دسترسی به ترابایت پورن در تلگرام »

عروس

لوگوی کانال تلگرام aroarhah — عروس ع
آدرس کانال: @aroarhah
دسته بندی ها: محتوای بزرگسالان (18+)
زبان: فارسی
مشترکین: 11.95K
توضیحات از کانال

هات⁦♨️⁩💥

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 437

2021-07-07 18:37:21
سه کلمه ی حیات بخش :
#تُ
#صدات
#بغلت





┄•●❥
5.8K views15:37
باز کردن / نظر دهید
2021-07-07 18:37:21
اتفاق های خوب همیشه می اُفتد..
مثل مِهر تو که به دلم افتاده. .





┄•●❥
5.8K views15:37
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:21:36
مردمظلوم و جنگ زده لبنان هستن :))))
5.8K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:21:16
ویدیویی بسیار جالب و عجیب از
شکل ها و صورت هایی شبیه انسان
در دل طبیعت..!
خیلی جالبه حتما ببینید
5.8K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:20:42
فیلم تصادف از داخل اتوبوس
5.7K views15:20
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:19:51 دستای تپل عروس #دوازده سالم و گرفتم:
-برو تخت خم شو و پاهات و تا آخر باز کن

توکا روی تخت خم شد و #بهشت تپلش افتاد بیرون
#سینه های تازه در اومده ش داشت امیال مردونه مو #تحریک میکرد.

#گوی های فلزی رو برداشتم و توی دهنش گذاشتم:
-این توپا رو خوب خیس کن

-اینا چیه؟
-چیزی نیست پرنسس میخوایم بازی کنیم

مثل اون بازیا که اون شب آبنبات کردید تو #تپلم؟

به تپلش چنگ زدم و زیپم و پایین کشیدم:
-اخ که من واسه این تپل خوشگلت بی طاقتم

و بعد خودم و یه سری واردش کردم و تند تند تلمبه زدم
تپلی من جیغ میکشید و ناله میکرد.

گوی فلزی رو روی سوراخم گذاشت و گفت:
-خودت و #شل کن پرنسس
یهو گوی و توی سوراخش فرستادم وقتی جیغ زد تند تر عقب و جلو کردم.
#کلفت شو بیرون کشیدم و یهو....

در باز شد زن اولم اومد تو...


#پارت_خود_رمانه
سرچ کن گرشا ببین چی میاره

https://t.me/joinchat/Z47Q81O76EA3ODQ0

#توکا دختر کوچولوی دوازده ساله ای که گرشا ارباب روستا عاشقش میشه
ترلان که زن اولشه رو طلاق میده و با اون دختر بچه ازدواج میکنه

https://t.me/joinchat/Z47Q81O76EA3ODQ0
554 views15:19
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:19:51 برده‌ای که وارد اتاق ارباب میشه و براش می خوره و ارباب برای این که آدم کنه چهار بار ارضاش میکنه اونم موقعی که حاملست و ...

دستش و روی سرم گذاشت و به خودش فشار داد و به یک باره تمام آبش رو تو دهنم خاای کرد.
هیییمیی با دهن پرم گفتم و همش رو نوشیدم و مکیدم حتی آخرین قطره.
همین که از دهنم خارجش کردم ارباب با اخم بهم نگاه کرد و از موهام کشید و روی زمین پرتم کرد.
جیغی کشیدم که رو شکمم نشست و لباسام و تو تنم جر داد.
آهیییی گفتم و بهش نگاه کردم به شکم برآمدم نگاه کرد و پوزخندی زد.
_توله‌ی من داره تو شکمت رشت میکنه اما تو اومدی تا کص بدی هاننن.
این و گفت و یک ضرب واردم کرد آهی کشیدم که ضرباتش رو بدون وقفه تند تر کرد بچه تو شکمم حرکت می‌کرد و این هم لذت داشت هم درد.
اردلان که انگار بچه رو حس کرده لبخندی زد و ضرباتش رو تند تر کرد که جیغی کشیدم.
_این تازه اول کاره دختری که زیر من بیاد تا جر نخوره دست بر نمی دارم کاری میکنم از این که پیشم اومدی به غلط کردن بیفتی و....

https://t.me/joinchat/5Y59f1o1whljOTVk

فول صحنه هیچ مسئولیتی قبول نمی‌کنم پس +18 باش
551 views15:19
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:19:51 -محرمِ خودم رو عقد کردم، حالا با اون یه لا لباس حریر جلو روم وایسادی و از من چی می‌خوای لعنتی؟!

گره‌ی باریک و توریِ لباس خواب رو باز کردم و بالاتنه‌ی تقریبا درشتم رو سخاوتمندانه جلوی رویش قرار دادم.
متوجه شدم که بزاق دهانش را به سختی فرو داد و رو گرفت.

-می‌خوامت! همین امشب به هر طریقی که تو بخوای. انقدر با من لج نکن وقتی اینجوری بی‌تابتم.

گامی به سمتش برداشتم که گره کراواتش رو شر کرد و با اخم گفت:

-د لعنت بهت دختر... تو ممنوعه‌ای... دستم به تنت بخوره خودمو داغ می‌کنم. سمت من نیا و نذار کاری رو بکنم که نباید...

من امشب کوتاه نمی‌آمدم.
این مردِ ممنوعه را تمام و کمال می‌خواستم حتی اگر به جرم لمس تنش هردویمان وسط آتش جهنم می‌سوختیم.


-نشنیدی میگن ممنوعه‌ها همیشه شیرین‌تر هستن؟! تو قبلا عموم بودی ولی الان...
اسمم تو شناسنامه‌ی توئه و می‌تونی هرچقدر دوست داری تنم رو...

