دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

هوسباز

لوگوی کانال تلگرام havasbazroman — هوسباز ه
لوگوی کانال تلگرام havasbazroman — هوسباز
آدرس کانال: @havasbazroman
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 5.34K

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2023-04-28 21:08:42
حیف از دله سادم...

#استوری
1.1K views18:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 20:58:10
تو همه‌ی امیدِ منی.
399 views17:58
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 20:54:18 قسمت ۷



- این..این..

عضوم و تو دست گرفتمو کمی مالوندمش.

با چشم های درشت شده اش بهم خیره شده بود و داشت سعی میکرد بفهمه این چیه.

-  این خیلی زشته!

- بیا رو پاهام بشین.

از جاش بلند شد که اروم روی پاهام نشوندمش جوری که بدنش با بدنم تماس پیدا کرد.

به بدن خوشگل و تپلش خیره شدم و اروم دستی بهش کشیدم.

- اویی

اروم فشاری بهش دادم.

- جونم؟ خوشت میاد

میخواستم انقدر بدن سفید و نرمش رو بمکم تا رد بوسه هام روش بمونه.

- اره آقا یه جوریه حس عجیبی داره..

به عضوم خیره بود که گفتم:

- میخوای بهش دست بزنی؟

- میتونم؟ اخه یه جوریه...


- بهش دست بزن خیلی باحاله!

اروم دست های کوچولوش رو رو بدنم گذاشت که حالم عوض شد.


از لذت محکم  بدنش رو چنگ زدم.

- ایی دردم اومد.

میخواست به عضوم دستی بکشه که سفت شدم.

اب دهنم رو محکم قورت دادم و با دست های بزرگم بدنش رو مالیدم و خواستم به سمت نافش برم که صدای دستگیره در بلند شد و پشت بندش صدای ثریا اومد.....

https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0



پروانه دختر همسایه با بدن جذاب و اغواگری هاش دلبری میکنه از امید سی ساله. و وقتی زنش نیست کم کم رابطه اش رو با پروانه شروع میکنه که....


https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0
https://t.me/+BvCKrWQBgM4zMjg0



تو پارت امروز ثریا میره بیرون و با کاری که پروانه میکنه امید رو مجبور میکنه تا...


#پارت_بدون_سانسور_تو_چنل_بالا
#شرح_رابطه_کامل
413 views17:54
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 20:54:17 #part53

وان رو پر از شامپو کف ساز  کردم، روی بدن آیدا هم شامپو ریختم و خوب که لغزنده شد، کمرش رو گرفتم و گذاشتمش لبه وان.

- دلم می خواد وقتی رفتیم تو وان، خودتو رو تن و بدنم بمالونی، عین ماهی لیز بخوری رو هیکل مردونه ام... می کنی این کارو آیدا؟

لبشو با حالت با مزه ای جلو داد و متفکر گفت:

- اینجوری زن و شوهری می شه ؟
- هرچی بشه اونیه که من دوست دارم، می کنی این کارو؟

از پشت گرفتمش و هر دو فرو رفتیم توی آب..
- خودتو بمالون بهم بچه، بجنب

خودش رو روی تن و بدنم می لرزوند و سینه های کوچولو سفتش داشت از خود بیخودم می کرد...

آروم چنگ انداختم و سینه هاش رو گرفتم و آلت شق شده ام رو از توی شورت در آوردم بیرون...

- رو سالارم آیدا، رو اون خودتو بلرزون!

این قدر لیز شده بود بدن هامون که سر می خوردیم و به ناچار دست های کوچولوش رو دور گردنم قفل کرد و ناز داغش دقیقا روی سر عضوم نشست.

- آخ توله سگ.... همینطور بمون!حسش می کنی آیدا؟ بم بگو چجوریه بگو...!

لبشو به دندون کشید و با چشم های خمار شده ای نالید:

- رگاش نبض می زنه آقا خان... اینجوری که می کنم دل دل می زنه...

- حشری شده توله، اون سوراخ تنگتو می خواد، بکنیم داخلش؟ اون تو بیشتر نبض می زنه ها!

دوبار چشم هاش پر از ترس شد و سریع گفت:

- نازم می سوزه آقا خان

- یواش می کنیم، اصلا خودت سوارش شو، همینطور که روش بالا و پایین می شی آروم بفرستش تو، یالا دختر قشنگم، بینم بلدی!

https://t.me/joinchat/UoNbEsT5_-M1YTFk
https://t.me/joinchat/UoNbEsT5_-M1YTFk
https://t.me/joinchat/UoNbEsT5_-M1YTFk
342 views17:54
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 20:54:16 دستش توی شلوارم فرو رفت که با شوک پاهامو چفت کردم و دستش ما بین پاهام قفل شد.

لبخند بدجنسی دور از چشم بقیه به روم زد و بدون توجه به التماس توی نگاهام انگشتاشو بین پام به حرکت در آورد.

_تِرِسا عزیزم چرا نمیخوری؟!


با سُستی و به زور چشمای خمار و نیمه بازم رو بازتر کردم و رو به زنعمو که اینو پرسیده بود بریده بریده و لرزون جواب دادم:


_چ...چرا...الان میخورم...


