2021-10-31 10:34:35
#زن_من_تا_صبح_زیر_خواب_کیا_بوده؟!
سرش و توی گودی گردنم فرو برد،تازه داشتم از گرمای نفس هاش گر میگرفتم که بی هوا صداش توی گوشم پیچید
_ گردنت چرا کبوده؟!
نفس توی سینه ام بند اومد...
_ د...دیوونه ای!کار خودته!
پشت چشم نازک کرد
_ من سه ماه ماموریت بودم شهرزاد...!
انگشتش و روی کبودیم کشید
_ این کار کیه...؟!
خشم توی نگاهش جا گرفت
خشکم زد!
عربده کشید
_ چند تا مرد و روی این تخت خواب لعنتیمون راه دادی؟
دیگه خبری از اون یزدان اروم و ریلکس نبود!
ترس به پوست و استخونم رخنه زد.
بی هوا موهام و توی چنگش گرفت که از درد جیغ خفه ای کشیدم.
فریاد زد
_وقتی که من توی ماموریت عین سگ جون میکندم زنم زیر چند تا مرد خوابیده؟!
قطره اشکی روی گونه ام چکید
_ ی...زدان!
با یه دست دیگش گلوم و گرفت
_ میکشمت شهرزاد!
حس خفگی بهم دست داد، فشار دستاش هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد.
سعی کردم قفل دستاش و از گردنم باز کنم اما انگار بی فایده بود.
با صدایی که انگار از ته چاه در میومد نالیدم
_نمیکشی...
صداش گوشمو کر کرد
_میکشمت!
_ آب گلوم و قورت دادم و زمزمه کردم
_ حتی یه حیوونم این کار و با بچه ی برادرش نمی کنه.
با بهت بهم خیره شد...
میون اون سخت نفس کشیدنم لبخند تلخی زدم
_ من حامله ام یزدان...!
https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0
#در_نبود_شوهرش_با_برادر_شوهرش_رابطه_داشته
#ممنوعه_بزرگسال
https://t.me/joinchat/3dZ1YkqgwVE5YzU0
268 views07:34