دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

زاپاس داستانسرا

لوگوی کانال تلگرام dastan_sexiii35 — زاپاس داستانسرا ز
آدرس کانال: @dastan_sexiii35
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 55
توضیحات از کانال

داستان های سکسی کوتاه😋🔞
و داستان های سکسی بلند هرروز یک پارت🙈🇮🇷
چالش ویس آه و ناله دختر و پسر😂😈
فیلم های 18😁💃
کانالو حمایت کنید تا سکسی ترین داستان هارو براتون بزاریم😈😈

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2021-12-30 11:10:47 سمیرا کص تپل دوست خواهرم
1400/10/09

#دوست_خواهر #دوست_دختر #آنال

سلام به‌همه شهوانی های عزیز من خیلی زیاد داستانای شهوانی رو میخونم بیشتر شون به قول شهوانیا تخماتیکن
بگذریم من مث این ادمای جقی نیسم‌که بگم بکنم زیاده‌روزی 2‌تا‌کص‌میکنم نه پس بدونین‌داستانم حقیقته
من یه اجی دارم دو سال ازم‌کوچیک تره یه دوستی داره به اسم سمیرا سمیرا یه دختریه بر خلاف سنش بیشتر میزنع
کونش نه بزرگه‌نه‌کوچیک‌متوسطه‌ اما امان از کصش یک کصی داره اب از لب لوچه‌کیر ادم سرازیر میشه یه‌کص صورتی کپل
با پوستی به سفیدی برف‌ …(ینی الان راس کردم به یادش )
هیچی سکس ما از روزی شرو میشه‌که‌ دیدم دارن درباره مساعل سکسی حرف‌میزنن منم داشتم ط روبیکا پیج ویکو‌پلیر
که همش دانستنیه توپه نگا میکردم ط حیاط صداشون از پنجرع شنیدم سمیرا هی میگف حسنا دلم یچی میخواد بره داخلم از وقتی نگا اون فیلم‌سکس‌کردم‌حشرم‌زده بالا منمم کپ کرده‌به‌حرفاشون گوش میدادم یهو مامانم اجی مو صدا کرد منم از ط پنجرع‌بهش‌گفتم خب میگفتی بد بخ سکته که‌چه عرض کنم مرد زندع شد رنگش شد عینهو‌کچ‌دیه‌میخواس‌گریه‌کنه‌ک‌گفتم‌نترس به‌کسی نمیگم‌ولی 10دقع بعد از این که رفتی خونتون بیا زمین خالی کنار خونه خدتون
اوتم هی میگف باشه باشه به کسی نگو یه بیست دیقه ازش گذشته بود‌ک دیدم داره با اجیم خدافزی میکنی منم‌موعدبانه خدافزی کردم و رف
پشت سرش رفتم دقیقن سر ده دقیقه‌اونجایی ک میخواستم بود
بهم گف حسین تورو خدا به‌کسی نگو فلان بهمان دیدم یه سره شده داره برا خدش میتازونه بش گفتم نمیگم ولی به یه شرط گف
چه شرطی گفتم باید بشی دوست‌دخترم اولش‌سامت موند بعد یع دقع کف باشه (کلک خدش منو میخواست داش ناز میکرد )
خلاصه یه دوماهی گذش یه روز دایی مامانم شینی درمانی‌میکرد جانباز شیمیایی بود خلاصه به رحمت خدا میره مامانم اینا با گریه زاری میرن منم بهونه درس نرفمم اصلا و ابدا به فکر سکس با سمیرا نبودم .
