Get Mystery Box with random crypto!

دلربا / هفت خط

لوگوی کانال تلگرام raystii — دلربا / هفت خط د
آدرس کانال: @raystii
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 14.47K
توضیحات از کانال

#هات # صصکی🔞💦

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 453

2021-07-10 18:41:31

عصر که میشود
تار مژگانت دمادم
برایم عشق می نوازد
و نگاهت با ساز گیرایش
مرا به هندسه ی آغوشت فرامیخواند
7.2K views15:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 18:41:30

قشنگتریـن بن‌ بسـت
گیـر ڪردن تـو آغـوشتہ

‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.1K views15:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 18:41:04
- #نالم و در نیار آرکا!
با ‌#چشمای قرمز شده از شهوت خندید و زبونش و روی شاه رگم کشید.

با حسودی گفت:
- من #نالت و در نیارم کی در بیاره هوم؟!

کمی خم‌ شد و از حس دندوناش روی #سینم آه ضعیفی کشیدم و زیر لب «لعنتی» گفتم.

- اینجا #جاش نیست!!!وسط مهمونی آخه؟

بدون توجه بهم لب زد:
- هوممم چقدر خوشمزه ای #گربه وحشی پشمالو؛

#پیرهنم و درست کرد و جلوی پاهام زانو زد تا خواستم اعتراض کنم سرش و بین پاهام #بُرد و از روی #شورت زبونش و روی #بهشتم کشید.

#جیغ خفه ای کشیدم و تو موهاش چنگ زدم همیشه دیونم می‌کرد!


https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0

من دلارامم دختر دو رگه آمریکا و ایران! هات و سکسی. آرکا توی یه شرط بندی من و بُرد...

https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0

https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0


اگه از رمانای آبکی تلگرام خسته شدین و دنبال یه رمان متفاوت هستین، سریع جوین شین تا لینکش باطل نشده

https://t.me/joinchat/iYpx6maZjUY4NDk0
3.4K views15:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 18:41:04 #پارت‌واقعی‌رمان
#ارباب‌رعیتی
#part6

مردونگی سیخم و که دید دستش و از روی شلوار روش گذاشت و دستاش رو روش حرکت داد
چون روبه منفجر شدن بود

اهی مردونه کشیدم
سرم و به سمت گردنش بردم و مکی بهش زدم
که اهی تو گلو کشید
جوونی گفتم... حرکت دستش روی مردونگی باد کردم تند تر کرد
که اهه هام به فریاد تبدیل شده و میدونستم
اون بیرون کل کارمندا جمع شدن فضولی اما از ترسشون نمیومدن و این خوب بود....
مقنعه شو از سرش کشیدم و به سمتی پرتاب کردم
دکمه هاش و تو تنش جرر دادم

سینه هاشو تو دستم گرفتم و فشاری بهشون اوردم...
که اخی گفت...که جری تر شدم....
عصبی و کلافه نالیدم:
-درش بیار بخورش لعنتی اوووف
"اوووم چشم"
زیپ شلوارم و باز کرد و
و شلوارم و با شورتم کشید پایین
اوووفی گفت و دستش و دور کلفتیم حلقه کرد...

یاد دیروز که با درسا درحال سکس بودیم
بدنش هنوز جلوی چشمامه اههه
زبونش و دور کلاهکش کشید
که موهاش و گرفتم و از پشت گرفتمش کشیدم
تا زبونش به مردونگیم خورد،،اهه بلندی کشیدم
موهاش و میکشیدم و مجبورش میکردم برام تندتند ساک بزنه که موفق هم شدم

https://t.me/joinchat/AAAAAFgVXa3s6Gz-ygkXcA

#فوول‌هات
#بدون‌سانسور‌دارای‌صوانح‌+۲۱سال
3.7K views15:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 18:41:04 #Part150

منو خوابوند و لبامو ول کرد و سراغ گردنم رفت. نفسای عمیق میکشید و حسابی میمکیشدش. آهای ریزم تو اتاق پیچیده بود اه .. اه و بین پام خیس شده بود. سراغ سی..نه هام رفت و نوکشونو بین دندوناش قرار داد و گاز گرفت ومیخوردشون...

-آه. آییی!

-جوووون. همینه. برام ناله کن! صدای ناله هاتو میخوام.

بیشتر گاز گرفت و میمکید. دستمو روی کمرش گذاشتم و با ناخونام چنگ زدم. صدای ملچ مولوچش تو اتاق پیچیده بود.
حسابی که سی..نه هامو کبود کرد پایین رفت و پاهامو از هم باز کرد. انگشتشو رو چاک زنو..نگیم کشید.

-آه. اووم.

لبخندی زد و با زبون لبشو تر کرد. انگشتشو داخل کرد که ملافه رو چنگ زدم.

-آه! سینان!

-جووون.

https://t.me/joinchat/R4kv6va6XOFA1e2X
https://t.me/joinchat/R4kv6va6XOFA1e2X
دنبال رمانهای #هات میگردی این رمان پر از صحنه های #داغ و#هات .. پر #صحنه ترین رمان تلگرام
چندبار #فیلتر میشه ..
‌ ‌ ‌ ‌ ‍ رمان مخصوص شب جمعه و21+

خوندن این رمان به افراد زیر 21 سال توصیه نمیشود

۱۰۰ رمان برتر قرن ۲۱ مخصوص بزرگسالان
لینک مستقیم
https://t.me/joinchat/R4kv6va6XOFA1e2X
3.5K views15:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 18:41:04

زیر شکم بزرگم رو گرفتم و به سختی چشم‌هام رو باز کردم. نگاهم به سالن پر از دخترهای رنگ پریده و ترسیده افتاد. ترسیده از اینکه قراره به کی فروخته بشن، به یک شیخ کثیف یا یک ارباب جوون هوس‌باز. هردو گزینه براشون بدبختی بود.

