Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 11

2023-05-10 10:01:20
این حس >>>>>>>
3.7K views07:01
باز کردن / نظر دهید
2023-05-10 10:01:02
قول بده بدن تو فقط این تن منو بغل بگیرش ..
3.5K views07:01
باز کردن / نظر دهید
2023-05-10 09:59:02



#پارت۷٧
#خان_زاده_دلبربا


همونطور كه با موندن تو بغلش آرامش ميگيرم ميپرسم:

-رفتار مردم باهاتون چطور بود؟

-چيزي نبود كه باعث عصبانيتم شه!

جلوي كنجكاويم رو نميگيرم:

-شوهر حلما هم همراهتون بود؟

سرمو از روي سينه اش جدا ميكنه و ميگه:

-آره چطور؟

شونه بالا ميندازم:

-به نظرتون حس رياست طلبي نداره؟

به وضوح جا ميخوره ولي تو سكوت منتظر خيره ام ميمونه و انگار مي خواد دليلي واسه اين حرفم بيارم.

نميخواستم بگم اون شب پشت در اتاقشون چي شنيدم چون اونوقت ممكن بود به فالگوش وايستادن متهم بشم و بدون داشتن معصوميت جذابيتم رو براي خانزاده از دست بدم.

با همين فكرا دستامو تو هم مي پيچم:

-اون سري خدمتكارا حرف ميزدن اتفاقي شنيدم كه ميگن بهتره اكبر آقا خان روستاها شه چون اون هميشه همراه ارباب واسه سرك كشي زمين ها ميره و بيشتر دل به حرف مردم ميده! وقتي رعيت ها درباره اكبرآقا اينطوري حرف ميزنن حتما به گوشش ميرسه و حس جاه طلبي رو براش به وجود مياره، همين طور نيست؟

زير چونه اش رو ميخارونه:

-چي بگم! هر چي كه ميگي راسته... الآن كه فكر ميكنم يادم مياد ما هر بحثي با روستايي داشتيم اكبر خودش رو مينداخت وسط و يه جورايي خودش رو بيش از حد دلسوز جلوه ميداد!

خوش حال از اينكه حرفام روش تاثيرگذاره ادامه ميدم:

-تازه امروزم برام از خواهرتون يه نديمه فرستاده بود به عنوان هديه! خيلي ترسيدم كه نكنه نديمه اش چيز خورم كنه! ما كه نميتونيم كسيو كه شناختي بهش نداريم وارد حريم خصوصيمون كنيم!

ابروهاش اين بار تو هم گره ميخوره:

-يعني چي اين كاراش؟ نديمه چه صيغه ايه؟ حالا ديگه اين اكبرم واسم شاخ و شونه مي كشه؟ خودمون عاجزيم؟ تو نديمه ميخواستي چرا به من نگفتي؟

لبهامو جلو ميدم و با ناراحتي ميگم:

-من كه ازشون همچين چيزي نخواستم! واسه اينكه خواهرتون ناراحت نشه قبول كردم... شما هم بزرگش نكنيد به اون گفتم ازم دور بمونه! خودم مراقب همه چيزم! به شما هم اين رو گفتم تا بيشتر چشم و گوشتون رو باز كنيد. آدمها پيچيده تر از اوني هستن كه فكر مي كنيد. وقتي اسم پول و مقام مياد دوستا تبديل به دشمن ميشن!

دستش مشت ميشه و ابروهاشون تو هم مي كشه:


-تو نگران اين چيزا نباش! من از اين به بعد حواسم جمعه! نميذارم كسي چش به جايگاه من داشته باشه! امنيت تو و بچمون هم برقرار ميكنم! كسي حق نداره فكر صدمه زدن به شمام از فكرش بگذرونه!

لبخندي روي لبم ميشينه. عجيبه انقدر حرفام روي خانزاده تاثيرگذاره. اين يه پوئن مثبت برام تلقي ميشه كه بتونم اوضاع رو اونطور كه دلم ميخواد پيش ببرم.



3.4K views06:59
باز کردن / نظر دهید
2023-05-09 23:14:33
به امیرالمومنین میخوام :')))
3.6K views20:14
باز کردن / نظر دهید
2023-05-09 09:37:32
دلت تنگ میشه بیا پهلو‌خودم ..
3.7K views06:37
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 10:17:35
پیش ما از عشق میگویی به شوق دیگری :)))
933 views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 10:17:26 #خـانـه_جـنـسـی
#پـارت_149


تو حال و هوای خودم بودم و تاثیر مشروب روی تنم داشت گذاشته میشد.
با نشستن دست بزرگی روی سی‌نه ام، نگاهم رو بهش دوختم و زمزمه ای داغی تو گوشم نشست.