یه 1 ساعتی گذش‌رفتم دیدم سمیراس سلام اهوال پرسی کردم ط لی مدت رومون به هم باز شده بود ولی فقط در‌حد‌دست‌همو گرفتن شایددددد بوس رو لپ
منم در‌کسری از ثانیهه نقشع سکسو باش ریختم
گف خوبی عشقم منم گفتم مرصی خانومم وشاش شد رقص نور
گف حسنا گفم نیس رفتن دایی غلام رضا مرده اولش ناراحت بود بعدش گفتم عشقم
گف جونم
گفتم منو چقد دوس داری
گف اندازه ای که هر چی ازم بخوای نه‌نگم فهمیدم خانووم خدش میخاد منم گفتم‌پس میخام
گف چی
لبام گذاشتم رو لباش بوسیدمش اولش یکم کپ کرده‌بود بعدش اونم‌گاهی لباش تکون میداد لبمو میک‌میزد یا گاز میگرفت
کم کم دستامون بدن همو لمس میکرد اون رو کیرم‌میمالید منم کص ناز صورتیشو لباسای همو زود دراوردیم رفتیم ط اتاق‌مامان بابام خابوندمش رو تخت از‌رو لباش تا‌گردنش بعد سینه هاش همین‌طور‌میومدم پایین تا به‌کصش رسیدم‌یه شرت مشکی پاش بود سکسی ترش کرده بود منم اروم دراوردمش ینی بهترین رپز عمرم بود یه‌کص خیس صورتی خلاصه خر کیف شدم یکم زبونش‌زدم براش گفتم‌اول ط. برام‌بخور شرو‌کرد به ساک زدن‌دندوناش میخورد به کیرم ولی حس عالی‌داشت
بعدش‌نوبت من بود براش حسابی بخورم 2 دقیقع داشتم براش میخوردم ک دیتمو گرفت کشید بالا گف بکن گفتم پرده نداری ؟؟؟
گف دارم قبلا حسنا ترتیب کونمو با خیار داده داگ استایل وایساد منم سر کیر تفیم رو کردم ط کونش
کیرم13 سانته بسیار کلفت سرش که رفت جیق کشید ک پاره شدم منم بهش میگفتم کع نهالان گشاد میشه یلاخره ک
کونش گشاد شد منم اروم اروم داخلش عقب جلو میکردم یه مدت که‌نمیدونم چع قد بود مردمش‌اونم اه‌و نالش اتاق برداشته بوذ و حرفای سکسی میزد میگف لووف زیر عشق‌خودمم کیر‌عشقم‌ط‌کونمه‌حسین محکم‌بکن من م‌یک
5.4K views , 08:10
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 23:40:19 رو زمین افتاده بود بالا رو با ترس تعجب نگاه میکرد
بب بب بخشید استادد بخدا نمی دونم چی شد افتادم! فکر کنم پای شما رو چادرم رفت…
یعنی میخوای بگی اونی که جلوش پاش رو نمیتونه ببینه منم؟! بی ادبیت رو نمی تونم تحمل کنم ! اینطوری بخوای جلوم بی ادبی کنی نمی تونیم کنار بیایم، برگرد خودت خونتون پیش بابات مشکلت رو خودت حل کن.
نه استاد بخدا منظورم این نبود اصلا حق با شماس… من…
ساکت شو دختره احمق جا تشکرته برات کلاس گذاشتم پر رویی هم میکنی در باز کردم بفرما از خونه من بیرون.