- چند ماهته؟
دستی به شکم بزرگم کشید.
- ۷ ماه.
- می‌دونی کجایی؟ اسمت آنالیه؟؟ ۲۱ سالته دیگه؟
- دبی. آره آنالی.

- به بدبختی از ایران به اینجا قاچاقتون می‌کنیم امیدوارم حداقل بتونیم خوب بفروشیمتون.
پوزخند زدم که ادامه داد.

- خیلی خوشگلی، مشتری های خوبی گیرت میاد. خیلی‌ها دختر حامله جذاب می‌خوان.

و بعد پوزخندی زد.
- شنیدم شوهرت فروختت.
پوزخندی زدم.
- اگه می‌تونی به یک مرد شصت ساله بگی شوهر. اون، این بچه رو تو شکمم کرد. حالا که مرد، پسرش منو داد دست شما.

- نمی‌خوای بچه رو؟ می‌تونم برات بفروشمش.
- نه می‌خوامش.
و بعد لرزی به تنم افتاد نمی‌تونستم از دستش بدم.
- باید چند تا تست و آزمایش بدی. بعدش فروخته می‌شی به آتاش خان

برام اهمیت نداشت چه اتفاقی برام می‌افتاد. از وقتی بچه بودم از این دست به اون دست پرت می‌شدم. مامان بی مهرم من رو به یک پیرمرد فروخت و بکارتم رو ازم گرفت. بچگی و دخترونگی‌م رو ازم گرفت و مُهرِ زن بودن رو بهم چسبوند‌.

- پیر که نیست؟
خندید.
- نه ۳۵ سالشه. عمارت بزرگی داره، خودش خواسته یک دختر حامله رو بگیره. نمی‌تونه بچه دار شه.

بی اراده قهقهه زدم.
- مگه اون می‌خواد حامله شه؟ یعنی چی؟

- نه اون نمی‌تونه با کسی رابطه داشته باشه. دلیلش رو نمی‌دونم، یک چیزی در مورد گذشته‌شه. سعی کن خیلی از گذشته‌ش نپرسی که قاطی می‌کنه. یک نوزاد دختر می‌خواد که این هم دلیلش رو نفهمیدم، نمی‌دونی چقدر دختر رو پس اورده. دخترا دیوونه‌ش بودن، با اینکه اصلا آدم خوش اخلاقی نیست. رفتی اونجا مواظب خودت باش. سعی کن پسِت نیاره که بعدا به بدبختی فروخته می‌شی. هرکس از زیر دستش در اومده، رفته کلفتی.

پوزخند زدم، چقدر راحت در موردش حرف می‌زد.

- اگر بتونم کاری کنم باهام باشه چی؟
خندید.
- اگه بتونی...

https://t.me/joinchat/sWrEEzL43-Y0YWRk

رمان تــتــو (کنیز خان)

#بزرگسال #رازآلود #هیجانی #عاشقانه

3.5K views15:41
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 08:49:40 #جیغ کشید :
_ مامانیییییییییی
دلم براش سوخت!
ای کاش مامان این بچه ۱۲ ساله رو برام نمیگرفت ، خیلی کوچولویه میترسم تو رابطه از حال بره
اشکاشو پاک کرد و رو تخت غلتی زد که چشمم افتاد به بین پاش خونی شده بود با گریه گفت:
_ارباب خیلی درد داشت دیگه باهام زن و شوهر بازی نکن دوست ندارم
بوسه ای بهش زدم و گفتم:
_دیگه خانومم شدی از این به بعد فقط لذت میبری
انگار خوشش اومد پاهاشو بیشتر باز کرد پارچرو برداشتم و دادم به مادرم صدای کل کشیدنا شروع شد که باز برگشتم تو اتاقو خوابیدم پیشش ولی با دیدن بین پاش...

https://t.me/joinchat/AAAAAFLwwBmekl_Z3NRePg
1.8K views05:49
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 08:49:40 #سوار‌اژدها‌سک‌سی
چونه ام رو گرفت و محکم فشار : تو کی هستی!؟نیشخندی زد و گفت : من سوار اژدهام توام اون کسی هستی که باید بک*نمت و وارثم رو بکارم تو شکمت..
منو روی کمر اژدها خم کرد : نه نه خواهش میکنم من باکره ام.
دامنمو زد بالا و نگاهی به بهش.تم کرد.
_سک.س روی اژدها رو تجربه کردی!؟
_نه نه خواهش میکنم..
انگشتش رو روی بهش.تم کشید.
_قراره سوار اژدها جرت بده باید طاقت داشته اول خسیش کنم
خم شد دهن رو سمت به.شتم برد خواستم تقلا کنم که یه نیروی از سمت بدن اژدها منو نگه داشته بود..
با خیس به.شتم چشم هام بسته شد و جیغ بلندی سر دادم
لذت بهم واردشد و چشم هام بسته...
https://t.me/joinchat/cf03fS2xQOw1ODJk
لوسی راهبه ای که منتخب شده وارثی برای سوار اژدها بیاره پس سوار اژدها اونو می دزده و باهاش
1.7K views05:49
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 07:49:27

طُ دلیلِ بود و نبودِ مَنی
طُ فردا و امروزِ مَنی
7.3K views04:49
باز کردن / نظر دهید
2021-07-10 07:49:12
چاقی محدودیت نیست خواستن توانستن هست
7.1K views04:49
باز کردن / نظر دهید