دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

داستان ایرانی🇮🇷

لوگوی کانال تلگرام dastansexiranl — داستان ایرانی🇮🇷 د
آدرس کانال: @dastansexiranl
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 51.82K

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 11

2022-02-24 18:31:22 خانوم متاهل با بچه اش


سلام تازه ماشینمو عوض کرده بودم صب ساعت ده از خونه اومدم بیرون که برم نمایندگی سر راه که داشتم میرفتم یه خانم با دختره یک سالو نیمه اش که رفته بود خرید از وسایلای دستش مشخص بود رو دیدم جلو پاش وایسادم گفتم مستقیم میرم سوار شد عقب منم از آینه نگاهش میگردم نگامیکرد ولی نگاهشو برمیگردوند یه خیابون که رفتم جلو تر رسیدم به نمایندگی بهش گفتم من تا اینجا کاردارم جلوتر نمیرم گفت اخه من تا میدان جلویی میرم گفتم شرمنده خواست پول بده گفتم برا پول سوار نکردم گفت اینجوری که نمیشه که گفتم الان که شده گفت مرسی ولی بار داشتم با بچه میبردی منو تا اونجا خب منم گفتم مشکل ندار بیا جلو بشین تا ببرمت گفت نه نمیشه چه فرقی داره گفتم بیا بشین فرقشو متوجه میشی گفت اخه میترسم کسی ببینه گفتم میریم یه جایی که کسی نبینه دل داشت بیاد جلو بالاخره با هر بد بختی بود وسایلاشو گذاشت روصندلی عقب وخودشو دخترش اومدن جلو نشستن گفت فقط زود از این منطقه دور شو منم گفتم چشم الان میریم یه جایی که کسی نباشه تو راه ازش پرسیدم چندتا بچه داری گفت دوتا که این دختره کوچیکس یه مقدار که دور شدیم دستمو گذاشتم روی رونش که یه ساپورت طرح لی پوشیده بود گفت دس نزن ماشینا که رد میشن میبینن گفتم نترس کسی این پایینو نمیبینه بچش نشسته بود رو پاش نگا میکرد من دس میزدم به پاش گفتم از س.ک.س با شوهرت راضی هستی گفت اره ولی نه چون نمیدونم چون همیشه با اون رابطه داشتم باید راضی باشم گفتم دوس داری بامنم امتحان کنی البته من به دو سه دقیقه یا ده دقیقه راضی نمیشما باید حتما 45 دقیقه بکنم میتونی دوام بیاری .قدش کوتاه جسه نسبتا کوچیکی داشت تا اون لحظه کونشو ندیده بودم بدونم چطوره بادستم دیگه داشتم با کوس تپلش بازی میکردم گفتم نمیخوای با ماله من بازی کنی که دستشو گذاشتم رو کیرم فشارش میداد منم دستمو بردم تو شلوارش کوسش تمیز بود خیسم شده بود ولی چون رانندگی میکردم مجبور بودم دستمو دربیارم دنده بدم حدالامکان با دست چپ دنده 
 میدادم از وستای شهر که سوارش کرده بودم بردمش بالاشهر شهر ما کوهستانیه نزدیکای کوچه باغا تو راه گفتم بلدی بخوری برام گفت نمیدونم زیاد بلد نیستم تا دید رفتم سمت کوچه باغ گفت چرا اومدی اینجا گفتم کار دارم اینجا خودشو زده بود اون راه منم گفتم کارمو اینجا انجام میدم زود میریم.