استاد اشتباه کردم دیگ حرف بیخود نمیزنم! شما این سری به بزرگی خودتون گذشت کنید…
وافعا رفتارت ادم رو عصبانی میکنه این دفعه رو کوتاه میام ولی دیگه تکرار نمیکنی…
چشم استاد دیگ تکرار نمیشه
گوشه کفش منم کثیف شد، برای جبران کفش استادت رو تمیز کن، بعدشم با احترام پامو از روی چادرت بردار تا بریم کلاس رو شروع کنیم.
از پایین بهم نگاه میکرد با ترس و تعجب بهم نگاه میکرد و نمی دونست باید چ کار کنه.
حسینی دوباره تکرارش کنم؟؟ نمیخوای بی ادبیت رو جبران کنی؟
نمی دونست داره چه کار میکنه، با دستش کفشم رو تمیز کرد و با نارضایتی کفشم رو دو دستی گرفت، منم باش همراهی کردم، پامو از چادرش برداشتم. اونم پا شد خودشو چادرشو جمع جور کرد رفت سمت پذیرایی رو مبل نشست.
خب تا خستگی راه از تنت بیرون بیاد، من برا خودم صبحانه حاضر کنم، چیزی نخوردم هنوز.
چشم استاد، راحت باشید ، شما ببخشید مزاحتونم شدم.
اگه شاگرد مطیع درس خونی باشی، مزاحمتی نیس برام.
نوشته: …
1.2K views , 20:40
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 23:40:15 تم.
حتما باید درسم رو تموم کنم ، معذرت میخوام اگه بی احترامی شد، چشم هر چی شما بگید، هر جا شما صلاح می دونید برگزار کنید بهتون اعتماد دارم.
گوشی گذاشتم کنار و دراز کشیدم(صدای اس ام اس دادنش میاد، از اینکه نه سین می کنم نه جوابش رو میدم لذت میبرم) به فکر فرو رفتم، به زهرای ساده لوح فکر میکردم که نمی دونه قرار چطور کلاسی براش برگزار کنم…
توی همین فکرا بودم که خوابم برد…
صبح بیدار شدم دیدم ، کلی گریه زاری و واق واق کرده ، حوصله اش رو نداشتم ، فقط آدرس رو با یک مسیج دوباره براش ارسال کردم.
بعد نیم ساعت پیام اومد.
خیلی ممنون استاد ، بخدا داشتم سکته میکردم، دیگه مراقب صحبت کردنم هستم ، همون ساعتی که گفتین مزاحمتون میشم.
خوبه.
دوشنبه بیدار شدم رفتم حمام یه دوش گرفتم؛ وقت نبود واسه صبحانه آماده کردن رفتم برای کلاس حاضر بشم
یه شلوار پارچه ای اتو شده با یه پیراهن مشکی، جوراب مشکی با کفش ورنی براق ! یه عطر تلخ مردونه هم زدم ، تو فکر نحوه برگزاری کلاس بودم که گوشیم زنگ خورد…
الو استاد سلام خوب هستید؟ من دم پلاک منزل هستم کدوم زنگ رو بزنم؟
سلام در باز میکنم از پله بیا بالا هر واحدی درش باز بود همونه کلاس. (قطع کردم)
جلو در ایستادم، صدای پا بالا اومدنش از پله ها میومد ، از عمد خواستم از پله بیاد بالا ، که وقتی منو میبینه عین سگ له له زدنش رو از خستگی ببینم.
