Get Mystery Box with random crypto!

داستان ایرانی🇮🇷

لوگوی کانال تلگرام dastansexiranl — داستان ایرانی🇮🇷 د
آدرس کانال: @dastansexiranl
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 51.82K

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2022-02-27 10:05:11 با سلام ،،


تو شهر كوچك ما بهترين تفريح تو روزاي گرم و طولاني تابستون سينما رفتن بود . يه سينما هم بيشتر نداشتيم . اين بود كه هر فيلمو سه چهار بار مي رفتيم . بقيه وقتمونو هم با ول گشتن تو كوچه پس كوچه ها و ديد زدن مغازه هاي خيابون اصلي شهر مي گذرونديم . تو سن و سالي بوديم كه ديگه از بازيهاي كودكانه خوشمون نمي اومد . دنبال ماجراهاي تازه بوديم . مسير كنجكاويهامون عوض شده بود . نياز هاي جديد و ناشناخته اي احساس مي كرديم . مثلاً ديدمون نسبت به دخترها عوض شده بود . جور ديگه اي راجع به اونها صحبت مي كرديم . بيشتر جوكهايي كه بچه ها تعريف مي كردن جوكهاي س.ك.سي بود . هر چند هم سن و سالهاي ما اطلاعات درستي در مورد دختر ها نداشتن . هيچ ارتباطي هم بين پسرا و دخترا نبود . فضا به شدت سنتي بود . خب تو همچين فضايي خود به خود كم كم تمايل به ارتباط جنسي با پسراي ديگه به وجود مي اومد . همه سعي مي كردند با پسراي خوشگلتر دوست بشن . ديدن يه پسر خوش قيافه همه رو مي برد به عالم هپروت . حتي فيلمهايي كه پسر خوشگلي توش بازي مي كرد بيشتر طرفدار داشتن ....



اون روز تنها رفته بودم سينما . يه فيلم فرانسوي بود به اسم « جاده شب » يه پسر خوشگل توش بازي مي كرد كه عضو تيم واترپولوي مدرسه شون بود . عجب صحنه هايي داشت . دفعه چهارم بود كه مي ديدمش . تو سالن كه رفتم چراغها رو خاموش كرده بودن . فيلم داشت شروع مي شد . چشمام هنوز به تاريكي عادت نكرده بود . به زحمت صندليمو پيدا كردم و نشستم . سالن خلوت بود . چند دقيقه از شروع فيلم گذشته بود كه يه نفر كنارم نشست . زير چشمي نگاهي بهش انداختم . يه پسر جوون بود . هفت هشت سالي بزرگتر از من به نظر مي اومد . هيكل دار و قد بلند بود . نگاهمو به پرده دوختم . صحنه هايي كه پسراي لخت رو نشون مي داد حسابي منو تو عالم ديگه اي مي برد . تو حال خودم بودم كه سنگيني دستي رو روي پام حس كردم . جا خوردم . بغل دستيم بود . دستشو روي پام مي كشيد . ترسيده بودم . نمي دونستم چكار بايد بكنم . ضربان قلبم تند شده بود . خواستم پاشم و جامو عوض كنم اما از ترس سر جام ميخكوب شده بودم . به ماليدن پام ادامه داد . كم كم دستشو برد طرف كيرم . هنوز حيرون بودم كه چكار بايد بكنم . آهسته كنار گوشم گفت « نترس . اگه بدت مياد دستمو بردارم ! » . هيچي نگفتم . اين حرفش ترسمو كم كرده بود . در كمال تعجب متوجه شدم كه كم كم داره از كارش خوشم مي ياد .





دستشو گذاشت رو كيرم . يه خورده از روي شلوار ماليدش . دور و بر رو نگاه كردم . تو رديفي كه ما نشسته بوديم فقط دو سه نفر ديگه بودند كه اونهام خيلي از ما دور بودند . زيپ شلوارمو باز كرد و از روي شورت ماليدن كيرمو ادامه داد . حسابي راست شده بود . يه دفعه شورتمو پايين كشيد و كيرمو تو دستش گرفت . خواستم دستشو كنار بزنم ولي نذاشت . دستمو گرفت و روي كير خودش گذاشت . بي اختيار كيرشو گرفتم . خيلي بزرگ و كلفت بود . اصلاً با مال من قابل مقايسه نبود . تعجب كرده بودم . با كيرم بازي مي كرد . حس كردم كه مي خواد منهم همون كار رو بكنم . زيپشو باز كردم و كيرشو از تو شورتش كشيدم بيرون . تو تاريك روشن سالن نگاهي به كيرش انداختم . واقعاً بزرگ بود . از ديدنش احساس خوشي بهم دست داده بود . حركاتم دست خودم نبود . كيرشو تو دستم گرفتم . دستم دورش حلقه نمي شد . آهسته شروع كردم به ماليدنش . اونهم كير منو مي ماليد . خيلي كيف داشت . ربع ساعتي گذشت . با سرعت بيشتري داشت كيرمو مي ماليد . بدنم داغ شده بود . با صداي خفه اي گفتم « يواشتر ... الان مياد ... » اما باز هم ادامه داد . آبم با فشار بيرون پاشيد . بدنم سست شده بود . كيرش همونجور تو دستم مونده بود . قطرات آب روي پشتي صندلي جلويي برق مي زد . آهسته گفت « اگه دوست داري يه حال حسابي با هم بكنيم دنبالم بيا ... از راه پله بيا بالا ... منتظرتم ... » .