تو دلم یه ترسی از پلیس داشتم شهرما خیلی گیر بازاره کوچه سربالایی انقد رفتم بالا تا رسیدم به یه راه که میرفت سمت یه تپه ای رفتم بالا شیب کمی داشت که وقتی تمام شد به سر پایینی رسیدم دیگه اصلا از پشت چیزی مشخص نبود رفتم کنار راه وایستادم گفت چرا اومدی اینجا گفتم بیا پایین تا بهت بگم گفت بچم چی منم گوشیمو دادم دستش زدم یه بازی که بازی کنه بلد نبود در عقب ماشینو باز کردم گفتم بیا اینجا روبه پشت تا اومد اینطرف ماشین پسبوندمش به ماشین یه لب الکی ازش گرفتم راستش زیاذگد فیس جذابی نداشت اخه دوس دخترام از اون خیلی خوشگلتر بودن ولی اونا اوپن نیستن خیلی بخوان حال بدن یا یه ساکی میزنن یا فوقش لاپایی از کونم که میگن درد داره (اخه یه سری رفته بودم خونه عمم دخترش خونه تنها بود باهم اوکی بودیم بعد کلی عشق بازی رفتم سراغ کون بزرگش تپل بود یه تفی زدم سر کیرم یه دفه ردش کردم تو جیغ کشید و از زیرم بلند شد رفت دستشویی میگفت دیگه تا عمر دارم کون نمیدم فک کنم دفه اولش بود اونروز با ساک زدن تمام شد)بریم سر داستان اصلی بعد از روی مانتو با سینهاش بازی کردم گفتم میخوریش سرشو تکون داد کیر من یخ کرده بود از ترس قبل عیدم بود هوا یه کم سرد بود گرفت دستش خندید گفت انگار تو یخچال بود مطمئنی نمرده زندس گفتم بزارش تو گرمای دهنت حال میاد کیر شول ویخ منو گذاشت دهنش خیلی لذت بخش بود یه حالی میداد که قابل توصیف نبود انقد مِکیدش که بلند شد اب شهوتمو میخورد راحت میگف شوره کیرم 14سانتیم که حسابی راست شده دهنشو پُرکرده بود گفتم بسه الان ابم میاد تا پاشد سا پورتش دراوردم دیدم به به چه کون نُقلی وجم وجوری داره سفید بود روبه شکم خوابوندمش روی صندلی عقب ماشین اب دهانمو زدم درکوسش موهاشو میگفت دیشب زده بوده ولی یه کوچولو از مو های بورش م بین سوراخ کون و کوسش مونده بود کیرمو تا گذاشتم تا ته رفت تو خودمم خوابیدم روش کوسش خیس خیس بود اینم بگم اولین بارم بود تو کوس میزدم تو سن 25 سالگی چسبیده بودم بهش کمرمو بالا پایین میکردم اونم اهههههه اوهههه میکرد چنتا که زدم داشت ابم میومد که کیرم لرزید کشیدم بیرون برشگردوندم پاهاشو دادم تو بغل خودش گفتم بادستت نگهش دار یه مقدارکمرش با اول صندلی فاصله گرفته بود که من گرفتم کشیدمش جلو جوری که کونش از ماشین اومده بود بیرون کیرمو با فشار هولش دادم تو کوس توپلش کیرم تا ته رفته بود تو اون ته نگهش داشتم دستمو گرفتم از پهلوهاش وبیشتر فشار دادم اهی
1.1K views15:31
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 16:00:03 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
1.8K views13:00
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 15:59:10 مونده بودن. منم کیرم سیخ سیخ شده بود.
همسایمون سر مامانمو گرفته بود و

کیرشو تو دهنش میکرد. مامانم قدش از اون بلدتر بود ولی اون 15-20 سالی از مامانم بزرگتر بود. خلاصه دامنو تاپ مامانمو دراوردن یه کم بغل هم لاپایی زدن سرپا. دیدم اون مرده مامانمو چرخوند و مامانمم خم شد اونم کیرشو توف زدو کرد تو کوسش.کمرشو گرفته بود و تند تند تلمبه میزد تو کوسش. مامانم خم شده بود موهاش تو صورتش بود اون مرده هم کوس مفت گیرش اومده بود داشت جررش میداد.
بعد یه مدت مرده ولش کرد مامانم کف پذیرایی دراز کشید اون مرده هم پاهای مامانموگرفت گذاشت رو دوشش و دوباره کرد تو کوسش. مامانم زیر مرده مچاله شده بود و مرده میکشید بیرون و محکم میکوبید توش. ریتمشو مرتب عوض میکرد. مرده بلند شد از روش رفت پنکه رو تنظیم کرد سمت خودشون خنک بشن. کیرش انگار کیر الاغ بود از بس سرش بزرگ و دراز بود.
