#پارت_۲۱۱ هفت خط گرچه لبخند روی صورت اون ماسید ا | دلربا / هفت خط
#پارت_۲۱۱
هفت خط
گرچه لبخند روی صورت اون ماسید اما در عوض تمام وجود من درگیر شوق و شور و شعف حاصل از شنیدن حرفهای هامون شد.
انتظار چیز دیگه ای داشتم اما این حرفهای خوشایند حالمو خوب کردن.
فادیا که
هاج و واج به هامون خیره شده بود با یه مکث کوتاه پرسید:
-منظورت چیه !؟ نیمخوای بگی که با این دختره ی...
قبل از اینکه جمله اش رو کامل به زبون بیاره هامون دستش رو بالا برد و خیلی سریع و قاطع گفت:
-آی آی...وایسا وایسا...ببین یه بار میگم واسه همیشه ات.
هیچوقت و هیچ زمان بهت این اجازه رو نمیدم که بخوای در مورد لاوین بد بگی.
هیچوقت!
فادیا با عصبانیت گفت:
-چی میگی تو هامون ؟ تو که واقعا نمیخوای بگی یا اونی؟ هه...سر لج با من داری اینکارو میکنی آره!؟
هامون عصبی جواب داد:
-چرت نگو...
فادیا پوزخند زد و گفت:
-چرا...چرا...تو سر لج با من داری اینکارو میکنی...
-خفه شو فادیا...
ساکت که نشد عصبی تر گفت:
-واسه اینکه حرص منو دربیاره و با من لج کنی و مثلا تلافی گذشته رو دربیاری رفتی سراغ لاوین وگرنه تو خودت همیشه میگفتی هیچ حسی بهش نداری...
اعتراف میکنم حرفهای فادیا وجودم رو درگیر یاس و رانی و تشویش کرد.
نکنه واقع چرندیاتش درست باشن !؟
نکنه هامون واقعا سر لج با فادیا اومده باشه سراغ من ؟!