(نفس نفس زنان) استاد سلام طبقه ششم هستید! چرا نگفتید با آساسنور بیام؟
حسینی اولین قانون کلاسم خصوصی اینکه سوال ها اضافه نداریم.
(نفس نفس زنان) ببخشید استاد لطفا دوباره ناراحت نشید.
مشکلی نیست بیا داخل کفشاتو در بیار ، خونه رو کثیف نکنی.
بله استاد چشم.
نفس زدنش کمتر شده بود با استرس خاصی وارد منزلم شد ،کفش زنونه بند دار با جوراب مشکی نازک زنونه پاش بود، کاملا محجبه با چادر نیمه براق، روسری سرمه ای طلایی طرح دار سرسنگین که مدل گره لبنانی بسته بود با یه شلوار و مانتو مشکی ساده دکمه دار زیر چادرش ، اومد جلو در خم شد که بند کفشش رو باز کنه…
از بالا یه دختر چادری رو میدیدم که انگاری جلوم تعظیم کرده ، از صحنه داشتم لذت میبردم وکیرم کم سفت شده بود، از عمد خودم بهش نزدیک کردم، خشتکم رو مماس کردم با چادر و روسریش، طوری که اگه سرش رو میاورد بالا ، قرص صورتش کامل کیر سیخم رو لمس میکرد.
دستم دراز کردم همون حالت که میخوام درو ببندم، که دیدم سرشو آورد بالا از لای خشتکم. نا خواسته از روی شلوار چشماش و قرص صورتش کشیده شد به کیر کلفتم.
(یکم بهش برخورد) اخ استاد، خواهش میکنم فاصله بگیرید.
حسینی درو نبستی و نشستی جلو راااه، همسایه ببینه چه فکری میکنه؟؟ برو کنار بزار در رو ببندم.
از تن خشن صدام ترسید چیزی بگه ، با یه حالت کفری منو نگاه میکرد.
دوتا پاهامو باز کردم طوری که زهرا عین گوسفند وسط پاهام باشه مشغول بستن در شدم و بهش گفتم
حسینی چی کار میکنی دوساعته کفشت رو عوض کن کلاس داره دیر میشه.
زهرا نمی دونست باید چه واکنشی نشون بده خم شد اون یکی کفشش رو در بیاره.
درو بستم اومدم کنار ایستادم گفتم
بفرمایید ، سمت پذیرایی شربت گذاشتم گلوت رو تازه کن.
جلو تر من داشت میرفت سمت پذیرایی که عمدا کفشم گذاشتم رو ی چادرش! یهو از عقب برگشت با کون جلو پام خوورد زمین ! از سرش چادر افتاد, واسه اولین بار هیکل زیر چادرش رو دیدم , تا اومد چیزی بگه سرش دااد زدم
حسینی؟؟ دست پا چلفتی حواست کجاس؟ دو قدم راه هم نمیتونی بری؟ میخوای درستم پاس کنی؟
زهرا با حالتی کاملا خجالت زده و دست پاچه زبونش بند اومده بود برگشت سمت من دید کفشم رو چادرش گذاشتم همون حالت ک
1.0K views , 20:40
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 23:40:09 شاگردی که به بردگی محکوم شد (۱)
1400/10/08