كيرشو از تو دستم در آورد . دستمو گرفت و آهسته بوسيدش . كمكم كرد تا خودمو مرتب كنم . زيپ شلوار خودشو هم بست . بعد پاشد و از سالن بيرون رفت . من مونده بودم . مي خواستم پا بزارم به فرار و پشت سرمم نگاه نكنم . ولي نمي شد . حس كنجكاوي ... لذت ... شهوت ... هر چي بود منو نگه داشته بود . ازش خوشم اومده بود . اگر چه هميشه تو خيالاتم اين من بودم كه پسرهاي خوشگل را مي كردم اما الان به طرز عجيبي دلم مي خواست اون منو بكنه . با اون اندام بالا بلند و هيكل ورزشكاري و اون كير دراز و كلفت . ياد كيرش كه افتادم ديگه حال خودمو نفهميدم . وقتي به خودم اومدم كه از پله هاي ته راهرويي كه كنار در سالن بود بالا رفته بودم . ته راهرو طبقه دوم ايستاده بود . ديگه راه برگشتي نبود . به طرفش رفتم . لبخندي بهم زد و دستمو گرفت . دست ديگشو دور كمرم انداخت و لبامو بوسيد . سرمو پايين انداختم . صداي فيلم تو راهرو
1.1K views07:05
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 21:42:15 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
3.8K views18:42
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 21:41:17 میخورد ، انگار اون لب گرفتن رو بهتر از من بلد بود .
دستامو دور

کمرش حلقه کردمو اورم زیپ لباسشو باز کردم لب هامون جدا شد و من آستین لباسشو در آوردمو انداختم روی زمین ، همینطور که کمرشو نوازش می کردم بند سینه بندشو باز کردم حالا دیگه سینه ها شو داشت بدنمو نوازش می کرد اون مثل یه بمب س.ک.سی می درخشید روی بدن سفیدش هیچ خالکوبی نبود بوی تنش منو شهوتی می کرد تیشرت و شلوارم رو در آوردم فقط با یه شرت بودم ، نگاهی بهم انداخت و گفت بدن خوبی داری گفتم تمامش برای توئه عزیز من ، بعدش بهم نزدیک تر شدیم و دوباره شروع به بوسیدن کردیم اینبار با دستام تمام بدنش رو نوازش می دادم من گردنش رو می بوسیدم و صدای لذت بردنش رو می شنیدم شروع کردم به بوسیدن سر سینه هاش و با هم رو تخت دراز کشیدیم مالیدن سینه هاش چه لذتی داشت وقتی داشتم یکی رو لیس می زدم و می خوردم سینه دیگرش رو با دست نوازش می کردم ، سینه های اون صورتی و کوچیک و نرم بودند ، نوک سینه هاش بلند شده بود و من اونها رو فشار می دادم و لیس می زدم ، وقتی نوک سینه هاشو گاز می گرفتم براش لذت بخش بود و ناله های س.ک.سیش بلند می شد ، با دستاش پشت منو نوازش می کرد و من آروم به سمت شکمش رفتم و با زبون ناف و شکمش رو نوازش می کردم دستمو از روی سینه هاش برداشتم و اروم شرتشو در آوردم پاهاشو باز کردم و دو لبه کوسش رو باز کردم اومممممممممم
دوستان واقعا نمیتونم براتون توسیف کنم ، اون یه کوس صورتی ، خیلی نرم ، چسبنده و آب دار با یک سوراخ کوچیک داشت ، حالا دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم زبونم رو به چوچولش چسبوندم و شروع کردم و لیسدن اون حشری شده بود و موهای منو محکم گرفته بود و به کوسش فشار می داد ، یک انگشت توی کوسش کردم و به لیسیدن ادامه دادم همینطور با دست دیگم سینشو محکم ماساژ می دادم اون دیگه نتونست تحمل کنه و با جاری شدن آب از سوراخش ارضا شد ، من از خوردن آبش لذت بردم و هنوز می خواستم کوسش رو بخورم .
جا به جا شدم و پاهامو باز کردم روی صورتش طوری که بتونه از کیر که الان خیلی کلفت و وحشی شده لذت ببره ، البته باید بگم کیر خودم رو تا به حال به این بلندی ندیده بودم :)
اون وقت رو تلف نکرد ، شرتمو در آورد و کیرمو توی دست گرفت و با لحن شهوتی و عصبانی گفت اوووف خیلی بزرگ و قشنگ ، کیرو توی دهنش گذاشت و شروع کرد به خوردن اون کیر منو مثل یه حرفه می خورد و من هم با زبون توی کوسش می کردم هردوی ما توی آسمونا بودیم و داشتیم عطش شهوتمون رو سیراب می کردیم سپس بهم گفت زودباش مرد خوشبخت حالا منو بکن دیگه نمیتونم صبر کنم ، من چرخیدم و حالا روش خوابیده بودم لبه های کیرم رو روی سوراخ کوسش گذاشتم و ناله ای کرد و گفت یالا فرو کن تو کوسم من کیرم رو هل دادم توی کوسش و فریاد زد اوووومممم
بیشتر فشار دادم و حالا نصف کیرم توی اون بود من دوباره محکم تر فشار دادم و تما کیرم رو فرو کردم ، گفت کیر خیلی کلفتیه آه می کشید من آورم شروع کردم و کم کم سرعتم رو بالا بردم و با تمام فشار هل می دادم ، صدای اون هم بلند شده بود و مدام با آآآآه آررره شهوت منو دو چندان می کرد بعد از 10 دقیقه ازش خواستم که دو زانو باشه تا توی حالت سگی ادامه بدیم ، الان دیگه میتونستم عمیق تر فرو کنم و لذت اون هم بیشتر شده بود و بلند صدا می کرد ، میگفت زود باش کوس منو جر بده پارش کن آآآآه همینطور که عقب و جلو می کردم با دست روی کونش ضربه می زدم و اون هم از این کار خیلی لذت می برد بعدش موهاشو گرفتم و سریع تر از قبل اون می کردم ،
اون جیغ می زد و می گفت لطفا ادامه نده من دوبار ارضا شدم ولی من ادامه می دادم و تا بیست دقیقه اونو کردم بعد با یک صدای بلند آبمو توش ریختم ، چند ثانیه گذشت و کیرمو آروم از توی کوسش در آوردم و آب من و خودش از کوسش سرازیر شد .
اون شب ما 4 بار دیگه س.ک.س کردیم و در موقعیت های مختلف سراسر شب از همدیگه لذت بردیم .

