هوسباز

2021-10-28 19:36:54 #BIO
ben sana tapıyorum

من طُ رو ميپرستم ♡
ٰ باز کردن / نظر دهید

2021-10-28 19:36:53 #BIO ‌ ‌
ʟⁱᶠᵉ ᴡᵃˢ ᵃ ʙⁱᵗᵗᵉʳ ʟⁱᵉ!
╰━─━─━─━•◈•━─━─━─━╯

زندگی یک دروغ تلخه! باز کردن / نظر دهید

2021-10-28 18:00:08 #پارت_۳۲ هوسباز تاحرف از شکایت زدم فورا سرش رو به سمتم برگردوند و با چشمای درشت شده ای درحالی که سعی داشت صداش به گوش جلویی ها نرسه گفت: -یه وقت دست به همچین حماقتی نزنیااا... من به اندازه ی اون از میراث ترس نداشتم.کلی وقت گذاشتم برای کلاسهای… باز کردن / نظر دهید

2021-10-28 17:52:39 دوستای گلم فصل اول رمان دوست دختر اجاره ای که بصورت کانال هست فقطو فقط تا سه روز اینده تخفیف خورده و فروش داره پس اگر قصد دارین این رمان رو بخرین و هنوز نخریدین زودتر جهت واریز اقدام کنید


واریز به کارت مهتاب دوستی هست لطفا بدون هماهنگی بهیچ عنوان واریز نکنید


این رمان طولانی و فوق العاده جنجالی رو از دست ندین باز کردن / نظر دهید

2021-10-28 17:52:39 فروش فصل اول رمان دوست دختر اجاره ای

فصل رمان خصوصی دوست دختر اجاره ای با ۵۰۸ پارت بلند با قیمت خیلی پایینی به فروش میره!!!
مبلغ خرید فصل اول رمان ۲۵ تومنه(فقط تا سه روز فروش داره)
تاحالا تعداد زیادی رمان رو خریدن و بسیار زیادهم راضی بودن
ان شالله که شما هم راضی باشید مناسب افراد سن بالا
خلاصه رمان دوست دختر اجاره ای

امیرعلی نامزد داره و خیلی هم دوستش داره اماهمیشه با مشکل دیرانزالی و تمایل نداشتن به رابطه درگیره تا اینکه احساس میکنه این حس اذیت کننده با دیدن ماهور ک همکلاسیش و یه دختر دوست داشتنی و شیطون از یه خانواده ی بی نهایت پدرسالار افراطی هست،رفع میشه.و این درحالی هست که ماهور خواهر دختری هست که برادر امیرعلی قراره باهاش ازدواج بکنه.
با اینحال امیرعلی که به پیشنهاد دکترش باید وارد همچین رابطه ای میشد تا مشکلش رو پشت سر بزاره به ماهور پیشنهاد میده گه گاهی به خونه اش بیاد و باهم رابطه داشته باشن...و ماهور هم چون از امیرعلی خوشش اومده با وجود دونستن این موضوع که اون نامزد داره قبول میکنه گه گاهی به خونه اش بره و باهاش رابطه داشته باشه..اما...

ایدی ادمین فروش. @Admforoshvip باز کردن / نظر دهید

2021-10-25 09:59:21 هرگز برای کسی که آزارتان داده اشک نریزید
بخندید و بگویید
ممنون از اینکه به من فرصت دادی تا آدم بهتری را پیدا کنم باز کردن / نظر دهید

2021-10-25 09:59:21 گاهى بايد نقشِ "خدا" را بازى كنيم
بايد رفت به بالاى بلندترين نقطه ى شهر!
روز و شبش فرقى ندارد
بايد زل زد...
زل زد به آدمهايى كه شبيهِ همين شهر اند
بعضى "شلوغ"و
بعضى "خلوت"...
به روابط "يكطرفه"و "دو طرفه" شان
به آدم هايى كه "بن بست" اند
به آدمهايى كه افكارِ "كوتاه" و "بلند" دارند
به آدمهايى كه بعضاً "پاك" و
بعضاً "آلوده"اند
به آدمهايى كه شايد ظاهرى "نوساز" داشته باشند،
اما بنايى كاملاً "فرسوده" دارند
گاهى براى اينكه خودمان را
زندگىِ مان را بهتر ببينيم،
بهتر بشناسيم،
بايد خودمان را زمين بگذاريم و تا ميتوانيم فاصله بگيريم!
گاهى بايد خدا شويم تا ببينيم اطرافمان چه ميگذرد...
اين شهر "عشق" را كم دارد
"دوست داشتن" را باز کردن / نظر دهید

2021-10-25 09:59:21 -فکر کردی میتونی یه عمر فاحشگی کنی بعدش بشی عروس حاج رضا شمس،بزرگ حجره؟

باترس به چشمای سرخش نگاه کردم
-نـ..نه بخدا اشکان..بخدا مجبور بـودم.. داری اشتباه میکنی..

