نگاه بابای جذاب رفیقمم دوباره رو با.سنم زوم شده بود و #دلبرا | دلربا / هفت خط
نگاه بابای جذاب رفیقمم دوباره رو با.سنم زوم شده بود و #دلبرانه خودمو رو صندلی جا به جا کردم وقتی ایدا خوابش گرفت سمتش رفتم و با دیدن ک.ی.ر کلفتش که در حال مالیدنش بود چشمام خمار شد.
_باز که شورتک پوشیدی سگ توله!
انگشت اشارمو رو رگای گردنش کشیدم و تنم به ارومی رو #ک.ی.ر سفیدش کشیده شد و با خندهی ارومی کلا.هکشو تو دستم گرفتم
_بخورمش برات شوگر جون؟
کمرمو گرفت و قبل اینکه تفی رو سالارش بندازم تنم رو #مر.دونگیش عقب و جلو کرد
_اووف سورن....هلوم خیسه خیسه
زبونشو از رو پیرهن رو نوک سی.نه.های شیرینم کشید و با.سنمو فشردم به ک..ی...رش
_هر روز بیا اینجا و به دخترم درس یاد بده!
شورتمو کامل کنار کشیدم و با جنون رو اون #کلفت بی صاحابش نشستم و صدای ماله جفتمون دوباره در اومد.
_به نظرت ایدا دوست داره یه مامان هم سن خودش داشته باشه؟
لپای با.سنمو چنگ زد و تنمو رو سالارش تکون داد
_من که دوست دارم زن جوون داشته باشم
هر روزم با لذت #بکنمش و کی بهتر از تو که رفیق دخترمی و خودم #پردتو زدم!
مردونگیش با اب ک..ص..م کاملا خیس شده بود و صدای لزج و شلوپ شلوپا باعث شد از رو زمین بلند شه و تنمو سمت مبل ببره.
_پاهاتو باز کن
میخوام صدای ناله هات تو گوشم بپیچه کوچولوی ددی........
https://t.me/+acut-SjdRM0yZTI0
https://t.me/+acut-SjdRM0yZTI0
https://t.me/+acut-SjdRM0yZTI0