دوباره خوابید رو مامانم و مرتب تلمبه میزد مامانمم پاهاشو انداخته بود پشت روناش کمرشو گرفته بود اونم میکرد تو کوسش یه چند دقیقه که کرد دیدم یه کم موندن که بعدا فهمیدم ابشو ریخته تو کوسش. چون مامانم از اون قرصای زرد که اسم ایام هفته روش بود میخورد.
بعد چند دقیقه مرده از روش بلند شد و مامانمم بلند شد خودشو تمیز کرد چند دیقه نشستن بغل هم حرف میزدن وای نمیشنیدم چی میگن. دیدم مرده با کون مامانم ور میره و میزنه روش مامانمم خم شد کیر مرده رو دوباره ساک زد اون مرده هم با کون مامانم ور میرفت و انگشتشو توف میزد میکرد تو کونش. کم کم بلند شدن مامانم جلوش قرار گرفت 4 دستو پا شد اون مرده هم واساد پشتش و میخواست تو کونش بذاره واروم اروم شروع کرد فروکردن تو کونش. بعد چند دیقه دیدم شدت ضربه هاشو بیشتر کرد و همونطور که گرفته بودش میزد رو کون و کمرش اخرم دیدم کاملا فشارش میداد رو بعد یه چند لحظه مکث کردن از روش بلند شد. باورم نمیشد مامانم اونطوری کون بده ولی خب حشرش زیاد بود و هوس کیر بزرگ داشت.
واقعیتش اینه الان که بزرگ شدم دوس دارم همین صحنه ها در مورد زنم تکرار بشه.
بابت غلطهاش پوزش.

پایان

@DastanSexIranl
1.7K views12:59
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 15:58:09 مامان


سلام لطفا اگه داستانو دروغ میدونید یا حتی واقعی میدونید ولی بعدش میخواید فحش بدین از الان بگمم فوحشا به توان 10 واسه ماماناتون و داستانو نخونید. کسی مجبورتون نکرده بیاید داستانو بخونید بعدم فحش بدین.ضمنا فک نکنید مامانای شما خیلی سالم موندن. اینو خیالتون راحت.
خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم مربوط به سال 70 میشه اون موقع 10 سالم بود. مامانم 42 سالش بود و فوق العاده حشری بود. یادمه وقتایی که با بابام س.ک.س میکردن همش داد میزد سربابام که کیرتو زود نکشش بیرون و اون ته نگهش دار که حسش کنم. یا همش میگفت کیرت کوتاهه و حسش نمیکنم. منم تا صبح کیرم سیخ میموند و هیجان داشتمو گوشامو تیز میکردم صداهاشونو بشنوم.
یبار با مامانم رفته بودم مغازه یه مرده اونجا بود 2 تا زن داشت یه خیابون فاصله داشتن با ما. تو مغازه بودیم اون مرده با مامانم حرف میزد منم کنار بودم اولش حرفای عادی زدن با هم. بعد که روش به مامانم باز شد دیدم بهش گفت خوب جوووون موندی و روپایی و از این حرفا. سینه هات رو فرم هستن. مامانمم با خنده چادرشو زد کنار گفت اگه خوشت میاد بیا ببینشون. اون مرده هم یواشکی گرفتشون تو دست و گفت عجب انارایی داری. فقط تو این مغاره از این انارها پیدا میشه یبار بخورمشون مامانمم خندید گفت بیا بخورشون.
بعدم بهش گفت زیر لحاف با شوهرت بهت خوش میگذره؟ از شوهرت راضی هستی مامانم بهش گفت راستش نه زیاد همه که مال تو نیستن 2تا 2 تا راه بندازن مال شوهرمو اصلا حسش نمیکنم. انگار از اون بریدن زدن به مال دیگران!