پایان

@DastanSexIranl
3.3K views18:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 21:40:13 رابطه در یک سفر کاری


سلام به همه ی دوستان عزیزم ، من واسو هستم از دهلی و در یک شرکت چند ملیتی کار میکنم ، همچنین جداگانه کار ماساژوری هم انجام میدم ، قد من 170 و وزنم 75 کیلو گرم هست پس الان میتونید تصور کنید که بدن من میتونه هر دختری رو راضی کنه.
من همیشه خواننده داستان ها هستم ولی الان دلم میخواد یه تجربه س.ک.س واقعی از خودم رو براتون تعریف کنم ، موضوع مال حدود ۲ ماه پیش در آگرا است ، من به اونجا رفته بودم برای یک سفر کاری و در هتل لوکس R. B اقامت داشتم . حدود ساعت ۲ بعد از ظهر کلید رو تحویل گرفتم و بعد از باز کردن چمدون لباس شنامو برداشتم و رفتم سمت استخر مایو رو پوشیدم و پریدم توی آب ، اونجا به غیر از من ۲ مرد و ۳ زن دیگه و فکر میکنم ۳ تا بچه هم بودن ، به نظر میرسید همه باهم اومده بودند . من تا آخراستخر شنا کردم و بعد شروع کردم به ریلکس کردن توی آب بعد از مدتی دیدم همه اونها رفتند بغیر از یه از دختر که حدود ۲۳ ساله بود تازه فهمیدم این یکی دختر با اونها نبوده ، زیبا بود با پوستی سفید و اندامی خوش تراش ، از اون لحظه حسابی رفتم توی نخش و مدام از دیدنش لذت می بردم اون بعد از یکم شنا کردن از آب بیرون اومد و کنار استخر دراز کشید واااای چه منظره ای دلم نمیخواست حتی برای پلک زدن هم چشم ازش بردارم , ذره ذره کیر من داشت دراز می شد و من در تلاش بودم که یه جوری مخفیش کنم اما همه میدونن که مخفی کردن یه کیر راست توی مایو به اون تنگی کار سختیه ، خلاصه من هم از آب بیرون اومدم و نزدیک اون کنار استخر دراز کشیدم ، بالاخره با یک لبخند سر صحبت رو باهاش باز کردم .
یه سیگار رو روشن کردم و بهش طارف کردم ، گفت خودم سیگار دارم و یکی در اورد و خواست روشن کنه که من سریع فندکم رو جلو بردم , سیگارشو با فندک من روشن کرد و تشکر کرد منم گفتم خواهش میکنم و شروع به صحبت کردیم .
من : فکر کردم شما به اون ها بودید
اون : نه من فقط داشتم با بچه های اونها بازی می کردم
من : اهل کجایید ؟
اون : بنگلور ، و شما ؟
من : دهلی ، سفر کاری اومدم
اون : برای دیدن تاج محل به اینجا اومدم
من : تنها ؟
اون : آره
من : یه دختر به زیبایی شما نباید تنها به دیدن تاج محل بره
لبخند زد و گفت شما اومدید کنار من که به دیدن تاج محل بریم ؟ ، من برای چند ثانیه ساکت شدم ، گفت چی شد ؟ ، بهش گفتم دارید شوخی می کنید یا از من درخواست یک رابطه رو می کنید ؟ گفت یعنی اگه ما با هم بریم تاج محل وارد یک رابطه شدیم , گفتم نه من میخوام بگم اگه میشه یه قرار بزاریم و با همدیگه به دیدن تاج محل بریم ، اون بلند خندید و گفت تو مرد خیلی باهوشی هستی من روش درخواست دادنت رو دوست دارم ، بدون وقفه بهش گفتم : پس من میتونم فرض کنم که تو قبول کردی یا اینکه میخوای فکر کنی ، گفت : خیلی تند میری ,
گفتم چون من فقط تا فردا بعد از ظهر اینجا هستم بنابراین باید سریع باشم تا حتی یک ثانیه رو هم از دست ندم
گفت باید فکر کنم و بلند شد
خواست بره که بهش گفتم من توی اتاق شماره 508 هستم ، خندید و گفت من نپرسیدم.
از اونجا به اتاقم رفتم و بهش فکر می کردم , یه حسی بهم میگفت نمیاد و بیا با فکرش خود ارضایی کن ، مدتی گذشت و تنقلاتی که سفارش داده بودم رو آوردن در بطری رو باز کردم و یکم خوردم که تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم و گفتم بله گفت من نارماتیا هستم من فکر کردم از خدمه هتل هست گفتم بفرمایید خانم ، ولی وقتی گفت پیشنهادت فقط محدود به استخر بود ؟ فهمیدم که خودشه ، خدای من ! ، خودمو کنترل کردم و گفتم البته که نه الان دلم نمیخواد تنهایی شراب بخورم ، اون گفت تو واقعا خیلی باهوشی باشه ، و تلفن رو قطع کرد .
بعد از ۵ دقیقه زنگ اتاق من به صدا در اومد و در رو باز کردم , اون با یه لباس کوتاه مشکی اومده بود ، پیچ و خم اندامش توی این لباس به خوبی مشخص بود ، انقدر که من به حرکت هایی توی شرتم احساس کردم ، طارف کردم که بیاد داخل ، اومد و روی مبل لم داد ، براش شراب ریختم و به سلامتی خوردیم در طول صحبت فهمیدم که اون به تازگی با کسی به هم زده و برای آروم شدن تصمیم گرفته به این سفر بیاد ، ما سه پیک دیگه هم در طول اینکه داستان زندگی مون رو تعریف می کردیم خوردیم .
حالا هر دوی ما تحت تاثیر الکل بودیم و من ازش پرسیدم چند بار با دوست سابقت خوابیدی ، که جواب داد خیلی زیاد از همینجا بو بردم که دختر شیطونیه ، ازم پرسید چند تا دختر ؟ با یه چشمک جواب دادم سه تا ،
بلند شد و پرسید خوب حالا چی بلند شدم و رفتم سمتش آروم توی گوشش گفتم هرچی تو بخوای نازنینم به نرمی موهای قهوه ای شو توی دستم گرفتم و صورتشو جلوی صورت خودم کشیدم برای چند ثانیه توی چشم های همدیگه نگاه میکردیم و بعدش لبامو چسبوندم به لباش بوسیدن رو شروع کردیم و آروم لبای نازشو میک میزدم رفته رفته بوسه هامون عمیق تر شد و زبونمون توی دهن همدیگه تاب
2.7K views18:40
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 18:08:09 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
3.4K views15:08
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 18:07:03 ناراحت نباش دیگه از اون کتکها خبری نیست تو جات پیش من امنه





