2022-01-05 23:01:00
کردم یکی پیام داده بود:سلام من سارام خوبی؟ خاله اینا خونه هستن؟ میخواستم یه سر بزنم. اس دادم
_سلام خوبم ممنون تو خوبی؟ نه نیستن منم باشگاهم بابام رفته یه پروژه دارن اینجا نیست خاله هم ارایشگاه
+منم خوبم ممنون.باشه پس یه وقت دیگه میام
_اوکی.بای
+بای
جمعه ساعتای 3 ظهر:
داشتم فیلمی که دیشب دانلود کرده بودمو نگا میکردم اس امد سارا بود
_سلام.خوبی؟ اگه خاله هسته میخواستم بیام ببینمتون
+سلام مرسی.اره امروز تعطیلن اگه میخوای بیای بیا
_باشه پس 1ساعت بعد میام
+باشه بفرمایید
دیگه اس نداد رفتم به مامانم گفتم و مامانم ناهار بیشتر درس کردو خونه رو مرتب میکرد و اینا که زنگ خونه به صدا در امد رفتم نگا کردم سارا بود درو باز کردم و امد داخل و خیلی مهربون و با عشوه سلام و خوبی ممنون خواهش میکنم و اینا امد خونه و روزش تا 6-7 موند خیلی خوش گذشت و گاهی با من شوخی میکرد و میخندیدم اینا و اون روز گزشت و اون روز یه حس متفاوتی داشتم دلم یه جوری بود انگار برای اولین بار یه حسی تازه داشتم وقتی باهاش صحبت میکردمو و انگار عاشق شده بودم.
شنبه صبح ساعت 9
_امیر من رفتم ارایشگاه بابات ظهر میاد حواست به غذا ها باشه نسوزن
اینو گفت و رفت منم مث سگ خوابم میومد دیشت تا 3 -4 بیدار بودم گیم میزدم
نمیدونم چی شد چشمام سنگینی رفت و خوابم برد 2 ظهر بیدار شدم و ساعت نگا کردم
یادم اومد داستان غذا رو رفتم دیدم زیرش خاموشه گفتم حتما مامنم امه بود خونه
رفتم دستشویی صورتمو شستمو امدم خونه رفتم غذا بکنم دیدم یکی تو اشپزخونه واستاده جلو میز به عمرا اینقد نترسیده بودم ریده بودم زیرم میخواستم یارو رو بزنم که دیدم بابامه و گفتم بابا ؟
_سلام امیر خوبی؟ چیشده رنگت پریده
+خوبم ممنون تو کی امدی؟
_تو خواب بودی ساعتا 10 امدم امروز شرکت کاری نداشتم غذا هم داشت میسوخت
اون روز بعد ظهر داشتم به سارا فک میکردم اینکه وقتی میخنده چقد خوشکل میشه و دلم تنگ شده بود واسش رفتم واتساپش پیام دادم :سلام سارا در چه حالی ؟میخواستم راجب به دانشگاه و انتخاب رشته ازت چند تا سوال بپرسم
و این شد شروع چت ما و اولین رابطه ای که داشتم شروع شد هر روز بیشتر از قبل وابستش میشدم وقتی وویساشو گوش میدادم و خندشو میشنیدم حاضر بودم بمیرم براش و اون فقط بخنده. هفته ها میگذشت و علاقه من بیشتر و بیشتر میشد.
کارمون از احوال پرسی به عشقم زندگیم عزیزم رسیده بود.هر باری که میدیمش انگار چند ساله در حسرت عشقشم. مدارس باز شده بود و منم کارای دانشگامو داشتم میکردم.
سکس چت هم میکردیم عکس کص و کونشو میفرستاد منم عکس کیرمو هر وقت میدیدم همو یکی روش اونور میشد لبامون قفل هم بود قرار میزاشتیم میرفتیم بیرون کافی شاپ پارک شده بود زندگیم هر لحضه باید حالشو میدونستم گزشت و گزشت ماهم هیچ سکسی نکرده بودیم خحالت میکشیدیم وقت هم نمیشد یا اون کلاش داشت یه روز ساعتا 2-3 ظهر براش اس دادم دیدم 1 ساعت گذشت هنوز سین نکرده گفتم حتما سر کلاسه 2-3 ساعت گذشت خبری نشد شب شد هزار تا اس دادم وویس فرستادم زنگ میزدم انگار نه انگار داشتم از ترس داغون میشدم نکنه بلایی سرش امده نکنه کسی اذیتش میکنه رفتم لباسامو پوشیدم 7 شده بود 7:30 رفتم بیرون گفتم میرم خوابگاهش ولی یادم اومد گفته بود با دوستاش خونه گرفتن و مامان باباش هم میدونن ادرسشو قبلا گفته بود بهم.
داشتم میرفتم وارد کوچه که شدم دیدم یه زانتیا خشک جلو خونشونه اولش فک کردم با یمی از دوستا سارا کار داره میخواستم برم که دیدم سارا اومد یه پسره قد کوتاه 165-160موهاش بور بود یکم چاق پایین شد سارارو بقل کرد و یکم تو بقل هم بودن و
5.6K views , 20:01