مامانم که چادرش کنار گرفته بود و اونم داشت بدنشو نگاه میکرد مرده پشت دستشو کشید به کوس مامانم که کنار وسایل وایساده بودن. دقیقا یادمه دست راستشو میزد رو کوس مامانم میگفت چقدم تپله حق داری این چاه عمیقه انگار. یه چیز دراز مثه مال خودم باید بره توش. مامانمم خندید گفت خب بکن توش کسی جلوتو نگرفته. چادرشم جوری گرفته بودکسی نبینه دست اون مرده کجاشه. خلاصه اون روز گذشت و یه چند وقتی گذشته بود. یبار سر ظهر بود با بچه ها بازی میکردیم بر میگشتم خونه. رسیدم نزدیک خونمون دیدم اون مرده از خونمون زد بیرون. منم یه ترانس برق نزدیک خونه بود همونجا نشستم و وانمود کردم تو
 سایه نشستم و اونو ندیدم. اونم ندیدو رد شد رفت. قلبم اومده بود تو دهنم جورایی حس کردم طرف اومده اناراشو خورده و چاق عمیق مامانمو حفر کرده و رفته.
تا رسیدم در خونه دیدم در حیاط فقط رو همه و جفت نشده رفتم تو حیاط دیدم وای مامانم لخت لخت کنار حوض واساده و شلنگ ابو گرفته رو خودش. هم کوسشو دیدم کمی موش داشت هم سینه و همه جاشو. تا منو دید جیغ کشیدو خم شدو دستاشو گرفت جلو کوسش. بعدم دوید سمت در ساختمون که من نبینمش دیدم بغلاش و کون گردش کلا قرمز شده و موهاشم بهم ریختست. حدس زدم بعله همسایه محترم اومده و حسابی مامانمو گاییده و الانم داره خودشو جمعو جور میکنه.
کار بابامم جوری بود که صبحا میرفت و ساعت 6-7میمومد خونه مامانم خیالش راحت بود که تنهاست. منم نامردی نکردم یه نقشه به ذهنم رسید که س.ک.سشو ببینم حالا یا با بابام یا با اون مرده. یه پریسکوپ درست کردم و اماده تو حیاط خونه جاسازش کرده بودم که اگه یه موقع سر عملیات سر رسیدم بتونم بدون اینکه دیده بشم تماشا کنم.
گذشت تا دیدم یه روز تو کوچه بازی میکردیم با بچه ها دیدم اون مرده سیگار به دست نزدیک میشد. ضربان قلبم بالا رفت و حدس زدم الانه که بیاد خونمون. و همینطورم شد رفت وارد خونه ما شد. ظهر گرما بود و کسی نبود. منم به بچه ها گفتم من برم خونه بعدازظهر میام بازی.
بدو اومدم در رو بسته بود. از تیر برق کنار دیوار رفتم بالا دیدم کسی تو حیاط نیست پریدم وسط حیاط خونمون و بدو رفتم سر وقت پریسکوپ و رفتم پشت خونمون که انباری هم اونجا بود اول یه جاساز تو انباری درست کردم که به وقت نیاز پناهگاه باشه بعدم پریسکوپ رو گذاشتم لبه پنجره و با تیکه چوب لای آجرا فیکسش کردم تکون نخوره که داخل پذیرایی رو دید میزدم. دیدم مرده که اسمش تیمور (مستعار) بود نشسته رو زمین مامانم واسش اب اورد و نشست روبروش سرشم لخت بود موهاشم خیلی بلند بودن اونم ابو که خورد بلند شد شلوارشو دراورد با شورتش همزمان و یه خرطوم فیل بین پاهاش اویزون شده بود مامان
 م تعجبی نکرد واقعیتش چون حداقل یبارو میدونم دیده بودش.
بعدم با دست واسه مامانم تکونش داد اومد سمتش مامانمم کمی با دست باهاش ور رفت دیدم سریع قد کشید و به جرات میتونم بگم 2 برابر کیر بابام بود که قبلا اتفاقی دیده بودمش. مامانم هم کیرشو گرفته بود دستش و میمالیدش بعدم شروع کرد ساک زدن واسش. مرده کیرشو حسابی برق انداخته بود تخمای خیلی بزرگی داشت. اصلا باورم نمیشد اون کیره تو مامانم جا بشه.