اشکاشو پاک کردم و بوسیدمش سوتینشو باز کردم شرتشو در آوردم اون هم شرت منو در آورد شروع کردم به خوردن از لب شروع کردم گردن سینه شکم ناف کوس ( تو کوسش حسابی مکث کردم ) رون زانو مچ پا روی پا انگشتاش (برش گردوندم) کف پا پشت مچ پا پشت زانو پشت رون کون (دوباره روی کونشم مکث کردم و حسابی خوردم) کمر پشت گردن ، دیگه کیرم به کونش رسید گذاشتمش لای لمبراش چه سفت بود گفت ماهان جان بکن کیرمو از وسط پاش رد کردم و رسوندم به کوسش و کردم تو شروع کردم به تلمبه زدن از پشت سینشو گرفتم و فشار میدادم یه ربع تلمبه زدم تا ارضا شد من هم خیلی خوشم اومد اخه آبش با فشار زد بیرون حسابی حال کردم آبم داشت میومد گفتم داره میاد گفت بریز توش لولمو بستم من هم تا آخر ریختم توش چه حسی بود از اون روزایی که فقط کوسشو میخوردم و اونم کیرمو میخورد تا حالا س.ک.س نداشتم دلم نیومد از روش پاشم اونم چیزی نگفت روش بو
برگشتم نگاه کردم دیدم بهار و مهسا بودن چهار چشم داشتن به ما نگاه میکردن مهسا لبخند رو لبش بود بهار اخم کرده بود و رفت توی اتاقش بیتا گفت خودم آرومش میکنم مهسا اومد پیشم کیرمو گرفت گفت این چیه؟ نگاش کردم گفتم اذیت نکن برو کنار گفت حالا کونشو کردی یا کوس؟ گفتم : کوس . گفت یه روز باید منو هم بکنی گفتم باشه خوشکله که دیدم بیتا و بهار اومدن وای چی میدیدم بهار هم مثل مامانش لخت لخت بود داشتم توی ذهنم اندامشونو مقایسه میکردم هیچ فرقی نداشت مهسا گفت همه لختن فقط من غریبه ام بیتا گفت تو هم لخت شو مهسا هم لخت شد وای کاملا مثل قدیمای بیتا دست مهسا رو گرفتم نشوندمش رو پام یه لب ازش گرفتم بهار گفت ماهان من چی گفتم عزیزم تو رو سرم جاته



دست اونو هم گرفتم آوردمش رو پام لب اونم خوردم مهسا کیرمو گرفت شروع کرد به مالیدن من هم لب بهار میخوردم مهسا از روپام لیز خورد رقت پایین کیرمو گرفت کرد دهنش کلا تو فضا بودم بیتا رو صندلی کامپیوتر نشست پاهاشو برد بالا و شروع کرد به مالیدن کوسش من هم یه دستمو گذاشتم رو کون بهار یکی هم رو کوسش سینه سمت راستش رو هم خوردم کوس و کونشو میمالیدم آه و نالش بالا اومد مهسا چنان ساک میزد که انگار سالها جنده بوده بیتا گفت نمیخای بکنیشون گفتم قول دادم گفت باشه پردشو پاره نکن گفتم چطوری گفت از کون بکنش یه نگاه به بهار انداختم دیدم از چشماش خواهش و رضایت میباره بلند شدم کیرمو به زور از دهن مهسا در آوردم بهار رو برش گردوندم کیرمو گذاشتم در سوراخ کونش فشار دادم دردش گرفت بیتا گفت جرش دادی کرم بزن خودشم کرمو آورد یه مقدار زد رو کیرم و مالید یه کم هم ددر سوراخ بهار آروم انگشتشو کرد تو با انگشت میکردش آه و ناله بهار در اومد اونم یه انگشت اضافه کرد بهار جیغش در اومد بیتا گفت صبر کن آروم آروم جلو عقب کرد تا بهار آروم شد آه کشید بیتا یه انگشت اضافه کرد بهار با جیغ گفت مامان جرم دادی بیتا گفت اگه این کیر بره تو چی میگی صبر کن ! یکم سه انگشتی جلو عقب کرد بعد به من اشاره کرد من هم کیرمو کردم تو کونش جوووووووووووون چه داغ بود



