Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 12

2023-04-26 10:16:58 دختره برای خرج خودش و خانوادش میخواد تن فروشی کنه و باکرگیشو به یه خلافکار بفروشه...

#پارتی_از_رمان
_بیا جلو دختر...

با استرس کمی جلو رفتم که گفت:
_گفتی دختر جمیله‌ای؟ اسمت چیه؟؟

سرم رو پایین انداختم و گفتم:
_جانان...

اخمی کرد و با لاتی گفت:
_ننت می‌دونه اومدی خودتو حراج کنی؟؟

_مرده...

جاخورد:
_جمیله مرد؟؟ کیی؟؟

_دوسال پیش سرطان خون داشت، حالا کار منو راه میندازی؟؟

_هعییی، باکره‌ای؟؟

سرم رو به نشونه اره تکون دادم که با تهدید گفت:
_الان معاینت میکنن، وای بحالت که دروغ گفته باشی...

با سردی گفتم:
_دروغی ندارم...

تو چشام زل زد و بعد گفت:
_چندسالته؟؟

_بیست و یک..

_دختر جمیله نمیتونم قبول کنم بدمت واس تن فروشی و صیغه و زیرخواب بودن، یه زمانی با مادرت ناسلامتی رفیق بودیم، عیبع...

با عصبانیت گفتم:
_اون مرده، من اینجام، نمیتونی یه بهونه دیگه جور کن زنیکه...
https://t.me/+Tp6wiScIQXxiOGM8
https://t.me/+Tp6wiScIQXxiOGM8
https://t.me/+Tp6wiScIQXxiOGM8


دختره برده خشن ترین خلافکار تهرون میشه کسی که اسمش رعشه به بدن دوست و آشنا میندازه...

https://t.me/+Tp6wiScIQXxiOGM8
https://t.me/+Tp6wiScIQXxiOGM8
-سکس تو ماشین؟! زده به سرت؟!

-من نه، این زده به سرش!
کمی بهم نزدیک تر شد و اشاره ای به بین پاهاش کرد.
-محاله، نمیتونم سر و صدام رو کنترل کنم.
-وقتی گفتم از اون سگدونی نجاتت میدم شرطم سک‌س بود، یادت رفته؟ کنترل کردن آه‌ و ناله‌ات هم با من!
کامل بهم چسبید و توی یه حرکت برم گردوند.
شلوارم و پایین کشید و مردونگیش رو به باسنم چسبوند.
سرش رو داخل گردنم فرو برد و مک عمیقی زد.با صدای آروم آه و ناله میکردم که یهو در ماشین باز شد و..
961 views07:16
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 10:16:58 #پارت13

با شنیدن صدای آه ونااله به سمت استادم برگشتم که گوشیشو به سمتم گرفت و گفت

_دخترکوچولوی من دلش نمیخاد ددی تو کص قشنگش تلمبه بزنه ؟ بیا پیش ددی بهرامی... بیا خوشگلم

پاهام ناخواسته به سمتش رفت گوشیو ازش گرفتم و به صفحه اش نگاه کردم یکی از فیلم هایی که واسش فرستاده بودم رو پخش کرده بود...

_استاد
_هیس..بهتره بشینی تو ماشین..ددی دلش ور رفتن با کص صورتیتو میخواد

با پاهای لرزون همراهش رفتم و توی ماشین نشستم ..بلافاصله بعد از نشستنم قفل مرکزی رو زد و راه افتاد داشتم از ترس می لرزیدم چه غلطی کنم خدایا..

_دکمه شلوارتو باز کن.. پاهاتو از هم فاصله بده

ترسیده بغض کردم و نالیدم

_استاد...تو...توروخدااا...غلط کردم استاد...بخدا من دختر بدی نیستم... بزارید برم خونوادم نگرانم میشن..بخدا خیلی دیرشده

بی توجه به حرفام دستشو سمت شلوارم اورد و دکمه اشو باز کرد.. پاهامو بهم چفت کردم که سیلی محکمی روی رونم کوبید و داد زد

_باز کن پاهاتو...یالا...بازشون کن

باشنیدن صدای دادش بغضم باصدا ترکید و کاری که خواستو انجام دادم

دستشو وارد شلوارم کرد و به بهشتم رسوند..با لمس خیسی بهشتم پوزخندی زد و گفت

_دریاچه راه انداختی دنیا... لای پات انقد خیسه و ادای تنگارو در میاری؟

بی توجه به حرفش دستمو روی دستش گذاشتم و بریده صداش کردم

_اس..تاد..