مامانمم کلی کیر همسایمونو لیسیدو خوردش. اون مرده هم لباساشو دراورد فقط جوراباش
1.4K views12:58
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 14:19:07 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
1.8K views11:19
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 14:18:10 د تو اوج شهوت و توی آسموناس... دیگه اسم منو هم نمیگفت و فقط هی میگفت مامان... مامان... سوراخ کونش خیلی تنگ نبود.. تو اون پوزیشنی هم که بود سوراخش قشنگ آماده فتح بود... هنوز چادرش سرش بود ولی پایین تنه اش لخت و شورت و شلوارش کنار تخت افتاده بود... بلند شدم و دوتا رونش رو بغل کردم و یه کم کشیدمش بالا و سوراخ کونش رو با کیرم تنظیم کردم... سر کیرم رو که فشار دادم یه جیغ کوتاه کشید و بالش رو کرد تو دهنش و ناله کردن... همونجور که پاهاش روی شونه هام بود خواییدم روش و شروع کردم فشارهای آروم و تلمبه زدن... کیرم اول سرش، بعد کم کم تا ته رفت تو کونش... تلمبه اول و دوم رو که زدم و کیرم رو میکردم تو و میاوردم بیرون یهو احساس کردم دارم ارضا میشم.. کیرمو تا اونجایی که توان داشتم و جا داشت فشار دادم تا ته کردم تو سوراخ کونش و همون ته کونش ارضا شدم و آبم رو هم ریختم ته کونش و افتادم روش... نگاه که کردم یه لکه خون روی کیرم بود... بیچاره فکر کنم یه رگ از تو کونش پاره شده بود...دختره تکون نمیخورد و زیرم گیر افتاده بود.. همونجور چند دقیقه روش موندم تا کیرم کوچیک شد و خودش از تو کونش اومد بیرون... شروع کردم ماچش کردن و نازش کردن... اولش باهام قهر بود بعد که آروم شد گفت خوب گوشت رو آوردی گذاشتی تو یخچال...! بهش گفتم پس تو چی بودی؟ تو هم گوشت بودی دیگه... بعدشم بجای اینکه بزارمت تو یخچال آوردمت تو اتاق و یه س.ک.س خوشگل باهات کردیم... اونم یه کون به این شیرینی که خندید و منو هل داد و انداختم کنار و از زیرم اومد بیرون و گفت گمشو بی تربیت... این دستشوئی تون کجاس؟ گفتم تو هال کنار راه
پله؛ اونم دولا شد و شورت و شلوارشو برداشت و لنگان لنگان رفت از اتاق بیرون... 
دست کردم تو کشوی کنار رختخوابم پاکت سیگارمو آوردم بیرون و همونجور که به پشت روی تخت دراز کشیده بودم یه نخ سیگار روشن کردم و به فاطمه که داشت لنگ لنگان و با کون پاره بسمت دستشوئی میرفت نگاه میکردم که هنوز چادر مشکیش روی سرش بود و لخ و لخ رو زمین داشت اونو دنبال خودش می کشید... یه نگاه به کیرم کردم و لکه خون روش و یاد کون پاره فاطمه و فکر اینکه آیا واقعا چادر "مصونیت" میاره؟؟ برای هرکدوم که ما دیدیم و کردیم، بیشتر "مصدومیت" آورده بود تا مصونیت؛ با کوس و کون پاره پوره.... حالا انشاءالله تعالی سری بعد میارمش و سر دل استراحت و با فرصت کافی پرده و کوس فاطمه رو هم پاره میکنم براش حالشو ببره... الان وقتش نبود...

