2021-07-04 18:21:53
دستای تپل عروس #دوازده سالم و گرفتم:
-برو تخت خم شو و پاهات و تا آخر باز کن
توکا روی تخت خم شد و #بهشت تپلش افتاد بیرون
#سینه های تازه در اومده ش داشت امیال مردونه مو #تحریک میکرد.
#گوی های فلزی رو برداشتم و توی دهنش گذاشتم:
-این توپا رو خوب خیس کن
-اینا چیه؟
-چیزی نیست پرنسس میخوایم بازی کنیم
مثل اون بازیا که اون شب آبنبات کردید تو #تپلم؟
به تپلش چنگ زدم و زیپم و پایین کشیدم:
-اخ که من واسه این تپل خوشگلت بی طاقتم
و بعد خودم و یه سری واردش کردم و تند تند تلمبه زدم
تپلی من جیغ میکشید و ناله میکرد.
گوی فلزی رو روی سوراخم گذاشت و گفت:
-خودت و #شل کن پرنسس
یهو گوی و توی سوراخش فرستادم وقتی جیغ زد تند تر عقب و جلو کردم.
#کلفت شو بیرون کشیدم و یهو....
در باز شد زن اولم اومد تو...
#پارت_خود_رمانه
سرچ کن گرشا ببین چی میاره
https://t.me/joinchat/Z47Q81O76EA3ODQ0
#توکا دختر کوچولوی دوازده ساله ای که گرشا ارباب روستا عاشقش میشه
ترلان که زن اولشه رو طلاق میده و با اون دختر بچه ازدواج میکنه
https://t.me/joinchat/Z47Q81O76EA3ODQ0
215 views15:21