Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 13

2023-04-23 11:07:50 #دونفری توی #کوچه تاریک کشیدنم
+ هیش ، میخوایم یه کوچولو #ارضات کنیم .
یکیشون #ممه هام گرفت و اون یکی دستش داخل #شورتم برد _ آههه شما کی هستین

یکیشون نوک سینه هام خورد و اون یکیم انگشتش تا ته تو #واژنم فشار داد

_ آههههه شماها کی هستین چقد خوبییین
+ هیش مهم نیست هرشب میای اینجا #جنده کوچولو؟

پشت سر هم تند تند #ارضا شدم و تو بغلشون افتادم
_ من #جنددم، هرشب میام آههههه
#داغی #کیرشون لای #بهشتم حس کردم و بلند #ناله کردم و از پایین #بهشتم #خیس شد

یکی دیگشون انگشتش تو سوراخ #باسنم فشار داد و تند تند عقب و جلو میکرد زانوهام سست شد و کف #کوچه افتادم از پشت #باسنم باز کرد و دوباره با انگشتاش #تلمبه میزد تو کونم
#لباسام تو #کوچه درآوردن و شروع کردن به #دستمالی کردنم

_ آهههه کسی میبینه و دوباره لرزیدم
+ هیش هیچکس نیست #جنده کوچولو
دوباره از سر #شهوت جیغ زدم و از پشت باسنم براشون #لرزوندم
_ من بکنین آههه لطفا من #بکنین می‌خوام من به #آرگاسم برسونین
دونفری بغلم کردن و من داخل جعبه پشت ماشین انداختنم و ...

https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
https://t.me/+jZr1bZ-r--lkZjA0
3.1K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:50 ⁠ ⁠ سکـــــسِ محـــــارم

تند تند تو #ک_صم تلمبه میزد.
زیر گوشم گفت: داری زیر کی جر میخوری
#ج_نده
با درد نالیدم:زیر تووو ، زیر داداشم دارم جر میخورم!
تا اینو گفتم جری تر شد و سرعت
#تل_مبه هاشو زیاد کرد و....
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
_حالا دیگه کارت به جایی رسیده که از دستور من سرپیچی میکنی #هر_زه#هر_زه

با
گریه نالید :
+گوه خوردم ببخشید داداش!

پرتش کردم رو تخت دست و پاشو بستم و
#دیـ*لدو برداشتم و بدون اینکه بهش چیزی بگم . سریع فرو کردم توی #بهشتش از حرکت ناگهانیم #دردش گرفت جیغش به هوا رفت ...

همزمان که #دیلـ_ـدو روشن کردم تا توش تلمبه بزنه منم از پشت شروع کردم با دست تو #با_سنش تند تند #تلمبه زدن.

از پشت روش خم شدمو #سیـ*نه های بزرگ و #گردشو تو مشتم گرفتم و #فشاری بهشون دادم.
با حرکت بعدیم #آه منم رفت به هوا. اون خیلی #تنگ بود و من خیلی از این تنگی #لذت میبردم...
دستمو در اوردم و #پلاگ فلفلی رو یک ضرب وارد #با_سنش کردم جیغ بلندی کشید سریع #گگ رو رودهنش قرار دادم

پاهاشو باز کردم و  سرعت #دیــ**لدو بیشتر میکردم با دستم شروع کردم به مالیدن #چو_چولش کردم نگاهی بهش انداختم که #بیحال افتاده بود رو #تخت و داشت...
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0
https://t.me/+MJh-MvBiMBYzYzM0

سکــ ـــس خشن بردگی خواهر برادری
شکنجه همراه با سکـ ـس
3.1K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:07:50 #پارت۱
#پارت‌واقعی


- بعدش قرص بخور که حامله نشی، از حاملگی فقط وقتی که تا دسته توتم‌و دوست دارم!


گیج و مست قهقه می‌زنم، درکی از حرف‌ هایش نداشتم، تنش روی تنم سر می‌خورد، کنار گوشم پر از هوس در حالی که انگشت‌هایش تارِ موهایم را می‌کشید، زمزمه کرد:


- دیدی بالاخره کردمت نباتم؟ بالاخره مالِ من شدی!