کاملا حرفمو نزده‌بودم که نیشگونی از بهشتم گرفتم و عصبی گفت:
_تنت میخاره که همش استاد صدام میزنی؟؟اره دنیا؟؟

اینو گفتو دستشو از شلوارم در اورد و جلوی صورتم گرفت

_ببین چقد خیسی...کص صورتیت له له میزنه واسه اینکه ارضاش کنم.. اونوقت توو...

بی توجه بهش نالیدم
_کجامیبری منو؟

_میریم خونه ددی... ددی دختر خوشگلشو لخت میکنع...سینه هاشو میماله ..پاهاشو از هم باز میکنه ..کص صورتی لای پاشو براش میخوره ..توی سکس چت عاشق این بودی برات بخورم...مگه نه دنیا!؟


https://t.me/joinchat/QYHct1hnn7Y4MmU0
https://t.me/joinchat/QYHct1hnn7Y4MmU0
https://t.me/joinchat/QYHct1hnn7Y4MmU0
950 views07:16
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 22:18:12
برای تویی که قلب منی ♡
3.2K views19:18
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 09:33:51
یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه ..
3.3K views06:33
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 09:33:36
یواش یواش تو قلبم خونه کردی ♡
3.3K views06:33
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 09:31:50 #پارت_۲۰۹



هفت خط



اصلا راضی نبودم هامون باهاش اینطوری رفتار بکنه.
اینقدر خصمانه و دشمن ستیز و سرد.
یک گام عقب رفت و بعد تلاش کرد هامون رو بازهم راضی کنه که تنهایی صحبت بکنه باهاش حرف بزنه:


-خیلی طول نمیکشه...فقط چند دقیقه!


دست هامون رو از وور کردنم آزاد کردم و بعد رو کردم سمتش.
فیشهای اب و برق و گاز و تلفن رو از دستش گرفتم و گفتم:


-برو هامون...ما منتظرت می مونیم...برو!


اصرار من مجابش کرد که قبول کنه برای همین یه نفس عمیق کشید و بعد بی حوصله و بدخلق خطاب به فادیا گفت:


-بگو میشنون!


پشت چشمی نازک کرد و حین اینکه منو چپ چپ نگاه میکرد گفت:


-فضولا که رفتن حرفهامو میزنم!


خیلی زود به خودم اومدم ودرست از بینشون رد شدم و رفتم داخل خونه و درو هم زدم تا بتونه حرفهاش رو بزنه.
اول خواستم برم ولی بعد منصرف شدم.
همونجا نزدیک به در ایستادم ودرحین اینکه از چشمی دیدشون میزدن و استراق السمع کرد.
هامون با اخم پرسید:


-چی میخوای بگی!؟ بگو عجله دارم...


فادیا که انگار مطمئن بود من دارم حرفهاشون رو میشنوم اول یه نگاه به سمت در انداخت و چون اینو میدونست هامون قرار نیست باهاش خلوت بکنه گفت:


-ببین من فکرامو کردم.من نه خونه میخوام نه ماشین نه هیچ کدوم از اونایی که قبلا جلسه خواستگاری بهت گفته بودم...من به یه زندگی ساده هم با تو قانع ام!
دیگه اون خواسته های سابق رو ندارم


هامون با رضایت سر جنبوند و گفت:


-خوبه...خوبه آفرین...افرین که دختر کم توقعی شدی!
خواستگار بعدی بدونه کم توقع شدی حتماااا میری سر خونه زندگیت...


لبخندی پر ناز زد و گفت:


-میخوام اون خواستگار تو باشی....
3.4K views06:31
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:08:12
یکمم کلاسیک ببینم
3.1K views08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:08:08 هَرجایی
#پارت_۶


_سواری کن توله....



مردو*نگیشو که عین تیر برق خبردار وایساده بود رو با دستش نگه داشت.
خودم مر*دونگیشو روی سور*اخم تنظیم کردمو آه کشون نشستم روش.
آخ لعنتی مثل یه تیکه چوبِ خشک سفت و راست بود.
با رفتنش توی و*اژنِ همیشه تنگم با هم آه و ناله کردیم و لذت بردیم.
تا ته روش نشستم و با مکثی خودم روش بالا پایین شدم.
دستشو دراز کرد و سینمو توی مشتش گرفت و مثل خمیر توی دستش ورز داد.
سرمو به عقب خم کردمو ناله سر دادم:



_آخ....آااا.....آههه.....آخ لعنتی چقدر کلفتی آی....