پایان

@DastanSexIranl
1.8K viewsedited  11:18
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 14:17:36 نهاد رو بهش بدم... بهش گفتم فاطمه میای بریم خونه ی ما گوشتها رو بزاریم تو یخچال تا خراب نشدن و بعد هم خودم برسونمت؟ (دیگه هیچ بهانه ای به ذهنم نرسید... خودشم خندش گرفته بود)، گفت اولا که گوشت توی یک ساعت و دو ساعت خراب نمیشه، بعدشم من خودم بقیه راه رو با تاکسی میرم ممنون... که شروع کردم به اصرار کردن که تو معلمی و معلمی شغل انبیاء هست و من انبیاء رو تو خیابون تنها ول نمیکنم برم و اونم انبیاء به این خوشگلی.... مرده بود از خنده... تو همین حین یهو دستمو گذاشتم روی رونش و گفتم بیا دیگه اذیت نکن... دستمو از همون زیر چادر پس زد و گفت نکن... به حرفش گوش ندادم و ایندفعه دستمو گذاشتم روی رونش نزدیکتر به کوسش.. بازم اومد دستمو بزنه کنار که ایندفعه محکم رونش رو گرفتم و نزاشتم و همزمان بهش میگفتم فقط نیم ساعت.. زود برمیگردیم... دستمو با یه لایه چادر بین دستمامون گرفته بود و فشار میداد... منم همینجور رونشو میمالیدم و دستمو یواش یواش میکشوندم طرف کوسش... نفسش بند اومده بود و فقط یه ریز میگفت نکن.. نکن... قشنگ میشد فهمید که تحریک شده... خودمم کیرم از زیر شلوار جین بلند شده بود و حتی یه لحظه متوجه شدم که فاطمه هم چشمش به کیرم افتاد و متوجه شده بود... چادرش رو زدم کنار و دستشو گرفتم تو دستم... ساکت شده بود و حرف نمیزد.. نزدیکهای خونه بودیم و دیگه عملا راضی شده بود بیاد تو... به زبون نگفت ولی از سکوتش مشخص بود که راضیه.. ماشینو جلو خونه که پارک کردم پیاده نشد؛ خودم رفتم از اونطرف و در رو براش باز کردم و آوردمش پائین.. جلو همسایه ها اگه منو میدیدن ضایع بود ولی چاره ای نبود؛ خودش نمیومد... بهش گفتم فاطمه اگه ببیننمون خطریه، بیا دیگه و خودتو عادی بگیر.. خلاصه به هر بدبختی بود اومد تو خونه.. توی هال همون وسط دستاشو گرفتم و زل زدم تو چشاش و گفتم خیلی ممنون که اومدی و همونجا محکم بغلش کردم و شروع کردم لپ هاشو بوسیدن.. بعد هم بوسه هامو ادامه دادم تا لبش.. اول لبشو محکم گرفته بود ولی وقتی از پشت و از روی همون چادر کونش رو مالیدم و دستمو کردم لای پاهاش، کم کم اونم شروع کرد بوسیدن.. بعدشم بردمش تو اتاقمو درو بستم.. نشست رو تخت و با چشمای قرمز و لپ های گل انداخته نگام میکرد.. بهش گفتم بزار کفشاتو خودم دربیارم.. همونجور که لبه تخت با همون چادر نشسته بود زانو زدم و ساق پاشو گرفتم و کفششو در آوردم... بعد م همینجور که ساق پاشو میمالیدم دستمو همینجور بردم بالا و اول رون هاشو و بعد برای اولین بار کوسش رو از رو شلوار گرفتم... زیر چادرش یه مانتو و یه شلوار پارچه ای طوسی پاش بود... کوسش رو که گرفتم یهو یه آه بلند کشید و همینجور که پاهاش لبه تخت آویزون بود دستمو گرفت و یهو از عقب خوابید رو تخت و اون یکی دستشو گذاشت رو چشماش... فکر کنم از زور شهوت داشت ارضا میشد.. کوسشو ول نکردم و همینجور شروع کردم مالیدن... با دست چپم شلوار و شورت خودمم درآوردم و دکمه شلوار اونم باز کردم... با دستاش دست منو گرفته بود و نمیزاشت... بهش گفتم فقط شلوارتو درمیارم ولی موقع پایین کشیدن شورتش هم همراش اومد پائین و برای اولین بار کوس پشمالوشو دیدم... دستشو گذاشت رو کوسش و منم شورت و شلوارشو از پاش کشیدم بیرون... خودمم داشتم ارضا میشدم از هیجان و بوی کوس خیسی که همه جا رو گرفته بود... هنوز چادرش سرش