دردی خفیف در استخوان‌هایم ترکید:


- آیــی!


سر و صورتم را غرق بوسه کرد:


- جان، جان تموم شد نباتم، دردت اومد دورت بگردم؟ دِ لامصب من هنوز سرشم نکردم توت که اینطوری به آه و ناله افتادی!


مشتی به شانه‌اش کوباندم، سعی داشتم روی تخت خودم را عقب بکشم اما زورِ مورچه‌ای من کجا و زورِ او کجا؟


- هیــش نبات، آروم عزیزم! سلیطه بازی در نیار بذار کارمو کنم، الان تموم میشه، الان فقط و فقط بهت لذت میدم زندگیم!


نق نق کنان سر جایم تکان می‌خورم، مستی داشت از سرم می‌پرید و اکنون می‌‌دانستم اینجا بودنم، آن هم زمانی که تن لختم زیرِ تن شیرزاد می‌رقصد، درست نیست!


شانه‌اش را چنگ می‌زنم، بدون عقب نشینی و حریص استخوان ترقوه‌ام را می‌بوسد:


- نکن...نکن ش...شیر..زاد! دارم...اذیت میشم نمی‌خوا...م!


بی توجه به من، خودش را میان پایم جابه‌جا می‌کند:


- واسه اذیت شدن یکم دیره، وقتی داشتی زیرم جلزو ولز می‌کردی که بکنمت باید فکر اینجاشم می‌کردی!
الان تمومش میکنم، الان مال هم میشیم، آ آ نیگام کن...


چشم‌های خیسم به چشم‌هایش دوخته می‌شود، نیشخندش عمیق تر شده و قبل از اینکه کار را یکسره کند، درب اتاق محکم به داخل کوبیده شد و صدای فریاد ریز و زنانه‌ای حلرزون‌های گوشم را لرزاند:


- فرار کن شیرزاد، مامورا ریختن تو حاج عَبِدم باهاشونه!



https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0


اون عَبِده!
حاج عَبِد بنان!
مردِ سن بالای زن گریزی که غرقِ دین و ایمون خودشه و بسم الله از زبونش نمیفته!
مردی که حتی وقتی صدای پاشنه‌ی کفشش تو راسته‌ی بازار میپیچه همه واسه‌ش رو زمین لُنگ میندازن!
مردی که حتی یه بارم تو چشمای یه زن زل نزده...اِلا من!
منِ یاغی و سربه هوا که دلدادگی و هوسم کار دستش داد، منی که تنم زیرِ تنِ خواهر زادش به رقص در اومد و اون از سر مردی و مردونگی گناهِ منو گردن گرفت...
و حالا من نباتم! 
دخترِ دست خورده‌ای که می‌دونم حاج عبد شرمش میگیره نگاش کنه!
ولی من قسم خوردم اون مردو طوری اسیرِ خودم کنم که یک لحظه هم بدون من نتونه سر کنه...

https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0
https://t.me/+xUDVJXJF1LBjZjc0

داستانِ عشقی حاجیِ سن بالا و دختر کوچولوی دبیرستانی
3.1K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 11:06:45



#پارت۷١
#خان_زاده_دلربا

اينبار فقط عشق بازي ميكنيم، زمان زيادي ميگذره وقتي از آب بيرون ميايم لبخندي روي لبهامونه.از اب كه بيرون ميايم سريع پيرهنش رو دورم مي پيچه و لب ميزنه:

-سرما ميخوري!

چند لحظه گيج و منگ نگاهش ميكنم و بعد لبام كش مياد:

-لباستون خيس ميشه!

شونه بالا مي اندازه و شروع به پوشيدن شلوارش ميكنه. يكم منتظر ميمونم تا ابِ موهام و بدنم خشك شه و بعد تو پوشيدن لباسم كمكم ميكنه.

حس ميكنم روي ابرام. يعني يه بچه باعث اين همه مورد توجه قرار گرفتنمه؟!
وقتي برميگرديم از در پشتي كه به راهروي آشپزخونه و حموم ختم ميشه به پله هاي مارپيچي وارد ميشيم.
موقع گذشتن از كنار آشپزخونه صداي خدمتكارايي كه مشغول تميزكاري بعد جشن هستن مياد:
"-از كجا معلوم بچه ي اونه؟ اون دختررعيت معلوم نيست با كي خوابيده و بچه اش رو به خانزاده چسبونده!"