انگار سرعت من هر چقدر بود بازم راضیش نمیکرد که رونامو به بالا فشار داد تا یکم بالاتر خودمو نگه دارم و وقتی اینکارو کردم خودش شروع کرد به تل*نبه زدن.
با صدایی که به شدت تحلیل رفته بود و انگار از کو/نش در میومد گفت:


_جوری جرت میدم که تا سه روز گشاد گشاد راه بری.....آهههه....لعنتی چه تنگی تو....چرا قبلا ندیدمت....آه



با حرص و جوش حرفاشو میزد.
تند تند پر و خالیم میکرد.
داشتم به ارگاسم نزدیک میشدم و ناله هام اوج گرفته بود که یهو ع*ضوشو ازم بیرون کشید و یهو دوباره پرتم کرد روی تخت و اومد روم.
تند و سریع مر*دونگیشو فرو کرد توی و*اژنم و دیوانه وار خیلی محکم شروع کرد به ضربه زدن.
یهو حس کردم روی ابرام و با جیغی که کشیدم با لرزشی زیر تنش ارضا شدم.
من ارضا شده بودم ولی اون نه و دست از سرِ وا*ژنم برنمیداشت.
ضرباتشو محکمتر کرد و با آه مردونه و غلیظی زود ازم بیرون کشیدو آبشو روی سینه هام خالی کرد که...

https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0

پارت واقعی رمان کپی ممنوع

بهنوش فاحشه ای که برای تور کردن پرهام مایه دار دست به هر کاری میزنه حتی خوابیدن باهاش اما هیچ چیز اونطور که فکرشو میکرد پیش نمیره چون پرهام فقط دل به دل یه دختر (تِرِسا) داده و وقتی ترسا رو تنها توی خونه گیر میندازه اونو...

https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
https://t.me/+dtSUb75q7-BlZmE0
3.1K views08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:08:07 ⁠ - ک‌‌*یر دایی و توی خودت جا می‌کنی یا خودم بکنم؟

با بغض به در بسته نگاه کردم.

- دایی الان یکی میاد، تروخدا برو.

لبخند عصبی زد و انگشتش و دور لبش کشید.

- لاوین دیوونم نکن، برو روی تخت، با این لباس اومدی اون وسط فکر کردی بی صاحابی؟ نکنه یادت نیست دیشب داشتی زیر کی جر می‌خوردی و ناله میکردی؟

سعی کردم آرومش کنم، دستم و روی سینش گذاشتم که پسم زد و روی تخت پرتم کرد، لباسام و بی توجه به التماس هام کند و دستاش و قاب سینم کرد و نوک سینم و فشرد.
ناله‌ای کردم که شورتش و درآورد و کلفتش و روی بهشتم زد.

- پاشو... می‌خوام خودت بشینی روش، می‌خوام چشمای خمارت و ببینم!

بلند شدم و دایی به تخت تکیه داد، پاهام و باز کردم و دستی به بهشت خیسم کشیدم که پف کرده بود، دایی نگاه قرمزش و به بهشتم داد.

- باهاش ور نرو بشین روش!

جلو رفتم و قبل از اینکه بخوام روی کلفتش بشینم سرم و خم کردم و کلاهک صورتی رنگشو توی دهنم فرو کرد. لیسی به کلاهک صورتی رنگش زدم و اون چشماش و با شه‌وت بست.

- دهنت و گاییدم لاوین، درست بخور! دیوونم نکن!

از اینکه میتونستم از خود بی خودش کنم به خودم بالیدم و با لبخند شیطنت آمیزی که روی لبم بود لیس های پر تفی به مردونگیش زدم که طاقت نیاورد و محکم سرم و به خودش فشرد که کل مردونگیش توی دهنم رفت و عوق زدم.

سرم و فاصله دادم و با اخم نگاهش کردم که تک خنده‌ای کرد و دو طرف کمر باریکم و گرفت.

- بسه دیگه این همه دلبری کردن، اگر نشینی روش اول تاخیری میزنم و بعد خودم طوری جرت بدم که راهی بیمارستان بشی!

کمی به خودم لرزیدم، دوباره دستم و سمت بهشتم بردم تا شه‌وت قبلیم و برگردونم که محکم روی دستم زد و با یک حرکت کل مردونگی بزرگش و توم جا داد.

تا خواستم اعتراض کنم لبش و به گوشم چسبوند و لیس زد.

- فقط یک بار دیگه به خودت دست بزن ببین چه بلایی سرت میارم لاوین، زود باش، خودت و تکون بده!

https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl
https://t.me/+cBr3MQmEMNk4MDBl

لاوین، دختر ۱۶ ساله ای که شب تولد رفیقش دایی ناتنیش بهش تجاوز میکنه.
مردی ۳۵ ساله که زن داره، اما دلش میره برای خواهرزاده کم سن و سال و شیرینش..
مخفیانه باهم وارد رابطه میشن تا وقتی که..


#ممنوعه_بزرگسال
ظرفیت بخاطر صحنه های باز محدود
3.1K views08:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:55
بی احساس
دیدی گفتم ته این رابطه بن‌بسته :)
#شادمهر
3.1K views08:07
باز کردن / نظر دهید