#ارباب_و_برده #استاد

من مدرس زبان انگلیسی هستم ، یک استاد تقریبا خشک و سخت گیر و که دانشجوها میدونند سر کلاسم نباید زمان به شوخی و بطالت بگذره
دانشگاه در حال تدریس بودم که کسی در کلاس رو زد رفتم دیدم خانم حسینی شاگرد ترم قبلیمه,
گفت ببخشید استاد…
نذاشتم حرفش رو تموم کنه با لحن جدی گفتم
سر کلاس درسم، متوجه نیسی؟ منتظر بمون وقت نشناس.
کلاس که تموم شد, دم در دیدم زهرا حسینی هنوز ایستاده سرش پایین مثل همیشه چادر سرشه مقنعه شو جلو کشیده
بهش گفتم
حسینی تو چرا انقد کم کاری کردی تو درست؟ بهت گفته بودم زبان فراره باید براش وقت بزاری اخرش هم این واحد رو افتادی!
ببخشید استاد واقعا من همیشه تو زبان مشکل داشتم ولی خواهش میکنم ب حرفام گوش کنید.
زود بگو وقت منو نگیر چ میخوای بگی؟
شرمنده استاد سریع میگم لطفا یه لطفی بکنید نذارید من بیافتم , پدرم از شهرستان شرط کرده اگر واحدی بیافتی پول ندارم دوباره ثبت نامت کنم , منم تهران شرایطم سخته, ممنون میشم کمکم کنید.
حسینی چ میگی؟ برگه ها تصحیح شده نمره ات خیلی پایینه! باید در طول ترم که زمان کافی داشتی تلاشت رو میکردی، الانم از برو کنار داره دیرم میشه.
تروخدا استاد کمکم کنید اگ نتونم درسم رو تموم کنم و تهران شغل پیدا کنم، بابام مجبورم میکنه با پسر عموم که دوسش ندارم ازدواج کنم, خواهش میکنم یه راه حل جلوی پام بذارید.
حسینی من دیگ تورو می شناسم خیلی خنگی تو درس خوندن نمی دونم چه راهی برای جبران هست.
لطفا استاد، اگه کاری از دستتون برمیاد انجام بدین، حتما جبران میکنم.
شاید یه راهی باشه.
چی استاد؟ بگید من از پسش بر میام
چند جلسه کلاس جبرانی برات میذارم آخرش یک امتحان ازت میگیرم اگر نمره کافی را آوردی برات یه کاری میکنم مردود نشی.
یک دنیا ممنون استاد ! لطفتون رو نمیدونم چطوری جبران کنم.
این روزا سرم خیلی شلوغه و کلاس ها خصوصی با عمومی فرق داره! هزینه اش بالاست ، اگه وقت کنم چند جلسه برات تشکیل بدم.
استاد مرسی از لطف بزرگتون ، فقط الان هزینه اشو نمی تونم پرداخت کنم، یه بزرگی کنید بهم اعتماد کنید بعدا شاغل بشم کامل باهاتون حساب می کنم.
شرایط سختی داری ، این شماره رو سریع رو گوشیت بزن ، اسمش رو سیو کن : استاد تاج سر.
تاج سر استاد؟
سوال اضافه نکن پیشمون میشما ، باید بدونی مقام معلم مقدس و والاس، باید احترام کامل بزاری ، شب به همین خط مسیج بده تا بگم وقت خالیم چطوریه.
(زهرا حسینی یک دختر چادری محجبه 22 ساله اس به نظرم میاد حدودا 170 قد و 65 وزن داشته باشه ,به خاطر محجبه بودنش سایز سینه و فرم باسنش رو درست ندیدم، معمولا سر کلاسم مودب و محترم برخورد میکنه ولی خنگ بودنش توی زبان باعث شده به مشکل بخوره.)
منزل در حال استراحت بودم ک پیام زهرا حسینی رو روی گوشیم دیدم
سلام استاد، بد موقع ک مزاحم نشدم؟ خواستم بپرسم بررسی کردین که چه روزی برای کلاس وقت دارید؟
علیک سلام، هفته دیگه دوشنبه ساعت 10 صبح به این آدرس کلاس برات می ذارم.
ببخشید استاد این ادرس کجاس؟ مگه داخل دانشگاه کلاس رو نمیذارید؟
دختر جان کلاس خصوصی ! و همین طور وسط ترم دانشگاه کلاس خالی اصلا نیست، اگر ناراحتی کنسل کنم.
نه استاد سو تفاهم نشه ، اخه اگه مکان خصوصی هست من یکم موذب هستم، لطفا درک کنید.
از عمد جوابش رو ندادم ، پنج دقیقه بعد پیام داد.
استاد هستین؟ منظور بدی نداشتم بخدا نداشتم، به خاطر اعتقاداتم میگم لطفا درکم کنید.
(جوابش رو نمیدم) پیام های پشت سر هم میداد.
ناراحت شدین؟
بعد نیم ساعت براش نوشتم
کلاس کنسله
نه استاااد، شرمنده ، لطفا کنسل نکنید، عذرخواهی میکنم سو تفاهم شده ، اصلا منظور بدی نداش
899 views , 20:40
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 20:23:54 #وطنی_بی_غیرتی