اين جملات كه به گوش خانزاده ميخوره مي ايسته. با شنيدن هر كلمه صورتش رو به شرخ شدن ميكنه. به بازوش چنگ ميزنم كه صورت پر خشمش از در آشپزخونه گرفته ميشه و رو به من مي چرخه.

خيره به چشماش و پچ ميزنم:

-الآن پشت سرمون و آروم اين حرفا رو ميگن ولي اگه داد و بيداد كنيد و روشون باز شه آدماي بيشتري و صداهاي بلندتري رو مي شنويد. هر چي صدا بلندتر خفه كردنش سختتر... بايد از راهش بريم! فعلا سكوت بهتره...

مردمك گشاد چشماش و رگ برجسته ي گردنش رفته رفته رو به آرومي ميره. دستمو بين دستاش ميفشره و به مسيرش به سمت پله ها ادامه ميده.

باور نميكنم حرفام روش تاثير گذاشته باشه! همونطور وا رفته پشت سرش ميرم به اتاق ميريم و بعد تعويض لباسامون روي تخت دراز مي كشيم.

سر جفتمون روي يه بالشته و قند تو دلم مي سابن. تا ميام تو حال و هواي خوشي بهش حرفاي بقيه رو فراموش كنم ميگه:

-چيكار كنم ساكت شن؟

از بالاي چشم نگاهش ميكنم. آدم به اين گندگي از من چاره مي گرفت واسه كاراش؟! مثبت كه به اين قضيه نگاه كنم به اين نتيجه مي رسم فعلا مورد اعتماد ترين آدم نزديك اين بشر منم.

پس بهش چشم ميدوزم و تو فكر فرو ميرم. مردمكش پايين مياد و زل ميزنه بهم.

شديم مثل زن و شوهري كه قبل خواب باهم پچ پچ ميكنن و درد و دل ميكنن. ياد مامان و بابام ميفتم. حالا من بايد آرومش مي كردم؟!


3.1K views08:06
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 23:30:41
ای که میسوزم سراپا تا ابد در حسرت تو ..
#ابی
1.5K views20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 23:30:19 #پارتــ۱

- باسنت و بده بالا...

دخترک دستهایش را زیر باسن گنده‌اش گذاشت و پشت به مرد خم شد.
با اخم سیگارش را خاموش کرد و جلو رفت.


باسن سفید دخترک را با دقت نگاهی کرده و پوزخند زد.
- از پشت سکس داشته! بعدی...

سیگاری آتش زده و نگاهش را اطراف چرخاند.
چشمهایش را به دختری که مشغول طی کشیدن بود، دوخت.

- اندام خوبی داره، همون و میخوام.

زنِ لاغر اندام که گوشه‌ای ایستاده بود، با عجله جلو رفت.

- جنابِ افخم این یکی نمیشه... این دختر فقط واسه گردگیری میاد اینجا آقا. بقیه دخترا رو بیارم؟

لئون یک تای ابرویش را بالا داد.
- دختره رو می‌خوام شادی!

- اون خیلی بچه است! هیچی هم بلد نیست، مگه می‌تونه شما رو ارضا کنه؟ دختر ۱۸ ساله چیزی بلده آقا مگه... دختره خانواده داره، باکره است، مشکل میشه برامون.

لئون پوزخندی زده و پک عمیقی از سیگار برگشت گرفت و چشمهای مشکی رنگش را تنگ کرد.

- از امشب اتاق منو این دختر تمیز می‌کنه، بفرست اتاقم تا بهش قوانین و بگم.

https://t.me/+EToJ0A1fUSQ0NWI0
https://t.me/+EToJ0A1fUSQ0NWI0
دخترک دستهای کوچکش را بهم پیج و تاب داد و با بغض به صورت جدی و صد البته سکسی لئون خیره ماند.