بود و با دست چپش جلو چشماشو گرفته بود.. پائین تنه اش لخت بود دوتا رون خوشگل و سفید و یه کوس که دستشو گذاشته بود روش، جلو چشمام بود... پاهاشو بلند کردم گذاشتم رو سینه ام.. کیرمم گذاشتم رو دستش و شروع کردم لاپایی زدن و بعدم یواش دستشو از رو کوسش برداشتم و گذاشتم رو کیرم.. کیرم رو میمالیدم روی کوسش که خیسه خیس و تا نزدیکیهای کشاله رونش گرم و لزج شده بود.. یه چندتا لاپایی روی کوسش که مالیدم و یکی دوبار سر کیرم رو به دهنه کوسش فشار دادم یهو صداش دروامد گفت مواظب باش من هنوز باکره ام... دلم بحالش سوخت یه لحظه... دختر سی و هفت هشت ساله و هنوز باکره؟؟؟ کیرم تو این جمهوری اسلامی که جوونها اینقدر در مضیقه هستن و این بیچاره خدا میدونه از بی س.ک.سی چقدر زجر کشیده... ولی چاره ای نبود.. منم باید یجور ارضا میشدم.. دختره فکر کنم دو سه بار ارضا شده بود تو همین مدت چون لای پاهاش که کاملا خیس و لزج بود و کیر خودمم یه لایه سفید دور سرش و بدنه اش در اثر مالش جمع شده بود... بهش یواش گفتم فاطمه جون از عقب بکنم؟ جوابی نداد و فقط صورتشو برگردوند روی رختخواب... رفتم پائین و با شرت خودش اطراف کوسش رو خشک کردم و سرمو بردم لای پاش و کوسش رو کردم تو دهنم.. تو آسمونا بود و فقط آه و ناله میکرد و اسم منو صدا میکرد... همونجور که کوسش رو لیس میزدم و میخوردم پاهاش روی شونه هام بود و شروع کردم با کمک تف و اون لزجی آب کوسش، سوراخ کونش رو انگشت کردن... ناله میکرد و التماس،.. ولی معلوم بو
1.5K views11:17
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 14:16:25 خانوم معلم چادری




ما معمولا برای مصرف گوشت خونه بجای رفتن به قصابی؛ با یکی دوتا از همسایه ها شریک میشیم و هر بار یکیمون میره خارج از شهر توی یکی از این روستاها یه گوسفند میخره و همونجا هم می کشه و گوشتش رو میاریم و تقسیم میکنیم و دیگه تا یکماه خیالمون از خرید گوشت راحته...
ایندفعه هرک.س یه کاری داشت و نهایتا من قبول کردم که اینکارو بکنم و منم گذاشتمش برای روز جمعه که هم تعطیل بودم و هم اینکه خونه دائیم اینا که اصلا ازش خوشم نمیاد خونوادگی مهمون بودیم و با این بهونه میشد از زیر مهمونی دررفت ... 
ظهر جمعه طرفهای ساعت ده از خواب بلند شدم و تا کارهامو کردم شد دوازده و قبل از اینکه راه بیفتم؛ قرار شد اهالی خونه رو برسونم خونه دائیم اینا و بعد هم برگشتن از همون راه بیام دنبالشون و برشون گردونم خونه...
بعد از اینکه اهالی خونه رو خونه دائیم اینا پیاده کردم زدم به جاده و تقریبا بعد از یکساعت رانندگی رسیدم همون به همون روستای مورد نظر و تا کار خرید گوسفند و کشتن و پوست کندن و ایناش انجام شد شده بود ساعت چهار حدوداً... همون موقعی که داشتم گوشت ها رو میزاشتیم صندوق عقب یهو دیدم یکی از پیرمردهای اون روستا خودشو رسوند به من و گفت حالا که داری میری شهر این خانوم معلم مدرسه روستا رو هم اگه میشه با خودت ببر شهر.. میگفت این بنده خدا بخاطر تعطیلات بیست و دو بهمن امروز جمعه هم که تعطیل بوده اومده مدرسه روستا و برای همین دیگه سرویس نبوده که اونو برگردونه... راستش من خودمم درست متوجه نشدم که تعطیلی روز بیست و دو بهمن چه ربطی به جمعه داره، ولی خب قبول کردم و بهش گفتم من دارم میرم اگه زیاد معطل نمیکنه بگو بیاد، که گفت نه حاضره و الان بهش میگم بیاد...
تا اون رفت که خانوم معلمو صدا کنه منم رفتم توی خونه همون صاحب گوسفند برای سیگار و یه چایی... 