_دختر سکسی من داره دلبری میکنه!

جوابی بهش ندادم و حالت مستی داشت به سراغم می اومد.
سرمو به عقب دادم و روی شونه ام گذاشتم و همراه با ریتم آهنگ، باسنم رو تکون دادم.

با لحن کشیده و نازکی نالیدم:
_چرا انقدر باهام بدی؟

دستش از روی سینه ام پایین اومد و روی شکم لختم نشست.
لیسی به لاله گوشم زد و آه عمیقی کشیدم.

_از اینکه میخواستم یه خلوت تا صبح باهم بچینم باهات بدم؟

حرف پریسا تو ذهنم بزرگ شد که اردشیر نقشه داشته.
خنده کش داری کردم و به سمتش چرخیدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم.

_چرا می خواستی باهام تنها باشی؟
_بکنمت!

سرمو به عقب خم کردم و قهقهه بلندی زدم.
انگشتامو به خشتکش رسوندم و با شیطنت گفتم:
_واسه دخترِ دوستت سیخ شدی؟

دستش رو به زیر چونه ام زد و با چشم های سرخ که بخاطر شهوت بود، زمزمه کرد:
_واسه دختر خودم سیخ شدم.

گوشه لبم رو از درتی مایندش گزیدم.
پایین تنم رو به خشتک باد کرده اش مالیدم و زیر گوشش ناله کردم:
_پس بیا کاری کن دخترت ازدرد زیرت جیغ بکشه.

مشروب و داستان سکسی که صبح خونده بودم روم خیلی تاثیر گذاشته بود. بعد انقدر دیگه با اردشیر سکس داشتم که هردو بدون خجالت حرف های کثیف میزدیم.

منو به سمت میز کشوند و با صورت روش خمم کرد.
کف دستش رو روی صورتم گذاشتم و با دست آزادش، ساپورتم رو در اورد و غرید:

_دوست داری نشون بدی به همه که لای پات تپل و گوشتی؟

تقه ای بهش زدم که ناله بلندی کردم.
خم شد و لیسی به گونه ام زد و با خنده گفتم:
_بگو دوستم داری تا بذارم اردشیر کوچولو رو تو اون گوشت فرو کنی.

من از الان دیگه نیاز داشتم بشنوم دوستم داره.
وقتی یه چیز سرد لای پام حس کردم، با لب های بسته اومی کردم و با خشم پچ زد:
_دختر کوچولوی شیطون! اگه دوستت نداشتم حتی نمیذاشتم دستت به آل‌تم بخوره.

چشمامو به چشمای خمارش گره زدم و اون چیز سرد بالا و پایین شد که ناله بلندی کردم.

_اون چیه ددی؟
_اسلحه مشکی که با آب سفیدت پر شده.

سرمو چرخوندم و با دیدن اسلحه یه لحظه از ترس نفسم وایستاد. اما شهوت بهم غلبه کرده بود و ناله آرومی کردم.

_تا وقتی آل‌ت بزرگ خودت هست چرا از اسلحه استفاده میکنی؟

https://t.me/+rcQJBVvM2igzM2Q0
https://t.me/+rcQJBVvM2igzM2Q0
https://t.me/+rcQJBVvM2igzM2Q0

نازیلا دختر20ساله ای که هیچ رابطه ای نداشته و همیشه منتظر اینه با یه مرد پخته سک.س کنه. ناخواسته تو گروهی یه پیامی می بینه که یه خونه جنسی رو معرفی میکنه و نازیلا با یه مرد 42ساله جذاب و خشنی آشنا میشه که برای رابطه درخواست های عجیب و غریبی داره...
913 views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 10:17:26 #سکس_با_برادر_شوهر

#دندوناشو توی #گردنمو فرو برد و #چنگ محکمی به #سینه های کوچولوم زد.

- اهههههههه. اوییییی #محکم تررر بخور

+ #جووووون تو فقط #ناله کن.