بهار جیغ میزد میگفت بکن بکن جرم بده تا ته بکن توش من هم تلمبه میزدم تمام قدرتم رو جمع کردم ابمو خالی کردم تو کونش وای چه حالی داد مهسا گفت پس من چی گرفتمش برش گردوندم مثل بیتا انگشتمو کرمی کردم کردم تو کونش گفت نه از جلو بکن بیتا گفت مهسا اوپنی ؟ مهسا گفت آره من هم کیرمو گرفتم کردم توکوسش و شروع کردم تلمبه زدن بیتا و بهار 69 شدن و شروع کردن کوس هم رو خوردن مهسا دو بار ارضا شد نیم ساعت میکردمش باز هم میخواست داشت آبم میومد از کوس مهسا در آوردم گرفتم جلوی صورت بیتا و شروع کردم به مالیدن کیرم بیتا طاقت نیاورد کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن من هم ابمو خالی کردم تو دهنش مهسا دوباره ارضا شد اخه داشت کوسشو میمالید بیتا هم ارضا شد اخه مهسا کوسشو میخورد فقط بهار مونده بودشروع کردم به خوردن کوسش تا آبش اومد هر چهار تامون بیحال افتادیم یه کم با مهسا لب بازی کردم بعد دست بهار و گرفتم بردمش تو اتاقم ، بیتا و مهسا هم روی تخت بیتا رفتن تو بغل هم و لب بازی کردن از اون روز تا حالا من و هر سه تا عشقم با هم زندگی خیلی خوبی داریم و هرشب با هر سه شون س.ک.س دارم با تشکر از شما که وقتتون رو به من دادید.

پایان

@DastanSexIranl
3.3K views15:07
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 18:06:03 سلام ماهان هستم،،،

از کرمانشاه 30 ساله
از بچگی عاشق بیتا بودم من14 سال داشتم و اون 15 سال با هم زیاد شیطونی میکردیم اما اون به زور باباش ازدواج کرد و منو با هزار تا آرزو تنها گذاشت 29 ساله بودم که ازش خبرایی به من رسید دوتا بچه داشت هر دو دختر یکی 14 ساله یکی 13 ساله شوهرش هم معتاد شده بود این ها رو که فهمیدم به فکر فرو رفتم و یه نقشه کشیدم شوهرشو پیدا کردم و طرح دوستی باهاش ریختم همون جور که می خواستم شد از من پول خواست گفتم چقدر میخای گفت ده میلیون گفتم زیاده گفت میخام ماشین بخرم روش کار کنم گفتم باشه ولی سود من چی میشه گفت هرچی باشه قبول گفتم 5% گفت باشه گفتم چک داری گفت نه گفتم 40 میلیون سفته میگیرم گفت باشه فردا سفته هاتو بیار فردای اون روز با سفته ها اومد همه رو امضا کرد و داد به من من هم ده میلیون بهش دادم قرار شد ماهیانه 500 هزار تومن بده اما اون احمق همون جور که من میخواستم عمل کرد و همه پولا رو داد مواد و چند ماهه نابودشون کرد بعد از شش ماه رفتم سراغش گفتم پول من چطور شد تو الان شش ماه هزار تومن هم ندادی دست و پاشو گم کرد گفت هرچی بخای میدم تو هم یکم صبر بده گفتم باشه زیاد سخت نمیگیرم یه چیز ازت میخام گفت چی گفتم من اون روز که اومدم در خونتون واسه طلبم دخترتو دیدم خیلی ازش خوشم اومد میخامش بعد از کلی بحث کردن از اون انکار و از من اصرار باز هم راضی نشد من هم فردای اون روز سفته هاشو اجرا گذاشتم در عرض چند ماه حکم جلبشو گرفتم با مامور در خونش کمین کردم تا اومد ریختیم سرش و گرفتیمش از ترس داشت میمرد توی کلانتری زنگ زدم خونشون و گفتم که اون بازداشته بیتا با دو تا بچه‌هاش اومدن کلی ناله کردن من هم باز شرط قبلمو گفتم بیتا ماتش برد گفتم بابا کار بدی که نمیکنم میخام ازدواج کنم