صدای فریادش رعشه به تنم انداخت و من با جسارت پیش رفتم و متوجه شدم که نفس کشیدنش سخت شد. به زحمت نگاهش را از برجستگی‌های تنم گرفت و در چشم‌هایم زل زد.

-کل وجودت روی هم رفته، اندازه‌ی یه دستم هم نمیشه...
تو که خبر داری هیچ دحاری سالم از روی تخت من بیرون نمیره، برو عقب دختربچه!

لفظ دختربچه عصبی‌ام کرد. امشب به او ثابت می‌کردم از آن دخاربچه‌ی گذشته چیزی باقی نمانده بود.
باید می‌فهمید که تنم به شدت میل به او داشت و می‌خواستمش.

خودم را بالا کشیدم و دست دور گردنش انداختم. از هیجان برخورد تنم با عصلات سفت و سختش نفسم بند رفت و ناخواسته لب زدم:

-آخ عمو...

دستش روی پهلویم نشست و لبش را به هم فشرد.

-ببخشید... نباید بهت بگم عمو... تو دیگه... دیگه شوهرمی!

خودم را جلو کشیدم تا لبش را ببوسم اما اجازه نداد و قلبم تیر کشید.

-لعنت بهت دختر...
داری شعله میزنی به خاکستر احساساتم...
من نمی‌تونم باهات باشم. دووم نمیاری!

دستش به سمت بند لباسم رفت......
#رمان_یاساک(ممنوعه)
#اثر_جدید_نویسنده_صباسمیعی
https://t.me/joinchat/MksvOO_-0gMxMDM0

#دختری به #اسم جیران که #عاشق #عموی #جذاب و #خوش #هیکلش میشه و کاری می‌کنه که #اردوان #عمویش اون رو #صیغه کنه و........

https://t.me/joinchat/MksvOO_-0gMxMDM0
https://t.me/joinchat/MksvOO_-0gMxMDM0
507 views15:19
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:19:50 _وای امیر علیییییییی فک کنم سرما خوردم

+چرا تو که حالت خوب بود پیشی کوچولو
دستشو رو پیشونیم گذاشت:+تب که نداری
سرمو بالا گرفت و خیره به دماغم لب زد:فین فینم که نمیکنی

بی فکر شورتمو پایین کشیدم و گفتم:نگا داره فین فین میکنه هی آب ازش میاد

اب دهنشو قورت داد و چشاش خمار شد و همونجور که از #بهشتم چشم برنمیداشت لب زد:میخوای گرمش کنم برات که خوب شه
بی تعلل لب زدم اره آره دوس ندارم تب کنم بعد مامانی هی دارو بده بم و ببرتم امپولم بزنه

قهقهه ای زد و همزمان که با دستای گرمش #بهشتمو میمالوند لب زد:من یه #امپول دارم که خیلی نرمه و گرمم هس اگه بذاری بهت بزنمش همه ای اب یهو میریزه بیرونو خوب میشی
با ذوق و شوق جیغ زدم ارهههه میخوام و اون بی تعلل زیپ #شلوارشو وا کردو امپولشو دراورد و گفت:این #امپول منه دستمو گرفت و به امپولش زد ببین چقد گرم و #نرمه
با ذوق گفتم اره خیلی خوبه مثل بقیه تیز نیس
گف حالا برو رو تخت تا #امپولمو بکنم تو #بهشتت که همه #ابش بیاد بیرون
روی تخت دراز وشیدم که روم خیمه زد و شروع به مالیدن #بهشتم کرد که حس شیرینی تموم وجودمو گرفت و یهو بدنم به #لرزه افتاد و ابی با فوران از بدنم خارج شد
امیرعلی:وایسا تا حالا #امپولمو بکن تو تا دیگه اب نیاد
بیحال بودمو اونقد توی اسمون سیر میکردم که نمیتونستم حتی جوابش بدم
#خیمه زد روی تنم و #امپولشو وارد بهشتم کرد که دردی تموم وجودمو گرفت....تا خواستم #جیغ بزنم با لباش لبامو قفل کرد و شروع کرد آروم آروم #امپولشو عقب و جلو کردن و با دستش بالای #کلوچمو میمالید کم کم اون حس درد از بین رفت و اونم امپولشو تا ته وارد #بهشتم کرد که یه دفعه آب #آمپولشو داخلم ریخت و منم از ترس پاهامو دور کمرش حلقه کردم وگفتم:آب من که بیرون ریخت الان تو آبتو ریختی تو #بهشتم که من سرما میخورم باز
اینو که گفتم #قهقهه ای زد و همونطور که امپولشو دراورد و به بالای کلوچم میمالید گفت:نترس الان یه کاری میکنم هم آب خودت هم آب منو دوبارع بریزی بیرون و با گفتن این حرف دوباره #آمپولشو وارد #بهشتم کرد و شروع کرد #مالیدن بالای #بهشتم که چشمام خمار شد و اون شرو کرد داخل #بهشتم #تلنبه زدن...


https://t.me/joinchat/X4W4V8VJwI04YTM0
518 views15:19
باز کردن / نظر دهید
2021-07-04 18:18:48 #عشق_ارباب_60 به سمت پنجره ی بزرگ پذیرایی رفتم. گوشه ی دستگیره رو گرفتم و بازش کردم. بوی رنگ توی خونه پیچیده بود و برام لذت بخش بود. تصمیم گرفته بودیم تا رسیدن کامیون اسباب اثاثیه، دستی به سر و روی خونه بکشیم و رنگی به دیوارای قدیمیش بزنیم. با وجود این…
6.0K views15:18
باز کردن / نظر دهید