_جوری #سینه هامو #مک‌میزد انگار میخواست شیر#تنمو بکشه بیرون

یک #دستشو دیگشو به سمت #تپل سفید و #کوچولوم که حالا #خیس خیس بود برد و گفت:

+#اوووف داداشم چه #بهشتی رو تا الان فتح کرده.
_اول یکم‌باتو انگشتش با #چو_چولوم ور رفت

به طور ناگهانی دو #انگشتشو وارد #رحمم کرد و برای خفه کردنم شروع به #لب گرفتن کرد.
تند تند با #انگشتش #تلمبه میزد. بدنم زیرش پیچ و تاب میخورد و داشتم از شدت لذت #جون میدادم که عقب کشید و از خط #سینم #لیسید تا برسه به #تپل #کوچولو و #خیسم. تند تند #چو_چولمو #میمکید. #چنگی به موهاش زدم سرشو فشار دادم به #ک صم.

- لعنتی تو عالی تر از #داداشت برام #میخوری اههههه دارم میام اومممم.

- چه غلطی دارین میکنین #حرومزاده ها؟

با فریاد داریوش تنم میلرزید ،به طرفم هجوم آورد و...

#وسط_سکس_ شوهرش_میرسه_میبینه
#اوفففف بیا ببین بقیه ش چی میشه


https://t.me/+HzYNKY3r0sliY2M0
https://t.me/+HzYNKY3r0sliY2M0
https://t.me/+HzYNKY3r0sliY2M0
1.2K views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 10:17:11
یروز چشاتو وا کنی، میبینی من تموم شدم ..
#شادمهر
956 views07:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 10:16:58 زبونشو با ملچ و ملوچ روی چوچولم کشید و مک محکمی زد که بی طاقت به میز چنگ زدم.

دبیر ریاضی با دیدنم که رنگ به رو نداشتم متعجب گفت:
_ امجدی حالت خوبه؟

لب گزیدم و گفتم:
_ آه... آره خوبم... خانم معلم...

مشکوک نگاهم کرد که همون موقع کیانا از زیر میز زبونش رو وارد سوراخم کرد.

دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم و دلم میخواست زنگ تفریح بخوره تا بریم توی یکی از کلاس های خالی و واسش لخت شم تا با اون انگشت های بلندش بکنتم.

از زیر میز نگاهش کردم که چطور با ولع بهشتمو لیس میزد و دستش زیر مانتوم با نوک ممه هام بازی می‌کرد.
مجدد زبونشو توی سوراخم چرخوند که دیگه نتونستم تحمل کنم.
- آاااه...

نگاه همه بچها و خانم معلم سمتم برگشت. با اخم گفت:
- اونجا چه خبره؟؟

ترسیده خودم رو جمع و جور کردم و خواستم شلوارمو بکشم بالا که کیانا از زیر میز گفت:
_ هیسس... بذار ارضات کنم.

جوابشو ندادم و لبمو محکم گاز گرفتم و گفتم:
_ هیچی... خانم معلم... یکم زیر شکمم درد میکنه...

با اخم نگاهم کرد و کتاب و ماژیکش رو کوبید روی میز:
_ حالت خوب نیست چرا میای مدرسه؟ نظم کلاس و بهم زدی!

_ معذرت میخوام خانم.

چشم غره‌ای بارم کرد و مشغول ادامه درس دادن شد که همون لحظه کیانای نامرد نوک زبونشو تند تند تو سوراخم عقب جلو کرد و احساس کردم پایین تنه‌ام داره منفجر میشه.

به اوج نزدیک شدم و بدنم لرزید آه بلندی کشیدم و خندیدم که آبم ریخت توی دهن کیانا...

این بار خانم معلم عصبی به سمت ته کلاس، جایی که من نشسته بودم اومد و با دیدن پایین تنه‌ی لختم و کیانا بین پاهام....

_ امجدی و سلطانی!!! هر دوتا میرید دفتر. همین الان!!

https://t.me/+j2s-oRNdh4VlODgx
https://t.me/+j2s-oRNdh4VlODgx
https://t.me/+j2s-oRNdh4VlODgx

کیانا و شفق تو مدرسه سر بازی جرعت حقیقت مجبور میشن همدیگه رو ببوسن و این میشه شروع عشق پنهانی اونها. معاشقه های یواشکی و سکس های پنهانشون توی دستشویی مدرسه و سر کلاس های مختلف، درست وقتی که مدیر و ناظم مدرسه می‌فهمن دردسر براشون درست میکنه و....

رمان به شدت صحنه دار و مناسب بزرگسالان
942 views07:16
باز کردن / نظر دهید