش نمیره چون پرهام فقط دل به دل یه دختر (تِرِسا) داده و وقتی ترسا رو تنها توی خونه گیر میندازه اونو...

https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
https://t.me/+9QOe_RJ5rRg2M2Nk
3.0K views07:56
باز کردن / نظر دهید