همشون مات بودن تا دختر بزرگش بهار که دیگه 15 سالش شده بود گفت باشه قبول دارم باباش گفت نه من نمیزارم بهار گفت تو اگه نمیخاستی پول قرض نمیکردی خلاصه ازدواج من و بهار سر گرفت دختر 15 ساله عشق قدیمم خیلی خوشحال بودم نقشه خوبم گرفته بود من یه خونه 500 متری داشتم بهار رو بردم اونجا حسابی بهش رسیدم اونقدر نازشو کشیدم که عاشقم شد هر چی که میگفتم نه نمیگفت اما هنوز نگران مامان و خواهرش بود میگفت بابا میزنتشون من که هنوز تو سفته ها رضایت کامل نداده بودم نقشه دیگه ای کشیدم مادر زنم رو دعوت کردم نقشه رو باهاش در میان گذاشتم اون هم چون از دست شوهرش ناراحت بود قبول کرد دوباره حکم جلب رو برداشتم رفتم سراغش بازداشت که شد گفت تو که دخترم رو گرفتی دیگه چی میخای گفتم دخترت واسه اون بود که یکم مهلت بدم که دادم الان هشت ماه گذشته و من پولمو میخام هر چی التماس کرد قبول نکردم و راهی زندان شد بیتا و مهسا هم اومدن خونه ما همه باهم زندگی کنیم بیتا بعد از چند ماه طلاق غیابی گرفت و دیگه مال خودم بود مادر زنی که یه روز عشق من بود من هم رضایت شوهرشو به شرط اینکه دیگه طرف بیتا نیاد دادم حالا دیگه تو فکر بیتا بودم ، بعد از ازدواجم با بهار پرده بکارتشو پاره نکردم تا بتونه درسشو تموم کنه تمام مخارج تحصیل خودش و مهسا رو به عهده گرفتم


از اینجا س.ک.س شروع میشه
یه روز صبح زود بیدارم کرد گفت میخام برم مدرسه پول ندارم بلند شدم پنجاه هزار تومن بهش دادم اونم با مهسا رفتن مدرسه دیگه خابم نبرد بلند شدم رفتم تو حیاط یه چرخ زدم دیدم حوصلم سر رفت رفتم تو تا برم تو اینترنت یه چرخ بزنم از جلوی اتاق بیتا رد شدم دیدم رو تخت خابه همینجوری داشتم نگاشت میکردم یاد شیطنتهای بچهگی افتادم چطور واسم ساک میزد چطور کوسشو میخوردم دیگه حال خودمو نمیفهمیدیم رفتم جلو دست گذاشتم رو سینش وای چه بزرگ شده بود اخه دوتا بچه شیر داده بود دیگه اون دختر 15 ساله با سینه کوچولو نبود حالا یه زن کامل جا افتاده با سینه های بزرگ و سفت و هیکل تو پر و باسن سفت برجسته بود ، تو این فکرا بودم که صداش اومد گفت راحتی ؟ به خودم اومدم دیدم دستم تو شرتشه و دارم کونشو میمالم سریع دستمو کشیدم بیرون گفتم ببخشید گفت خواهش میکنم راحت باش میدونم فشار بهت اومده در ضمن میدونم هنوز کوس دخترم رو پاره نکردی گفتم اخه گناه داشت ازم خواست که بعد از دیپلمش واسه جایزه پارش کنم گفت میدونم تو توی خوبی چیزی کم نگذاشتی حالا میخام بهت جایزه بدم گفتم چی گفت میتونی منو بکنی گفتم راستی؟ گفت آره لبمو گذاشتم رو لبش هنوز مزه قدیما رو میداد حسابی تو لبش قرق بودم که دیدم کیرمو گرفت سرمو آوردم بالا گفتم چی میخای گفت کیرتو گفتم مال خودت شلوارمو کشید پایین من هم تاپشو در آوردم زیرپوشمو در آورد من هم دامنشو وای رنگ پوستشو هنوز مثل قدیما بود سفید ولی چندین جای زخم رو تنش بود اونرو که دیدم اشک تو چشم حلقه زد گفتم اون کثافت باهات چکار کرده دیدم گریه میکنه گفتم عزیزم
2.7K views15:06
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 18:05:20 ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻋﺰﻳﺰ،،،،