مرد سر تا پایش را نگاه کرده و گلو صاف کرد.
دامن کوتاهِ مشکی و تاپ سفیدی که روی تخت بود را بلند کرده و بالا گرفت.

- اینو می‌پوشی، ساعت یازده شب میای توی اتاقم، برام نوشیدنی که شادی بهت گفته رو آماده می‌کنی و منتظر میمونی تا بیام. وقتی بیام، اتاق باید مرتب باشه، حمام میرم و بعدش ماساژ میدی بدنمو... اوکی دختر کوچولو؟

ترسیده زبانی بر لبش کشید.
- بله آقا.. فقط همینه وظایف من؟

- فقط همینه.

با شرم و مردد، لب زد.
- ا...اگه تنها نباشید چی؟

لئون لباس را ‌پایین تخت پرت کرده و پا روی پا انداخت.
- وظایف تو تغییری نخواهد کرد. از فرداشب کارت شروع میشه.

نگاهی به ساعت انداخت و با چشم‌های پایین و شرمگین، زمزمه کرد.
- با اجازه.

سوی در اتاق رفت و لئون با سرخوشی جام شرابش را سر کشید.
- کوچولوی سکسی! وقتی ناله‌ی دخترای زیرم و بشنوی، میتونی طاقت بیاری؟!

https://t.me/+EToJ0A1fUSQ0NWI0
https://t.me/+EToJ0A1fUSQ0NWI0
https://t.me/+EToJ0A1fUSQ0NWI0
لئون افخم، یه مرد سکسی و هات که مشغول قاچاق موادمخدره و کلی دختر لوند دورش جمع شده، یک شب که داره سوگلی برای تختش انتخاب می‌کنه، با دیدن دختر ریزه میزه‌ای داغ می‌کنه و....
دارای محدودیت سنی

.
1.3K views20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 23:30:19 - میشه از سکسمون فیلم بگیرم؟

دستش روی کمربند شلوارش قفل شد.
نگاه متعجبی به آبان انداخت و گفت:

_ از سکس امشبمون فیلم بگیری؟ چرا مثلا؟

آبان در حالی که با طنازی سینه‌هایش را نوازش می‌کرد جواب داد:

_ آخه من برعکس تو گرم مزاجم. هر روزم سکس کنم آروم نمیشم.

روی تخت نشست و بین حرفش پرید.

_ یعنی من تو رابطه سردم؟ نامسلمون یه شب در میون روتم که! به کمر من رحم نمیکنی نکن، اون لامصب غار میشه آبان!

به سمت حافظ آمد و روی پاهایش نشست.
تمام حرکات این دختر لوند بود وتحریک‌کننده!

_ خب من بیشتر میخوام حافظ... مثلا صبح ها قبل اینکه برم مدرسه یه راند بریم، راند بعدی از مدرسه برگشتم، یه راند سر شب، یه راند آخرشب.

خندید و همانطور که لب آبان را گاز می‌‌گرفت گفت:

_ میخوای بِبُرمش بکنمش توت! همه جا همرات باشه؟ تعارف نکن ها به هر حال همش نیازش داری.

خودش را به عمد روی پای حافظ تکان داد و لب زد:

_ تکون نخوره چه فایده؟ گرم نباشه...رگ نداشته باشه...با چوب چه فرقی داره؟

لپ آبان را کشید و زمزمه کرد:

_ حشری بی‌شرف؛ حالا نگفتی فیلممون و میخوای چیکار؟

با دلبری چشمکی زد و لب زد:

_ که وقتی تو نیستی هی ببینمش و خودمو تخلیه کنم!

اخمی کرد و غرید:

_ بیخود! خوشم نمیاد با خودت ور بری آبان!

لب برچید و با لحن کودکانه‌ای شکایت کرد.

_ عه نامرد، فیلم بقیه نیست که! خودمم و خودتی!
بعدشم یادگاری میمونه...هی هرشب نگاه میکنیم.

_ بیخود. همین مونده فیلم تقه زدن رو زنمون تو محل پخش شه و بشیم مایه جق بچه سوسولا!

_ عه اذیت نکن حافظ! به خاطر من... هووم؟ شنیدم خیلی تحریک کننده‌اس....

