Get Mystery Box with random crypto!

داستان ایرانی🇮🇷

لوگوی کانال تلگرام dastansexiranl — داستان ایرانی🇮🇷 د
آدرس کانال: @dastansexiranl
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 51.82K

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-03-01 10:10:14 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
1.5K views07:10
باز کردن / نظر دهید
2022-03-01 10:09:14 يه نيم نگاه به صورت من انداختو دوباره با همون سرعت چشماشو بس

ت! منم كه خودمو به خواب زده بود اما كيرم همچنان روي كون خالم بود ، آروم خودمو كشيدم عقب ولي هنوز حشري بودم.
دستمال كاغذي رو از روي ميز یلداي بالا سرم برداشتم تا جلق بزنم! آروم چهار پنج تا دستمال كشيدم بيرون دوباره به همون حالت دراز كشيدم ، كيرمو زير پتو آوردم بيرون ، يكم جراتمو بيشتر كردم دامنشو با نوك ناخنام تا ساق پاش زدم بالا ، واي چه پاهاي خوشگلي ، بدون مو و سفيد ، بخاطر اينكه جنس پارچه دامن خالم خيلي لَخت بود خيلي آسون هم ميشد بكشمش بالا...
اينكارو تا بالاي ساق پاهاش ادامه دادم ، سانت به سانت و با دقت فراوان اينكارو ميكردم گاهي هم دست از كار ! ميكشيدم و كيرمو ميماليدم انقدر بالا زدم تا چشمم به جمال شورت صورتي خوشگلش روشن شد! زير پتو شلوارمو تا ساق پام كشيدم پايين و دستمالو آماده كردم تا با ديدن اين صحنه زيبا جلق بزنم
كونش قلمبه زده بود بيرون حتي از پشت راحت ميشد خط كوسشم ديد ، ميخواستم شروع كنم كه ناگهان خالم دست چپشو آورد پشتش و دستشو كرد زير شورتشو كونشو خاروند!
چون ناخنهاش دراز بود صداي خارشش فضاي خونه رو پر كرده بود! مثل اينكه اصلا هم متوجه اين نشده بود كه دامنشو زدم بالا ، بعد خاروندن كونش دستشو كشيد بيرونو با همون حالت قبلي به خوابش ادامه داد ، پتورو از روم كشيدم اونور و خودمو بهش نزديك كردم ، زانوهاي لختم به پشت ساق پاهاش برخورد كرد ، خيلي ترسيده بودم ولي دست خودم نبود ، يعني واقعا نميدونستم دارم چيكار ميكنم ، آروم تر بهش نزديك شدم و مهم ترين تصميم زندگيمو گرفتم! آروم از پشت بغلش كردم ، كيرمو گذاشتم لاي پاهاش البته شورتش هنوز تنش بود ، ديدم اينجوري فايده نداره ، سر كيرمو يكم تف