ﻣﻦ ﺭﺿﺎﻫﺴﺘﻢ 25 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭﺗﻮﻱ ﻳﻚ ﺷﻬﺮﻛﻮﭼﻴﻚ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻭﻣﻐﺎﺯﻩ ﺷﻴﺸﻪ ﺑﺮﻱ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ 4 ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻛﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻋﻴﺪﻓﻄﺮﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﻡ ﻋﻴﺪ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺷﻠﻮﻍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ 3 ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻋﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .
ﺧﻼﺻﻪ ﺳﺮﻇﻬﺮﺑﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﺮﻡ ﻧﺼﺒﺸﻮﻥ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ 20 ﺳﺎﻝ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻳﻚ ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﭼﻨﺪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺑﺎﻻﺗﺮﺍﺳﺖ ﻭﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﮔﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭﻋﻮﺿﺶ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭ ﺯﻳﺎﺩﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻧﻤﻴﺮﺳﻢ ﺟﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﺮﻳﺪﻛﻪ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﺩﻡ ﻋﻴﺪﻩ ﻛ.ﺴﻲ ﻧﻤﻴﺎﺩﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻛﺮﺩ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻓﺮﺩﺍﺻﺒﺢ ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺩﺭﺱ ﺩﻗﻴﻖ ﮔﻔﺖ ﺭﻓﺖ
ﻣﻦ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎ ﺭﺍﺑﺮﺩﻡ ﻧﺼﺐ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻳﺎﺩ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﻴﺪ ﺷﺐ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﻱ ﺟﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻡ ﻧﺼﺐ ﻛﻨﻢ ﻭ ﻳﺎﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺭﻓﺖ . ﻇﻬﺮﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺘﻲ ﻛﺮﺩﻣﻮ ﻭ ﺍﻣﺪﻡ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻛﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻛﻨﻢ ﺑﺮﻡ ﺳﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺍﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻱ ﺻﺒﺢ ﺑﻴﺎﻱ ﭼﺮﺍﻧﻴﺎﻣﺪﻱ . ﮔﻔﺘﻢ ﺳﺮﻡ ﺷﻠﻮﻏﻪ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﻴﺎﻡ ﻭﮔﻔﺖ ﺍﻻﻥ ﺑﻴﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺟﺎﻳﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺭﺍ ﺷﻴﺸﻪ ﻛﻨﻢ . ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﻋﻴﺪﻩ ﻭ ﺷﻴﺸﻴﻪ ﻫﺎ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎﺍﻳﻦ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﺭﺍ ﺑﺒﺮﻱ ﻧﺼﺐ ﻛﻨﻲ ﻛﻲ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻱ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺎﺷﺐ ﻃﻮﻝ ﻣﻴﻜﺸﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺨﺮﻡ ﻭﺩﻳﺪﻡ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﻋﻴﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻣﺸﺐ ﻫﺮﻣﻮ ﻗﻊ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﺑﻴﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺧﺮﺷﺐ ﻣﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻴﺎﻡ ﻭ ﺩﻳﺮ ﻭﻗﺘﻪ ﺯﺷﺘﻪ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻛﺠﺎﺳﺖ ﮔﻔﺖ ﺯﻧﺪﺍﻧﻪ ﻭﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻣﻴﺎﻡ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻴﮕﺮﻡ ﻭ ﺗﺎ ﺍﺧﺮ ﺷﺐ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﻴﺎﺭﻡ ﻧﺼﺐ ﻣﻴﻜﻨﻢ . ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎﺭﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﻥ ﺗﻚ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻲ ﺑﻴﺎ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﻭﻥ ﺭﻓﺖ ﻭﻣﻨﻢ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﺭﺍﺑﺮﺩﻡ ﻧﺼﺐ ﻛﻨﻢ ﻭﺗﺎﻧﺼﺐ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻮﺍ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺷﺪﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺨﺮﻡ ﻭ 2 ﺳﺎﻋﺘﻲ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﺪ . ﺍﻣﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺪﻡ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻛﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺭﺍﺣﺎﺿﺮﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﮔﻮﺷﻴﻢ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺑﻮﺩﻭﮔﻔﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎﺭﺍﺍﻣﺎﺩﻩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻭﮔﻔﺖ ﻋﺎﻟﻴﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻴﺎ ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺎﺷﻴﺸﻪ ﺭﺍﺣﺎﺿﺮﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 11 ﺷﺐ ﺷﺪﻩ ﻭﺳﺮﻳﻊ ﺷﻴﺸﻴﻪ ﻫﺎ ﺭﺍﺑﺎﺭﻛﺮﺩﻡ ﻭﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻭﻗﺘﻲ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﻭﺍﻣﺪ ﺩﺭﺭﺍﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ
ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎ ﺭﺍﺑﺮﺩﻡ ﺩﺍﺧﻞ ﻭﻗﺘﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺮﺯﻧﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺘﻮ ﺭﻭﺷﻪ ﻭﮔﻔﺘﻢ ﭼﻴﻜﺎﺭﺗﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎﻱ ﺣﺎﻝ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻛﻨﺪﻥ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩﻥ ﻭﻧﺼﺐ . ﺧﺎﻧﻤﻪ ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺷﭙﺰﻱ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺍﺯﺩﺍﺧﻞ ﺣﺎﻝ ﺧﻼﺹ ﺷﺪﻡ ﻭﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﺯﻫﺮﺍﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺵ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﺑﺎﻳﻚ ﺩﺍﻣﻦ ﺳﻴﺎﻩ ﺗﻨﮓ ﻭﭼﺴﺒﺎﻥ ﻭ ﺗﻴﺸﺮﺕ ﺗﻨﮓ ﻗﺮﻣﺰ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺑﺎﺭﻳﻚ ﻭﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﻗﺪ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻭﺍﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﻭ ﺑﺎ ﻭﺳﺎﻳﻠﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺭﺩﻣﻴﺸﺪ . ﻭ ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﺯﻫﺮﺍﮔﻔﺘﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺷﻴﺸﻪ ﻫﺎﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭﻛﺎﺑﻴﻨﺖ ﻫﺎ ﺭﺍﺑﺬﺍﺭﻡ ﺍﮔﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﺪﻭ ﺍﻭﻥ ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺎ ﺑﺬﺍﺭﻣﻦ ﺍﺷﭙﺰﻱ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻭﻣﻨﻢ ﻳﻮﺍﺵ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺧﻴﻠﻲ ﺗﻤﺎﺱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭﻟﻲ ﭼﻮﻥ ﭘﺸﺘﺶ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻛﻮﻧﺶ ﺑﺎﻛﻴﺮﻡ ﻣﺎﻟﻴﺪﻩ ﺷﺪ ﻭﻛﻴﺮﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭﺷﻴﻄﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﻮﺟﻠﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﻜﻨﻤﺶ ﻭﺩﺭﺣﻴﻦ ﻛﺎﺭﭼﻨﺪﺑﺎﺭﺩﻳﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺍﻣﺎﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻭﻣﻨﻢ ﺣﺸﺮﻳﺘﺮ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻧﺼﺐ ﺷﻴﺸﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﻃﻮﺭﺷﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪﺑﻜﻨﻤﺶ ﻭﺍﻣﺪﻡ ﭘﺸﺘﺶ ﭼﺴﺒﻴﺪﻡ ﺑﻬﺶ ﻭ ﺑﺎﺩﺳﺘﺎﻡ ﺟﻔﺖ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﻣﺤﻜﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭﺯﻫﺮﺍﮔﻔﺖ ﺍﮔﻪ ﻭﻟﻢ ﻧﻜﻨﻲ ﺟﻴﻎ ﻣﻴﻜﺸﻢ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺩﺍﺑﺎﺩ ﺑﺎﻳﺪﺗﺮﺗﻴﺒﺸﻮ ﺑﺪﻡ ﻭ ﻳﻚ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺰﻭﺭﺑﺮﺩﻡ ﺩﺍﺧﻞ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﻭﺑﻪ ﺷﻮﺭﺗﺶ ﺭﺳﻮﻧﺪﻡ ﻭﻛوﺴﺸﻮ ﻣﻴﻤﺎﻟﻴﺪﻡ ﻭﺍﻧﻘﺪﺭﻣﺎﻟﻴﺪﻡ ﺗﺎﺷﻬﻮ ﺗﺶ ﺑﺎﻻ ﺯﺩ ﻭﺧﻮﺩﺷﻮﺷﻞ ﻛﺮﺩﻭﻣﻨﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﻟﺨﺘﺶ ﻛﺮﺩﻡ ﻭﺍﻭﻥ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺻﺪﺍﻧﻜﻦ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻴﺪﺍﺭﻧﺸﻪ ﻭﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭﺧﻮﺭﺩﻥ ﻟﺒﺎﺵ ﻭﺍﻭ ﻧﻢ ﻫﻤﺮﺍﻫﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭﺑﻌﺪﺍﻣﺪﻡ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﻭ ﺳﻮﺗﻴﻦ ﺳﻔﻴﺪﺭﻧﮕﺸﻮ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩﻡ ﻭﺳﺮﺍﻍ ﺳﻴﻨﻪ ﻧﺎﺯ ﻭﺳﻔﻴﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﻭﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺭﺩﻣﺸﻮﻥ ﻭﺍﻭﻧﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﻴﺒﺮﺩﻭﻳﻜﻢ ﺑﺎﻛوﺴﺶ ﺑﺎﺯﻱ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎﺧﻴﺲ ﺧﻴﺲ ﺷﺪﻭﺭﻭﻣﻴﺰﻧﻬﺎﺭﺧﻮﺭﻱ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻣﺶ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﺷﻮﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺭﻭﻱ ﺷﺎﻧﻬﺎﻡ ﻭﻛﻴﺮﻣﻮ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﻮﻛوﺴﺶ ﻭﻛوﺴﺶ ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺮﻣﻮ ﻭﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩﻭﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻠﻨﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻭﺑﻌﺪﺍﺯ 5 ﻭ 6 ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍﺑﻢ ﺍﻭﺩ ﻭﺧﺎﻟﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﺭﻭﺷﻜﻤﺶ ﻭﺍﻭﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﻳﻪ ﭼﺎﻳﻲ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩﻭﺑﺎﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﻳﻢ ﻭﺑﻌﺪﺵ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺩﻣﺶ ﺍﺷﭙﺰﻳﻚ ﺩﺳﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺗﻮﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﻣﻴﻜﺮﺩﻣﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺍﺯﺷﻬﺮﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ.