نگاهی به لب‌های برچیده آبان انداخت و بی‌طاقت به جان لب‌هایش افتاد.

_ بی‌شرف، برو دوربین و آماده کن ولی وای به حالت به جای من با فیلمم تخلیه کنی خودتو!


https://t.me/+KgNIfn7aWZA1OWU0
https://t.me/+KgNIfn7aWZA1OWU0
https://t.me/+KgNIfn7aWZA1OWU0

#پارت‌رمان
روایت یک زندگی زناشویی... بین یه دختر بچه نوجوان و مرد 35 ساله
دختره اینقدر داغه که کمر نگذاشته واسه حافظ بیچاره.

در حدی که مجبور میشه برای رفع نیاز جنسیش براش دیلدو بخره!!!
1.5K views20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 23:30:19

#رمان‌زخم

اومد کنارمو سرشو خم کردو زیر گوشم باصدای بم و آرومی گفت: مگه نشنیدی چی گفتم؟

_آ..آخه اینج...

حرفم تموم نشده بود که صدای ضرب سیلی رو صورتم تو اتاق پیچید. با اخم‌گفت:وقتی میگم لخت،سریع انجامش میدی.

_ب..ببخشید

بغضم گرفته بود. شروع کردم دراوردن لباسام.با پایین تنه ی لخت و موهای زائد لعنتی که هنوز رو شرمگاهم دهن کجی میکرد.اونم تو مطب شیکش.

_کرم رو بذار رو میز...

کاری که گفت سریع انجام دادم. دستام میلرزید و چند بار کیفم داشت از دستم میافتاد..

_سریع حالتی که گفتم وایسا،خم شده سمت میزو کف دستا روی میزو پاهات باز..سینه هاتم بچسبون به میز و به کمرت قوس بده

با دستش کشید لای باس*نم و مق*عدمو لمس کردوازهمون لای پام دستشو کشید تارو شرمگاهم.

_دریاچه راه انداختی که...

با حرفش با خجالت یکمی خودمو جمع کردم که ضربه ایی بین پام زدو گفت: باز کن...

دست کشیدو رفت سمت میزش وقفل یکی از کشوهای میزشو باز کردو چیزی برداشت و دوباره اومدپشتم.خواستم رومو برگردونم به پشتو ببینم داره چکار میکنه که انگار فکرمو خوندو باصدای خشنی گفت:ازحالتت تکون نمیخوری

با لمس انگشتش رو مقع*دم و کرمی که داشت بهم میزدتنم به لرزافتادو شرمگاهم داغتر. انگشت میکرد پشتمو با کرم داشت خوب داخلشو چرب میکرد.


بغض کرده از وضعیتم بودم که یه چیز گرد و سردی رو پشتم حس کردم و همزمان شروع کرد حرف زدن...

_حسش میکنی؟یه فلز تقریبا بیضی شکل، اسمش پلاگه... وسیله ایی برای این رابطه،چیزی که تو باید بنابه حکم من تو خودت نگهش داری..و تلاش توبرای تحمل دردو تحقیرش نشون دهنده سرسپردگیت برای صاحبته...

اون چیز فلزی رو میمالید به پشتم و کم کم فشارش میداد. با دست دیگش شروع کردبا شرمگاهم ور رفتن و همزمان اون گوی رو فشار دادن...

_سعی کن شل کنی خودتو.. تا یه حدی بره داخل دیگه تموم از بعد اون باریکه... شل کن مینا...

واقعا درد داشت حس میکردم دارم جر میخورم اون لعنتی بزرگ بودو من اصلا رابطه ایی نداشتم که برام عادی باشه. اشک ازچشمم گوله گوله میریخت و فقط لب زیر دندون فشار میدادم تا صدام درنیاد...
https://t.me/+4ZS0IMtqg35hN2Jk
https://t.me/+4ZS0IMtqg35hN2Jk

#بی‌دی‌اس‌ام
1.4K views20:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:26:36
مینویسم اسمتو رو سینه‌م ..
3.2K views07:26
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 10:26:10
بازم چون زیباست ..
3.3K views07:26
باز کردن / نظر دهید