ماليش كردمو آروم هلش دادم لاي پاهاش ، ديگه واسم مثل روز روشن بود كه بيداره ، جراتم بيشتر شدو دستمو بردم سمت سينه هاي خوشگلش ، با دست چپم سينه چپشو از رو لباس گرفته بودم ولي از بس گنده بود كه همش توي مشتم جا نميشد ، لاي پاش به قدري داغ بود كه همون اول نزديك بود آبم بياد ولي خودمو كنترل كردم ، ميدونستم اگه چشمم توي چشاش بيوفته از كارم پشيمون ميشدمو كلا كير و حسم ميخوابيد ، دليلشم گفتم چون اصلا توي نخ خاله هام نبودم ، بگذريم
دستمو بردم زير لباسش و از رو سوتينش سينشو ماليدم ، نوك سينشو قشنگ ميشد بين دوتا انگشت گرفت و بازيش داد ، خواستم سوتينشو بدم بالا ولي نشد ، چون انقدر تنگ بود كه اجازه هيچ حركتيو نميداد به من ، بيخيال سينه هاش شدم و رفتم سراغ شورتش ، همزمان كه تلمبه ميزدم شورتشو كشيدم تا نصف كونش پايين ، اصلا قصد نداشتم تا باهاش س.ك.س واقعي داشته باشم يا از كون و كوس ترتيبشو بدم ، به نظر خودم لاپاييش فازش بيشتر بود!
با دست چپم لاي كونشو باز كردم و سوراخ كونشو ديدم ، رنگش قهوه اي سوخته بود البته معلوم بود خيلي ام تنگه ، ديگه شورتشو پايين تر نكشيدم ، شورتشو نصفه رها كردم و تلمبه زدم ، يه دفعه احساس كردم بازوي دست چپ خالم داره ميلرزه! بله خالم داشت كوسشو ميماليد ، البته جوري كه مثلا من متوجه نشم ، با ديدن اين صحنه ضربه هامو بيشتر كردم و با هر ضربه ام كونش يه موج خوشگل تا بالا ميزد كه همين مسئله باعث شد آبم بياد ، دستمالي كه از قبل آماده كرده بودمو توي يه حركت گرفتم جلوي كيرم ولي انقدر آبم زياد بود كه يكمش ريخت روي فرش و دامن خاله سارام.
بعد اينكه آبم كلا تخليه شد ، كونشو يه بوس كوچولو كردمو شورتشو كشيدم بالا و دامنشم زدم پايين و رومو كردم اونورو خوابيدم ولي قبل خوابم متوجه شدم كه خالم هنوز داره كوسشو ميماله ، چه شاراپ و شوروپي راه انداخته بود!
بعد خواب خالم زودتر از من بيدار شده بود ، منم بيدار شدم بدون اينكه به روي هم بياريم كه اتفاقي افتاده ، بعد اونروز فرصت نشد تا كارمو تكرار كنم چون پسر خاله مرجانم واسه ديدن من اومد اونجا و دوروز باهام موند
اميدوارم دفعه بعد بهتر و با لذت تر اينكارو بكنم . نظر يادتون نره بچه ها
پایان

