2022-01-09 14:02:33
دار
فردای اون روز ما شیر رو عوض کردیم و از اون روز به بعد ما شدیم پیک مخصوص خانوم و هر وقت خریدی از بیرون داشت به من زنگ میزد پولش رو میریخت و براش میگرفتم حتی بعضی وقت ها خودش بیرون خرید میکرد مثل لباس یا این جور چیزا میگفت پیک میاد میگیره ازتون و لوکیشن رو برام میفرستاد میرفتم میگرفتم.
اوضاع به همین منوال میگذشت تا یک روز صبح بهم زنگ زد با تعجب که این هیچ وقت صبح زنگ نمیزنه ولی خب جواب دادم
+بله خانوم بفرمایید
-اقا محمد من ماشینم خراب شده تو خیابون موندم و خیلی عجله دارم گفتم چون شما موتور دارید میتونید بیاید که سریع تر به مقصد برسم جلسه مهمی دارم
+خانوم فقط شما کجایید شاید بهتون نزدیک نباشم بیشتر طول بکشه
لوکیشن جایی که بود رو گفت دیدم 5 دقیقه فاصله دارم (من مسافر خانوم زیاد جا به جا کرده بودم پس برام طبیعی بود) بهش گفتم میام و خودمو سریع رسوندم.
وقتی به مقصد رسیدیم،
+خانوم ماشین رو میخواید چیکار کنید(خود شیرینی برای گرفتن پول بیشتر)
-همون جا پارکش کردم دیدید که
+بله متوجه شدم، اگه بخواید من مکانیک آشنا دارم میبرم درستش کنن
-نه زحمت میشه شما هم از کارتون میوفتید
+نه بابا چه زحمتی، نگران نباشید هزینه اش رو میگیرم ازتون ( باخنده گفتم این جمله رو)
-واقعا نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم خیلی لطف میکنید
سوییچ رو ازش گرفتم شاید بگید چجوری اعتماد کرده خب من پیکش بودم وقتی اون همه وسیله جا به جا کردم و ذره ای دست درازی نکرده بودم شما هم بودید بعد از اون همه مدت اعتماد میکردید بگذریم من ماشین رو بردم تعمیرگاه و بعد از درست شدن تحویلش دادم و کلی تشکر کرد و هزینه خوبی هم ازش گرفتم.
روز بعد لوکیشن جایی رو فرستاد و گفت چند تیکه خرید کردم تحویل بگیر و بیار ولی وقتی به اونجا رسیدم مغازه ایی نبود، پس تماس گرفتم
+سلام ببخشید خانوم من مغازه ای که گفتید پیدا نمیکنم
-مغازه ای نیست رستوران رو میبینی؟؟؟
+بعله میبینم پس بیا بالا
منم با خودم گفتم هیچ وقت برای غذا نفرستاده بود منو ولی چه اهمیتی داره و رفتم بالا دیدم که پشت یه میز نشسته و منو دعوت میکنه سمت خودش نزدیک رفتم
-خیلی خوش اومدی بشین
+خانوم به چه مناسب منو دعوت کردید؟؟
-تشکر بابت کاری که برا ماشین انجام دادی
+خانوم ولی من لباس مناسبی ندارم
-اشکال نداره محمد جان
+اخه من خودم معذبم میشم اگر امکانش هست یکبار دیگه مزاحمتون میشم که شرایط بهتری باشه و اجازه بدید رفع زحمت کنم
بعد یکم اصرار اون و انکار من اجازه داد من برم ولی حتما تو یه شرایط دیگه ناهار دعوتم کنه و منم قبول کردم.
دیگه علاوه بر لوکیشن ها تو واتس آپ پیام های دیگه ای هم میومد مثل جوک و ریپلای کردن های همدیگه و این که اگه جایی کارش گیر میکرد من اشنا دارم یا نه.
ما متوجه شدیم مریم خانوم کارمند شرکت آب و فاضلاب هست و 35 سالشه و شوهرش تصادف میکنه و فوت کرده ،این خانوم هم داره تنها زندگی میکنه.
بعد از چند وقت پیچوندن بابت اون ناهار بالاخره یه روز دیگه تهدید کرد و من قبول کردم بریم بیرون برای ناهار ولی گفت بیا دم خونه دنبالم با موتور بریم حوصله رانندگی نیست.
وقتی رسیدم گفت بیا بالا من هنوز کامل حاضر نشدم بعدش بریم منم کلی اصرار که نه مزاحم نمیشم ولی خب بالاخره رفتم بالا.
تعارف کرد و من نشستم و چایی معروف رو اورد که من گفتم احتمال اینکه به سکس ختم بشه خیلی زیاده ولی در کمال تعجب لباس پوشید و رفتیم بیرون ناهار خوردیم و کلی هم گفتیم و خندیدیم و خوش گذشت و بعد اینکه رسوندمش خونه همه چی به روال سابق برگشت.
مدتی گذشت که پیام داد
-اقا محمد من یه سری اطلاعات کامپیوترم ن
2.9K views , 11:02