پایان
@DastanSexIranl
2.5K viewsedited  15:05
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 14:50:59 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
3.4K views11:50
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 14:44:15 عقب جلو میکرد سرمو وقتی دید خوب میخورم موهامو ول کرد منم همونجور که مبخواس ساک میزدم تا ته مبکردم دهنمو نگه میداشتم اینقد اینکار کردم که بلندم کرد گفت بسه شیطون مگه تو نمیخوای مامان شی گفتم ارههه من میمیرم واسه پسرمون اومد روم پاهامو باز کرد کیرش اروم که از ساک زدنه من حسابی خیس بود با یه حرکت کرد تو کوسم من یه اه کشیدم دستم حلقه کردم دور گردنشو لب میگرفتیم اون تو کوسم تلمبه میزدو سینم میمیالید یکم که تلمبه زد پاشدو خوابید گفت بشین روش جوجم خستم شد که منم رفتم کیرش گرفتم یهو نشستم روش که گفت جونم به فدا کوست منم دستم گذاشتم رو سینش و بالا پایین میشدم که همونجوری که بودیم دست انداخت دور کمرمو برعک.سم کردو باز خوابید روم یه بالشتم گذاشت زیر کمرم چندتا تلمبه زد که یهو دیدم کوسم داغ شدو فهمیدم ابش اومد یکم که گذاشت یه بوس رو لبم کرد گفت چه مامان بودن بهت میاد نگاهت که میکنم خسته بیحال خوابمون برد و پس فردا اونروز رفت من دو هفته بعد همش حالت تهوع داشتم و حسابی حآلم بد میشد رفتم ازمایش دادمو جواب مثبت بود و من بهش زنگ زدم گفتم بابا نیما چطوری که اونم کلی ذوق کردو کلی قربون صدقم رفت و فرداش مرخصی یک هفته گرفتو اومد شیراز و یه جشن حسابی گرفتیم و بعد یه جعبه شیرینی گرفتیم به خانواده خبر دادیم اونام کلی خوشحال شدن بعد یک هفته دیگه نذاشت خونه تنها بمونمو من پیش خانوادمم هستم تا وقتی که زایمان کنم جواب سنوگرافی که به تازگی گرفتم دوقلوه یه دختر و پسر و درگیر انتخاب اسمیم

و ما یه خانواده 4 نفره داریم میشیم و از زندگیم حسابی راضیم

ببخشید داستان طولانی شد و خسته شدید

بوس بوس فداتون

پایان

@DastanSexIranl
3.3K views11:44
باز کردن / نظر دهید