2023-04-20 21:49:30
- کُرست نزن دختر زن حامله سینه هاش درد می کنه... شوهر نازکشت همش سرکاره نیست نازتو بکشه ها...
چشم پرهیجانش بی بی را به خنده انداخته بود که به در اشاره می زند
- پاشو پاشو برو پیش شوهرت... ورپریده نگاهش از در کنده نمیشه... الان اونم بی قرارته بعد یک ماه...
صدای خندههای عزیز لب های او را هم کش می دهد دل در دلش نیست برای رسیدن به شرکت آنقدر که کل راه را همچنان شماره ی نامدار را می گیرد
- جواب تلفن های زنتو نمی دی عشقم؟ بذار بفهمه پیش منی.
نامدار اخم آلود گوشی را روی میز می اندازد. بعد از یک ماه دلش هوس شنیدن صدای دخترک را کرده اما...
- چند بار گفتم تو شرکت از این کارا نکن مریم؟
لب های رژ خورده ی مریم روی گونه اش می نشیند. کاربلد است که پایین تنه اش را روی پاهایش می فشارد
- اه چقدر عنق شدی نامدار!
من که اون زن پاپتیت نیستم ماییه ی ننگت باشم حواسم هست.
از آخرین باری که باهم بودیم چند وقت گذشته حتماً دلتنگمی هوم؟
شب سوپرایز دارم برات...
لب های تر مریم به گردنش می چسبد و بالاخره دست نامدار دور گمرش میپیچد
- امشب نمیشه باید برم جایی!
مریم عصبی عقب می کشد.
- بگو می خوام برم پیش اون زنیکه روستایی!
چندشت نمیشه ازش؟
بوی طویله می داد دختره چیشو دوست داری آخه!
اخم های نامدار در هم می رود. بوی طویله؟
یاس تنش بوی بهشت می داد اما...
- دوسش ندارم! میرم برگه های طلاق توافقی رو بدم امضا کنه، تا آخر ماه باید کارای عروسیمون رو بکنیم نه؟
بی توجه به صدای افتادن چیزی در راهرو اینبار خودش لب هایش پروتزی مریم را میان لب هایش می کشد اما امان... امان از طعم لب های صورتی آن دخترک روستایی که حتی تصورش هم هوس از سرش می اندازد که عقب می کشد.
- نامدار!
زنگ گوشی بهانه ی خوبی برای معاشقه نصفه رها کرده اش است که نامدار آنی تماس را وصل می کند. عزیزخانوم پشت خط است
- الو؟ نامدار مادر؟ خوبی؟ مبارکا باشه پسرم قدمش خیر...
گیج از حرف های عزیزخانوم سلامی می دهد که پیرزن آرام می خندد
- بدموقع زنگ زدم نه؟ برو ننه برو با زنت خوشی کن فقط مراقب باش خب؟ به اون دختره حواس پرتم بگو قرص شو جا گذاشته ...
کلافه بین حرفش می رود
- کدوم دختر عزیز؟ یاس مگه خونه نیست؟
عزیزخانوم مکث می کند
-وا نه پسرم اومد خودش ازت مشتلق بگیره دیگه خیلی وقته اومده ها... خاک به سرم چیزیش نشده باشه؟
حتی تصور آن که آن دخترک ساده اما دلبر در این شهر دراندشت گیر کسی بیفتد دستان مریم را از روی دکمه ی پیراهنش پس می زند و به سمت در نیمه باز اتاق می رود
- خانوم منشی، کسی اومده؟
قبل از آن که منشی حرفی بزند دخترک را می بیند.
- م...من...
لرزش صدایش قلبش را فشار می دهد.
دیگر در زمردی های یاس عشق و شور را نمی بیند. شکسته است...
انگار دخترک هفده ساله که جانش را برای او می داد جان داده که آن طور سرد لب می زند
- مزاحم نمیشم، فردا میام دادگاه برای طلاق توافقی.
https://t.me/+hETsqA5_5yZlOTNk
https://t.me/+hETsqA5_5yZlOTNk
https://t.me/+hETsqA5_5yZlOTNk
https://t.me/+hETsqA5_5yZlOTNk
273 views18:49