@DastanSexIranl
1.4K views07:09
باز کردن / نظر دهید
2022-03-01 10:08:03 با سلام خدمت دوستاي گلم



اين داستان نيست بلكه يه خاطه بسيار زيبا و شیرینه از لاپايي گذاشتن من بين پاهاي خاله سارا جونم ، اميدوارم خوشتون بياد و دوستاي شهواني فحش نثارم نكنن
از اول شروع ميكنم ، اسم من احسانه و 24 سالمه ، دانشجوي ترم دوم و عضو سايتهاي تخصصي شهواني و لوتي!
از نظر قيافه و تيپ و هيكل در حد معمولي ام و هيچگونه ادعايي نسبت به قيافه و هيكلم ندارم ، من چهار تا خاله دارم به اسماي مرجان و دیبا و گلی و سارا ( به ترتيب سن ) من زياد توو كف خاله هام نبودم چون بجز سارا همگي سن بالا و مدل قديمي ان ، خاله سارا من 7 سال پيش ازدواج كرده و از نظر تيپ و قيافه و هيكل ميشه در رديف خوبها گذاشتش! و زياد هم اغراق نميكنم در مورد اين چيزا
خاله سارام تقريبا 31 يا 32 سالشه دقيق آمار شناسنامشو ندارم ، بگذريم ، اندام خاله سارام مثل زناي معموليه ولي لامصب سينه هاش عين توپ بسكتباله! خيلي خوش فرم و گنده ان
اصل داستان از اونجايي شروع ميشه كه خاله سارا با خانوادش كه شامل يه دختر 3 ساله به اسم یلدا و شوهرش ميان خونه ما واسه عيد ديدني ، از اونجايي كه شهر زندگي ما اروميه است و خونه خاله هم تهران ، معمولا وقتي ميان حسابي خودشونو يكي دو هفته اي ميندازن خونه ما ، البته اينم بگم كه خانواده ما در مهمانوازي شهره خاص و عامه و هيچوقت هم گلايه اي نكرديم از اين موضوع كه چرا انقدر اقامتشون طولاني ميشه!
اما اين سري كه اومدن فقط 2 روز موندن خونه ما و بقيشو خونه فاميلاي ديگه بودن بخاطر همين موضوع هممون شاكي بوديم از دستشون كه چرا اين سري اينكارو كردن ، بعد از تعطيلات من به خاله ام اس زدم كه چرا زياد نموندين خونه ما ؟ خاله هم در جواب گفت كه کریم يعني شوهر خالم گلايه ميكرد كه چرا وقتي اونا ميان تهران فقط يه روز يا فوقش دو روز ميمونن خونه ما ؟
من حقو به خالم ميدم چون ما اصلا خونه اونا نميريم و اونا هم اين موضوع رو ميدونن ، منم بخاطر اينكه دلش نشكنه گفتم من 5 ارديبهشت ميام تهران كار دارم ، انقدر ميمونم خونتون تا خودت بگي گم شو ديگه! خاله سارا هم كلي قوربون صدقه ام رفت و گفت شما تاج سرين و از اين جور حرفا!
از اون روز به بعد هم كارمون شده بود اس دادن به هم ، اس ام اسهاي عاشقانه ، جوك و خلاصه نوشابه باز كردن واسه هم!
شد 5 ارديبهشت و راه افتادم بسمت تهران ، چون معمولا تنها سفر ميكنم اين سري هم تنها راه افتادم و شب رسيدم تهران و مستقيم رفتم خونه خاله سارا كه با يه شام خوشمزه منتظرم بودن ، رسيدم و با کریم و خاله و یلدا روبوسي كردم و شامو خورديم و خوابيديم ، زياد وارد جزييات نميشم
شوهر خاله ام صبح زود ميره سركار ، قبل اينكه آفتاب بزنه راه ميوفته ، منم انقدر خسته بودم كه تا لنگ ظهر خوابم برده بود ، وقتي پاشدم ديدم خاله نشسته و تكرار سريالهاي شبكه جم تي وي رو ميبينه ، بعد سلام و احوالپرسي ، دست و صورتمو شستم و پاي ميز صبحونه نشسته بودم كه يه منظره جالبي نظرمو جلب كرد ! اونم چاك سينه هاي خالم بود! بد جور تو چشم ميزد ، البته بنده خدا تقصيري هم نداشت ، هر لباسي كه ميپوشيد قلمبه ميزدن بيرون! بعد صرف صبحونه آماده شديم تا یلداو ببريم پارك .