نیشخند عصبی زد سمتم قدم برداشت:
-مجبور؟مجبور به فاحشگی؟...حداقل دروغ نگو صنم.. بگو خودت میخواستی..بگو تنوع طلب بودی..بگو اینکه هر شب زیر شوهرت جر میخوردی کفافتو نمیداد..بگو #هرزه عوضی..

موهام و تو دستش گرفت و محکم سمت بالا کشوند که جیغ بلندی کشیدم:
-امشب بهت نشون میدم صنم..نشون میدم سزای ادمی که به پسر حاج رضا خیانت کنه چیه..

با اتمام حرفش موهام محکم تر گرفت و سمت تخت کشوند....

https://t.me/joinchat/CmHnsf2dSahmMzBk

صنم دختر فاحشه ای که مجبور به ازدواج با پسر حاجی میشه و کم کم دلش و بهش میبازه ولی گذشته سیاهش بند رسوایی به باد میده و... باز کردن / نظر دهید

2021-10-25 09:59:21 زن #حامله‌ش جلوی پزشک معالج‌ش لخت می‌کنه و...

https://t.me/joinchat/oXZAjaSv0OYzZDVk

- بهتری #پوزیشن برای #سکس توی دوران حاملگی همیناییه که گفتم، بقیه‌ش ممکنه ضرر داشته باشه.

در حالی که گوشم به حرفای دکتر بود گفت:
- تو #حرفاش و جدی نگیر، #سکس ایستاده‌مون هنوز به #قوت قبل سرجاشه.

لب گزیدم وآروم زمزمه کردم.
- بعدا حرف می‌زنیم.

دکتر که انگار گوش ‌های #تیزی داشت گفت:

- سکس #سرپایی اکیدا ممنوع می‌کنم براتون.

با همون #خونسردی ذاتی خودش وجلو کشید و گفت:
- اون وقت چرا؟

- در توان یک زن #حامله نیست همچین پوزیشنی، شما که باید بهتر بدونید جناب. برای #سقط همیشه پیش خودم تشریف میاوردید.

سری تکون داد و #قلنج انگشتاش رو شکوند و گفت:

- اون وقت کی می‌تونه جلوم رو بگیره؟

پزشک لبخند #ملیحی زد و با اشاره به خودش گفت:
- من، من جلوت رو می‌گیرم، #سلامت بیمارم برام مهمه.

با این حرف #طوفان پوزخندی زد و درستش به سمت #شلوارم برد و به دیوار چسبوندم.
- داری چی‌کار می‌کنی؟

فشار #پایین‌تنه‌ش به #بین‌پام اذیتم می‌کرد.

- می‌خوام نشونش بدم حتی اونم نمی‌تومه جلوم رو بگیره.

با تموم شدن حرفش گاز ریزی از گلوم گرفت و #شلوارم رو پایین کشید و...


https://t.me/joinchat/oXZAjaSv0OYzZDVk

سکس توی #مطب دکتر اون جلوی روی خودش...
شرم و حیا هم خوب چیزیه والا، ولی آقا طوفان و خجالت کلا هفت پشت باهم غریبن!!

https://t.me/joinchat/oXZAjaSv0OYzZDVk باز کردن / نظر دهید

2021-10-25 09:59:21 تو با شرافتی اگر
آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی

تو آزادی، اگر
خودت را کنترل کنی، نه دیگران را

تو مهربانی، اگر
وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند، آنها را ببخشی.

تو شادی، اگر
گلی را ببینی و بخاطر زیباییش خدا را شکر کنی

تو ثروتمندی، اگر
بیش از آنچه نیاز داری نداشته باشی

و دوست داشتنی هستی، اگر
دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد.

اگر چنین است
تو یک انسان بزرگ هستی باز کردن / نظر دهید