دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

با سلام خدمت دوستاي گلم اين داستان نيست بلكه يه خاطه بسيار | داستان ایرانی🇮🇷

با سلام خدمت دوستاي گلم



اين داستان نيست بلكه يه خاطه بسيار زيبا و شیرینه از لاپايي گذاشتن من بين پاهاي خاله سارا جونم ، اميدوارم خوشتون بياد و دوستاي شهواني فحش نثارم نكنن
از اول شروع ميكنم ، اسم من احسانه و 24 سالمه ، دانشجوي ترم دوم و عضو سايتهاي تخصصي شهواني و لوتي!
از نظر قيافه و تيپ و هيكل در حد معمولي ام و هيچگونه ادعايي نسبت به قيافه و هيكلم ندارم ، من چهار تا خاله دارم به اسماي مرجان و دیبا و گلی و سارا ( به ترتيب سن ) من زياد توو كف خاله هام نبودم چون بجز سارا همگي سن بالا و مدل قديمي ان ، خاله سارا من 7 سال پيش ازدواج كرده و از نظر تيپ و قيافه و هيكل ميشه در رديف خوبها گذاشتش! و زياد هم اغراق نميكنم در مورد اين چيزا
خاله سارام تقريبا 31 يا 32 سالشه دقيق آمار شناسنامشو ندارم ، بگذريم ، اندام خاله سارام مثل زناي معموليه ولي لامصب سينه هاش عين توپ بسكتباله! خيلي خوش فرم و گنده ان
اصل داستان از اونجايي شروع ميشه كه خاله سارا با خانوادش كه شامل يه دختر 3 ساله به اسم یلدا و شوهرش ميان خونه ما واسه عيد ديدني ، از اونجايي كه شهر زندگي ما اروميه است و خونه خاله هم تهران ، معمولا وقتي ميان حسابي خودشونو يكي دو هفته اي ميندازن خونه ما ، البته اينم بگم كه خانواده ما در مهمانوازي شهره خاص و عامه و هيچوقت هم گلايه اي نكرديم از اين موضوع كه چرا انقدر اقامتشون طولاني ميشه!
اما اين سري كه اومدن فقط 2 روز موندن خونه ما و بقيشو خونه فاميلاي ديگه بودن بخاطر همين موضوع هممون شاكي بوديم از دستشون كه چرا اين سري اينكارو كردن ، بعد از تعطيلات من به خاله ام اس زدم كه چرا زياد نموندين خونه ما ؟ خاله هم در جواب گفت كه کریم يعني شوهر خالم گلايه ميكرد كه چرا وقتي اونا ميان تهران فقط يه روز يا فوقش دو روز ميمونن خونه ما ؟
من حقو به خالم ميدم چون ما اصلا خونه اونا نميريم و اونا هم اين موضوع رو ميدونن ، منم بخاطر اينكه دلش نشكنه گفتم من 5 ارديبهشت ميام تهران كار دارم ، انقدر ميمونم خونتون تا خودت بگي گم شو ديگه! خاله سارا هم كلي قوربون صدقه ام رفت و گفت شما تاج سرين و از اين جور حرفا!
از اون روز به بعد هم كارمون شده بود اس دادن به هم ، اس ام اسهاي عاشقانه ، جوك و خلاصه نوشابه باز كردن واسه هم!
شد 5 ارديبهشت و راه افتادم بسمت تهران ، چون معمولا تنها سفر ميكنم اين سري هم تنها راه افتادم و شب رسيدم تهران و مستقيم رفتم خونه خاله سارا كه با يه شام خوشمزه منتظرم بودن ، رسيدم و با کریم و خاله و یلدا روبوسي كردم و شامو خورديم و خوابيديم ، زياد وارد جزييات نميشم
شوهر خاله ام صبح زود ميره سركار ، قبل اينكه آفتاب بزنه راه ميوفته ، منم انقدر خسته بودم كه تا لنگ ظهر خوابم برده بود ، وقتي پاشدم ديدم خاله نشسته و تكرار سريالهاي شبكه جم تي وي رو ميبينه ، بعد سلام و احوالپرسي ، دست و صورتمو شستم و پاي ميز صبحونه نشسته بودم كه يه منظره جالبي نظرمو جلب كرد ! اونم چاك سينه هاي خالم بود! بد جور تو چشم ميزد ، البته بنده خدا تقصيري هم نداشت ، هر لباسي كه ميپوشيد قلمبه ميزدن بيرون! بعد صرف صبحونه آماده شديم تا یلداو ببريم پارك .
توي پارك كلي در مورد همه چي صحبت كرديم ، منم كه تازه سينه هاي خاله رو كشف كرده بودم همش بهش خيره شده بودم چون از رو مانتو هم بدجور تابلو بود ، خلاااااصه برگشتيم خونه و نهارو كه خورديم نهار سنگيني كرد و هركدوم توي گوشه اي از پذيرايي خوابمون برد ، با انداختن پتو روي من بيدار شدم ، البته خالم متوجه بيدار شدنم نشد ، خالم يه پيراهن سبز يقه هفت با يه دامن مشكي بلند پوشيده بود ، پتو رو كه انداخت روم بالشت خودشو اورد كنار بالشت من ( البته بدون نيت خاصي ) و پشتشو كرد به من و پاهاشو تا ساق پاش كرد زير پتو و خوابيد ، منم كه حسابي خوابم پريده بود نگاهم به بند سوتينش بود كه از پشت تابلو زده بود بيرون ، نگامو تا باسنش آوردم پايين ، اونايي كه اهل فن هستن ميدونن كه از روي دامن مشكي جزييات پستي و بلندي باسن مشخص نيست! نگامو دقيق تر كردم ، باسنش معمولي بود ولي خوب بود ، فاصلم باهاش كمتر از يك متر بود ، خودمو آروم كشيدم سمتش ( البته اين قضايا بعد اين اتفاق افتاد كه مطمئن شدم خوابه! ) حالا فاصلم ازش كمتر از 10 يا 20 سانت بود ، كيرم بدجوري شق شده بود كيرم حدودا 20 سانت طولشه و قطرشم ا حالا اندازه نگرفتم ، هيجان و استرس از يه طرف شق درد كيرم از طرف ديگه ! خيلي وسوسه ميشدم تا دستمو روي بدنش بكشم ولي كو خايه! يه خورده به حالت نيم خيز شدم و سينه هاشو ديدم كه چطوري ولو شده بودن ، بدجوري حشرم زد بالا ، حالت نيم خيزمو بيشتر كردم و اصلا حواسم نبود توي اين حالت كيرم دقيقا با كونش برخورد ميكنه كه اين اتفاق افتاد!!!!!!!! چشمتون روز بد نبينه خالم عين برق گرفته ها چشماشو باز كرد و