توي پارك كلي در مورد همه چي صحبت كرديم ، منم كه تازه سينه هاي خاله رو كشف كرده بودم همش بهش خيره شده بودم چون از رو مانتو هم بدجور تابلو بود ، خلاااااصه برگشتيم خونه و نهارو كه خورديم نهار سنگيني كرد و هركدوم توي گوشه اي از پذيرايي خوابمون برد ، با انداختن پتو روي من بيدار شدم ، البته خالم متوجه بيدار شدنم نشد ، خالم يه پيراهن سبز يقه هفت با يه دامن مشكي بلند پوشيده بود ، پتو رو كه انداخت روم بالشت خودشو اورد كنار بالشت من ( البته بدون نيت خاصي ) و پشتشو كرد به من و پاهاشو تا ساق پاش كرد زير پتو و خوابيد ، منم كه حسابي خوابم پريده بود نگاهم به بند سوتينش بود كه از پشت تابلو زده بود بيرون ، نگامو تا باسنش آوردم پايين ، اونايي كه اهل فن هستن ميدونن كه از روي دامن مشكي جزييات پستي و بلندي باسن مشخص نيست! نگامو دقيق تر كردم ، باسنش معمولي بود ولي خوب بود ، فاصلم باهاش كمتر از يك متر بود ، خودمو آروم كشيدم سمتش ( البته اين قضايا بعد اين اتفاق افتاد كه مطمئن شدم خوابه! ) حالا فاصلم ازش كمتر از 10 يا 20 سانت بود ، كيرم بدجوري شق شده بود كيرم حدودا 20 سانت طولشه و قطرشم ا حالا اندازه نگرفتم ، هيجان و استرس از يه طرف شق درد كيرم از طرف ديگه ! خيلي وسوسه ميشدم تا دستمو روي بدنش بكشم ولي كو خايه! يه خورده به حالت نيم خيز شدم و سينه هاشو ديدم كه چطوري ولو شده بودن ، بدجوري حشرم زد بالا ، حالت نيم خيزمو بيشتر كردم و اصلا حواسم نبود توي اين حالت كيرم دقيقا با كونش برخورد ميكنه كه اين اتفاق افتاد!!!!!!!! چشمتون روز بد نبينه خالم عين برق گرفته ها چشماشو باز كرد و
1.3K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 22:07:21 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
2.4K views19:07
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 22:06:17 اغی.اونم سرم رو به سمت کوسش فشار می داد.دیگه نوبت اون بود برام ساک بزنه.ولی اون اصلا این کار رو نکرده بود و منم اصرار نکردم و یه کم تف زدم و گذاشتم نزدیک کوسش.گرمای کوسش رو حس می کردم.که کفت بکن تو دیگه طاقت ندارم.منم از خدا خواسته شروع کردم.اول یه خورده جیغ کشید اما بعد دیگه براش عادی شد.نمی تونستم تا آخر تو کوسش بکنم.آخه دردش میومد.حالا تلمبه زدنم رو تند کردم.به طوری که اون بد جور حشری شده بود.هی می گفت:محکمتر.جرم بده.منم شدت رو بیشتر کردم.دیدم آبم داره میاد.با خودم گفتم حیفه از این کون بگذری.گفتم حالا از کون.شاکی شد گفت:نهههههههههه گفتم:من تو کف کونتم.گفت:خیلی درد داره.گفتم:من یه جوری می کنمت که دردت نگیره.با التماس قبول کرد.(البته این رو بگم که من تا حالا تجربه ی س.ک.س نداشتم چه برسه از کون کردن)یه خورده کرم زدم و یه دفعه کردم تو کونش.جیغ زد به چه بلندی.من ترسیدم کیرم رو در آوردم.حالا گریه می کرد.نمی ذاشت بکنمش از کون.منم اعصابم داغون شد وبه زور رو تخت خابوندمش و به هزار زور و زحمت کردم تو کونش.اونم گزیه می کرد و هی بهم فوش می داد.ولی من حال می کردم.کیرم تا ته رفته بود تو کونش.حالا براش عادی شده بود.دیگه داشت آبم میومد.گفتم چی کار کنم گفت بریز بیرون.منم گفتم باشه.ولی لحظه ی آخر همه رو کردم تو کونش و بی حال افتادم روش.تا10دقیقه بی حال بودم.بعئش با هم رفتیم حموم و من رفتم خونه.بعد بهم پیام داد که تا حالا داییت جرات نکرده منو به زور بکنه اما تو این کار و کردی.الان هم زنگ میزنه میگه بیا.اما من نمی رم.چون می خوام ازدواج کنم.چون این س.ک.س ها مسخره بازیه.ببخشید اگه خیلی طولانی شد. ممنونم