با دستای لرزونم قاشقمو برداشتم که با فرو رفتن انگشت پرهام داخلم یکه خورده قاشق از دستم سر خورد و افتاد.
افتادنش صدای بدی به همراه داشت اما من حواسم پیِ انگشت لعنتیش بود که سعی داشت بیشتر به بدنم فشارش بده...

نفس سنگین و لرزونی کشیدم و قبل از اینکه بقیه رو به شک بندازم به سختی دوباره قاشقمو برداشتم و همزمان سعی کردم دستشو از بین پام پس بزنم.


پرهام به بهونه ی برداشتن پارچ آب سرشو نزدیکم آورد تا نگاهای شیطون و شرارت بارش بهم بفهمونه الکی التماسش نکنم و من بی توجه پچ زدم:

_پرهام...

مثل خودم پچ پچ کنان لب زد:

_جونم...هیش...

دوباره تقلا کردم دستشو پس بزنم و نالیدم:


_نکن...


بی اعتنا به حرفم با برداشتن پارچ آب کنار رفت.
تا حدودی به بودن انگشتش داخلم عادت کرده بودم و اگه تکونش نمیداد میتونستم تحملش کنم.

قاشقمو پر کردم و به سمت دهنم بردم که یهو با کاری که کرد چشمام از حدقه زد بیرون.
وقتی سعی کرد تعداد انگشتاشو دوبرابر کنه و یه انگشتو بکنه دو تا ، نفسم بند اومد.

حس باز شدن بدنم مایع گرمی رو از بدنم سرازیر کرده بود و توی این شرایط ممکن نبود بتونم عادی رفتار کنمو سوتی ندم!

عمو حامد بی خبر از اتفاقایی که زیر میز میوفتاد رو به زنعمو گفت:


_خانم...شما یه لحظه با من بیا نمیتونم کلیدامو پیدا کنم...


بلافاصله بعد از بیرون رفتنشون از آشپزخونه صدای آهم توی فضا پیچید:

_آااه...پرهام...


پرهام با بیرون آوردن انگشتام از روی صندلی بلندم کرد و با عجله بردم قسمت پشتی آشپزخونه.
هنوز صدای پایین کشیدن زیپش رو هضم نکرده بودم که خودشو واردم کرد
و این مصادف شد با بلند شدن صدای زنعمو:


_بچه ها کجا رفتید؟
الان غذا یخ میکنه از دهن میوفته...


پرهام دستشو روی دهنم گذاشتم و محکم خودشو بهم کوبید که یهو صدای جیغ یه نفر از دیدن ما بالا رفت و...

https://t.me/+dPGDGQ8Ax1JkZTQ0
https://t.me/+dPGDGQ8Ax1JkZTQ0
https://t.me/+dPGDGQ8Ax1JkZTQ0

تِرِسا دختری که بعد از مرگ پدر و مادرش با خونواده ی دوست باباش که یه پسر جوون و از قضا کاربلد و همه فن حریف به اسم پرهام داره ، زندگی میکنه.
همه چی خوب پیش میره تا روزی که پرهام تِرِسا رو تنها تو خونه گیر میاره و...


https://t.me/+dPGDGQ8Ax1JkZTQ0
https://t.me/+dPGDGQ8Ax1JkZTQ0
https://t.me/+dPGDGQ8Ax1JkZTQ0
432 views17:54
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 10:50:59
باز باران با ترانه میزند بر بام شیشه...

#استوری
768 views07:50
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 10:50:37
فروش ويژه ويلاهاي جنگلي ، ساحلی
نور نوشهر سنددار

فروش به صورت نقد و اقساط
ویلاهای شهرکی و مستقل متناسب با سلیقه شما

با ما بهترین خرید را تجربه کنید
خانم علیپور
0911 412 8309
برای دیدن ویلاها لطفا به کانال ما بپیوندید
https://t.me/joinchat/AAAAAFF4OZaDqVsxBAyFqw
230 views07:50
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 10:50:14
فروش ويژه ويلاهاي جنگلي ، ساحلی
نور نوشهر سنددار

فروش به صورت نقد و اقساط
ویلاهای شهرکی و مستقل متناسب با سلیقه شما

با ما بهترین خرید را تجربه کنید
خانم علیپور
0911 412 8309
برای دیدن ویلاها لطفا به کانال ما بپیوندید
https://t.me/joinchat/AAAAAFF4OZaDqVsxBAyFqw
234 views07:50
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 10:40:09 #پارت_۴۶۶   هوسباز خسته و کوفته هر کدوم از وسایلم رو پرت کردم یه طرف و به سمت تخت رفتم. رو لبه اش نشستم و با خم کردن سرم  با دستهام صورتمو پوشوندم! از خودم عصبانی بودم.از خودم عصبانی بودم که چرا قبل از اینکه مطمئن بشم رابطه ام با میراث سرانجامی…
942 viewsedited  07:40
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 21:14:28 اینجوری سیوش کن.
My Querido : شاتوت من
My Framboise : تمشک من
Mis Pasteles : پاستیل من
Mi Aranfano : بلوبری من
Mis Avellanas : فندوق من
Mon Vin Rouge : شراب قرمز من
Mon Moxnto : کروسان خامه ای من
Cikolatall Kekim : کیک شکلاتی من
1.1K views18:14
باز کردن / نظر دهید