حدود ده دقیقه بعد وقتی اومدم بیرون و رفتم طرف ماشینم دیدم از دور همون پیرمرده با یه خانوم چادری داره میاد... وای باورتون نمیشه من با اینکه هنوز صورت زنه رو هم ندیده بودم با دیدن فقط چادرش یهو خون دوید تو کیرم....!!! من بطرز وحشتناکی نسبت به چادر، اونم چادر مشکی حساسم و همیشه فکر میکنم تمام این چادریها جنده هستن و خدائیش هم اگه راستشو بخواین نصف بیشتر کوس هایی هم که تو عمرم کردم همه چادری بودن... اصلا بنظر من بهترین کوس و کونها زیر همین چادرها هستن و اکثرا هم جنده هستن و راحتتر از همه هم میشه بکنیشون...! این تجربه منه...
خلاصه... خانوم معلم چادری رو که با پیرمرده میومد، از همون فاصله دور تا چادر مشکی رو دیدم کیرم یه تکونی خورد و پیش خودم گفتم آخ جووون که کوس امروز جور شد... سریع به فکر خونه افتادم و اینکه خونمون هم خالی بود و تا خودمم نمی رفتم از خونه دائیم بیارمشون هم کسی نمیومد... همه چیز مهیا بود و همه این فکرها تو یه آن از ذهنم گذشت... 
پیرمرده و خانوم معلم که رسیدن دیدم خانوم معلم چادری ما یه دختر سی و هفت هشت ساله اس با یه قیافه معمولی، قد تقریبا متوسط... نه لاغر و نه چاق، ولی صورت و لب و دهن بامزه ای داشت و صدای ملیح و کلا مجموعه اش طوری بود که اصلا جلب توجه نمیکرد و با یه تیپ ساده ... از آدرسش که پرسیدم فهمیدم طرفهای جنوب شهر میشینن و با ما خیلی فاصله داشتن... موقع سوار شدن رفت نشست صندلی عقب سمت شاگرد... توی راه تقریبا یکساعت وقت داشتم مخش رو بزنم، اگه پا میداد که هیچ، ولی اگه پا نمیداد حوصله نداشتم اونو تا اون ته شهر ببرم بخاطر هیچی و همون نزدیکهای خونه پیادش میکردم که با تاکسی بره... برای همین تا حرکت کردیم سر حرف رو باهاش باز کردم و گفتم اینکه یکساعت بیشتر با من نیست، وسط راه هم که نمیتونه پیاده بشه؛ پس بزار هر کوسشعری به ذهنم رسید بگم و ببینم چی میشه.. اولش از کارش پرسیدم که گفت برای استخدام توی آموزش پرورش باید مثل اینکه چندسال برن اول تو روستاها درس بدن که شاکی بود از این قانون.. مجرد هم بود و هنوز شوهر نکرده بود و با خونوادش زندگی میکرد؛ بعدشم که شروع کردم کوسشعر گفتن و خندیدن برخلاف انتظارم نه تنها ناراحت نشد که از آینه عقب که نگاش میکردم غش غش ریسه رفته بود از حرفای من و حال میکرد... اسمش فاطمه بود... وسط راه بهش گفتم بیا جلو بشین که بهمون شک نکنن چون ماشین من شبیه ماشینهای مسافرکشی نیست تو هم که چادری هستی یهو جلومونو میگیرن... اینو که گفتم یهو احساس کردم که ترسید و گفت باشه میام جلو... یه جا نگه داشتم اومد صندلی جلو و بگو بخند ادامه پیدا کرد تا نزدیکیهای شهر که احساس کردم دیگه الان میتونم پیش
1.4K views11:16
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 09:22:45 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
2.6K views06:22
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 09:21:49 رتش بعدشم ی بار دیگه هم کردمشو و لباسامونو پوشیدیمو به نوبت بیرون رفتیم البته بعد از اینکه شوهرش ازاد شد چندین بار با هم س.ک.س داشتیم تا اینکه چند سال پیش طی حادثه از دنیا رفت ............ نظر یادتون نره اگه فرصت کردم باز براتون مینویسم........
نوشته: بهمن
پایان

@DastanSexIranl
2.4K viewsedited  06:21
باز کردن / نظر دهید