پایان

@DastanSexIranl
2.1K views19:06
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 22:05:29 زن‌دایی......



داستان رو که می خوام براتون بنویسم واقعیته.بعضیا شاید فکر کنن که خالی بندیه.ولی همش واقعیه. من الان 22 سالمه و این داستان بر می گرده به 2 سال پیش که 20سالم بود.زن دایی من هم حدود 28 سالشه.دایی من سه سال پیش عروسی کرد و این ماجرا بعد از یک سال عروسی اش بود که برای من رخ داد.روزای اول زنداییم خیلی با حجاب لباس می پوشید و کسی نمی تونست اندامش رو دید بزنه.برا همین کسی تو نخش نبود.اما قیافه ای خوشگل داشت.چشاش سبز.صورت سفید.یه عینک هم می زد که خیلی خوشگلترش می کرد.منم هیچ احساس س.ک.سی بهش نداشتم تا اینکه داییم برای 2 روز اومدن خونه ی ما تو تهران.(خونه ی داییم پردیس بود)منم تو حال و هوای خودم بودم که روز دوم چیزی دیدم که باعث شد یه حرکت ویژه رو زنداییم بزنم.اون روز زنذاییم با داییم رفتند بیرون و وقتی اومدن خونه دیدیم که زنداییم لباسش کثیفه.نگو تو راه برگشت یه ماشین از تو آب رد می شه و آب می پاشه رو زنداییم و داییم.


خلاصه خونه که اومدن داییم فورن رفت حموم.بعد که اومد بیرون زنداییم رفت.غروب بود و پدرم پیشنهاد داد که شام بریم پارک روبروی خونه.همه قبول کردند و وسایل شام رو بردند اما زندایی هنوز تو حموم بود.مادرم گفت زنداییت که اومد بگو بیاد پارک.(من تو اینترنت بودم و بیرون نرفتم)زنداییم می خواست بیاد بیرون که درخواست حوله کرد.منم گفتم کسی نیست تو خونه.بهش گفتم:برو اتاق بغل حموم.اونجا اتاق بابا و مامانم بود.اونم فکر کرد کسی نمی بینتش سریع دوید از حموم بیرون که بره تو اتاق خواب.وای نمی دونید من چی دیدم.کون سفید زنداییم که مثل ژله بالا و پایین می رفتند(چون دویده بود).دیگه دل تو دلم نبود.زنداییم هم رفت بیرون رفتم شرتش رو گرفتم و یه جق مشتی زدم.از فرداش دیگه ذهنم زنداییم بود.وقتی که می خواستم خود ارضایی کنم فقط ذهنم به اون لحظه بود.دیگه دل تو دلم نبود.بعد از مدتی رفتیم خونه ی داییم.زنداییم هم مثل همیشه لباس های بلند پوشید.من که دل تو دلم نبود،بد ضد حال خوردم.دیگه واسه دید زدن هم چیزی وجود نداشت.تا آخر شب تو کف بودم که یهو یه نقشه به ذهنم رسید.شماره یدوستم رو تو کاغذ نوشتم و توی کفشش که بیرون بود گذاشتم.گفتم سنگ مفت گنجیشک مفت.فرداش رفتم خط رو از دوستم امانی غرض گرفتم.دم دم های ظهر دیدم زنگ زد.گفتم اگه جواب بدم می فهمه.بعد از چند بار زنگ زدن و نداشتن من دیدم پیام داده:مرتیکه غلط کردی شمارتو تو کفشم گذاشتی.می رم ازت شکایت می کنم.منم دیدم اوضاع پسه براش نوشتم:منو نمی شناسی؟بعد از چند دقیقه زنگ زد.دوباره جواب ندادم.پیام دادم:ز...خانم،دیگه ما رو نمی شناسی؟دیگه ما غریبه شدیم؟گفتم شمارمو بذارم تو کفشت که اگه دیدی خجالت بکشی و یادی از ما کنی.باشه دیگه.دیدم نوشت شما؟گفتم چی کار کنم.که زد به سرم و اسم یکی از همسایه هاشون رو نوشتم.گفت ببخشید و معذرت خواهی کرد.حال و احوال پرسی کرد و .....