آبجیشو از کون با تلمبه های محکم میکنه
انقد چک زده که جای انگشتاش رو کونش مونده اوففففففف

مشاهده فیلم
مشاهده فیلم تجاوز به خواهر
757 viewsپسربد , 17:23
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 12:32:59
#خــــــــالــــــــه‌_مبینــــا
معرفی زن مطلقه وبیوه جهت رابطه حضوری
داراے مکان و پَڪ بهداشتی

@khalemobinaam @khalemobinaam

مورد تایید همه دوستیابی ها و معتبر
با مکان شخصی دارای کارت سلامت
#معتبرترین_خاله_تلگرامه
1.3K viewsپسربد , 09:32
باز کردن / نظر دهید
2021-12-29 01:19:43 #وطنی_بی_غیرتی

آبجیشو از کون با تلمبه های محکم میکنه
انقد چک زده که جای انگشتاش رو کونش مونده اوففففففف

مشاهده فیلم
مشاهده فیلم تجاوز به خواهر
536 viewsپسربد , 22:19
باز کردن / نظر دهید
2021-12-28 11:13:05 ازم لب میگرفت منم بغلش کرده بودم داشتم بینهایت ازش لذت میبردم هی میگفت جون دیونتم عاشقتم میخامت منم میگفتم جججووووووننننن بکن بکن اخ کیرتو بخورم بزن تو کسم اونم میگفت دارم جرت میدم من میگفتم اااارررررههههه جججرررممممم بده پسر بی عرضه ات نتونست کسمو جر بده اینقدر تو کسم تلمبه زد که ابش داشت میومد و بلند شد کیرشو دراورد تازه دیدم کیرشو وای خیلی بزرگ بود ابشو پاچید تو صورت وسینه هام کیرشو کرد تو دهنم هنوزم ازش اب منی میومد منم که دیگه شهوتم دیونم کرده بود حسابی کیرشو براش مک میزدم ابشو خوردم اونم ناله میزد و وقتی دیگه شهوتش افت کرد ولو شد رو تخت منم خوابیدم کنارش گرفت منو بغلم کرد گفت دهنمو سرویس کردی شهلا منم گفتم توهم کسمو سرویس کردی هردو زدیم زیر خنده ولی نا نداشتیم ، یکمی کنار هم خوابیدیم ازم پرسید لذت بردی؟ گفتم اره خیلی حال داد گفت کیرم چطوره؟ گفتم عالیه کیر جلال نصف مال توهم شاید نشه اونم خندید و گفت میدونم عرضه نداشت بهت حال بده تو لیاقتت خیلی بیشتر از ایناست بغلم کرد حسابی باهام عشق بازی کرد و کس و کونمو میلیسید تا وقتی جلال بیاد دوبار دیگه منو حسابی کرد ابشو تو کسم ریخت قرص از جیبش داد بهم گفت بخور نترس حامله نمیشی اون روز بعد از عمری در حصرت یه سکس فوق العاده بلاخره توسط پدر ناتنی شوهرم تجربه اش کردم دیگه هر وقت بهرام دلش میخاست میومد خونه ام و باهم حسابی حال میکردیم ، اینم بگم که به پیشنهاد بهرام با دوستاش هم سکس کردم که یکیشون همونی هست که شوهرم پیشش کار میکنه و همشون داغ و بکن و حشری هستند که گروپ سکس راه انداختیم به غیر از من چندتا دختر خوشگل دیگه هم میان و بهشون حسابی حال میدیم از کس و کون حسابی گائیده شدم ، شاید اگر شوهرم سرد نمیشد تو این راه قدم نمیزاشتم و وقتی بهرام اولین بار اومد که منو بکنه با جیغ و فریاد ابروشو میبردم ولی من هم ادمم دلم سکس میخاد .
نوشته: شهلا
909 views , 08:13
باز کردن / نظر دهید