فرداش زد به ذهنم که واقعیت رو بهش بگم.برا همین شروع کردم به نوشتن پیامهای س.ک.سی.اون نوشت که چی شده؟چرا پیام ناجور بهش میدم.منم واقعیت رو براش نوشتم که چند وقته تو کفش بودم.ولی دم نیاوردم.اون نوشت که دیگه ادامه نده وگرنه به داییم میگه.ولی من دیگه راحت شده بودم و براش نوشتم که اگه منو لخت می دید چی کار می کرد.اون چیزی ننوشت تا چند روز بعد که دیدم به گوشی خودم پیام داد که بیا داییت کارت داره.من گفتم که به داییم گفته و الانه اگه برم منو کشته و آبروم رفته.ولی مجبور بودم.رفتم دم خونشون و زنگ زدم.درو باز کردند.رفتم بالا اما کسی دم در نبود ولی در باز بود.یه سرفه کردم و رفتم تو.وای چی دیدم.دیدم زنداییم رو مبل نشسته و یه لباس تنگ پوشیده داره منو نگاه می کنه.چشام شده بود چهار تا.گفتم:دایی کو گفت:دایی در کار نیست.امشب داییت شیفته و خونه نمی تونه بیاد.دیگه از اون اظطراب دیگه خبری نبود و تو کونم عروسی بود.بهش گفتم که با من چی کار داری؟گفت:یه پیام داده بودی؟می خوام جوابش رو بدم.خودم و زدم به کوچه ی علی چپ.گفتم:کدوم.گفت:خودتی.تو که نمی دونی چرا کیرت راست شده؟من که اصلا نفهمیدم کی راست شد.بلند شد اومد سمتم.گفت اگه مردی دوباره سئوالت رو بپرس.من جربزه پیدا کردم و خودم کامل لخت کردم.وایستادم.دیدم داره کیرم رو نگاه می کنه(کیر من22سانته.من تا اون روز اندازه نکرده بودم).گفتم حالا چی؟جواب داد من با تو باشم جر می خورم/گفتم:نپیچونش دیگه.منو آوردی که اینو بگی.پریدم تو بغلش.اونم خودش ول کرد تو بغلم.دیگه تو کونم عروسی بود و تا دقاییقی دیگه تو کون زنداییم عزا.لب به لب شدیم.اما از لب گیری زیاد خوشم نمیاد.لباساش رو کامل کندم.واااااااااااااااااای چه سینه ای سایز70 بود.سفیددددددددددد سفید.کلی سینه اش رو خوردم و کیرم رو لای پستوناش می زاشتم و بالا پایین می کردم.با این حرکتم خیلی حال می کرد.اومدم پایین تر .اینجاش دیگه ته حس بود.شروع کردم براش لیس زدن.وای چه کوس د
1.7K views19:05
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 18:38:07 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
2.3K views15:38
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 18:37:03 ط نیاز بود به هم دیگه هیچ مشکلی نداشتیم تا این که ازدواج کرد و کلا شماره رو پاک کردیم و فراموش کردیم هم
نوشته: امیر

@DastanSexIranl
2.2K views15:37
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 18:36:27 همسایه خوب
1400/07/24

#زن_همسایه

سلام دوستان خاطره که میخوام بگم زمان شروع مال ۵ سال قبل بود و تا دوسال قبل هم باهم بودیم و واقعا ادم درستی بود این خانوم همسایه از هر حسابی .
خونه ما دوطبقه نیم بود طبقه پاین یک زن شوهر سن بالا زندگی میکردن و طبقه بالا ما زندگی میکردیم و طبقه ما حالت دوبلکس مانند داشت و اتاق خواب و حموم دسشویی رو این نیم طبقه بالا در اورده بودن صاحب خونه و این اتفاق برای من خیلی خوب بود چون یک حیاط خلوت کوچیک روبه روی اتاق خواب بود که میشد انگار پشت بوم .و من هروقت بالا میرفتم از بالا تو حیاط بقیه همسایه هارو نیگاه میکردم . از قضا این همسایه کناری ما هم میومد تو حیاط خونشون و عموما تو حیاط رو یک تخت درست کرده بودن و رو اون نشسته بود خونشون جوری بود که یک طبقه بود و اول خونه بود بعد حیاط پشت خونه خلاصه ما هروقت میرفتیم بالا سریع این از بالا نگاه میکردم این خانوم یک دختر کوچیک داشت و از شوهرشم طلاق گرفته بود و با خانواده زندگی میکرد مادر پدرش پیر بودن و یک داداش داشت که عموما سرکار بود و این تو حیاط تنها بود یا با دخترش .من یک بار در حال نگاه کردن بودم که این خانوم منو دید باخودم گفتم اگه ناراحت شد و سرصدا کرد یعنی دهنم سرویس میشه و میگم اتفاقی بوده اگه هم چیزی نگفت میفهمم که دوست داره خلاصه این اتفاق افتاد و ما رو از پاین دید و خندید گفت چیکار میکنی میفتی پاین و منم شروع کردم به زبون ریختن و حرف زدن .اون روز گذشت و ارتباط ما چندبار تکرار شد و من شمارم نوشتم از بالا انداختم تو حیاطشون و بعد چند دقیقه زنگ زد .بعد شروع شدبه حرف زدن و اشنایی بیشتر کم کم بحث به سکس رسید و منتظر موقعیت تا بتونیم باهم باشیم .
چون اون ساعت هایی که من خونه تنها بودم اون نمیتونست بیاد یا تو کوچه شلوغ بود تابلو بود بیاد خونه ما چون میدونید همسایه ها فضول بودن .
یک شب این خانوم تو همین کوچه خودمون عروسی دعوت بودن عروسی هم اخر کوچه بود این از عمد طول داد اماده شدنشو و به خانوادش گفت شما برید من خودم میام و بعد که اونها رفتن امد بعد یک ده مین امد خونه ما وقتی وارد خونه شد خودشو چسبوند به من و منم میدونستم تایم نداریم سریع وارد عمل شدم و رو مبل دارزش کردم و افتادم روش تا تونستم ازش لب گرفتم سینه هاشو خوردم گردنشو خوردم این کلا از حال زیاد داشت بیهوش میشد و چون حدود یک سال نیم هم سکس نداشت بود داشت بی اندازه حال میکرد بعد امدم پاین و شلوارشو در اوردم و کنارش دراز کشیدم و بادست کسشو میمالیدم و لب میگرفتم اونم کیر منو گرفت شروع به مالیدن کرد . من چون میدونستم از قبل اسپری زده بودم و خیالم تا حدودی راحت بود که بیشتر حال کنم باهاش و زود نیاد بلخره این هی خواهش میکرد بکن دیگه دیر شده ولی معلوم بود خواهشش به خاطر دوری از کیر بوده نه دیر شدن و منم رفتم وسط پاهاش و دادم بالا یکم با سر کیرم رو کسش مالیدم و هی سرشو میکردم تو ودر میاوردم کسش حسابی خیس شده بود و کم کم جا کردم داخل وقتی رفت تو دیدم یک نفس عمیق کشید چشم هاشو بست و زیر لب میگفت بکن دیگه منم اروم اروم شروع کردم به گایدنش و درهمین حال سینه هاشو یا میمالیدم با دست یا نوکشو میخوردم تا این که بعد یک ربع خودشو روبه بالا اورد و ارضا شد . بعد گفت بیا مدل عوض کنیم تا تو هم ارضا بشی من دیرم شده میترسم بیان دنبالم نباشم خونه .خلاصه منم داگی کردمشو و از پشت انگشت هم داخل کونش میکردم و بعضی وقتها انگشتم در میاوردم باز سینه هاشو میمالونم تا این که هردو باهم ارضا شدیم و منم ریختم رو کمرش و کونش . خلاصه ما با این نزدیک سه سال بودیم و خیلی ادم خوبی بود و چون فق
2.2K views15:36
باز کردن / نظر دهید
2022-02-28 15:22:25 پیشنهاد ویژه

پرداخت درب منزل
بدون هیچ نوعه پیش پرداخت امن خرید کنید

تمامی اجناس سکسی از جمله #دیلدو
#انواع ویبراتورها #عروسک #قرصها و غیره رو خرید کنید و هزینشو درب منزل پرداخت کنید

لینک خرید
https://t.me/+_fVwMtCTcAM2OTVk
2.7K views12:22
باز کردن / نظر دهید