2021-12-28 11:12:55 گفتم من دختر نیستم ، گفت عیبی نداره من عاشقتم دیونتم میخامت گفتم اگر مادرت بفهمه چی ؟ جواب اونو چی میخاهی بدی؟ گفت اون نمیفهمه تو منو دوستم داری منو شوهرت قبول میکنی ؟ گفتم دیونه باور کن دوستتدارم خلاصه باورم نمیشد که جلال با این موضوع کنار بیاد دیگه هم ازم نپرسید که چی شده و قضیه نداشتن پرده ام چیه قرار گذاشت که بیان خواستگاری که خودش و مادرش و پدر نا تنیش و دائیش اومدن خواستگاری و همه چیز خیلی سریع و جفت و جور شد با جلال ازدواج کردم . راستش تازه اصل داستان از اینجا به بعد داشت شروع میشد از وقتی که پدر جلال برامون یه اپارتمان گرفت و ما رفتیم توش زندگیمونو شروع کردیم چند ماه اول که واقعا خیلی عالی گذشت و برای اولین بار مزه یه سکس را با پسری که دوسش داشتم تجربه کردم ، خب بزارید کمی هم از پدر ناتنی شوهرم بگم اون اسمش بهرام هست ۵۸ سالشه قد بلند و خیلی خوشتیپ و به خودش خیلی میرسه خیلی هم پولداره چشمای خیلی نافذ و زیبایی هم داره بهش نمیاد ۵۸ سالش باشه خیلی سرحال و شاد و بذله گو خوش اخلاقه خیلی زود منو به خودش جلب کرده بود با همه این توصیفاتش ، بعد از حدود یک سالی که با جلال ازدواج کردم احساس میکردم جلال میل و رغبتش به سکس خیلی کم شده برای همین تصمیم گرفتم تو خونه لباسهای لختی تنم کنم یا بدون شورت با دامن کوتاه جلوش بگردم و تحریکش کنم تا سکس کنیم ولی نمیدونم چش بود که میلش کم بود منم که تازه مزه سکس رفته بود تو کسم دلم کیر میخاست خیلی بهم فشار اومده بود چندبار هم سر همین موضوع با جلال حرفم شد ولی اونم اعتناعی بهم نمیکرد از طرف دیگه بهرام هر وقت منو میدید یه سره چشم چرونی میکرد چشمش همش به کون و سینه هام بود وقتی دیگه درسمون تموم شد جلال رفت تو یه شرکتی که مال دوست باباش بود و مشغول شد منم تو خونه موندم ، یه روز که جلال صبح رفت سرکارش منم که طبق معمول با لباس خواب توری و بدون شورت میخوابیدم وقتی جلال رفت دوباره چشامو بستم و خوابیدم که صدای باز و بسته شدن در اومد گفتم جلال تویی جواب نداد گفتم حتما خودش دوباره دمر خوابیده بودم و چشامو بستم بعد حس کردم جلال اومد تو تخت و خوابید رو کمرم و کیرشو کرد لای رونم و گفتم جلال چیه چته نرفتی سرکار دلت کس میخاد ؟ یه صدای دم گوشم گفت اره خوشگلم دلم کستو میخاد انگار منو برق سه فاز گرفته باشه صدای بهرام بود که دم گوشم حرف میزد چشام گرد شده بود اونم داشت گردنمو میبوسید و میلیسید به هر زوری بود سرمو برگردوندم وای اره خودش بود لخت روم خوابیده و بود و کیرشو به کسم فشار میداد گفتم تو اینجا چه غلطی میکنی اونم پر رو گفت اینجا خونمه گفتم لامصب من عروستم یالا بلندشو از روم ببینم ولی اون اینقدر زور داشت که هرکاری میکردم منو چسبونده بود به تخت دیگه از بس زیرش تقلا کردم از نفس افتادم هی التماسش کردم بره ولی ولم نمیکرد کیرش هی لای رونم و به کسم مالیده میشد دروغ چرا ولی احساس خوبی بهم میداد ولی ازش خجالت میکشیدم و دوست نداشتم فکر کنه خوشم اومده بهرام هم دستامو محکم گرفته بود با پاهاش پاهامو از هم بازشون کرد کیرشو حرفه ای با کسم میزون کرد و کردش تو کسم وای که کیرش انگار دوبرابر کیر جلال بود خیلی کلفت و بزرگ احساس میشد کسم انگار داشت جر میخورد داشتم از درد کسم ناله میکردم اونم تو کسم تلمبه میزد و جون جون میگفت چند دقیقه که گذشت منم زیرش داشتم اه و ناله میکردم هی میگفتم وای بهرام گائیدی کسمو اخ جون کیرت چقدر خوبه کسمو بگا وای اخ جون اره بزن بزن بزن بیشرف کسمو بگا اونم حسابی محکم تو کسم تلمبه میزد بعد منو برگردوند از جلو گذاشت تو کسم و
803 views , 08:12
باز کردن / نظر دهید
2021-12-28 11:12:49 سکس با پدر شوهر
1400/10/02

#عروس #زن_شوهردار #سکس_گروهی

سلام دوستان من شهلا هستم الان ۲۸ سالمه ولی داستانی که میخام براتون بنویسم برای پنج سال پیشه خب اول یکمی از خودم براتون بگم قدم بلنده ۱۷۷ و هیکل تو پری دارم کمر باریک و کون و کس و رون هام وسینه هام تپل هستند پوست سفیدی هم دارم ، خب من وقتی به بلوغ رسیدم و حس شهوت و درک کردم خیلی داغ و سکسی بودم ولی از اینکه با پسری سکس کنم میترسیدم ولی بجاش با خیار باریک به لای کسم و چوچولم حال میدادم ولی رفته رفته دیگه خیار باریک جواب گوی کسم و شهوتم نبود دلم واقعا کیر میخاست وقتی فیلمهای سکسی نگاه میکردم و میدیدم زنها چطوری زیر کیر ناله میزنند از شهوت دلم میخاست زیر ده تا کیر جر بخورم تو یکی از دفعاتی که داشتم تو گوشیم گائیده شدن اون جنده های تو فیلمو نگاه میکردم و با خیار به کسم حال میدادم دیگه اینقدر تنم داغ کرده بود و کسم مور مور شده بود که خیاره را کردمش تو کسم خیاره هم کلفتیش بدک نبود و جیغم رفت هوا هر زمان که تنها میشدم به کسم حال میدادم حسابی خیاره را تو کسم تلمبه زدم و ناله میزدم تا اینکه با ارضا شدن اون جنده منم ارضا شدم وقتی خیاره را درش اوردم دیدم وای چکار کردم پردمو خودم پاره کرده بودم ، دنیا رو سرم خراب شد ولی اون موقع که ۱۸ سالم بود جرات نداشتم حتی به مامانم بگم دیگه بلایی بود که خودم سر خودم اورده بودم ولی خیلی زود فراموش کردم چون دیگه با خیال راحت خیارو میکردم تو کسم و حال میکردم بعدشم که دانشگاه قبول شدم و رفتم دانشگاه . از اونجا که من سفید و خوش هیکل و کون گردی داشتم که تو چشم خیلیا بود از استاد بگیر تا همکلاسی خیلیا بودن که دنبالم موس موس میکردن و میخاستن مخمو بزنند و حالشو ببرن ولی من بهشون رو نمیدادم تا اینکه یه پسری نظرمو جلب کرد اون برعکس بقیه پسرا اصلا پا پیش نزاشت که مخمو بزنه پسر موادب و خوش سیمایی هم بود امارشو از دوستام گرفتم که کیه و چکاره اس اونام بهم گفتن اسمش جلال هست و اون موقع جلال ۲۱ سالش بود و من ۱۹ همینطور که کم کم سعی میکردم بهش نزدیک بشم انگار اونم فهمیده بود قصدم دوستی باهاشه استقبال کرد و باهاش دوست شدم . کم کم از همه زندگیش باخبر شدم که کوچیک بود پدرش میمیره و مادرش برای کار میاد تهران و اینجا زندگی میکنند و الان هم مادرش با مرد دیگه ای ازدواج کرده و سربازی رفته و کم کم تو حرفهاش دلش میخاست یه چیزی بهم بگه میدونستم که دوستم داره گفتم جلال حرفتو بزن چیزی تو دلت نگه ندار اونم با خجالت گفت دوستتدارم منم همینو میخاستم چسبیدم بهش و گفتم دیونه چرا اینو زودتر نمیگفتی منم تورو دوست دارم بیچاره باورش نمیشد من که کل دانشگاه میخاستن مخم کنند بهش گفتم منم دوستت دارم دیگه خر کیف شده بود از اینکه من بهش گفتم دوستت دارم . دیگه همیشه باهم بودیم وقتی پسرای دیگه میدیدن منو و جلال با همیم کفری میشدن ، دیگه جلال بعد از دو سال دوستی که باهم داشتیم دیدم گفت من میخام باهات ازدواج کنم راستش منم دلم میخاست باهاش ازدواج کنم ولی از اینکه پرده نداشتم میترسیدم بهش بگم وقتی اون دید من توهم رفتم گفت شهلا چی شد؟ مگه منو دوست نداری ؟ گفتم چرا دوستت دارم ولی اخه من نمیتونم باهات ازدواج کنم گفت چرا بخدا من بدون تو میمیرم گفتم اینو نگو جلال گفت چرا باهام ازدواج نمیکنی پای کسی دیگه درمیونه گفتم نه دیونه گفت پس چیه اخه گفتم اخه نمیشه دیگه ولش کن نمتونم دلیلشو بگم ، منو بغلم کرد گفت دلیلش چیه که ناراحتت میکنه بهم نمیگی ؟ گفتم جلال اصرار نکن نمیتونم بگم گفت شهلا اگر باهام ازدواج نکنی خودمو میکشم بخدا خودمو میکشم ، گفتم دیونه نشو جلال گفت پس بهم بگو دلیلش چیه ؟
801 views , 08:12
باز کردن / نظر دهید